فصل دوم: روایت عضو هستۀ مرکزی روحانیون مبارز نجف

در این فصل روایت حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور (متولد ۱۳۲۵ تهران) عضو هستۀ مرکزی روحانیون مبارز نجف از مسئلۀ آقاسیدمحمد روحانی گزارش می‌شود. در انتهای فصل نیز روایات حجج اسلام محمدرضا رحمت یکی از اعضای روحانیون مبارز نجف و محمدحسن اختری یکی از طلاب جوان انقلابی نجف ذکر می‌شود.

اول. روایت سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور

الف. شیوۀ جذب طلاب توسط آیت‌الله روحانی در نجف

حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور (متولد ۱۳۲۵) در جلد اول خاطراتش (۱۳۷۶) نکاتی دربارۀ آقاسیدمحمد روحانی مطرح کرده است:

«…کسی که سیاسی باشد نمی‌تواند در نجف جایگاه و پایگاهی داشته باشد، و اکنون ایشان [آیت‌الله خمینی] نه‌تنها یک گوشه‌ای ننشسته و مشغول به خودش نشده است، بلکه می‌خواهد بدنه، تشکیلات، اساس و ساختار اجتماعی حوزۀ علمیۀ نجف را دگرگون و بازسازی کند، برخورد کند، هشدار و رهنمود به علما، مراجع، طلاب و فضلای نجف بدهد. این اقدامات برای نجفی‌ها سنگین بود و لذا بی‌جهت نیست که از همان نخستین روزها موتور شایعه‌سازی و سَم‌پاشی و هجمات بی‌شرمانه و غیراسلامی و ضدانسانی عوامل استعمار و رابطین رژیم شاه و متحجرین و مقدس‌نمایان با شدت فراوان به‌کار افتاد و تا پایان بی‌رحمانه ادامه داشت.»[۱]

«جمعیت درس امام حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ نفر بود که نسبت به جمعیت ۲۵۰۰ نفری طلبه‌های نجف تعداد زیادی بود. مجتهدین، علما و فضلایی همچون آیات و حجج اسلام غلامرضا رضوانی، حسن قدیری، حسین راستی کاشانی، سیدعباس خاتم، سیدجعفر کریمی، مصطفی اشرفی شاهرودی و بسیاری از علما و فضلای نجف مجذوب امام شدند که این موضوع موج عظیمی ایجاد کرد. آقای راستی در یکی از گعده‌های نجف اظهار کرده بود که من پیش از شرکت در درس ایشان (امام) تصور می‌کردم که از تحصیل بی‌نیازم ولی پس از آن متوجه شدم که ده دوازده سالی باید پای درس ایشان زانو بزنم و از محضر ایشان کسب فیض کنم. […] اعتراف آقای راستی چنان موجی ایجاد کرد که سیدمحمد روحانی برآشفته شد و واکنش نشان داد. او گفت: آقای راستی آبروی نجف را برد.[۲]

وی شاگردان آیت‌الله خمینی را به سه رده تقسیم کرده است. ردۀ اول شاگردانی که خود درس خارج داشتند از قبیل آقایان سیدمصطفی خمینی، حسن صافی اصفهانی، محمدحسن قائینی و نیز اخوان مرعشی که سطوح عالیۀ فقه و اصول و فلسفه را تدریس می‌کردند؛ ردۀ دوم فضلای خوش‌فکر و مبرز حوزۀ علمیه نجف که اسامی برخی از آن‌ها در نقل قبلی گذشت. وی سیدمنیرالدین شیرازی را نیز در همین رده نام برده است.[۳]

«ردۀ سوم برخی دوستان و یاران حضرت امام نیز با عنوان روحانیون مبارز خارج از کشور نجف اشرف فعالیت می‌کردند. اسامی آن‌ها که در زمرۀ شاگردان خوب امام بودند به شرح زیر است: محمدرضا رحمت، اسماعیل فردوسی‌پور، محمدرضا ناصری، سیدهادی موسوی، سیدمحمود دعایی، سیدحمید روحانی، سیف‌الله قاسم‌پور، مرتضی نیکنام، حسن ثقفی، سیدباقر موسوی، ابراهیم فاضل، سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، سیدمحمد سجادی، سیدرضا برقعی، محمد طاووسی، محمدحسین شریعتی، محمد منتظری، محمدحسین املائی.»[۴]

وی طیف سیدمحمد روحانی در نجف را این‌گونه معرفی کرده است:

