بخش سوم: مصاحبهها
سوگنامه فقیه پاکباز
بخش سوم – مصاحبه اول
یک. زندگی و زمانه آیت الله منتظری
ابعاد حیات اجتماعی سیاسی آیت الله منتظری
زندگی و زمانه آیت الله منتظری*
با سلام خدمت بینندگان عزیز. امشب در ادامۀ برنامههای ایران از نگاه دوم، در خدمت آقای دکتر محسن کدیور هستیم. همانطور که میدانید امروز بزرگداشت چهلمین روز درگذشت آیتالله منتظری است. بههمینمناسبت تصمیم گرفتهایم که با آقای دکتر کدیور که یکی از شاگردان ایشان بودند درمورد ابعاد شخصیتی و فکری ایشان صحبت کنیم.
آقای دکتر کدیور که در در یک خانوادۀ فرهنگی در فسا متولد شدهاند و باآنکه از دانشجویان نخبۀ دانشگاه مهندسی شیراز بود، ترجیح داد به حوزۀ علمیه برود و تحصیلات خودش را بهجای رشتۀ مهندسی برق، در علوم دینی ادامه دهد. بااینکه ایشان مدارج رشد و ترقی را در حوزۀ علمیۀ قم طی کرده، ولی در کنار آن در رشتۀ فلسفه و کلام اسلامی هم ادامۀ تحصیل دادهاند و محصول این تحصیلات و مطالعات، کتابهای متعددی است که ایشان منتشر کردهاند، مثل نظریۀ دولت در فقه شیعه؛ حکومت ولایی؛ دغدغههای حکومت دینی؛ دفتر عقل و حقّالناس که به بحث میان اسلام و حقوق بشر پرداخته و کتابی که هنوز مجوز نشر نگرفته به اسم شریعت و سیاست. بیشترین دغدغههای فکری ایشان درمورد فلسفۀ سیاسی در اسلام بوده است.
کدیور بااینکه در مدرسۀ آیتالله گلپایگانی حوزۀ علمیۀ قم سالها فقه و اصول در سطح عالی تدریس میکرد، ولی بهخاطر برخی فشارهای سیاسی مجبور به مهاجرت به تهران شد. ایشان مدافع مکتب سیاسی استادش آیتاللهالعظمی منتظری است. بههرحال ما سعی میکنیم دربارۀ این موضوع و ابعاد شخصیتی آقای منتظری که بخشهایی از آن پنهان مانده و در زیر بحثهای سیاسی مدفون شده، گفتوگویی با ایشان داشته باشیم تا شاید بتواند برای جوانان و کسانی که مسائل تاریخی ایران را دنبال میکنند جالب توجه باشد.
ابعاد حیات اجتماعیسیاسی آیتالله منتظری
خدمت آقای کدیور سلام عرض میکنم. سؤال اول من این است که حضرت آیتالله منتظری بیشتر برای جوانها و کسانی که در حوزۀ سیاست هستند از زمان بعد از تبعید امام خمینی در سال ۴۲ مطرح هستند. قبل از آن تا حدودی شخصیت ایشان ابهام دارد و اطلاعات زیادی در دست نیست. در کتاب خاطراتشان مواردی را اشاره کردهاند. من میخواستم ببینم با توجه به تفاوت شخصیت آیتالله منتظری با دیگر مراجعی که ما داشتیم در حوزۀ فقهی و سیاسی، مهمترین حوادث و یا افکار یا شکلگیری ایشان نقش داشتند چه بودند؟ آیا شما اطلاعات خاصی دارید؟
کدیور: من هم خدمت شما و بینندگان محترم سلام عرض کرده، چهلمین روز درگذشت حضرت آیتالله منتظری را به ملت شریف ایران تسلیت عرض میکنم و از اینکه توفیق برگزاری مراسم بزرگداشتِ درخورِ ایشان بهدلیل شرایط امنیتی در ایران میسر نیست بسیار متأسفم. مرحوم آیتالله منتظری آنچه که لازم میدانستند در کتاب خاطرات خودشان متعرض شدند. در لابهلای درسهایشان هم گاهی به برخی از مسائلی که در زندگیشان مؤثر واقع شده بود اشارۀ کوتاهی میکردند.
فکر میکنم بیشترین مسائلی که در تکوین شخصیت والای ایشان تأثیر داشت در درجۀ اول شخصیت پدر ایشان بود. مرحوم حاج علی منتظری کشاورز و معلم قرآنِ پاکبازی بود که در زمان جنگ ایران با عراق، اصفهانیها و نجفآبادیها ایشان را فراوان در جبهههای جنگ دیده بودند و مصداق اخلاص و آزادگی و پاکبازی در منطقه محسوب میشد. او در تکوین شخصیت پسرش بسیار مؤثر بود.
مرحوم آیتالله منتظری استادان مبرزی دیده بود. ازجمله استاد نهجالبلاغهشان بود که با مرحوم استاد شهید مطهری با هم به اصفهان میرفتند برای درسآموزی از محضر پرفیض مرحوم میرزا آقاعلی شیرازی. همانطور که میدانیم مرحوم آیتالله منتظری در نهجالبلاغه بسیار متبحّر بودند. بهخاطر اینکه استاد توانایی دیده بودند و با نهجالبلاغه هم مأنوس بودند. علاوهبر قرآنکریم که بسیاری از آیات قرآن را ایشان حافظ بودند و به تفسیر مجمعالبیان هم تبحّر و تسلط فراوان داشتند. استادانی مانند مرحوم آیتالله بروجردی، مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آیتالله خمینی، اینها همگی در تکوین شخصیت ایشان مؤثر بودند. این عمق علمی و تقوایی را از اینها فراگرفته بودند و خود ایشان هم بهگونهای در محضر پدرش تربیت شده بود که مجموعۀ همۀ فضایلی بود که استادانش داشتند.
اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم، آیتالله منتظری «اسلام» را باور کرده بود. باور کرده بود که خدا راست میگوید، پیامبر درست گفته است و لذا به وعدههایی که در قرآن، در احادیث معتبر، در نهجالبلاغه آمده بود، واقعاً پایبند بود. یک جملهاش همین اواخر، در یکی از این اعلامیههایش، وقتی که میخواست حُکّام را نصیحت بکند، این را شاید یکماه قبل از وفاتش ذکر کرده بود؛ متذکر شده بود که اگر همه بدانیم که میمیریم و باور کنیم که إنا لله وإنا إلیه راجعون، همهچیز حل میشود. منتظری باور کرده بود که نزد خدا برمیگردد و خدا ناظر و حاضر بر احوال اوست و لذا در محضر خدا بهگونهای زندگی میکرد که بتواند پاسخگوی همۀ اعمالش باشد. همین یک کلمه را اگر باور کنیم، حاصلِ آن آزادهای مانند منتظری خواهد بود.
