“اگر اراده ملی (یا نظر اکثریت مردم) بر خلاف رأی ولی فقیه بود، آیا باز هم میزان رأی ملت است؟ اگر ولی امر دیکتاتوری کرد، در حالی که شرعا از ولایت ساقط شده است، اگر با زور مردم را سرکوب کند و با تهدید یا تطمیع مجلس خبرگان را ساکت کند و به قوای نظامی و امنیتی برای بقای قدرتش متوسل شود، چه باید کرد؟ به کدام دلیل شرعی یا عقلی حکومت مادام العمر فقیه به دیکتاتوری منجر نمی شود؟ (مادام الشرائط که با پرسش قبلی تعارفی بیش نیست). بالاخره پرسش نهایی این است با توجه به تجربه عملی دو دهه اخیر ایران، آیا تصور ولایت مطلقه فقیه باعث تصدیق به بطلانش نمی شود؟ … از آنجا که اصل ولایت فقیه و مصداق فعلی آن (بنا به شهادت مرحوم پدر شما و سه نفر دیگر از سران نظام در آن زمان) مورد رضایت آیت الله خمینی بوده است، آیا علاوه بر براهین نظری، ارزیابی منصفانه دو دهه اخیر بالاترین دلیل بر بی اعتباری این نظریه نیست؟ پرسش جدی این است: خط امام این “خطای فاحش” را چگونه می خواهد اصلاح کند؟”
کدیور در نامه سرگشاده مورخ ٢۶ خرداد ۸۹ به رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان به دلایل زیر خواستار “استیضاح رهبری” شده بود:
“من به عنوان یکی از شهروندان ایرانی، رهبر جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله آقای سید علی حسینی خامنه ای را به استبداد، ظلم، قانون شکنی، براندازی جمهوری اسلامی و وهن اسلام متهم می کنم.
اولا، معتقدم ایشان با تجاوز به حقوق شهروندی مردم ایران به صورت نهادینه، در قامت یک دیکتاتور تمام عیار، حکومت مطلقه شاهنشاهی را با ظاهر اسلامی بازآفرینی کرده است.
ثانیا، بر این باورم که ایشان با نقض استقلال قضات و قوه قضائیه، سیاسی کردن قضاوت و ظلم آشکار در حق منتقدان و ذوی الحقوق، “ولایت جائر” را محقّق کرده است.
ثالثا، معتقدم که وی با نقض مکرّر اصول متعدد قانون اساسی بویژه در حوزه تقنین و اجرا، بزرگترین قانون شکنی را دو دهه اخیر مرتکب گردیده، و با استحاله و فروپاشی قانون اساسی، بزرگترین برانداز جمهوری اسلامی بوده است.
رابعا ، از آنجا که این استبداد و ظلم و قانون شکنی و براندازی را بنام اسلام و مذهب اهل بیت (ع) و جانشینی رسول الله (ص) و ائمه (ع) و حکومت اسلامی مرتکب شده، بزرگترین ضربه را به اسلام و تشیع و خدا و پیامبر (ص) و ائمه اهل بیت (ع) وارد کرده، با دولتی کردن دین، مایه وهن اسلام و شَین مذهب شده است.
و بالاخره، با توجه به از دست دادن شرائط لازم ضمن عقد، ولایت ایشان ساقط است، بی آنکه نیازی به عزل داشته باشد. ”
دو نامه سرگشاده اخیر کدیور، پرسشها و نکات تأمل برانگیزی را مطرح ساخته و در محافل فرهنگی و سیاسی بخصوص قم، تهران و شیراز گفتگوهائی را برانگیخته است. در این گفتگوی کتبی علاوه برآن، پرسشهائی درباره پاسخ منتشره در هفته نامه پنجره و نیز مسائل بعد از نامه وی به حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی را مطرح کردیم. توجه شما را به متن این گفتگو جلب می کنیم:
آیا شما حجت الاسلام سید هاشم حسینی بوشهری را می شناسید؟ نظرتان درباره ورود ایشان به بحث “استیضاح رهبری” چیست؟
ضمن تسلیت ایام سوگواری امام جعفر صادق (ع) که منادی بزرگ گفتگو بود، ابتدا از حساسیت جناب آقای سیدهاشم حسینی بوشهری تشکر می کنم. بله ایشان را می شناسم. در حد اطلاع من ایشان صاحب سمتهای متعددی هستند، از جمله: استاد حوزه علمیه قم، امام جمعه موقت شهر قم، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان رهبری، عضو مرکز مدیریت حوزه علمیه قم و مدیر سابق این مرکز، عضو هیأت رئیسه مرکز جهانی علوم اسلامی و رئیس سابق هیأت رئیسه آن.
اینکه ایشان به دلیل هر یک از سمتهای یاد شده در بحث “استیضاح رهبری” وارد شده اند را باید به فال نیک گرفت. بیشک ایشان به دلیل عضویت در مجلس خبرگان رهبری بویژه عضویت در کمیسیون تحقیق آن – که وظیفه قانونی نظارت بر رهبری در اجرای اصل ۱۱۱ قانون اساسی را به عهده دارد – لازم بود درباره نامه “استیضاح رهبری” رسما اظهار نظر کنند.
