در این فصل به پنج گزارش متفاوت دربارۀ آیتالله روحانی اشاره میشود:
الف. روایت یکی از بستگان نزدیک آیتالله روحانی
یکی از بستگان نزدیک آیتالله روحانی که متأسفانه مایل نیست به اسمش اشاره شوددر پاسخ به پرسشاز سبب تیرگی ارتباط مرحوم آیتالله روحانی با مرحوم آیتالله خمینی ابراز داشت که «از طرف ایشان هیچ رفتار موهن و تندی علیه آقای خمینی بروز پیدا نکرده بود، و برخی اطرفیان جوان امام مسبّب آغاز اختلافات بودهاند.»[۱] ایشان به همین نکتۀ کلی اکتفا کرد و از پرداختن به جزئیات احتراز داشت.
ب. روایت محمدحسین اشعری از بستگان دور آیتالله روحانی
«تعدادي طلبه جوان دور امام بودند كه يكي آقاي [سیدحمید روحانی] زيارتي بود. سابقاً من يك خاطرهاي از او داشتم كه در وقت شروع انقلاب در سالهاي ۴۲ و ۴۳ حملهاي به آقاي [آیتاللهالعظمی سیدحسین] بروجردي كرد كه من تحمل نكردم و با او دعواي شديدي كردم. آقايان [سیدعلیاکبر] محتشمي [پور] و اصغر طاهري كني و [سیدمحمود] دعايي و [محمدرضا] ناصري و اينها اطراف امام بودند. من چون با آقاي آقاسيدمحمد روحاني بستگي داشتم، خدمت ايشان هم ميرسيدم. يك زماني ميان اطرافيان امام و او درگيري شديدي پيش آمد و روحاني متهم شد كه پول ميگيرد.
طاهري كني پالتو ميپوشيد و ملبّس نبود. از نزديكان آقاي [محمدرضا] مهدوي كني بود. امام هم خيلي به او علاقه داشت. يكبار ايشان پيش من آمد و گفت: برخي از اينها كه [به آقاسیدمحمد روحانی] نسبتهاي تند میدادند پشيمان شدهاند و نزد من آمدند كه بروم از ايشان حلاليت بطلبم. آقاي [سیدمحمد] روحاني آن موقع كوفه بود و جايي در نزديك يونس نبي منزل داشت. ظهر رفتم و ناهار را بودم. مسأله را با ايشان مطرح كردم. ايشان خيلي ناراحت شد و گريه كرد و گفت جز در محكمۀ عدل الهي اين مسأله قابل رسيدگي نيست. البته آقاي روحاني با امام خوب نبود و عقيده به ايشان نداشت.»[۲]
بررسی: به گزارش حجتالاسلام اشعری:
یک. آیتالله سیدمحمد روحانی با آیتالله خمینی خوب نبود و به ايشان عقیده نداشت.
دو. برخی اطرافیان جوان آیتالله خمینی آقاسیدمحمد روحانی را متهم کردند که (از حکومت ایران) پول میگیرد.
سه. بعضی از کسانی که اتهام فوق را به آیتالله سیدمحمد روحانی زده بودند بعداً پشیمان شدند و به واسطۀ اصغر طاهری کنی و محمدحسین اشعری از وی حلالیت طلبیدند. این اقدام خداپسندانه قابل تقدیر است. آقای طاهری کنی به نام این تائبین و زمان توبه اشاره نکرده است.
چهار. وقتی مسأله با آقاسیدمحمد روحانی مطرح شد، سیدمحمد روحانی خيلي ناراحت شد و گريه كرد و گفت اين مسأله جز در محكمۀ عدل الهي قابلرسيدگي نيست.
پنج. ازآنسو هم از کسانی از اطرافیان آقاسیدمحمد که افترای کمونیست و غیره به مبارزین اطراف آیتالله خمینی زدند میتوان پرسید آیا از آنها هیچکس متنبّه نشد و حلالبودی نطلبید؟ تخریب از هر دوسو حتی بهعنوان عکسالعمل به طرف مقابل قبیح بوده است.
