سفرنامه اردن

اسفند ۸۲

روزنامه وقايع اتفاقيه۸ تا ۱۰/۴/۸۳

تهيه و تنظيم: امير عباس نخعي

سفر به اردن

اوايل كار روزنامه بود كه جهت تنظيم وقت براي مصاحبه‌اي با دكتر محسن كديور استاد دانشگاه و عضو انجمن دفاع از روزنامه‌نگاران تماس گرفتم. در گفت‌وگويي كوتاه باخبر شدم كه به دعوت برخي از مجامع علمي كشورهاي اردن و ژاپن وي در اواخر زمستان سال گذشته و بهار سفري علمي، پژوهشي به دو كشور فوق داشته است و در آنجا در خصوص موضوعي كه بنا داشتم تا با وي به گفت‌وگو بنشينم يعني «اسلام سياسي» مباحثي را مطرح كرده است. در اولين فرصت كه تعطيلي به مناسبت رحلت حضرت رسول اكرم(ص) در اواخر فروردين ماه بود جهت انجام مصاحبه با وي قرار گذاشتم. مباحث مطرح شده در اين دو سفر ملاقات‌ها و رويدادها حاوي نكات آموزنده‌اي بود كه به صورت يك گزارش سفر تنظيم و تهيه شد و در حين آن گفت‌وگويي نسبتاً طولاني با وي انجام دادم. متأسفانه برخي از گرفتاري‌هاي كاري از سوي من و مشغله اين استاد دانشگاه در تدوين كتابي در خصوص «آخوند خراساني» كه به گمانم در آينده‌اي نزديك به بازار خواهد آمد موجب شد تا وقفه‌اي نسبتاً طولاني در چاپ مطلب به وجود آورد. متن زير مربوط به گزارش سفر دكتر محسن كديور به دو كشور اردن و ژاپن است و به زودي متن كامل مصاحبه با وي در خصوص «اسلام سياسي» و مباحث مربوط به «آمريكا، عراق و خاورميانه» نيز به چاپ خواهد رسيد.

ديدگاه نمايندگان كشورها، شباهت‌ها و تفاوت‌ها

به هر صورت آنچه كه در اين سمينار مشاهده مي‌شد نمايندگان ۱۶ كشور حضور داشتند كه نمايندگان آمريكا و اروپا در اقليت بودند يعني صرفاً از كشورهاي اروپايي از انگلستان و اسپانيا بودند و سيزده كشور اسلامي بود كه هشت كشور از كشورهاي اسلامي آسيايي و پنج كشور هم از كشورهاي آفريقايي. از مصر و عراق نمايندگان بيشتري شركت كرده بودند بقيه كشورها بين يك نفر يا دو نفر شركت كرده بودند.چون كارگاه پژوهشي غيردولتي بود، هيچكدام از شركت‌كنندگان نماينده رسمي كشورشان محسوب نمي‌شدند. غالباً از NGO هايي بودند كه در اين كشورها بودند يا شخصيت‌هاي مستقلي بودند كه در اين كشورها به نحوي در ارتباط با دموكراسي، انتخابات، حقوق بشر و جامعه مدني فعاليت كرده بودند.

از عراق تنوع بيشتر بود. يعني هم نمايندگاني از مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بودند و هم مسلمانان از اهل سنت عراق و هم گرايش‌هاي ديگر. غالب شركت‌كنندگان مصري را حزب اخوان المسلمين تشكيل مي‌داد كه در مقايسه با انديشه‌هاي موجود در كارگاه گرايش‌ متفاوتي بودند و از كشورهاي ديگر از اردن، افغانستان، يمن، هند، مالزي، آذربايجان، نيجريه، سودان، مراكش و تونس هم نمايندگاني بودند. برخي فعال بودند برخي هم صرفاً شنونده بودند.

چيزي كه در اين كارگاه جالب بود اين بود كه بين جوامع و كشورهاي اسلامي مجموعاًَ سه گرايش مشاهده مي‌شد. يك گرايش كشورهايي بودند كه در آنها تجربه حكومت اسلامي اتفاق نيفتاده بود. يعني تجربه‌اي به عنوان جمهوري اسلامي يا چيزي مانند حكومت اسلامي نداشتند. كه شاخص‌ترين آنها مصر بود و همينطور نمايندگاني كه از اردن يا كشورهاي آفريقايي بودند در اين گرايش قرار مي‌گرفتند. گرايش دوم مربوط به كشورهايي بودند كه به نحوي حكومت اسلامي را در مقطعي تجربه كرده بودند. كه سه كشور بودند ايران، سودان و افغانستان. اينها اصلاً ديدشان درباره شيوه حضور دين در عرصه امور فرق مي‌كرد و دسته سوم كشورهايي بودند كه مسلمان‌ها در آن كشورها اكثريت ندارند كه مشخص‌ترين نماينده آن هند بود. يعني جوامع اقليت مسلمان.