حالا من به مسألۀ مرگ در فلسفۀ سیاسی آقای منتظری باز خواهم گشت. ولی میخواستم بدانم در حوادثی که بههرحال تجربههای اجتماعی و سیاسی در تکوین شخصیت افراد خیلی نقش دارد. شما در حوادث خاصی که ایشان در طی زندگی خود در دورۀ جوانی داشته است، میخواستم ببینم که شما اطلاع خاصی دارید که کدام بیشترین تأثیر را روی ایشان گذاشته بود؟ تجربۀ اجتماعیسیاسی که داشتند در دورۀ جوانی. چون بههرحال میدانید که جوانها با مسائل مختلفی روبرو هستند. خواستم ببینم شما اطلاع خاصی دارید از یک تجربۀ خاصی که ایشان داشتند.
کدیور: درحقیقت نه. اطلاع خاصی خارج از آنچه که ایشان در آثارشان متذکر شدهاند ندارم. متولد ۱۳۰۱ بودند و لذا میشود ذکر کرد که ایشان ناظر بر وقایع سیاسی ۷۰ تا ۸۰ سال اخیر بودند. ولی در همۀ آنها، غیر از آنچه که خودشان در قم و بعد در تهران در ایجاد و تکوین آن وارد شدند، نظارت از دور داشتند.
یعنی در جنگ جهانی دوم و در اشغال ایران و مسائل بعد از شهریور ۲۰ اطلاعی ندارید که ایشان در دورۀ جوانی نسبت به مسائل سیاسی چهکار میکردند؟
کدیور: در آن زمان علیالقاعده مطابق سنشان یک طلبۀ بسیار جوان بودند و میدانیم ایشان بسیار خوب درس خوانده بودند. یعنی میشود گفت که ایشان شاخصترین شاگرد مرحوم آیتالله بروجردی بودند. و میدانیم که ایشان و مرحوم مطهری، کاشفِ مرحوم آیتالله خمینی بودند. یعنی فیالواقع کسی که آیتالله خمینی را از درس عرفان به حوزۀ اصول فقه کشاند و از حوزۀ کشفی شهودی به حوزۀ نقلی و حوزۀ مرجعیّت وارد کرد، این دو نفر بودند.
بنابراین، در آن زمان ایشان غرق در تعلیم و تحصیل بوده، استاد متبحّری بوده. طلبۀ بسیار فاضلی بوده. در عنفوان جوانی مجتهد شده. علیالقاعده این مقدار ممارست علمی به ایشان اجازۀ ورود فعال در مسائل اجتماعی و سیاسی نمیداده است. و تبدیل میشود به یک مدرس جوان که در آن زمان، ۱۵ سال قبل از انقلاب، که ایشان در تمام اعلامیههایی که در دفاع از مرحوم آیتالله خمینی و نهضت اسلامی صادر میشود، نقش محوری داشته است.
به یک معنا ایشان کسی بوده که اعلامیهها را مینوشته و بهخاطرش زندان میرود و شکنجه میشود و حاضر نمیشود که افراد دیگر را معرفی بکند. لذا ایشان وقتی وارد مبارزه میشود خودش تاریخساز است و آن، زمانی است که آیتالله خمینی تبعید شده و میتوان به یک معنا گفت که ایشان رهبر مبارزات سیاسی در قم هست.
بله. یک نکتۀ اساسی که شما اینجا اشاره کردید، درحقیقت حوزههای علمیه بعد از شهریور ۲۰ فعالیت سیاسی خیلی سازمانیافتهای نداشتند و اینطور که شما میفرمایید، احتمالاً آیتالله منتظری هم تحت تأثیر آن فضا بوده است. به نظر شما این یک نقطۀ ضعف نیست که ایشان مثلاً از سنین بالا وارد سیاست شدند؛ یعنی بیتوجهی به مشکلات جامعه در جوانی و میانسالی؟
کدیور: حوزهها تحت تأثیر مراجع اصلی فعالیت میکنند و میدانیم که مرحوم آیتالله بروجردی عنایت ویژهای به فعالیت سیاسی نداشته است. بسیار واضح است که در زمان ایشان هم همینگونه باشد. و بهطورکلی عرض کردم اگر قرار است فقیه مبرزی مثل مرحوم آیتالله منتظری آیندهنگری برای اصلاح دینی و سیاسی داشته باشد، خود باید دارای مقام علمی قوی باشد. من معتقد هستم که ایشان آن زمان کاملاً در پی تکوین مبانی علمی خودش بوده و برای همین هم هست که علیرغم اینکه دشمنان فراوان داشت، منتقدان فراوان داشت، اما هیچکدام جرأت نداشتند ذرهای به مقام علمی ایشان تردید کنند. یعنی دوست و دشمن او را یک فرد عالم میدانستند و لازمۀ آن این است که در جوانی، ایشان مبانی علمیاش را کاملاً استوار بنا کرده باشد.
من عدمحضور ایشان در دوران جوانی در مسائل سیاسی را بههیچوجه مذمتی در حق ایشان نمیدانم. بعد از اینکه خود ایشان مدرس میشود، وارد میشود و آن زمان هم باز علما عنایت ویژهای به مسائل سیاسی نداشتند و ایشان برای امضاگرفتن بیانیههای سیاسی چقدر رنج میکشید. از خانۀ این عالم به خانۀ آن عالم، از این مرجع، به آن مرجع، تااینکه بتواند آنها را راضی بکند که یک اعلامیهای در دفاع از مبارزات مرحوم آیتالله خمینی، مبارزات مردم ایران علیه ظلم و ستم امضا بشود و بعد منتشر بشود و قدمی برداشته شود. در هر صورت ایشان زندگی بسیار روشن و شفافی دارند.
من یکبار با آقای فاضلمیبدی صحبت میکردم ایشان گفتند که از آقای منتظری پرسیدم که شما چطور با وجود این مصائب و مشکلاتِ حصر، استوار هستید و لبخند میزنید؟ خوب میدانید در قم مشکل بوده که مرجعی منزلش در حصر باشد، بهخصوص کسی که زمانی قائممقام رهبری بوده و اختیارات زیادی در دست داشته است. ایشان پاسخ میدهند که من نه ترس دارم و نه طمع و فقدان این دو عامل باعث میشود که بتوانم بسیاری از چیزها را تحمل کنم. میخواستم ببینم این مسئلۀ نداشتن ترس و طمع که درحقیقت روی شخصیت ایشان تأثیر گذاشته بود و جزو مواردی است که در اخلاقیات دینی، بسیار به آن توصیه میشود، جزو اصول اولیه اخلاق دین است. چطور است که این خیلی بهعنوان یک عنصر ویژه و عنصر مشهود شما در دیگر رفتارهای حوزوی نمیبینید. جریان این موضوع چیست؟ به نظر شما چرا اینطور است؟ یعنی همین باورنداشتن به مرگ باعث میشود که آن ترس و طمع ریشهدار بشود؟ چطور هست که میشود این امر را تکوین داد روی شخصیت که بتواند در مقابل مصائب ایستادگی کند؟
کدیور: ترس و طمع ریشه در دنیازدگی دارد. کسی که شیفتۀ دنیا نباشد نه برای رسیدن به امور دنیوی طمعکار است نه از این فشار میترسد و نه حق را زیر پا میگذارد. پاکباز است. آیتالله منتظری در یک کلام فرد آزادهای بود. توصیفی که قرآنکریم در مورد اولیای خداوند میکند درمورد ایشان صدق میکند «ألا إنّ أولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون». یعنی اولیاءالله نسبت به گذشته محزون نیستند، نسبت به آینده خائف و ترسان نیستند. از چیزی نمیترسند، از چیزی هم دلخور نیستند. ایشان شیفتۀ دنیا نبود. راضی به رضای خدا بود و ادعایی هم نداشت. اهل ریا هم نبود. خالص بود مثل کف دست و زلال بود مثل آب.