شش. همین که برخی از تهمتزنندگان اطراف آیتالله خمینی بعداً پشیمان شده و از مرحوم سیدِ روحانی حلالیت طلبیدهاند، نشانۀ سلامت نفس آنها بوده است.
ج. روایت محمدفاضل استرآبادی از دوستان آیتالله روحانی
الف. «همانطور که میدانید رابطۀ بین آقای روحانی و انقلاب و امام خوب نبود و در واقع تیره بود…بنده هم با آقای روحانی آشنایی داشتم، گرچه به درس ایشان نمیرفتم سابقۀ آشنایی ما به گمانم به این موضوع بر میگردد که آقای روحانی از شاگردان دورۀ سطح پدرم در نجف بود. فکر میکنم کفایة را پیش مرحوم پدرم خوانده بود. به همین مناسبت آشنایی ما برقرار ماند و ایشان به بنده علاقه داشت و اظهار محبت میکرد.»
«من هم احترام ایشان را نگه میداشتم، البته خیلی کم به منزلشان میرفتیم. خیلی زرنگ و هوشیار بود و شاگردان خوبی هم داشت، و افراد قویّ و فاضل را جذب میکرد و درس میگفت. محل درسش هم منزلش بود.»
«شاگردان ایشان هم شاگردان ویژهای بودند که ازجملۀ آنها مرحوم آسیدعبدالصاحب حکیم فرزند مرجع بزرگ مرحوم آقای حکیم بود و البته موضع سیاسی خوبی داشت و چون با امام و انقلاب همراه بود صدام او را به شهادت رساند.» «با شاگردانش نیز آشنا بودم و با بعضی از آنها ارتباط نزدیکی داشتم.» وی چند نفر از شاگردان ایشان را نیز معرفی میکند: شیخعباس عباسنژاد، آقانصرالله شاهآبادی و آسیدحسینعلی نبوی اهل بهشهر مازندران.
«در مجموع باید بگویم شاگردان آقای روحانی از نظر علمی کاملا خوب تربیت شده بودند اما از نظر سیاسی و فکری متأسفانه حداقل جملهای که میتوانم به کار ببرم این است که برای جامعه بیفایده و بدون نفع شدند، جز برخی از آنان از انقلاب و امام و نظام جدا شده و در تنهایی به سر بردند.» «از لحاظ فکری افراد زیادی در حوزۀ نجف با امام ناهماهنگ بودند، البته درجۀ ناهماهنگی هم فرق میکرد. همۀ آنها به یک منوال عمل نمیکردند.»[۳]
ب. «پیام آیتالله سیدمحمد روحانی در مورد شهید نواب صفوی:
بنده در یکی از سفرهایم به ایران که برای ازدواج بود، وقتی خواستم از نجف حرکت کنم… مرحوم آیتالله سیدمحمد روحانی شنید که من قصد دارم به ایران بروم – فکر میکنم زمستان بود [دی ۱۳۳۴] – به من گفت: «موقع رفتن با تو کار دارم.» من هم رفتم ببینم که چه کاری دارد. ایشان گفت: «وقتی رفتی تهران نزد عموی من برو و بگو که شایعه است که آقای نواب صفوی و همراهانش به اعدام محکوم شدند و میخواهند آنها را اعدام کنند. به آقا بگو هرچه باشد و جرمشان [هر] چقدر سنگین باشد، بالاخره روحانی و سید هستند، اگر محکوم به اعدام شدند هم سعی کنید حکم اجرا نشود.» آقای روحانی چند عمو در تهران داشت که همگی روحانی و محترم بودند که از جملۀ آنها مرحوم آسیدابوالقاسم و آسیداحمد بودند. آن وقت آدرس عمویش را به من داد و من هم خداحافظی کردم و به طرف تهران راه افتادم.