«محفل دیگری که باز متمایز بود – چون طلاب جوان را جذب می‌کرد – محفل آقای سیدمحمد روحانی بود که دقیقاً اهمیت کار بر روی طلبه‌های جوان را می‌دانست. او خوب فهمیده بود که موتور نهضت اسلامی به واسطۀ نیروهای جوان در حوزه‌ها به حرکت در آمده است. قدرتشان را می‌شناخت و نقاط ضعف و آسیب‌پذیر آنان را نیز به دست آورده بود. لذا از همان اول با ترفندهایی اقدام به جدا نمودن آنان از نهضت و امام کرد. وی به‌اصطلاح محلّل بود و سعی می‌کرد با طرح مباحث نویی آنان را جذب و سپس استحاله کند و با معیارهای حوزۀ نجف پرورش دهد و بسازد.»[۵]

حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در جای دیگری از خاطراتش به‌طور مشروح به تشریح دیدگاهش دربارۀ سیدمحمد روحانی می‌پردازد:

«سیدمحمد روحانی در مخالفت با امام و نهضت اسلامی ایران گوی سبقت را از همه ربوده بود. او سعی می‌کرد از طرفی از اهمیت جنبه‌های علمی امام بکاهد که این تلاش بی‌ثمر و بی‌حاصل بود، و ازطرف‌دیگر کسانی را که به عشق امام از ایران می‌آمدند به‌هرنحوممکن جذب کند. او محور مخالفین و برنامه‌ریز تحریکات ضد امام بود. او عناد خاصی نسبت به شخص امام داشت. حالا ممکن است این عناد در اثر وابستگی به رژیم و سفارت شاه در بغداد نباشد، بلکه یک انگیزه، خصومت یا ناراحتی شخصی از امام داشته و یا تعصب زیاد نسبت به نجف باعث آن همه کینه‌توزی شده باشد، ولی به‌هرصورت او عناد و کینۀ خاصی نسبت به امام داشت.

روش سیدمحمد روحانی در جذب نیروهای مبارز چند صورت داشت: اولاً به عناوین مختلف آنان را میهمان می‌کرد و به احترام آنان عده‌ای از فضلای نجف را نیز برای صرف شام و یا نهار دعوت می‌کرد. همچنین بیشتر روزهایی که صبح برای تفرّج به کنار شطّ فرات در کوفه می‌رفت به‌وسیله برخی از نزدیکان و اطرافیانش از آنان برای صرف صبحانه و به‌اصطلاح گعده دعوت می‌کرد و یا در جلساتی که به‌عنوان روضه‌خوانی در منزل کوفه و یا منزل نجف خود تشکیل می‌داد عوامل و دوستانش تازه‌واردین را دعوت و تشویق به رفت‌وآمد به منزل او می‌کردند. […] ثانیاً در رسیدگی به اوضاع معیشتی و درسی این نیروها و راهنمایی آنان در کیفیت درس و بحث و تعیین اساتید در سطوح مختلف دخالت می‌کرد. این بذل توجه راهنمایی و مساعدت و کمک‌های گوناگون در آن فضای غربت برای افراد تازه‌وارد کشش و جذبۀ فوق‌العاده داشت. حتی سیدمحمد روحانی در انتخاب و تعیین هم‌مباحثه هم نقش داشت و دخالت می‌کرد. او پس از مدتی در جلسات مختلف شروع به تعریف و تمجید از پیشرفت و فضل تک‌تک این افراد جذب شده می‌نمود. […] یکی از علل به دام افتادن نیروهای جوان و مبارز در ابتدای امر این بود که برخی از افراد سرشناس، معتبر و فاضل که از نظر خانوادگی مورد علاقه فراوان حضرت امام بودند [….] با سیدمحمد روحانی رفت‌وآمد زیادی داشتند. البته علت این رفت‌وآمدها صرف‌نظر از مسائل سیاسی بیشتر قرابت خانوادگی بود.

