تکفیر

مقاله

تاریخچه احکام ارتداد و تکفیر در جمهوری اسلامی ایران -۱

قسمت اول: مراجع تقلید و حکم ارتداد. در دوران زعامت آقای خمینی هیچ مرجع تقلیدی غیر از ایشان حکم ارتداد و تکفیر صادر نکرده است. دومین رهبر جمهوری اسلامی عملاً صدور حکم تکفیر را به مراجع تقلید واگذار کرده است، چرا که به قبح چنین احکامی واقف است. در دوران زعامت وی حداقل دوازده حکم به ارتداد و تکفیر از سوی مراجع تقلید صادر شده است. گزارۀ (الف۲): «دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران به مراجع تقلید و فقها اجازۀ صدور حکم ارتداد و تکفیر نداده است» ادعایی باطل است.

سلسله مقالات

نقد معرکه ادواری افترای تکفیر

هر کسی آزاد است نظری را ابراز کند که به باور رایج «انحلال اسلام» محسوب می‌شود. از آن سو منتقدان هم بدون هیچ محدودیتی آزادند افراد یادشده را «نقد ساختاری» کنند. نه دسته اول مرتد، کافر و خارج از اسلام هستند، چرا که خود را مسلمان می‌دانند؛ نه دسته دوم تکفیرگر، چرا که در اسلام نواندیش تکفیر بلاموضوع است، تکفیر متعلق به اسلام سنتی بحثی فقهی است و در بحث الهیاتی اتهام تکفیر خروج از محل نزاع است،. نقد ساختاری را نمی توان با برچسبِ ناچسبِ تکفیرگری نادیده گرفت.

یادداشت

گاه‌شمار معرکه ادواری افترای تکفیر

نمی‌توان با برچسبِ ناچسبِ «تکفیرگری» اذهان را از «نقد ساختاری» منحرف کرد. عبدالکریم سروش حتی بر اساس موازین فقه سنتی قابل تکفیر نیست، و هرگز تکفیر هم نشده است. وی – که در تخریب منتقدانش شهره است – تا کنون چهار دور به‌ ‌کدیور افترای تکفیر خود را زده است. مطابق مستندات گاه‌شمار، کدیور به‌دعاوی وی در سه دور قبلی به‌طور مستدل و محترمانه پاسخ داده است. در دور چهارم – که منشأ آن نامشخص است – سروش «سقوط اخلاقی» خود را به‌نمایش گذاشته است. «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا»

نواندیشی دینی

تکفیرشدگی یا نقدناپذیری؟

راستی‌آزمایی ادعاها و سوء تفاهمهای عبدالکریم سروش: سروش به‌جای پاسخ علمی به نقدهای ساختاری کدیور با حربه بهتان تکفیر، خشونت غلیظ گفتاری و افترا به میدان آمده‌است. سروش حتی بر اساس موازین فقه سنتی قابل تکفیر نیست، و هرگز تکفیر هم نشده‌است. کدیور هرگز سروش و هیچ‌کس دیگر را نه تنها تکفیر نکرده، بلکه برعکس، وی سروش را تا زمانی که خود را مسلمان می‌داند، محکوم به مسلمانی می‌داند. سروش تکفیر را با تلقی «عوامانه» به‌کار می‌برد، اما از آن نتیجه «فقهی» می‌گیرد. این مغالطه محض است.

نواندیشی دینی

از «ملاک مسلمانی» تا «مؤلفه‌های اسلام»

کافر شدن مسلمان تنها از یک راه اثبات می شود: اعتراف بر خروج از اسلام با «دلالت مطابقی». ارتداد و کفر با دلالتهای تضمنی و التزامی اثبات نمی شود. هر کسی آزاد است نظری را ابراز کند که به باور رایج مسلمان «انحلال اسلام» محسوب می شود. از آن سو منتقدان هم بدون هیچ محدودیتی آزادند افراد یادشده را «نقد ساختاری» کنند. نقد ساختاری امور منتسب به اسلام (در الهیات نواندیش) هیچ ربطی به «نسبت تکفیرگری» که بحثی فقهی در اسلام سنتی در حوزه ایمان و کفر شخصی است ندارد.

اخبار

از «ملاک مسلمانی» تا «مؤلفه‌های اسلام»

سخنرانی زنده همراه با پرسش و پاسخ: یکشنبه ۳۰ مرداد. خروج از اسلام یک راه بیشتر ندارد و آن این است که خود فرد بگوید از امروز دیگر من مسلمان نیستم. ارتداد و تکفیر با دلالت تضمنی و التزامی اثبات نمی شود. «ملاک مسلمانی» بحثی فقهی است و محصول آن «اسلام ظاهری» است. «مؤلفه های اسلام» بحثی الهیاتی است، و محصول آن تقرب به «اسلام واقعی» است. هم‌چنان‌که همه امور دینی بدون هیچ خط قرمزی قابل بحثند، «نقد علمی ساختاری» مباحث منتسب به دین هم بدون هیچ محدودیتی مجاز است.