اگر چیزی را ذکر میکرد، خودش قبلاً به آن عمل کرده بود. بسیار ساده و مردمی زندگی میکرد. برای همین هم انسان احساس میکند که بهسادگی توانست دنیا را سهطلاقه کند. ما اینها را در نهجالبلاغه و روایات ائمه میخواندیم. اما خیلی آدم باید بزرگ باشد که علیوار «یا دنیا غرّی غیری» بگوید، ای دنیا غیر من را فریب بده. و دنیا را واقعاً سهطلاقه کند. دنیا را سهطلاقه کردن یعنی ترککردن مقام و موقعیت.
در فرمایشات پیامبر(ص) آمده است: «آخرین چیزی که از فرزندان آدم رخت برمیبندد، حبّ جاه و مقامپرستی است.» یک صندلی را ما بخواهیم بهدست بیاوریم چقدر بهخاطر آن ارزشهای اخلاقی و دینی را زیر پا میگذاریم. منتظری همهچیز داشت. سه ماه صبر میکرد شخص اول کشور بود. اما او بهخاطر رعایت ارزشهای اخلاقی حاضر نشد چنین کند.
اعتراض به اعدامهای ۶۷
همین موضوع که فرمودید، سؤال خیلی مهمی است. این دو بخش دارد که من مطرح میکنم. خیلی از افرادی که من با آنها صحبت میکنم معتقدند با توجه به حوادثی که بعداً پیش آمد اگر آیتالله منتظری سکوت کرده بود و بههرحال موقعیتی را که داشت حفظ میکرد، ممکن بود تأثیرش در سرنوشت آیندۀ ایران بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که آن اقدام را کردند. خود ایشان معتقد بودند که که اگر در تابستان ۶۷ یا در پاییز ۶۷ فوت کنم، بهعنوان قائممقام رهبری مسئولیت دارم و بایستی در پیشگاه خداوند جواب بدهم. لذا باتوجه به این وضعیت من نمیتوانم سکوت کنم.
اما الان من با خیلیها صحبت میکردم معتقد بودند که اگر ایشان سکوت کرده بود سرنوشت جامعه و بسیاری از افراد ممکن بود تغییر کند. مرز این موضوع کجاست؟ چون میدانید در سیاست، انتخابها تراژیک است. یعنی اینطور نیست که هر موضعی که ما میگیریم همیشه پاسخهای مثبت بگیرد. یعنی شما ممکن است که بین دو تا انتخاب باشید که ممکن است نتایج آن تراژیک باشد ولی نتیجۀ یکی کمتر آسیب میزند. مرز این موضوع کجاست؟ حالا شما با توجه به حوادثی که پیش آمده، به نظر شما سکوت ایشان و حفظ آن مقام بیشتر میتوانست تأثیر بگذارد یا این کاری که کردند؟ و دوم اینکه مرزش در اصول و مکتب فکری آقای منتظری چیست؟
کدیور: من فکر میکنم اگر آیتالله منتظری باز هم در آن شرایط قرار میگرفت، همان انتخاب را میکرد. اگر آن انتخاب را نمیکرد منتظری نبود و اینهمه مورد تکریم و احترام ملت واقع نمیشد. به بیان دیگر انتخاب آیتالله منتظری یک انتخاب اخلاقی و شرعی بود. یک انتخاب وجدانی و انسانی بود. ایشان در شرایطی قرار گرفته بود و اطلاعاتی بهدست آورده بود. بحث درمورد جان سه تا چهار هزار انسان بیگناه بود. اگر سکوت میکرد مقام را بهدست میآورد. بعد از چند ماه با توجه به بیماری صعبالعلاج رهبر جمهوری اسلامی در آن زمان، مثل روز روشن بود که منتظری چند ماه دیگر ولی فقیه و رهبر جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
چهبسا برخی میگویند دندان روی جگر میگذاشت و میتوانست وقتی که خودش رهبر شد همۀ این مشکلات را حل بکند. ما یک اصل داریم در اسلام که هدف وسیله را توجیه نمیکند. این یک اصل اخلاقی است. یعنی برای رسیدن به اهداف مقدس نمیتوانیم از امور ناپاک و نامقدس و راههای نادرست طی طریق کنیم.
اگر قرار بود منتظری بر خون سه چهار هزار بیگناه پا بگذارد و از نردبان قدرت بالا برود چه فرقی با دیگران میکرد؟ منتظری این را نادیده نگرفت. چون دینی که او شناخته بود به او اجازه نمیداد در مقابل خون بیگناه سکوت کند و اگر میتوانست از کشتهشدن بیگناهان جلوگیری بکند و جلوگیری نکند، به این احتمال که ممکن است او فردا رهبر بشود. رهبری نسیه بود، این دفاع از جان بیگناهان نقد و یقینی بود. خدا وقتی از خون یک بیگناه نمیگذرد، از خون چند هزار بیگناه که بهجای خود نخواهد گذشت. بنابراین انتخاب منتظری یک انتخاب بسیار دقیق، درست و اخلاقی بود.
الان که برمیگردیم و آن پرونده را دوباره ورق میزنیم، آن دیگران هستند که میبایست پاسخ بدهند که شما بعد از اینکه افرادی در دادگاههایی درست یا غلط، محکوم شدهاند و محکومیتشان در شُرُف پایان است، با کدام دلیل شرعی، قانونی و اخلاقی، اعدام میشوند؟ با توجه به اینکه جرم جدیدی هم واقع نشده، این افراد در زندان هستند، به صرف اینکه اینها اعتقادی به تشکیلاتشان دارند، اگر در شرایط خاصی قرار بگیرند، آیا از آن گروه حمایت میکنند؟ میخواهی اینها را با این بیان بپرسی سر موضع هستی یا نیستی. اگر هستی اعدام میشوی، اگر نیستی محکومیتت را ادامه میدهی. این با هیچ ضوابط انسانی، شرعی، اخلاقی و قانونی جور درنمیآید.