روند جذب به گونه‌ای بود که وقتی من وارد نجف شدم برخی از این دوستان اصرار می‌کردند که در جلسات سیدمحمد روحانی شرکت کنم. آنان می‌گفتند اگر می‌خواهی درس بخوانی و فاضل بشوی، اگر می‌خواهی عمرت تلف نشود، اگر می‌خواهی مورد احترام و توجه حوزۀ علمیه نجف باشی و اگر… باید بیایی و با آقای سیدمحمد روحانی آشنا شوی. من معتقد بودم و می‌گفتم که نباید در مسیری قرار گرفت که باعث دوری از آن معیارهای ارزشی، انقلابی و اسلامی شود. من از همان ابتدا احساس کردم روحیه این دوستان و برادران مبارز و هم‌سنگر در اثر چند جلسه نشست‌وبرخاست با سیدمحمد روحانی و اطرافیانش دگرگون شده است و هرچه می‌گذشت چرخش آنان بیشتر می‌شد، به‌طوری‌که پس از دو سه ماه بعضی از آنان مبارزه، نهضت و امام را زیر سوال بردند.»[۶]

ب. همو در جلد دوم خاطراتش به نکات دیگری دربارۀ سیدمحمد روحانی پرداخته است، ازجمله به نامۀ هفت هشت نفر از فضلای نجف در تأیید مرجعیت آیت‌الله خوئی اشاره می‌کند. برخی امضاکنندگان این نامه آقایان صدرا بادکوبه‌ای، سیدمحمد روحانی، سیدمحمدباقر صدر و مجتبی لنکرانی بوده‌اند. آیت‌الله حکیم در خرداد ۱۳۴۹ از دنیا رفته بود.[۷]

«[آیت‌الله سیدمصطفی خمینی]… در برابر اشخاص مرتبط با هیئت‌حاکمۀ ایران و مخالفان نهضت اسلامی و کسانی که نسبت به مسائل ارزشی اسلام متعهد نبودند، به‌شدت واکنش منفی نشان می‌داد و حاضر نبود حتی یک لحظه با آنان نشست‌وبرخاست و معاشرت داشته باشد. برخورد قاطعانۀ آن شهید با سیدمحمد روحانی و افرادی که مخالف نهضت و امام(س) یا با سفارت شاه مرتبط بودند برای همه مشهود بود.»[۸]

«او [سیدمحمد روحانی] در نجف یکی از مخالفین سرسخت حاج‌آقامصطفی(ره) و حضرت امام(س) بود و بیت او مرکز و کانون جعل و پخش شایعات و اکاذیب بود. حاج‌آقا مصطفی(ره) روحیات و کینۀ سیدمحمد روحانی را نسبت به خود این‌گونه بیان می‌کردند که ایشان روزی از یکی از کوچه‌های باریک نجف عبور می‌کرد که مشاهده می‌کند از آن‌سو سیدمحمد روحانی وارد کوچه شد، ایشان می‌فرمود دیدم سیدمحمد مستأصل شده چه کند، اگر بیاید به دلیل باریک بودن کوچه به حاج‌آقامصطفی برخورد می‌کند و اگر برگردد خوشایند نیست، لذا به داخل کوچۀ بن‌بستی که دو سه تا خانه داشت می‌پیچد، وقتی مرحوم حاج‌آقامصطفی(ره) به آن کوچه می‌ر‌سد، به داخل کوچۀ بن‌بست نگاهی کرده، می‌بیند او پشتش را به طرف مدخل کوچه و روبروی یک خانه ایستاده بود و وقتی حاج‌آقا مصطفی(ره) عبور می‌کند او نیز از کوچه بیرون می‌آید.»[۹]

«… ساعت ۸ صبح درب منزل امام باز شد و داخل حیاط و محوطۀ کوچک خانه فرش انداختیم، و علما، فضلا و شخصیت‌های حوزۀ علمیۀ نجف برای تسلیت‌گویی به حضرت امام(س) وارد شدند. از اولین نفرات آقای سیدمحمد روحانی بود که به‌اصطلاح برای تسلیت‌گویی! آمد، ورود این فرد مثل تیری بود که به قلب دوستان می‌خورد. …سیدمحمد روحانی به منزل امام آمد، و با آن چهرۀ گندم‌گون و چشم‌های ریز به صورت حضرت امام(س) خیره شده بود و من با تمام وجود احساس می‌کردم که به دل و جان امام(س) چنگ می‌زند و می‌خواهد پنجه به چهرۀ امام(س) بکشد و شاید می‌خواست آثار فرسایش وجود امام(س) را در این غم بزرگ ببیند و ذوب‌شدن ایشان را نظاره‌گر باشد.»[۱۰]

بررسی:

به نظر حجت‌الاسلام محتشمی‌پور:[۱۱]

۱. تخریب آیت‌الله خمینی ازسوی متحجّرین مقدس‌نما و عوامل استبداد و استعمار در حوزۀ نجف ازاین‌رو بود که وی سیاسی بود و به‌جای گوشه‌نشینی می‌خواست اساس و ساختار اجتماعی حوزۀ علمیۀ نجف را دگرگون کند.

