مقدمه. مدتی است جمعی از برادران ایمانی با نفی مواجههی گذشتگان در فهم اسلام بهاین باور رسیدهاند که کلید همهی مشکلات را جز در قرآن کریم نباید جست، راز عقبماندگی مسلمانان پشتکردن به قرآن است و لاغیر. این رویکرد که شاید بتوان از آن به «اسلام قرآنی» تعبیر کرد، عملا تنها منبع اسلام را قرآن کریم میداند، عملا خود را از سنت پیامبر در فهم اسلام بینیاز میداند، عملا در فهم دین یعنی فهم متن قرآن خود را از کلیهی علومی که در گذشته توسط مسلمانان تولید شده بینیاز میداند، عملا در فهم اسلام که به فهم ظاهر قرآن فروکاسته شده خود را از علوم بشری مطلقا بینیاز میداند.
این رویکرد که در روش مراجعه به ظاهر متن عینا با روش اخباریها اشتراک دارد، قائل به تخصص دینی یا اجتهاد نیست، و عملا هر مسلمانی شخصا موظف است با حداقلی از دانش عربی شخصا به ظاهر قرآن مراجعه کند و تکلیف عملی خود را دریابد. قائلان این رویکرد عملا کلیهی احکام موجود در قرآن را احکام فرازمانی و فرامکانی میدانند. چون در متن قرآن نامی از مذهب تشیع نرفته پس شیعهی علوی مذهبی بیپایه است، و «اسلام قرآنی» به اسلام اهل سنت (البته منهای آن دسته روایات آن که موافقت قرآنی ندارد) اقرب است.
در حد اطلاع من این برادران در زمینهی «روش» اندیشهشان چیزی ننوشتهاند. پرسشهای زیر کوششی است در راه روشمند کردن این رویکرد در راستای نقد آن.
پرسش اول. آیا تصویر اجمالی فوق تصویر درستی از آراء این برادران ایمانی است؟ ۱) آیا این برادران ایمانی در کتاب، رساله یا مقالهای روش و فلسفه و مبانی رویکرد خود را معرفی کردهاند؟ اگر بله لطفا این منابع را برای اینجانب ارسال کنید تا به درک صحیحتری از این رویکرد نایل شوم. ۲) و اگر کتاب یا رساله یا مقاله جامعی در معرفی این رویکرد تا کنون منتشر نشده خواهشمندم مطلعان معتقد به این رویکرد قلم برگیرند و هرگونه خود صلاح میدانند روش و مبانی و فلسفهی اندیشهی خود را معرفی کنند تا بهبرکت این معرفی، این اندیشه انسجام بیشتری پیدا کند، علاقهمندان بدانند چهارچوب این رویکرد چیست، و منتقدانی همانند راقم این سطور بدانند معتقدان به این رویکرد دقیقا چه میگویند تا بعد از تحریر محل نزاع، نقد دقیقا به مواضع آن اصابت کند.
پرسش دوم. آیا عنوان «اسلام قرآنی» نام درستی برای این رویکرد است؟ خود این برادران ایمانی خود را چه مینامند تا ما هم ایشان را به همان نام بنامیم؟ اگر این نام درست نیست، نام درست این رویکرد، گروه، فرقه چیست؟ لطفا مشخص کنند ایشان را باید چه بدانیم: گروه، فرقه، طایفه، نحله، رویکرد، جریان یا چیز دیگر؟ نسبت این نحله با «حسبنا کتاب الله» چیست؟
پرسش سوم. شاخصترین نمایندگان اسلام قرآنی (یا هر اسم دیگری که پیشنهاد خواهند کرد) از میان درگذشتگان قرن اخیر و نیز از میان زندگان چه کسانی هستند؟ کسانی را حدس میزنم اما مایلم شاخصان این گروه خود، همفکرانشان را معرفی کنند، تا در زمان نقد فردی که در نزد معتقدان این نحله پذیرفته نیست اشتباها نقد نشود. کدامیک از درگذشتگان پیشکسوتان این روی کرد بهحساب میآیند؟ آیا میتوان اسلام قرآنی را در زمرهی «نهضت پاکدینی بین مسلمانان» بهحساب آورد؟ در این صورت تفاوت ان با دیگر «پاکدینان مسلمان» در چیست؟
پرسش چهارم. اینجانب و قاطبهی اصولیون معتقدیم فهم قرآن بدون روایات ممکن است و ظواهر قرآن حجت است. اما ادعای اسلام قرآنی بیش از این است: مفاد قرآن در فهم اسلام کافی است. یعنی قرآن شرط لازم و کافی فهم اسلام است. اگر ادعا این است، لوازم آن بینیازی فهم اسلام از امور ذیل است:
یک. سنت معتبر پیامبر.