به تهران که رسیدم به طرف بازار رفتم. منزل عموی آقای روحانی در بازار و اطراف مسجد امام خمینی فعلی بود. از کوچهپسکوچهها گذشتم و منزلشان را پیدا کردم. نزد عموی آقای روحانی و پس از سلاموعلیک و احوالپرسی پیام آیتالله روحانی را به ایشان رساندم و گفتم: جریان اینگونه است و میخواهند نوابصفوی را اعدام کنند، شما تلاش کنید و از اعدام آنها جلوگیری نمائید. بههرحال من پیام را رساندم و از حضور عموی آقای روحانی خداحافظی کردم. اینکه ایشان چه اقداماتی انجام داد و چقدر پیگیری کرد، من دیگر اطلاعی ندارم که البته در نهایت فدائیان اسلام و نواب صفوی به دست رژیم شاه مظلومانه اعدام شدند [۲۷ دی ۱۳۳۴].»[۴]
ج. «رابطۀ بین آقای روحانی با امام و اطرافیان امام خوب نبود. آقای روحانی میگفت: “یکبار در صحن حرم مطهر امیرالمومنین علیهالسلام در نجف سر راه آقا ایستادم و بعد از سلام و احوالپرسی از اطرافیان و دوستانش در مورد برخوردهایی که با من و بیت من میشود، گله کردم. اما آقای خمینی در جواب من هیچ جملهای و کلمهای نگفت. نه لا گفت و نه نعم. لذا خداحافظی کردیم و رفتیم.”»[۵]
بررسی:
۱. حجتالاسلاموالمسلمین محمدفاضل استرآبادی (متولد ۱۳۱۴) از طرفداران آیتالله خمینی و درعینحال به دلیل اینکه پدرش از اساتید دورۀ سطح آیتالله روحانی بوده است مورد علاقه و محبت ایشان بوده است. اظهارنظر وی دربارۀ مشی سیاسی آیتالله روحانی و شاگردان وی دیدگاه رایج شاگردان آیتالله خمینی است.
۲. وی حامل پیام آیتالله روحانی ۳۵ ساله به عمویش در بازار تهران برای جلوگیری از اعدام سیدمجتبی نوابصفوی در دی ۱۳۳۴ بوده است. دفاع وی از نواب صفوی دفاعی صنفی به دلیل روحانی بودن و سید بودن زندانی بوده است. شاید اقدامات فدائیان اسلام بر علیه احمد کسروی باعث شده بود که وی علیرغم مشی غیرسیاسیاش دست به چنین توصیۀ سیاسی بزند.
۳. دومین نقلقول منحصربهفرد فاضل استرآبادی ملاقات آیتالله روحانی و آیتالله خمینی در نجف است. آقاسیدمحمد در صحن حرم علی(ع) بر سر راه آقاسیدروحالله میایستند و پس از سلام و احوالپرسی در مورد برخوردهایی که با او و بیتش میشود، گله میکند. اما آقای خمینی در جواب آقای روحانی مطلقاً صحبتی نمیکند. بنابراین اولاً این دو ملاقات سرپایی کردهاند ثانیاً آیتالله خمینی بدون واسطه گلایههای آیتالله روحانی را شنیده است. متأسفانه زمان این ملاقات ذکر نشده است.
د. روایت محمدعلی گرامی
آیتالله محمدعلی گرامی قمی (متولد ۱۳۱۷) در خاطرات خود نکتهای منحصربهفرد را متذکر شده است:
«قبل از سال ۱۳۵۰به مرحوم امام پیغام دادم که درصورت امکان آقای [آیتالله سیدحسن] بجنوردی (مؤلف القواعد الفقهیة) [متولد ۱۲۷۶ یا ۱۲۷۱ و متوفی تیر ۱۳۵۴] به قم مشرف شود، زیرا ما نیاز داریم و میخواهیم همچنان درس بخوانیم. امام در جواب فرموده بودند، آقای بجنوردی دیگر حال کار علمی ندارد و شما خودتان کار کنید. علت اینکه ما برای قم آقای بجنوردی را در نظر گرفتیم این بود که با خبر بودیم فقه و اصول و فلسفه و ادبیات و ذوق شعری ایشان خوب است. بعد از این درخواست ما امام گفته بود اگر آقاسیدمحمد روحانی به قم بیاید خوب است. البته هیچگونه درخواست و پیشنهادی به آقای روحانی نشد و اقدامی انجام نگرفت، و از طرفی هم چون خود ما پیرمردهایی نظیر آقای اراکی، گلپایگانی، میرزا هاشم آملی، امام و آقای داماد دیده بودیم، خیلی به اشخاص دیگر قانع نبودیم. البته آقاسیدمحمد روحانی دقیق بود. بعضی همدورهایهای من میگفتند که آقای روحانی در بحث فروع علم اجمالی خوب هستند.»[۶]
بررسی:
۱. این پیشنهاد مرحوم آیتالله خمینی اذعان به فضل حوزوی مرحوم آیتالله روحانی است.