منتظری این را شنیده بود. چارهای نداشت. جز اینکه با این امرِ خلاف اخلاق و شرع و قانون مخالفت بکند، نقد بکند، حتی سفر کند. وقتی نامه مینویسد، دلش راضی نمیشود میگوید شاید نامه نرسیده باشد، حضوراً بهنزد رهبر جمهوری اسلامی میرود و اعتراض خود را براساس مبانی فقهیاش تقدیم ایشان میکند. مسئولیتش را انجام میدهد. پذیرفته نمیشود، مسموع واقع نمیشود. برمیگردد در کتاب خاطراتش مینویسد و بهعنوان یک سند باقی میگذارد. امروز تنها سندی که از آن فاجعه باقی مانده، همین شهادت آیتالله منتظری است در کتاب خاطراتش. من فکر میکنم انتخابی که او کرد، انتخابی بهغایت دشوار اما بسیار ارزشمند بود. او به ما آموخت که در مقابل صداقت و جان انسانها و ارزشهای اخلاقی، هیچ چیزی ارزش ندارد و کار بسیار درستی انجام داده بود. هرکسِ دیگری هم که میخواهد اخلاقی زندگی کند باید همان انتخابی را بکند که آیتالله منتظری انجام داد.
قائممقامی رهبری
آقای کدیور! این صحبتی که حضرتعالی کردید منتقدانی دارد. منتقدان دو گروه هستند. گروههایی هستند که مخالفند و معتقدند که بین سالهای ۶۰ تا ۶۷ هم موارد زیادی از این تخلفات اتفاق افتاده، مثل مسئلۀ قنات جهرم یا موارد بسیار زیادی اتفاق افتاده بوده و برخی از آن را گروههایی که مأمور رسیدگی به زندانها بودهاند ما شنیدهایم درمورد مسائلی که پیگیری میکردند. ولی موارد دیگری هم بوده است که آیتالله منتظری اعتراضی نکرده یا حتی تأیید کرده. حرف اساسی این گروه این هست که در این مواردی که شما میفرمایید اخلاقی است، آقای منتظری در آن موارد برخورد نکرده است. اینها یک گروه هستند. یک گروه هم از نیروهای حزباللهی هستند، این جریان جدید حزباللهی که بههرحال شکل گرفته و یک مقدار به واقعیتهای مناسبات قدرت نگاه میکند. آنها معتقدند که انتخاب آیتالله منتظری بهعنوان قائممقام رهبری کار غیرقانونی بوده. اصلاً چنین چیزی حدود مسئولیتها و اختیارات مجلس خبرگان نبوده و درحقیقت یک جناح سیاسی در مجلس خبرگان این را تحمیل کرده. چرا آیتالله منتظری پذیرفت چنین حرفی را؟ این دو تا پرسش که پیش میآید.
سؤال بعدی من درمورد حوزۀ اقتضائات سیاسی است. اقتضائات حوزۀ سیاست در خیلی از موارد با مواردی که شما فرمودید متفاوت است. و چون آیتالله منتظری جزو معدود مراجعی بوده که در سیاست عملی دخالت میکرده، باید ببینیم چهطوری سعی میکرده که تضادهای این دو حوزه را با هم جمع کند. اگر بخش اول را توضیح دهید بخش دوم را از شما سؤال میکنم.
کدیور: بخش اول پرسش شما، درمورد اتفاقات ناگوار دیگری است که در دهۀ اول جمهوری اسلامی واقع شده است. غیر از اعدامهای۶۷ بیشک اتفاقات دیگری هم رخ داده است. اما مواردی که شما اشاره کردید، در حدّ اطلاع من در زمان قائممقامی ایشان نیست. آقای منتظری از سال ۶۴ تا آخر ۶۷، قائممقام رهبری است. قبل از آن، یک فقیه و مرجع تقلید جوان در قم است و لزوماً در جریان تمام مسائل جزئی و ریز کشور نیست. فرق میکند. حتی زمانی که ایشان قائممقام است و علیالقاعده، هم اطلاعات به او میرسد و هم نفوذ کلامی دارد. فرض کنید آنچنانکه گفتید در استان فارس و در جهرم، اتفاقاتی افتاده. به چه دلیل تمام جزئیات حوادث به گوش ایشان رسیده و ایشان اعتراض نکرده است؟
در حدّ اطلاع من، سیرۀ ایشان بهگونهای بود که هر زمان از هر ظلمی در هر کجای کشور اطلاع پیدا میکرد کوشش میکرد که جلوی آن ظلم را بگیرد. اما اینکه گفته میشود مواردی بوده که ایشان تأیید کرده، میبایست سند اقامه شود و درمورد آن قضاوت کنیم. من شخصاً چنین موردی را بهیاد ندارم. ضمناً ایشان درمورد بسیاری از رخدادها، آنچه که شنیده، در کتاب خاطراتش ضبط کرده است. در موارد متعددی مخالفت کرده است. ایشان در دهۀ اول [انقلاب]، نزدیک به چهل نامه با رهبر جمهوری اسلامی ردّ و بدل کرده است. یکشبه این نتایج حاصل نشده است. ایشان مسائل را در حدّ وسع بهدقت رصد کرده و کوشش کرده که کشور و نظام را اصلاح کند.
اما درمورد بخش دوم پرسش شما، اینکه ایشان در مجلس خبرگان بهعنوان قائم مقامی رهبری انتخاب شد. در آنزمان فیالواقع پزشکان حال مرحوم آیتالله خمینی را وخیم توصیف کرده بودند. میدانید که ایشان به همان بیماری هم از دنیا رفتند که پزشکان پیشبینی کرده بودند. و در شرایطی بود که دشمنی مانند صدام حسین در مرزهای ایران بود، برخی از شهرهای ما را اشغال کرده بود و کشور هنوز درحال جنگ بود، ازطرفدیگر رهبر متنفّذی مانند آیتالله خمینی هم کسالت جدی داشت. کاری که مجلس خبرگان رهبری آنزمان انجام داد یک اقدام دوراندیشانه بود. کار خردمندانهای بود که نگذاریم که اگر اتفاقی برای رهبر جامعه افتاد، کشور بدون سرپرست باقی بماند.
ولی مسئلۀ قائممقام رهبری جزو اختیارات و مسئولیتهای مجلس خبرگان نبود.
کدیور: مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی، مجلس خبرگان آییننامهاش را خودش تنظیم میکند. هیچ نهاد دیگری نمیتواند برای مجلس خبرگان تعیینِ تکلیف بکند. تمام مسائل مرتبط با رهبری در اختیار مجلس خبرگان است. آنزمان خبرگان که به شکل طبیعی هم انتخاب شده بودند، این را تشخیص دادند. بنابراین منع قانونی ندارد. با کدام اصل قانون اساسی مخالف است؟
ولی آییننامهای برای قائممقامی رهبری تنظیم نشده بود در مجلس خبرگان.