یادداشت

محکومیت سوء قصد به سلمان رشدی

حمله خونین امروز به سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی در نیویورک را به شدت محکوم می کنم. سوء قصد کننده باید مطابق قانون محاکمه و مجازات شود. بر أساس تعالیم اسلامی و قرآنی این سوء قصد محکوم است. راه مقابله با افکار نادرست نقد علمی است نه حذف فیزیکی. فتواهای خونین علیه کسروی، طه، فوده و تقی به همراه احکام قتل رشدی و ابوزید باید به‌طور عمومی محکوم شود تا جلوی تکرار آن گرفته شود زیرا چنین احکامی تنها باعث تضعیف اسلام شده و به‌آن ضرر وارد کرده است.

مقاله

تکفیر و تشیع

سیری اجمالی در رئوس دیدگاههای شیعه اثنی عشری درباره پدیده نامبارک تکفیر
محل نزاع، تکفیرمصطلح، فقهی، دنیوی، یا ظاهری است که پیامدهای تلخی مانند سلب حقوق حیات، مالکیت و کرامت انسانی دارد نه تکفیر باطنی، اخروی یا کلامی. از کفر باطنی و کلامی تکفیر مصطلح استنتاج کردن مغالطه سهمگینی است. شیعیان اصولی در عدم جواز تکفیر دیگر مسلمانان اتفاق نظر دارند. قول به اسلام ظاهری و کفر واقعی دیگر مسلمانان «نظر مشهور شیعه» نیست. جمع قابل توجهی از فقهای شیعه معاصر قائل به اسلام واقعی و ظاهری دیگر مسلمانان هستند.

یادداشت

انسداد باب نقد

آراء بشری برای شکوفایی و رشدْ محتاج نقد است. تضارب آراء و در بوته‌ی نقد قرار گرفتنْ یک ضرورت است. انسداد باب نقد بیش از هرکس و هرچیز به‌رأیِ نقدنشده و صاحب آن آسیب می‌زند. یکی از کژخوانی‌های ادبیات معاصر دینی این است که هرکس فکر غیرمتعارفی را در این حوزه نقدِ جدّی کرد، الزاما حربه‌ی زنگ‌زده‌ی تکفیر به‌دست گرفته و با حرامیان استبداد دینی هم‌راهی کرده و در ایمان دینی گوینده یا نویسنده‌ی دگراندیش تردید کرده است. یعنی نقد دگراندیشی دینی به تکفیر و تشکیک در ایمان دگراندیش تحویل می‌شود. خلط دو مقام به استنتاج ناصواب مذکور انجامیده است: مقام اول ایمان شخصی و مقام دوم آراء علمی و دینی. مقام اول امری شخصی است. داور آن خداوند در آخرت است. تا کسی خود را مسلمان می‌داند مسلمان است. ابراز هر نظر و انجام هر عملی به‌ویژه از سوی یک دانشمند تا خود را مسلمان می‌داند باعث خروج وی از اسلام نمی‌شود. مقام دوم نظرِ ابراز شده جدا از شخصیت و باور گوینده امری مستقل و قابل نقد است، و نقد آن تلازمی با ایمان شخصی گوینده یا نویسنده‌ی نقدشده ندارد. اگر کسی چنین تلازمی می‌بیند براوست که اقامه‌ی دلیل کند و بر وقوع آن شاهد و مدرک بیاورد. اگر گوینده‌ یا نویسنده‌ای منتقدان مشفق را به تکفیر و تشکیک در ایمان دینی خود متهم می‌کند معنایش این است که اصولا نقد را برنمی تابد و مقام خود را مافوق نقد می‌داند. باید به این حقیقت اذعان کرد که دین‌باوران منتقد استبداد و تحجّر دینی متنوّع و متکثّرند. برخی از آنها به‌آراء دینی یکدیگر هم نقد دارند. غیرمنصفانه است اگر نقد آن‌ها را به حساب مستبدّان یا متحجّران واریز کنند. نقد را باید قدرشناخت و ناقد را باید تکریم کرد. نقد شناسنامه‌دار و اخلاقی نعمت است، که باید شکرش را به‌جا آورد. به‌امید خدا، نقد در هر سه حوزه‌ی تحجّر و خرافه، تجدّدگرائی افراطی، و استبداد دینی با قوّت و انصاف ادامه خواهد داشت.

عدم جواز تکفیر مسلمان

نسبت نامسلمانی دادن به کسی که خود را مسلمان می داند نادرست است. داور دین و ایمان ما خدای حکیم دادگر در سرای دیگر است. در این دنیا ما موظف به حکم به ظاهر هستیم نه بیشتر. باطن و مافی الضمیر را خدا می داند. مسلمانی هم معنایش صحیح الاعتقاد بودن یا صحیح العمل بودن نیست.