اين سه نوع جامعه‌اسلامي سه گونه با مسأله شيوه حضور دين در عرصه انتخابات يا شيوه حضور دين در عرصه امور عمومي برخورد مي‌كردند. پرحرارت‌ترين اين جريانات، جريان‌هاي مصري، عراقي و افغاني بودند. به دليل اينكه مصر سابقه طولاني در كشورهاي اسلامي دارد دانشگاه الازهر قاهره مركز تفكر اسلامي در ميان مسلمانان اهل سنت است و شناخته شده‌ترين مركز اسلامي در دنياست. نمايندگاني كه از حزب اخوان المسلمين آمده بودند كاملاً به شيوه حزبي برخورد مي‌كردند و آراي خودشان را تبليغ مي‌كردند. چيزي كه براي من جالب بود و به خود آنها هم گفتم، اين بود كه:«صحبت‌هايي كه شما مي‌كنيد شبيه حرف‌هايي است در دهه پنجاه در ايران و قبل از انقلاب و آغاز انقلاب در ايران زده مي‌شد. ما بسياري از اين مطالبي را كه شما امروز به زبان مي‌آوريد، در عمل تجربه كرد‌يم و حالا في‌الواقع از اين مرحله گذر كرده‌ايم و به اين شكل بسيطي كه شما مسائل را مطرح مي‌كنيد ما مطالب را اينگونه نمي‌بينيم و به گونه ديگري مي‌بينيم». آنها مثل گذشته سي، چهل سال پيش ما بودند با همان ايده‌آل‌ها و مطالبات بسيط و كلي و مبهم. اما احساس مي‌كنم كه حرف‌هاي ما براي آنها مفهوم نبود چون تجربه ما را نداشتند.

اين يك طرف، از طرف ديگر نماينده هند كه پيرمردي بود از نمايندگان پارلمان هند و رئيس سابق مجلس مسلمانان هند بود و شخصيت قابل توجهي در كشور خودش محسوب مي‌شد ديدگاهش هم با مصري‌ها و هم با ما فرق مي‌كرد. او بيشتر مشكلات حضور مسلمان در يك جامعه چند ديني را بيان مي‌كند. ما با يك جامعه‌اي كه بيش از ۹۸ درصد آن مسلمان است يا مصري‌ها هم به همين صورت يك گونه ديگر مسائل را مي‌ديديم. لذا او مي‌خواست دفاع كند كه ما چگونه مي‌توانيم مسلمان‌ها را در يك جامعه چند ديني و چند مذهبي و چند فرهنگي به رسميت بشناسيم و بتوانيم از حقوقشان دفاع كنيم. اما آنچه شايد براي ايراني‌ها قابل توجه باشد نماينده افغانستان فردي بود از اعضاي لويه‌جرگه. يعني همين شخصيت‌هايي كه قانون اساسي افغانستان را نوشته بودند و جديدترين تجربه انتخابات در آن كشور را داشت و حكومت اسلامي از نوع طالباني را پشت سرگذاشته بود.

شخصيتي كه از سودان آمده بود، حقوقداني بود كه سال‌ها توسط حكومت سودان در زندان بود و به تازگي از زندان آزاد شده بود و از منتقدان حكومت سودان هم محسوب مي‌شد. مي‌دانيد كه يكي از جاهايي كه جمهوري اسلامي نام برده شده يكي همين سودان هست و آنجا بحث اجراي شريعت مباحث فراواني را برانگيخته است. من وقتي صحبت‌هاي اين قاضي سوداني را مي‌شنيدم البته اسمش «قاضي» هم بود و بعد از كارگاه هم با او صحبت كردم بدون اينكه اصلاً‌ ايران آمده باشد يا تجربيات ايران را خوانده باشد مطالبي را كه ذكر مي‌كرد براي من آشنا بود. من يك تجربه ملموس را مي‌شنيدم، او نيز همينطور.