کدیور: شما از کجا میدانید آییننامه نداشتهاند؟ وقتی آییننامه بهعهدۀ خودشان بوده خوب مشکلی از این بابت نیست. در قانون اساسی هم منعی برای این مسئله نیست. سمتِ پیشبینی شدهای که نبوده. گفته میشود که ما آماده هستیم برای اینکه اگر اتفاقی افتاد، این فرد نامزد آن مسئولیت میشود. بنابراین خبرگان در آنزمان کار غیرقانونی انجام ندادند. یک پیشبینی کردند. ایشان هم سمتِ رسمی نداشت که بخواهد بهخاطر آن سمت رسمی مورد مؤاخذه قرار گیرد. اینگونه بهانهجوییها همیشه بوده است. اگر کسی چنین اعتراضی بکند، زمانی که جناب آقای خامنهای بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شد هنوز قانون اساسی تغییر نکرده بود و شرط اساسی آن در آنزمان مرجعیّت بود. ایشان مرجع نبودند. بنابراین رهبری ایشان هم غیرقانونی بود. کسانی که چنین شبههای را وارد میکنند آن شبهه جواب دارد، اما این شبهه جواب ندارد. ایشان تا زمانی که قانون اساسی عوض نشده، رهبر قانونی کشور نبوده است.
سیاست و صداقت
س: یک سؤال خیلی مهمی که پیش میآید این است که اقتضائات حوزۀ سیاست از حوزههای اخلاقی بسیار متفاوت است. به این مفهوم که در حوزههای اخلاقی شما به تکلیف خودتان توجه دارید. ولی در حوزۀ سیاست شما به نتایج کار اهمیت میدهید و این برای مردم مهم است. فیالمثل در امور جنگی، شما نمیتوانید راست بگوید. به این مفهوم که شما نمیتوانید بگویید ده هواپیمای ما سقوط کرده است. شما بسیاری از مسائل را نمیگویید. بنابراین، همۀ کشورها، همۀ مکاتب بهنوعی خدعه را در جنگ که بخشی از حوزۀ سیاست است، مجاز شمردهاند. شما فرمودید که مسئلۀ اخلاق برای آیتالله منتظری اولویّت اول بوده است. خواستم ببینم باتوجه به اینکه سیاست عملی، اقتضائاتی معطوف به مسئلۀ قدرت و پیروزی دارد، این تضاد را چطور میتوان جمع کرد. آیا مرزی دارد؟ یعنی اگر اولویّت اول ما صرفاً اخلاق باشد، در تنظیم این سیاست عملی با مشکل مواجه شویم.
اگر خواستید من میتوانم مثالهای زیادی برای شما بزنم که چگونه اقتضائات آن حوزه با حوزۀ اخلاقی متفاوت میشود. خواستم ببینم این تضاد را ایشان چطور حل میکردند؟ یا به نظر شما در مکتب فکری ایشان چطور حل میشد؟
کدیور: شما مثال جنگ زدید. جنگ با سیاست متفاوت است.
جنگ، بخشی از حوزۀ سیاست است.
کدیور: در جنگ این بحث است که انسان باید بهگونهای پیش برود که دشمن نتواند آنرا پیشبینی کند. اما سیاست لزوماً جنگ نیست.
بله. اما ما انواع جنگها را داریم. آقای کدیور! جنگ در عصر مدرن حوزههای مختلفی دارد. شما جنگ در حوزۀ نظامی، اطلاعاتی و نظامی دارید. شما ببینید در خود آمریکا گاهی اوقات حکم جاسوسِ اقتصادی، سنگینتر از کسی است که جاسوسی نظامی میکند. یعنی به همان دلایل، نبرد در حوزۀ اقتصاد، جنگی جدی است. یعنی بهتدریج که حوزۀ روابط، گسترده میشود و هر حوزه دارای قدرت میشود بنابراین جنگ در حوزههای مختلفی گسترده میشود. شما جنگ رسانهای دارید. یعنی اصلاً یکی از مسائل دنیا همین است. یعنی اینها حوزههای قدرت را شکل میدهد. من میخواهم ببینم اگر این مسئلۀ اخلاق را ما بهعنوان اولویّت اول بگیریم، در این حوزهها چگونه رفتار خواهیم کرد؟
کدیور: احکام جواز خدعه، صرفاً در نبرد فیزیکی نظامی است. در عرصههای دیگری که عنوان جنگ به آنها اطلاق میشود، نبرد اقتصادی، رقابت فرهنگی یا رقابت رسانهای بهعنوان یک فرد اخلاقی، یک فرد مسلمان ما مجاز نیستیم چارچوبهای اخلاقی را زیر پا بگذاریم. تفاوت یک فرد اخلاقی، یک فرد مسلمان، دقیقاً در همین است که در تمام عرصهها زندگیاش، اعم از فردی و اجتماعی دایر مدار اخلاق رفتار کند.
بنابراین فردی که وارد عرصۀ عمومی میشود، دو گونه میتواند باشد: یا اینکه برای رسیدن به اهداف سیاسیاش از هر وسیلهای استفاده کند، هیچ خط قرمزی برای او مطرح نباشد، صرفاً رسیدن به نتیجه برای او ملاک باشد. این فردی غیراخلاقی است. اما اگر فردی اخلاقی و دیندار باشد، دراینصورت او خط قرمز خواهد داشت. وی مجاز به استفاده از هر وسیله و از هر روشی نخواهد بود. برای رسیدن به هدف مقدس، باید وسیلهای مجاز انتخاب کند. حق ندارد دروغ بگوید. ممکن است گفته شود که واجب نیست که شما همۀ راست را بگویید، اما یقیناً مجاز نخواهید بود که دروغ بگویید.
دروغگفتن بهویژه ازجانب رهبران سیاسی، تبعاتی دارد. آنها حق ندارند که حتی دروغ مصلحتآمیزی که برای افراد عادی در شرایط پیشپاافتاده مجاز باشد، بگویند. اگر بر دروغ سیاسی، مصلحتهای مترتب شود، بر خودِ دروغگفتن، آنقدر مفاسد مترتب است که آنها را از بیان چنین دروغهایی برحذر میدارد. لذا به وضوح و صراحت عرض میکنم، اگر قرار است بهعنوان یک فرد اخلاقی، بهعنوان یک فرد مسلمان تابع کتاب و سنّت، وارد عرصۀ سیاست شوید، چارهای ندارید جز اینکه در سیاستِ نظری و سیاست عملی، اخلاقی بمانید. و اِلّا نمیتوان نام ما را مسلمان، ارزشمدار یا متشرع گذاشت. اگر این چارچوبها زیر پا گذاشته شود، چه فرقی بین مسلمان و نامسلمان است؟ چه فرقی بین اخلاقی و غیراخلاقی است؟
آقای کدیور! اگر با کسانی که مسئولیتهای عملی در حوزۀ سیاست دارند برخورد کرده باشید، در حوزههایی که مربوط به مسائل امنیت، تمامیت ارضی کشور یا مسائل کلیدی اقتصادی کشور هست، در خیلی موارد، در اکثر موارد، تقریباً اکثر سیاستمداران نهتنها راست نمیگویند؛ بلکه اطلاعات غلط میدهند. برای اینکه شما میدانید در حوزۀ بینالملل یک نوع جنگ بین کشورها وجود دارد. راستگویی در این موارد میتواند اسرار کشور را به دست مخالفان بیندازد و آنها علیه کلّیت کشور استفاده کنند.