دو. علوم نقلی اسلامی (اعم از تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اخلاق، رجال و درایه)
سه. دستاوردهای عقل انسانی (فلسفه).
چهار. دستاوردهای شهود انسانی (عرفان) و باطن دیانت،
پنج. دستاوردهای علمی تجربی و انسانی و اجتماعی (علوم تجربی، علوم انسانی و علوم اجتماعی).
اکنون پرسش این است اگر اسلام قرآنی یعنی تک منبعی بودن اسلام به معنای فوق، دلیل این ادعا چیست؟ و اگر معنای اسلام قرآنی این نیست، بلکه همان امکان فهم قرآن بدون روایات است، این نحله چه حرف جدید و متفاوتی در مقایسه با وحید بهبهانی و دیگر اصولیون دارد؟
پرسش پنجم. آیا پیامبر خدا فقط مبلّغ و قاری قرآن بوده و بس، و بعد از وفات ایشان هم «حسبنا کتاب الله»؟در این صورت اصلا درک اسلام نیازی به سنت پیامبر دارد؟ یا مراجعه مستقیم هرکس به قرآن بی نیاز از هر چیز دیگر خیر دنیا و آخرت را برایش به دست میآورد؟ و هکذا آیا فهم اسلام هیچ نیازی به تحلیل انتقادی میراث علمی اسلامی ندارد؟ آیا رشته ای در دنیا سراغ دارید که چنین ادعای بلندپروازانهای داشته باشد؟! (بینیازی از تحلیل انتقادی علوم مرتبط در بستر تاریخ).
پرسش ششم. اصولا ما از قرآن چه انتظاراتی را «نباید» داشته باشیم؟ یعنی قرآن درباره چه اموری بحث نمیکند و چه موضوعاتی در قلمرو قرآن نیستند؟
پرسش هفتم. به چه دلیل قرآن «کتاب قانون» است؟ به این معنی که احکام موجود در آن قوانین زمانشمول و جهانشمول و جاودانه هستند و اختصاصی بهزمان و مکان نزول و زمان و مکان قریب بهآن نداشته است.
پرسش هشتم. روش اختصاصی تفسیر قرآن این نحله چیست؟ فرقش با رویکرد تفسیری المیزان (سیدمحمدحسین طباطبایی) و تسنیم (عبدالله جوادی آملی) در شیعه و فی ظلال القرآن (سید قطب) در اهل سنت معاصر که همگی مدعی «تفسیر قرآن به قرآن» هستند کدام است؟
پرسش نهم. «اکتفا به ظاهر متن دینی» روش مشترک اخباریون و مکتب تفکیک در شیعه، و اهل ظاهر و حنابله در اهل سنت است. «تفاوت روشی» اسلام قرآنی با گروههای یادشده در فهم متن دینی در چیست؟
پرسش دهم. شرط لازم اعتبار یک روایت عدم تعارض آن با محکمات قرآن کریم است. مسلمانانی (اعم از سنی و شیعه) که به این شرط مهم توجه نکردهاند شایستهی ملامت هستند. آیا اسلام قرآنی شرط یادشده را «شرط لازم و کافی اعتبار روایات» میداند؟ به این معنی که روایت معتبر شرط دیگری ندارد؟ به چه دلیل؟ از منظر اسلام قرآنی مفاد این شرط لزوم «موافقت با قرآن» است یا «عدم مخالفت با قرآن»؟ به چه دلیل قرآنی؟ آیا تخصیص عمومات قرآنی، تقیید اطلاقات قرآنی، تبیین مجملات قرآنی، تفصیل اجمالات قرآنی، تشریح جزئیات کلیات قرآنی توسط سنت معتبر، در رویکرد اسلام قرآنی پذیرفته است یا مردود میباشد؟ به چه دلیل قرآنی؟