۲. تعداد زیاد مجتهدین، علما و فضلای حوزۀ نجف که مجذوب درس آیت‌الله خمینی شدند در این حوزه «موج عظیمی ایجاد کرد». اگر این گزارش صحّت داشته باشد اتهامی متوجه سیدمحمد روحانی بابت کاهش شاگردان درس آیت‌الله خمینی نیست. گزارش حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در این قسمت فاقد دقت است. گزارش مرحوم خاتم یزدی در این‌جا صائب‌تر است.

۳. سیدمحمد روحانی برای جذب طلاب جوان و تربیت آنان در حوزۀ نجف برنامه داشته است، و در این کار موفق نیز بوده است.

۴. برخورد قاطع آیت‌الله سیدمصطفی خمینی با سیدمحمد روحانی به دلیل «مخالفت وی با نهضت و امام(س)» بود.

۵. بیت سیدمحمد روحانی «مرکز و کانون جعل و پخش شایعات و اکاذیب» بود.

۶. عناد و کینۀ خاص وی با آقاروح‌الله سه منشأ می‌توانست داشته باشد: وابستگی به رژیم و سفارت شاه در بغداد، خصومت شخصی با ایشان، تعصب زیاد نسبت به حوزۀ نجف.

۷. آنچه حجت‌الاسلام محتشمی‌پور از شیوۀ جذب طلاب توسط آیت‌الله روحانی شرح می‌دهد هیچ‌یک خلاف شرع یا اخلاق نیست، و لزوماً نمی‌توان آن‌ها را ترفند وی برای استحالۀ یاران آیت‌الله خمینی نامید.

۸. اینکه «برخی طلاب مبارز در اثر چند جلسه نشست و برخاست با سیدمحمد روحانی و اطرافیانش دگرگون شده و بعد از دو سه ماه مبارزه، نهضت و امام را زیر سؤال بردند» نشان از قوت دستگاه ضدانقلابی سیدمحمد روحانی و ضعف جریان مبارز دارد. جریانی که در رقابت کم می‌آورد به طرق غیراخلاقی متوسل می‌شود.

۹. فاصلۀ انتشار اعلامیۀ حمایت فضلای نجف از مرجعیت آیت‌الله خوئی بعد از وفات آیت‌الله سیدمحسن حکیم در خرداد ۱۳۴۹ که شاخص‌ترین امضای آن متعلق به سیدمحمد روحانی است با موج تخریب علیه وی در مرداد ۱۳۴۹ اعمّ از چک جعلی و شب‌نامه و غیره کمتر از دو ماه است.

۱۰. سیدمحمد روحانی در نخستین لحظات درگذشت آقاسیدمصطفی خمینی پس از ۱۴ سال متارکه به‌ظاهر برای تسلیت‌گویی! به دیدار آیت‌الله خمینی آمده بود، اما احساس من این بود که آمده تا آثار فرسایش وجود ایشان را در این غم بزرگ ببیند.

دوم. روایت محمدرضا رحمت

عضو دیگر روحانیون مبارز نجف چنین می‌نویسد:

«سیدصالح حسینی داماد مرحوم شیخ‌حسین تهرانی است که مرحوم تهرانی نیز داماد آقابزرگ تهرانی صاحب کتاب ارزشمند الذریعه بود. سیدصالح جزو شاگردان مرحوم سیدمحمد روحانی بود و ارتباط آقای روحانی با سفارت ایران تنگاتنگ بود. این مطلب مبرهنی بود. ازطرف‌دیگر پسر مرحوم آقابزرگ تهرانی [علی‌نقی منزوی] دائی خانم سیدصالح یکی از کمونیست‌ها بود. سیدصالح، شیخ طالقانی و برادر سیدصالح به نام سیدصدر تعدادی طلبه‌ها را فریب داده بودند و در کلاس‌های منزوی شرکت می‌کردند. منزوی هم با تدریس مبانی کمونیستی مرتب زیربنا و ریشۀ ایمانی افراد را متلاشی می‌کرد…. خلاصه مسئله به آقامصطفی گفته شد، و وی نیز اقدام به بیرون کردن منزوی از نجف کرد. وی [ظاهراً سیدصالح] چون کمونیست بود به راحتی با اطلاعات و امنیت عراق ارتباط برقرار کرد و علیه طرفداران امام گزارش‌های دروغ می‌داد، مخصوصاً علیه بنده و آقایان سیدحمید روحانی، فردوسی‌پور، محتشمی‌پور، حسن کروبی و رفقای دیگر. جریان دستگیری من توسط وی [سیدصالح] طراحی شده بود….هروقت سر و کلۀ سیدصالح در نجف پیدا می‌شد ما می‌فهمیدیم که یکی از ما دستگیر خواهد شد.»[۱۲]

بررسی: به نظر حجت‌الاسلام رحمت:

یک. ارتباط تنگاتنگ سیدمحمد روحانی با سفارت ایران مطلبی مبرهن بود.