ایشان از سکوت ریاست مجلس خبرگان دربرابر نامه من گلایه کرده اند. اما مخاطب آن نامه سرگشاده منحصرا آقای هاشمی رفسنجانی نبود. در جملات ابتدائی نامه ۲۶ تیر ۱۳۸۹ به صراحت سه بار تکرار شده است که تک تک اعضای مجلس خبرگان رهبری مخاطب “استیضاح رهبری” هستند:
اول: “این نامه سرگشاده (در یک مقدمه، پنج بخش، یک خاتمه و ضمائمی در پاورقی) در استیضاح مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران آیت الله سید علی حسینی خامنه ای به جنابعالی و نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهبری تقدیم می شود.”
دوم. “مخاطب این نامه مردم، ریاست مجلس خبرگان رهبری و نمایندگان آن هستند. این نامه را سرگشاده برای شما ارسال می کنم، تا مردم ایران – مخاطبان واقعی این نامه – نیز شاهد این دادخواهی باشند. ”
سوم. “این نامه ی یک شهروند جمهوری اسلامی به رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان در خصوص استیضاح مقام رهبری است”.
بنابراین جناب آقای حسینی بوشهری و دیگر نمایندگان مجلس خبرگان مخاطب این نامه بوده اند. از اینکه ایشان لازم دیدند چند کلمه ای درباره نامه استیضاح رهبری سخن بگویند تشکر می کنم.
آیا انتظار پاسخ از آیت الله هاشمی رفسنجانی را نداشتید؟ از حجت الاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی چطور؟ بعلاوه اخیرا در برخی خبرگزاریهای وابسته به حکومت خبر “پاسخ محکم هاشمی به نامه جنابعالی” منتشر شد، البته در دل خبر هیچ اشاره ای به این موضوع نشده بود و به نظر می رسید که تیتر خبر، گویای فشارههایی ست که قرار است بر هاشمی برای دادن پاسخ اعمال شود. نظر شما در این مورد چیست؟
در هیچکدام از دو نامه ام انتظار جواب فوری نداشته ام. اما هر دو نامه تاثیر خود را گذاشته است. من نفس طرح پرسشهای بنیادی و دعوت متنفذان را به اندیشه موفقیت می دانم. مبارزه با استبداد دینی مبارزه ای درازمدت و فرسایشی است. هر دو شخصیت یاد شده زیر فشار سنگین حکومت برای پاسخ دندان شکن به نامه ها بوده اند و هیچکدام حاضر نشده اند از دیدگاه رسمی حمایت کنند. سکوت آنها در شرائط خفقان و سرکوب قابل درک است. اخبار واصله از ایران بر نفوذ سوالات و انتقادات مطرح در این دو نامه به بیوت علما و محافل فکری حوزوی و دانشگاهی دلالت دارد.
دست و پا زدن مراکز خبری نزدیک به حکومت در این زمینه – از جمله خبری را که اشاره کردید – بهترین قرینه این تاثیر است. موضع ریاست مجلس خبرگان از ظرافت و حساسیت بیشتری برخوردار است و به تناسب وی تحت فشار بیشتری است. اگرچه سخنان افتتاحیه وی با برآیند خبرگان متفاوت بود، اما بیانیه منتشره از سوی مجلس خبرگان رهبری در اجلاسیه شهریور نیشتری بر قلب خونین ملت ایران و سندی بر ناکارآمدی “خبرگان منصوب” بود. البته باید توجه داشت جلوه بیرونی این مجلس (نطقها و بیانیه های منتشر شده) لزوما همه عمکرد این مجلس نیست. امیدوارم آقای هاشمی بتواند در این موقعیت به غایت خطیر، فراتر از سخنرانی و گفتار، به وظائف شرعی، اخلاقی، قانونی و تاریخی خود عمل کند.
نظرتان درباره اظهارات حجت الاسلام حسینی بوشهری چیست؟ ایشان مدعی شده اند شما در این نامه “کلیت نظام” را زیر سوال برده اید و رئیس مجلس خبرگان باید مستدلا به شما پاسخ دهد.
نظر جناب آقای حسینی بوشهری در اینکه مجلس خبرگان باید به این نامه مستدلا پاسخ دهد، صائب است. در اینکه امر مهمی زیر سوال برده شده، باز حق با ایشان است. اما آنچه زیر سوال رفته،”کلیت استبداد دینی” است. آیا نظام جمهوری اسلامی با استبداد دینی تلازمی دارد؟ اگر جمهوری اسلامی و استبداد دینی ملازمند، حق با جناب حسینی بوشهری است.
من با صراحت و بر اساس مبانی فقه استدلالی (مندرج در آثارم از جمله کتب حکومت ولائی و حکومت انتصابی) ادعا کرده ام ولایت انتصابی مطلقه فقیه آنگونه که جناب آقای سید علی حسینی خامنه ای اجرا کرده است، مصداق بارز استبداد دینی، دیکتاتوری تمام عیار، حکومت مطلقه، ولایت جائر، استحاله قانون اساسی، براندازی جمهوری اسلامی، وهن اسلام و شین مذهب است.