پرسش یازدهم. آیا «هر امر درستی» لازم است مستند قرآنی داشته باشد (تک منبعی بودن معرفت انسانی یا لزوم داشتن مجوز از این منبع مادر)؟ اگر پاسخ مثبت باشد پس اعتبار جمیع علوم یا حداقل علوم انسانی متوقف بر تایید از جانب قرآن کریم است. اگر پاسخ منفی است پس منبع مستقل از قرآن در کشف حقیقت یا واقعیت یا خیر به رسمیت شناخته شده است. پاسخ اسلام قرآنی چیست؟ و به چه دلیل قرآنی؟ کلا «منابع معرفت مستقل از قرآن» وجود دارد یا نه؟ اگر دارد در صورت تعارض با قرآن چه باید کرد؟
پرسش دوازدهم. قرآن پیامبر را «معلم کتاب و حکمت» معرفی کرده است و «تبعیت و اطاعت از پیامبر» را در کنار اطاعت از خدا بر مؤمنان الزامی کرده است. اطاعت از خداوند چیزی جز تبعیت از قرآن نیست. آیا اطاعت از پیامبر چیزی جز «تبعیت از سنت» اوست؟ آیا این تبعیت الزامی منحصر به زمان حیات پیامبر بوده است؟ به چه دلیل؟ آیا پیامبر را در حد فاری کتاب تنزل دادن با شأن معلم کتاب و حکمت سازگار است؟ مراد از حکمت ( در تعلیم کتاب و حکمت) چیست؟ همان قرآن است!؟
پرسش سیزدهم. معنای توحید چیست؟ چه کسی مشرک است؟ چرا باید کوششهای حکیمان و متألهان مسلمان را نادیده گرفت و به معنای تحت اللفظی برخی آیات در فهم توحید اکتفا کرد؟ از این حیث تفاوت اسلام قرآنی با وهابیت در حوزهی توحید چیست؟ چرا برداشت محمد بن عبدالوهاب از توحید بر توحید ترسیمی توسط امثال سیدحیدر آملی و ملاصدرا و طباطبایی برتری دارد؟
پرسش چهاردهم. چرا تمام امور و حوزهها نیاز به اجتهاد و تخصص دارند، الا حوزهی دین؟ آیا هرکسی با دانستن اندکی عربی و ممارست در متن دینی مجاز به سخن گفتن بهنام اسلام و قرآن است؟ چه «تفاوت روشی» بین اسلام قرآنی و مسیحیت پروتستان در اینباره است؟ صرف اینکه این علوم در صدر اسلام نبوده پس نیازی به آنها نیست، دقیقا مثل استدلال حکام ایران است که تفکیک قوا در صدر اسلام نبوده پس مشروع نیست! فرق این دو چیست؟! آیا بدون تحلیل انتقادی کوششهای قبلی علمای اسلام در این ۱۴ قرن، «اختراع چرخ چاه» مستقیما از اول نیست؟
پرسش پانزدهم. یکی از تعالیم قرآن «اعتصام به حبلالله و عدم تفرقه» است. آیا معنای عملی این فرمان قرآنی انحلال کلیهی فرق اسلامی در سواد اعظم اکثریت سنی و حذف نمادهای معتبر تشیع است؟ در مردودیت قاطع آراء شیعیان غالی و مفوضه تردیدی نیست. اما افراط غالیان و مفوضه، تفریط اسلام قرآنی در بیاعتنایی به تعالیم معتبر ائمهی اهل بیت را توجیه میکند؟ حدیث ثقلین و اصولا امامان اهل بیت از منظر اسلام قرآنی چه محلی از اعراب دارند؟ آیا در اسلام قرآنی جایی برای تشیع علوی باقی میماند؟ به چه دلیل قرآنی؟
این پرسشها برخی پرسشها یا ابهامایی است که دربارهی «روش اسلام قرآنی» بهذهن میرسد. چه بسا با توضیح پیروان این رویکرد ابهامها رفع شود. انتظار میرود پاسخ به این پرسشها در رساله یا کتاب احتمالی مورد تبیین ایجابی و استدلالی واقع شود و از جدل و سلبیات محض پرهیز گردد. قصد نویسنده از این پرسشها یافتن مستندات مقبولی جهت نقد روش این رویکرد محترم است.
وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
محسن کدیور
۱۴ مرداد ۱۳۹۴