دو. سیدصالح حسینی از منسوبین شیخ آقابزرگ تهرانی همانند فرزند وی علی‌نقی منزوی کمونیست شده بود و در حوزۀ نجف تبلیغ این مرام می‌کرد. به همین دلیل توسط آقاسیدمصطفی خمینی از نجف اخراج شد.

سه. سیدصالح حسینی شاگرد سیدمحمد روحانی چون کمونیست بود به راحتی با اطلاعات و امنیت عراق ارتباط برقرار کرد و علیه طرفداران آیت‌الله خمینی گزارش‌های دروغ می‌داد و باعث دستگیری آن‌ها می‌شد.

سوم. روایت محمدحسن اختری

حجت‌الاسلام اختری (متولد ۱۳۲۴) از طلاب جوان انقلابی نجف در دهۀ ۴۰ بوده است:

(آیا افرادی از لحاظ تدریس و ساعات درس ایشان مخالفت‌ها و کارشکنی‌هایی داشتند؟)

نه، در میان مراجع و بیوتشان نسبت به حضرت امام یک احترام خاصی وجود داشت، بیشتر این آقایان مانند آقایان (حسین] راستی [کاشانی]، [سیدجعغر] کریمی، و [سیدعباس] خاتم [یزدی] که از علما و فضلا و اساتید به نام نجف بودند، اینها کسانی بودند که اولاً از روز اول درس امام تا روز آخر حضور داشتند و از محضر ایشان استفاده می‌کردند. اینها سال‌ها در نجف بودند و محضر آیات عظام آقایان [سیدمحسن] حکیم، [سیدمحمود] شاهرودی و [سیدابوالقاسم موسوی] خوئی را درک کرده بودند و به کلاس درس امام می‌آمدند.

اما خوب معدود افرادی مثل سیدمحمد روحانی هم بودند که با امام و جلسات درس ایشان مخالفت داشتند. وقتی که امام درس را شروع کردند سیدمحمد روحانی برآشفته شد، از اینکه بعضی از فضلا و بزرگان مثل آیت‌الله راستی، حضرت آیت‌الله کریمی و حضرت آیت‌الله خاتم یزدی – رحمةالله‌علیه – که خوب اینها از اساتید به نام نجف بودند و سالیان سال در نجف در محضر آیات عظام حکیم، خوئی و شاهرودی درس خوانده بودند، حالا به اینها به درس امام آمده‌اند.

ما که به درس آقای راستی می‌رفتیم، ساعت درس ایشان با ساعت درس امام یکی بود. حاج‌آقا راستی گفتند که من ساعت درس را جلو می‌اندازم – ایشان دو تا درس را پشت‌سرهم می‌گفت – که بعد از آن به درس امام بروم و گفتند که من الان به‌صورت آزمایشی یک هفته این کار را می‌کنم تا ببینم اگر درس ایشان را نیاز ندارم که دیگر به درس نخواهم رفت و ساعت تغییر نمی‌کند، ولی اگر ببینم که درس امام چیزهای تازه‌ای دارد و باید حاضر شوم و بخوانم درآن‌صورت ساعت درس را عوض می‌کنم. هفتۀ اول تمام شد و جناب آقای راستی در روز چهارشنبه‌ای که همیشه در آن روز درس اخلاق می‌گفت، فرمود که رفتیم به درس امام، الآن فهمیدیم که هنوز خیلی چیزهای دیگر باید بخوانیم. امام خیلی مطالب تازه‌ای دارد که ما نشنیده‌ایم و باید به این درس برویم.