اجراي حدود در ملاء عام؛ ايران و سودان

آنجا كمي متأسف شدم كه ميزان اطلاعات ما از جهان اسلام تا چه اندازه اندك است و روزنامه‌هاي ما چقدر كم به مسائل مشابه كشورهاي اسلامي مي‌پردازند. متوجه شدم مثلاً آنچه در سودان مي‌گذرد مثلاً بحث اجراي حدود در ملأ عام همان مباحثي كه در ايران مسائل خاص خودش را دامن زد.

در مورد انتخابات هم مسائل مشتركي داشتند شبيه اينكه چه افرادي داخل مجلس بشوند چه افرادي حكومت اجازه نمي‌دهد در انتخابات شركت كنند همه آنچه فعلاً در ايران اتفاق مي‌افتد با مشابهاتي در سودان هم شاهدش بوديم.

عراقي‌ها هم كه گرايش‌هاي مختلفي بودند و به نظرم آنها اولين كشوري بودند كه قرار بود بيشترين استفاده را از چنين كارگاهي داشته باشند چون قرار است بگويند انتخابات چي هست و چگونه در يك جامعه‌اي كه حداقل به لحاظ مذهب‌هاي اسلامي متكثر است. به لحاظ مليت متكثر هست: عرب و كرد؛ شيعه و سني. مي‌خواهند يك انتخابات برگزار كنند. آنها خيلي دقت مي‌كردند و اتفاقاً از همه نسبت به مسائل مطرح در كنفرانس حساس‌تر بودند. چون افغانستان اين مسائل را پشت سر گذاشته بود اما عراق مسأله پيش رو داشت. لذا با حرص و ولع دنبال مي‌كردند كه چگونه مسأله را پيش ببرند.

دانشگاه آمريكايي به جاي كنفرانس اسلامي

از زاويه ديگر اگر بخواهيم به اين مسأله بپردازيم. اي كاش اين كارگاه توسط كنفرانس اسلامي برگزار مي‌شد و تدارك‌كننده هم خود كشورهاي مسلمان بودند حالا درست است در كشور اردن كه يك كشور اسلامي بود برگزار شده بود اما سمينار را يك دانشگاه آمريكايي برگزار مي‌كرد. يك دانشگاه غربي برگزار مي‌كرد و آنها هم با اينكه با ظرافت اين كارگاه را طراحي كرده بودند و در مجموع هم آزاد گذاشته بودند كه هركدام از شركت‌كنندگان آنچه لازم مي‌دانند بيان كنند و آرا و نظرات متفاوتي هم بيان شد.

اما اي كاش ما خودمان اين سمينارها را در سطح كلان‌تر برگزار مي‌كرديم. گرايش‌هاي متفاوت موجود در جهان اسلام را در جوامع اسلامي را دور هم جمع مي‌كرديم. آنجا من مطرح هم كردم گفتم كه تجربه گفت‌وگوي تمدن‌ها را نخستين بار ايران منادي شد وليكن الان احساس مي‌كنيم عملاً جاهاي ديگري دارند اين انديشه را دنبال مي‌كنند. عنوان اين برنامه دانشگاه نيواسكول «گفت‌وگو بين جهان اسلام، آمريكا و غرب» بود. عنواني كه شايد از ايران اقتباس شده بود. ولي ما چندان نتوانستيم به دليل مشكلات داخلي كه داشتيم به اين عنوان جامعه عمل بپوشانيم. در مجموع از دستاوردهاي اين كارگاه يكي آشنايي من با گرايش‌هاي مختلفي كه در كشورهاي اسلامي مشاهده مي‌شود همين سه گرايشي كه گفتم بود و اينكه در انتها هم قرار شد نكات اشتراك ديدگاه شركت‌كنندگان هم جمع‌بندي شود. تلخ‌ترين طرح مسأله نياز به قانون اساسي بود، يعني اين مسأله هنوز در جهان اسلام حل نشده و نياز به تأكيد و طرح مجدد دارد اينكه تمام حوزه عمومي مي‌بايد بر انتخابات از طرف تمام مردم باشد. هيچ شرط محدودكننده‌اي براي حضور تمامي مردم در انتخابات چه در انتخاب كردن و چه در انتخاب شدن نبايد باشد. تأكيد بر اينكه اسلام هرگز انتخابات را نفي نمي‌كند. اين نكته جالبي بود كه يك سيماي انساني از اسلام ارائه شد. اينكه نه تنها اسلام پلوراليسم و تكثر را نفي نمي‌كند بلكه بر مشاركت عمومي بسيار تأكيد مي‌كند. اينكه حكومت مي‌بايد برخاسته از رضايت مردم باشد. رضايت مردم را تأمين كند. تأكيد بر اينكه آموزه‌هايي در قرآن و سنت پيامبر(ص) داريم كه مشروعيت انتخابات را تضمين مي‌كند و بعد تأكيد بر اينكه انتخابات بايد به شيوه درون‌زا باشد. نه به شيوه برون‌زا. يعني جامعه خودش به اين نتيجه برسد كه مسائلش را با انتخابات حل كند نه اينكه امر وارداتي باشد كه روي اين مسأله به عنوان لزوم فرهنگ دموكراتيك تأكيد شد و اينكه كل نمودهاي دموكراسي و انتخابات بستگي مستقيم با ميزان رشديافتگي و توسعه‌يافتگي كشورها دارد هرچه فرهنگ جامعه توسعه يافته‌تر باشد امكان انتخابات واقعي‌تر تحقق بيشتري دارد.