این ادعایی ستبر است و من از اهمیت، عمق و گستره آن آگاهم. جناب آقای حسینی بوشهری نیز خوشبختانه متوجه اهمیت مسئله شده اند و به حق خواستار پاسخگوئی هستند. اما تعجب اینجاست که چرا خود ایشان قلم بر نمی گیرند و از حریم ولایت مطلقه دفاع نمی کنند. تا آنجا که به یاد دارم ایشان قلمی روان دارند و دفاع منطقی از حریم نظامِ پنداری شایسته ایشان است.
ایشان مستحضر هستند که اکنون محل نزاع در اصل نظام است. در این نامه مدعی شده ام نظام از شاکله اصلی خود که عدالت، آزادی، اسلام رحمانی و رعایت رأی شهروندان بوده کاملا منحرف شده است و احیانا ایشان مدعی هستند منتقدان حاکمیت و سیاستهای رهبری فتنه گرند و از اجرای رهنمودهای مقام ولایت خارج شده اند. در این نامه استدلال و مستندات خود را بر مدعایم با شفافیت و وضوح ارائه کرده ام. از نمایندگان مجلس خبرگان امثال آقای حسینی بوشهری انتظار می رود آنان نیز با منطق و استدلال کاستی های بیان مرا متذکر شوند و اثبات کنند که این منتقد اشتباه کرده است و مقام رهبری از وظائف قانونی و شرعیش تخلفی نکرده است.
آیا شما حاضرید با ایشان درباره ادعایتان مناظره کنید؟
با صراحت اعلام می کنم با هر یک از نمایندگان مجلس خبرگان بدون هیچ شرطی در محورهای مطرح شده در نامه “استیضاح رهبری” حاضر به مناظره هستم. هر یک از نمایندگان محترم مجلس خبرگان که در خود توانائی پاسخ به انتقادات مطروحه در این نامه را می بیند، به آن پاسخ دهد. یقینا انتقادهای ایشان بی جواب نخواهد ماند. به نظرم جرس می تواند در ایجاد این فضای گفتگو پیش قدم باشد. از فرصت استفاده کرده از جناب آقای حسینی بوشهری دعوت می کنم دیدگاههای مکتوب خود را درباره “استیضاح رهبری” مطرح فرمایند. در صورت آمادگی ایشان و هر یک از اعضای هیأت رئیسه، اعضای کمیسیون تحقیق، و بطور کلی نمایندگان مجلس خبرگان رهبری ،من از نقد علنی دیدگاههای منتشر شده ام درباره استیضاح رهبری بشدت استقبال می کنم و مناظره را نیز در این زمینه مفید می دانم.
نظرتان درباره پاسخ آقای مسعود رضائی در هفته نامه پنجره چیست؟
از ایشان هم سپاسگزارم که زحمت پاسخی مطول بر خود هموار کرده اند. متاسفانه انتقادهای حقوقی مطروحه در نامه همچنان بی پاسخ مانده است. وی تنها در ابتدا به ذکر ناقص چند واقعه تاریخی مربوط به خبرگان اکتفا کرده ،بدنه اصلی مطلبش را به توجیه سیاسی “استبداد دینی” اختصاص داده است. مطلب منتشره فاقد اعتبار علمی است. این مطلب در عداد یک کار توجیهی تبلیغی به درد کلاسهای بسیج یا پخش از برنامه هشت و سی صدا و سیما می خورد.
اصول گرایان تنظیم کننده مصاحبه با آقای حسینی بوشهری مدعی شده اند شما به غرب پناهنده شده اید. پاسختان چیست؟
پناهندگی همانند دیگر دروغهای کیهان ساز، کذب محض است. زندگی موقت در غرب معادل پناهندگی نیست. من سومین سال تدریسم را در دانشگاههای آمریکا پشت سر می گذارم. هر زمان هم فرصت تدریس و تحقیقم به پایان رسید به ایران باز خواهم گشت. جالب اینجاست که بعد از نوشتن و انتشار هر مطلب تازه ، ماشین دروغ بکار می افتد و اتهام بی پایه جدیدی ساز می شود. از نظامی که خود را موظف به رعایت ضوابط اخلاقی، دینی، قانونی و حقوق بشری نمی داند، چنین اتهاماتی دور از انتظار نیست. فَذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبوُنَ. بگذار در آرزوهای خود غوطه زنند و به بازی خود سرگرم باشند.
امیدواریم جرس امکان برگزاری مناظره پیشنهادی شما را در زمینه “استیضاح رهبری” داشته باشد. ما کوشش می کنیم با نمایندگان مجلس خبرگان و دیگر صاحب نظران در قالب مصاحبه زمینه لازم مناظره را فراهم کنیم.
موفق باشید
[۱]. جرس، بهاره آزادی، ۱۲ مهر ۱۳۸۹.