یکی از هم‌شاگردی‌های ما که در خدمت آقای راستی با هم درس می‌خواندیم رفته بود برای آن آقا (سیدمحمد روحانی) نقل کرده بود که آقای راستی چنین فرموده‌اند. این آقا در جمع چند نفر از کسانی که نزد او بودند برآشفته شده بود و گفته بود که آقای راستی سواد نداره، درس نخوانده، او آبروی نجف را برده، این چه حرف‌هایی است که زده است. خیلی برایش گران آمده بود که چرا نسبت به درس امام آقای راستی که از علما و فضلا و اساتید خوب درس لمعه و رسائل و مکاسب حوزۀ نجف بود چنین مطالبی گفته است و از او انتظار نداشت.»[۱۳]

«این آقا تا آخرین روز اقامت امام در نجف مخالف ایشان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز مخالف امام بود، و تا زمان فوت هیچ تغییر موضع و نظر نداد. همیشه دید منفی نسبت به امام داشت. باید توجه داشت این آقای سیدمحمد روحانی با افراد دیگر [خانوادۀ] روحانی غیر طرفدار امام تفاوت داشت. بعضی علما داشتیم که می‌گفتند با سیاست کاری نداریم و برای خودمان درس می‌خوانیم و درس می‌گوئیم و به کسی کاری نداریم، ولی این آقای سیدمحمد روحانی یک روحانی سنتی به دور از سیاست و فعالیت‌های سیاسی نبود. او وقتی سفیر ایران در بغداد به نجف می‌آمد یا بعضی هیئت‌ها از طرف حکومت ایران به نجف می‌آمدند از آن‌ها استقبال می‌کرد، و حتی در خانه‌اش آن‌ها را می‌پذیرفت و با حکومت [ایران قبل از انقلاب] رابطۀ خوبی داشت. هنگامی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی پیروز شد وی با آن مخالفت کرد و علیه حکومت اسلامی موضع گرفت.»[۱۴]

بررسی: به نظر حجت‌الاسلام اختری:

یک. گروه اول از شاگردان آیت‌الله خمینی را فضلایی همانند آقایان حسین راستی کاشانی، سیدعباس خاتم یزدی و سیدجعفر کریمی تشکیل می‌دادند.

دو. ایشان که در آن زمان طلبۀ سطح بوده از یک هم‌شاگردی خود نقل می‌کند که آیت‌الله سیدمحمد روحانی دربارۀ آقای راستی که درس آیت‌الله خمینی می‌رفته گفته است آقای راستی که درس آیت‌الله خمینی رفته سواد ندارد و آبروی نجف را برده است.

سه. سیدمحمد روحانی تا آخر عمر مخالف آیت‌الله خمینی بود و تغییر موضع نداد.

چهار. سیدمحمد روحانی با حکومت ایران قبل از انقلاب رابطۀ خوبی داشت و سفیر ایران در بغداد و دیگر هیئت‌های ایرانی را استقبال می‌کرد حتی در خانه‌اش آن‌ها را می‌پذیرفت.

پنج. هنگامی که انقلاب اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی پیروز شد، سیدمحمد روحانی با آن مخالفت کرد و علیه حکومت اسلامی موضع گرفت.

 

یادداشتها

[۱]. خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، جلد اول، تهران، ۱۳۷۶، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ج۱، ص۵۰۲.

[۲]. پیشین، ج۱، ص ۵۰۳.

[۳]. دربارۀ مقام نازل علمی نامبرده در فصل ششم، باب دوم به تفصیل بحث شده است.

[۴]. خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، جلد اول، ص ۵۰۵-۵۰۴.

[۵]. پیشین، ج۱، ص۴۹۴.

[۶]. پیشین، ج۱، ص۵۰۸-۵۰۷.

[۷]. سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، خاطرات سیاسی، جلد دوم، تهران، زمستان ۱۳۷۸، خانۀ اندیشۀ جوان، ج۲، ص ۸۲-۸۱.

[۸]. پیشین، ج۲ ص۲۹۶، یادهاو یادمان‌ها ص۱۴۹.

[۹]. یادها و یادمان‌ها ص۱۷۰-۱۶۹، خاطرات ج۲ ص۳۴۳.

[۱۰]. یادها و یادمان‌ها ص۱۷۰-۱۶۹، خاطرات ج۲ ص ۳۰۵.

[۱۱] . لازم می‌دانم به نوبۀ خود از پایمردی حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور رئیس کمیتۀ صیانت از آرایِ مردمِ ستاد انتخابات ۱۳۸۸ مهندس میرحسین موسوی (محصور مظلوم سرفراز) تشکر کنم.

[۱۲]. خاطرات آیت‌الله محمدرضا رحمت، خاطرات سال‌های نجف، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج۲، ص۴۰-۳۹.

[۱۳]. خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسن اختری در کتاب خاطرات سال‌های نجف، جلد اول، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹، ص۴۹-۴۸.

[۱۴]. پیشین ص۵۰-۴۹.