شما میدانید بسیاری از قراردادهای اقتصادی که بسته میشود، خیلیها اطلاعات آن را درز نمیدهند. خیلی طبیعی است. برای اینکه هر قرارداد اقتصادی ممکن است مخالفینی داشته باشد، ازسوی کسانی که منافعشان را بهخطر بیندازند. بنابراین آنها میتوانند اقدام کنند و اینها را لغو کنند. این، درعمل، در سیاست بینالملل موضوع جاافتادهای است. حالا با این تعبیری که شما میفرمایید، من میخواهم بدانم که آیا شما نمونهای دارید که کسی در سیاست عملی در حوزۀ بینالملل ما بهعنوان سیاستمدار مسلمان بشناسیم؟ یعنی آیا ما واقعاً چنین چیزی را بهعنوان نمونۀ عملی داریم؟
کدیور: بله. ما در الگوهای دینی خودمان داریم. همانطور که من اشاره کردم، ضربالمثل فارسی هم داریم که جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت. در اینگونه موارد، مجاز نیستیم دروغ بگوییم. میتوانیم سکوت کنیم. میتوانیم بخشی از حقیقت را ذکر کنیم. اما مجاز نیستیم که دروغ بگوییم. در زمان پیامبر (صلواتاللهعلیه)، مگر پیامبر در مدینه سیاستمدار نبود؟ سیاستمدار موفقی هم بود. آیا دروغ گفت؟ امام علی (علیهالسلام) در زمان خلافت ظاهریاش براساس صداقت عمل کرد. برخی سیاستپیشگان ذکر میکنند که اینکه دولتش چهار سال و شش ماه بیشتر دوام نیاورد، بهخاطر همین بود که صادقانه رفتار میکرد.
اتفاقاً ما هم ذکر میکنیم که اگر نام علی پس از ۱۴۰۰ سال هنوز میدرخشد، بهخاطر این است که موازین اخلاق را زیر پا نگذاشت. برای همین امروز ما «یاعلی» میگوییم. اگر شبیه معاویه عمل کرده بود، از هر دغلبازیای سود جسته بود، چه تفاوتی با امویان میکرد؟ در دوران معاصر، مرحوم دکتر مصدق و مرحوم مهندس بازرگان، سیاستمداران اخلاقی بودند. من معتقد هستم میتوان سیاستورز بود، میتوان سیاستمدار بود، درعینحال میتوان اخلاقی زیست. اصولاً کاری که آیتالله منتظری کرد این بود که بااینکه در عرصۀ سیاست بود، اخلاق را زیر پا نگذاشت. این مهمترین پیام عملی آن فقیه بزرگ است.
بله. البته میدانید که دورۀ حضرت محمّد و حضرت علی، نوع مسائل و روابط بینالمللی بین کشورها متفاوت با امروز بود. امروز مسئلۀ اطلاعات، جنگ اطلاعاتی میان کشورها، کشورهایی که منافع متضاد دارند، جزو اولویّت اول بسیاری از کشورهاست و آنها هم اقتضائات خاص خود را دارد و اگر شما رعایت نکنید، منافع استراتژیک کشور بهخطر میافتد. شما نمیتوانید درمورد سؤال مستقیمی که جواب راست میتواند منافع کشور را بهخطر بیندازد دروغ نگویید.
مثلاً فرض کنید درمورد یک نوع مسئلۀ امنیتی کشور یا درمورد یک نوع قراردادی که کشور ترجیح میدهد که فعلاً مسکوت بماند، سؤال کنند، اگر نخواهید راست بگویید، اطلاعات آن را به دیگران منتقل میکند. ولی بههرحال این سؤالی است که وجود دارد. و اگر دقت کرده باشید کسانی که دستاندرکار این قضیه هستند، (چون آیتالله منتظری هم عملاً پست اجرایی نداشت)، چون وقتی که شما یک مجموعهای را در حوزههای اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و غیرِ آن اداره میکنید، اقتضائات آن کمی متفاوت است. این بحثی است که به نظر من حوزۀ آن باز است و باید گفتوگو کرد. اگر چیزی دراینمورد میخواهید اشاره کنید، باتوجه به تفاوت دورۀ میان حضرت محمّد و دورۀ حضرت علی و امروز، اضافه کنید تا من سؤال بعدی را بپرسم.
کدیور: من موافق نیستم که تفاوت شرایط زمانی، مسئلۀ اخلاقی و الزامات سیاسی را کلاً و در تمام موارد عوض کرده باشد. آن زمان اطلاعات مطرح بوده، امروزه هم مطرح هست. آری امروز ابزار اطلاعاتی قویتر است و لذا چیزی پنهان نمیماند و هر کشوری حتی امور نظامی آن هم در عرصۀ اینترنت قابل دسترسی است، چه رسد به بحثهای دیگر.
من هنوز بر این نظرم پافشاری جدی میکنم که ما اگر وارد عرصۀ سیاست و اقتصاد و فرهنگ شدیم، مجاز به دروغگویی نیستیم و مواردی که امنیت ملی و امثالهم اقتضا میکند صرفاً میتوانیم سکوت کنیم یا پارهای از حقیقت را بیان کنیم نه تمام حقیقت. اما بههیچوجه شرعاً و اخلاقاً و قانوناً مجاز به دروغگویی نخواهیم بود. بهویژه رهبران اصلی کشور. هیچ دروغی از آنها پذیرفته نیست. من بر این مطلب پافشاری میکنم و این را از مسلمات اخلاق و از ضوابط دینی میشناسم که در محضر آیتالله منتظری آموختهام.