۲. آیا این پیشنهاد برای رهایی از آزارهای آقاسیدمحمد در نجف بوده یا صرفاً برای استفاده از دانش وی در قم صورت گرفته، یا هر دو مقصود مد نظر بوده است؟ والله عالم.
ه. مشاهدات نویسنده
حوالی سال ۱۳۶۵ که دورۀ سطح عالی در شرف پایان بود، به دنبال بهترین اساتید درس خارج بودم. آن زمان مرحوم آیتالله سیدمحمد روحانی قویترین درس اصول فقه حوزۀ علمیۀ قم را داشت. به یاد دارم در مدرسۀ سعادت با استاد تفسیر، فلسفه و عرفان خود که الان از مراجع محترم حوزۀ علمیه قم محسوب میشوند، دراینزمینه مشورت کردم. ایشان با ادب خاص خود ضمن تأیید مقام علمی آن مرحوم مصلحت ندانست که شاگردش در این درس شرکت کند. من با حسرت پذیرفتم و به درس اصول آیتالله روحانی نرفتم. در ضمنِ تحقیقاتم در آن سالها به تواتر شنیدم که آقای روحانی در نجف با دربار پهلوی مرتبط بوده و چکِ حقوقِ وی از حکومت ایران شُهرۀ شهر بود. دقیقاً همان نکتهای که جلالالدین فارسی چند سال بعد در کتابش از آن نالیده بود: «عجیب این است که تا به امروز عدهای آنرا بهعنوان یک امر واقع یاد میکنند.»
یکی دو سال بعد من به یکی از نقاط عطفِ زندگیام رسیدم که حاصل آن نگاه منتقدانه به جمهوری اسلامی و خط امام بود. در اواسط نیمۀ اول دهۀ هفتاد بود که از آیتالله سیدمحمد موسوی خوئینیها (دادستان سابق کل کشور و مدیرمسئول روزنامۀ سلام) بیواسطه شنیدم که چکِ حکومت ایران به آیتالله سیدمحمد روحانی جعلی بوده است. روایتِ ایشان به روایتِ جلالالدین فارسی نزدیک بود، الاّ اینکه وی به نام آقای زیارتی روحانی هم اشاره کرد.
دو سال قبل از مهاجرتم به تهران، سالهای ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵ به درس مرحوم آیتالله سیدمحمد روحانی رفتم. در حسینیۀ صفائیه حدود صد نفر طلبه که غالباً مسن بودند در درس ایشان شرکت داشتند. دیگر اصول تدریس نمیکرد، خارج فقه بود: کتاب اجاره. زمان تدریس روزانه به بیستوپنج دقیقه هم نمیرسید. لبّ مطلب را میگفت بیحشو و زوائد، شسته و منقّح. درسهای اول فقه و اصول آن زمان در قم سه چهار هزار نفر جمعیت داشت. آنجا بود که معنای از حیّز انتفاع ساقط کردن را لمس کردم.
یادداشتها:
[۱]. زمان پرسش آبان ۱۳۹۲.
[۲]. خاطرات حجتالاسلاموالمسلمين آقاي محمدحسين اشعري، ۱۳۸۴، به کوشش رسول جعفریان، خرداد ۱۳۸۸.
[۳]. خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین حاجشیخمحمد فاضل استرآبادی، به کوشش محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۷، ص ۱۸۴-۱۷۹.
[۴]. پیشین، ص۱۸۵-۱۸۳.
[۵]. پیشین، ص۱۷۹.
[۶]. خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران، ۱۳۸۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۹-۴۸.