ولایت فقیه، خبرگان و قانون اساسی
وارد حوزه دیگری بشویم. در دورۀ آیتالله منتظری ایشان روی دو موضوع بسیار تکیه داشتند. یک مسئله این است که ایشان خیلی به مسئلۀ تئوری ولایت فقیه اعتقاد داشتند و بیش از هرکسی این موضوع را تدریس کردند و در تدوین قانون اساسی هم نقش داشتند. میخواستم ببینم نظر ایشان در آن موقع، نه نظراتی که بعداً پیدا کرد، چگونه در فکر ایشان تأثیر داشت. یعنی از چه جایی به این ضرورت رسیده بودند که ولایت فقیه باید بهعنوان یک عنصر محوری در تکوین یک جمهوری نقش داشته باشد و حوزۀ اختیارات متعددی هم داشته باشد و ایشان هم موافقت کردند. چون نایبرئیس مجلس خبرگان بودند. نظر ایشان در آنموقع چه بود؟ از کجا به این ضرورت رسیده بودند؟
کدیور: تصویری که ایشان و بقیۀ فقها ازقبیل آیتالله خمینی، آیتالله بروجردی و دیگران از سیاست و حکومت داشتند، آن محیط شاهنشاهی بود که در آن زندگی کرده بودند. طبیعی بود که برای اصلاح آن فکر کنند؛ که ما اگر شاه ظالم را برداریم و فقیه عادل بهجای او بگذاریم، کار درست میشود. اما مناسباتی که در ذهن آنها بود، لااقل در ابتدا، در خود مناسبات و روش کشورداری تصرف نمیکردند و میپنداشتند با اصلاح شخص اول مملکت، همۀ امور کشور اصلاح خواهد شد. بنابراین وابستگی را از شاه میگرفتند، بیسوادی او نسبت به دین را حذف میکردند، میگفتند زمامدار باید فرد مستقل و ملی، متدین، اهل اجتهاد در مسائل شرعی، اهل تقوی و عدالت و صاحب تدبیر باشد.
آیتالله منتظری به ادلّهای استناد میکرد که مسئلۀ شرط علم (فقاهت) و بهخصوص شرط اعلمیت را تا به آخر قائل بود، به نظر ایشان برای ادارۀ جامعه غیر از تدبیر که میشود سیاستمداری و تجربۀ سیاسی، علمِ دین هم لازم است، آنهم در حدّ اجتهاد، آنهم در حدّ اعلمیت. بارها میگفت: ما چنان شیفتۀ شخصیت استادمان آیتالله خمینی بودیم که فکر نمیکردیم اصلاً ممکن است شرایط دیگری هم پیش آید و بخواهیم این نظریه را درمورد فرد دیگری تطبیق کنیم. این عوامل دست به دست هم داد و ایشان در آغاز به این نتیجه رسیده بود که با نظریۀ ولایت فقیه میتوان کشور را به پیش برد. منتها از ابتدای انقلاب، ایشان بر انتخابیبودنِ فقیه، تأکید میکرد. اینکه فقیه نمایندۀ مردم است، برایش مهم بود.
این انتخابیبودن که جنابعالی میفرمایید، در قانون اساسی ایران غیرمستقیم است. یعنی از طریق مجلس خبرگان است. ایشان هم با این طرح موافقت کرده بود. این موضوع انتخابیبودن در نظریۀ ایشان چطور معنی پیدا میکرد؟
کدیور: انتخابیبودن که لازم نیست حتماً مستقیم باشد، انتخاب مردم میتواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. در مسائل حساستر معمولاً انتخاب غیرمستقیم را برمیگزینند، در مسائل دیگر انتخاب مستقیم. ایشان بهعنوان رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی از همان آغاز بر انتخابیبودن مقام رهبری تأکید داشتند. نکتۀ دیگر هم اینکه به شرط ضمنعقدی بهنام قانون اساسی قائل بود. حتی در اینکه میتواند در این شرط ضمن عقد (قانون اساسی)، دوران زمامداری، موقت باشد و مادامالعمر یا مادامالشرایط نباشد؛ بلکه موقت به پنج، هفت یا نهایتاً ده سال باشد.
ولی در گزارش مجلس خبرگان، آقای منتظری صحبتی دراینمورد نکرده که موقت باشد.
کدیور: کسی که ولایت را انتخابی بداند، به عقد بودن زمامداری میرسد، عقدی بین والی و مردم. عقد میتواند شرایط ضمنعقد داشته باشد. یکی از شرایط ضمنعقد میتواند موقتبودن دوران زمامداری والی یا مقید بودنش به قانون اساسی باشد. این امور لازمۀ لاینفکّ انتخاب و عقد است. اما در سال ۵۸ در مجلس خبرگان دراینزمینه صحبت نکرده است. حق باشماست.
بله. در گزارشات مجلس خبرگان اول و کمیسیونهای مربوطه، روحانیانی مانند آقای ربانی شیرازی و آقای مکارم و اینها پیشنهاداتی مبتنی بر محدودسازی دورههای حکومتی رهبری مطرح ساختند؛ ولی آیتالله منتظری احتمالاً بهخاطر شخصیت آیتالله خمینی و ارادتی که به ایشان داشتند اصراری برای طرح مسئلۀ موقتبودن دورههای حکومت رهبری نداشتهاند.
کدیور: همینطور است. در آنزمان شخصیت کاریزماتیکی مانند مرحوم آیتالله خمینی بوده، لذا این سؤال برای ایشان پیش نیامد.
بههرحال مسئلۀ توقیت و محدودیتِ دوران زمامداری رهبری در حدّ اطلاع من در سال ۵۸ در مجلس خبرگان تبدیل به جریان نشد. انصافِ مطلب این است که مسائل ولایت فقیه در صحن علنی مجلس خبرگان بسیار کوتاه و شتابزده برگزار شده و در بسیاری جزئیات ازجمله همین موقتبودن چه ازطرف آیتالله منتظری چه دیگران بههیچوجه حقِّ مطلب ادا نشده است.
اما ایشان روی مبانی، در آثار خود به این مطلب اشاره کرده و اینکه نظریۀ ایشان توان موقتکردن رهبری را دارد. ایشان وقتی شرطی بهعنوان شرط ضمنعقد قانون اساسی درنظر گرفت، این نظریه تاب موقتکردن دوران زمامداری رهبری را نیز دارد. مراجعه به آثار ایشان بهویژه کتاب «دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة» نشان میدهد که اندیشۀ انتخابیبودن، عقد بودن زمامداری و شرایط ضمنعقد ازقبیل تقید به قانون اساسی و امکان موقتکردن دوران زمامداری در اوایل دهۀ شصت، جزء نظریۀ ایشان بوده است. البته اوج این نکات در آثار متأخر ایشان در نیمۀ دوم دهۀ هفتاد و دهۀ آخر حیات پربار ایشان است.
مرحوم آیتالله عبدالرحیم ربانیشیرازی در جزوهای که بعد از درگذشتش منتشر شد اشاراتی به موقتبودن دوران زمامداری دارد. اگرچه آیتالله ناصر مکارمشیرازی هم در مجلس خبرگان نکات مهمی را مطرح میکند، اما خیلی زود تغییرعقیده میدهد و در آثار فقهیاش رجوع به انتخابات را تنها برای دفع شبهۀ استبداد مجاز میشمارد و ششدانگ، از اندیشۀ انتصاب دفاع میکند که در آن توقیت هیچ جایی ندارد. بههرحال موقتبودن دوران زمامداری در بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ مطرح شد.
جنبشهای آزادیبخش منطقه
آقای کدیور! یکی از مسائلی که مطرح بود درمورد حمایت خیلی شدید ایشان از جنبشهای آزادیبخش در منطقه بود و درحقیقت صدور انقلاب. و خب این برای سیاست خارجی ایشان مشکلاتی ایجاد کرده بود. میخواستم ببینم که این دیدگاه آقای منتظری از کجا ناشی میشد و خب میدانید که آنموقع درحقیقت، حتی آمریکاییها خیلی حساس بودند روی آیتالله منتظری بهخاطر این بخش از دیدگاه ایشان. این دیدگاه ایشان در آنزمان ناشی از چه چیز بود و بعد به مرور زمان تغییر کرد. اگر دراینمورد هم توضیح کوتاهی بدهید ممنون میشوم.
کدیور: من در زمان متأخر حیات ایشان (یعنی بیست سال آخر) با ایشان محشور بودم. در سالهای اول، من دربارۀ ایشان اطلاع خاصی ندارم که دیدگاه ایشان چه بوده است. در همان حدی است که در رسانهها و کتابها خواندهام. اما از سال ۶۶ به بعد که به محضر ایشان میرفتم و در درس ایشان شرکت داشتم، میتوانم توضیح دهم. آنچه در افکار ایشان اتفاق افتاده، یک تجربه بوده است.
آیتالله منتظری مانند هر شخص دیگری افکار خود را در آزمایشگاه جمهوری اسلامی تجربه کرد. بسیاری از مسائل که به شکل تئوریک مطرح بود، نتیجهاش را در عمل دید و این نتیجه، باعث شد در برخی از مباحثش تجدیدنظر کند. در بحث ولایت فقیه، ایشان از موضوع دخالت به نظارت میرسد. این مسئله امر بسیار مهمی است. این مطلب در سال ۵۸ امکان اتفاق نداشته است. یا اینکه مسئلۀ مهمی مانند موقتبودن دوران زمامداری در آن زمان برای ایشان مطرح نبوده است. اما بهتدریج درمییابد، اهرم بسیار مهمی در کنترل و تقویت کردنِ پاسخگویی مقامات سیاسی است.
درمورد نهضتهای آزادیبخش هم به همین شکل است. در قانون اساسی، اصلی پیشبینی شده که جمهوری اسلامی نسبت به همۀ مظلومان جهان، بهویژه مسلمانان، مسئول است. بحث شرعی هم پشتوانۀ آن است. اما اینکه اولویّت با مسائل ملی است، این نیاز به تجربهشدن داشت. و اینکه اگر بودجهای داریم، اول باید آنرا صرف آبادانی و رفع مشکلات داخلی کشور خودمان بکنیم؛ اگر چیزی زیاد آمد، آنزمان به دیگران بپردازیم. من فکر میکنم که این مسئله نیاز به زمان داشت و اتفاق افتاد. اما درمورد مسائل ابتدای انقلاب من هیچ اطلاع خاصی ندارم.
آقای کدیور! چون وقت ما محدود است، من میخواستم ببینم که در برخوردهایی که شما با ایشان داشتید، میدانید که جوانها با مسائل زیادی در حوزۀ اجتماعی، سیاسی و غیره روبهرو هستند؛ با وسوسههای زیادی در زندگیشان روبهرو هستند؛ نصیحت ایشان با جوانها چه بود؟ اگر شما بخواهید دو یا سه تا نصیحت کوتاه که ایشان به دیگران میکرد را نام ببرید، آن نصایح چه بود؟
کدیور: هرگاه کسی از ایشان طلب نصیحت یا سفارش میکرد، برایش آیۀ قرآن، حدیثِ پیامبر و ائمه، بالأخص نهجالبلاغه میخواند. بر صداقت، تأکید عجیبی داشت. در هیچ شرایطی دروغ نگویید. این حدیث نبوی را بارها ذکر میکردند که همۀ گناهان در اتاقی است و قفل بر آن زده شده؛ قفل درب این اتاق، دروغ است. دروغ که گفته شد، درب همۀ مسائل بعدی باز میشود. میفرمود با خدا رو راست باشید، مثل کف دست. از خدا چیزی را پنهان نکنید. او همهچیز را میداند. خالص و پاک باشید. و چون زندگی خود ایشان هم همینگونه بود، انسان باور میکرد که این حرفها حرف حساب است.
زمانی که میخواستم استاد انتخاب بکنم، درس تمام مراجعِ وقت را بین یک روز تا یک ماه تجربه و آزمون و بعد انتخاب کردم. میتوانم ذکر بکنم که ایشان حقیقتاً عالِمِ عامل بود، عالِم ربّانی. من از منتظری دو درس آموختم. یکی درسی که به زبان میراند؛ همین فقه اهلبیت و دیگری درسی که با عملِ خودش به ما یاد میداد؛ درس پاکبازی و جوانمردی و آزادگی. من فکر میکنم که درس اخلاقی که آیتالله منتظری عملاً در سال ۶۷ داد، از تمام دورۀ فقهاش باعظمتتر بود؛ درس حقگویی و ازخودگذشتگی و آزادگی.
یک نکتۀ دیگر هم عرض بکنم. آیتالله منتظری ابتکارات فراوان فقهی داشت. او به نظر من یک مکتب فقهی داشت و میتوان نام آن را اسلامِ سیاسی و فقه رهاییبخش گذاشت. اسلامِ سیاسی، مترادف استبداد نیست. معادل آنچه که امروز در ایران اتفاق میافتد نیست. اسلامِ سیاسی او اسلامی دموکراتیک بود. قائل به حقوق انسان بود. این مسئله بسیار مهم است. چون الان در ادبیات غربی وقتی اسلام سیاسی را بهکار میبرند معادل بنیادگرایی است. منتظری نمایندۀ اصیل اسلامِ سیاسی است و با بنیادگرایی هم کاملاً مخالف بود. و من فکر میکنم که میباید روی دیدگاههای سیاسی ایشان سرمایهگذاری جدی کرد.
خیلی ممنون از صحبتهای جنابعالی. امیدواریم که بتوانیم در فرصتهای بعدی مسائلی که مربوط به فلسفۀ سیاسی دین میشود، مربوط به رابطۀ دین و دولت در ایران میشود که یکی از مهمترین موضوعات هست، باز هم با شما گفتوگو کنیم. از همۀ بینندگان عزیز و از جناب آقای دکتر کدیور خداحافظی میکنیم. شب بر همۀ شما خوش.
- گفتگو با برنامه تلویزیونی ایران از نگاه دوم، ۷ بهمن ۱۳۸۸