البته متأسفانه اين كارگاه زماني برگزار مي‌شد كه تلخ‌ترين تجربه انتخاباتي در ربع قرن اخير در ايران به وقوع پيوسته بود و همه هم مايل بودند من از انتخابات ايران صحبت كنم ولي بحث از انتخابات هفتم بسيار ناراحت‌كننده بود. چون رده ايران را كه در جدول انتخابات حداقل در مقايسه با ديگر كشورهاي اسلامي رده قابل توجهي بوده، يك انتخابات رياست جمهوري را برگزار كرده كه به اعتراف دوست و دشمن انتخابات آزادي بوده است. انتخابات مجلس ششم هم بر همين منوال آزاد بوده اما اين انتخابات اخير قلم قرمزي بر آن پرونده رو به رشد مي‌كشيد. لذا من بسيار فرار مي‌كردم و مي‌گفتم كه من آمدم فعلاً با عنوان كلي سمينار يعني اسلام و انتخابات صحبت كنم و مي‌خواهم به شكل تئوريك راجع به آموزه‌هاي اسلامي صحبت كنم نه لزوماً در مورد ايران و اسلام ايراني و انتخابات غير آزاد و غير عادلانه و غير دموكراتيك اخير آن. وقتي هم مي‌خواستم از اسلام ايراني صحبت كنم تجربه اصلاحات را ذكر مي‌كردم. ولي از بيان فرجامي كه داشت خودداري مي‌كردم. ترجيح مي‌دادم در يك سمينار برگزار شده از سوي كنفرانس اسلامي درباره تجربه تلخ استبداد ديني در ايران و جفايي كه محافظه‌كاران مسلط به آبروي اسلام و ايران و تشيع روا داشتند گلايه كنم و بگويم كه استبداد ديني در ايران معاصر همواره از اشتباهات متعدد سياست خارجي آمريكا و اروپا در حوزه حقوق بشر و دموكراسي عليه حقوق بشر و دموكراسي در ايران سوءاستفاده مي‌كند و البته مايل بودم ضعف مفرط عملي بخش حكومتي اصلاحات به ويژه رئيس جمهور را نيز در كنفرانسي داخلي مطرح كنم. لذا در اين سمينار خون دل خوردم و از اين زاويه مهر سكوت بر لب زدم و به بيان مباحث تئوريك ديني اكتفا كردم. اين تجربه سمينار دو روزه يا سه‌روزه‌اي بود كه در اسفند ماه در اردن برگزار شده بود. من خارج از سمينار هم فرصت كردم كه به دانشگاه الهيات امان بروم كه بزرگترين دانشگاه اردن محسوب مي‌شد و ملاقاتي با رئيس و اساتيد دانشكده شرعيات ديني داشته باشم يك سري هم داخل شهر زدم. آنجا چون در برخي تابلوها خيام فلسطيني‌ها را مي‌ديدم راغب شدم كه ولو با وقت محدود، مرا به آنجا ببرند كه حالا نمي‌دانم به لحاظ امنيتي بود يا نه، كه برايم توضيح دادند ديگر خيامي نيست. يعني شما منتظر خيمه نباش اينجا زماني خيمه بوده است و الان به گونه‌اي ديگر است. ولي شهر كاملاً مشخص بود كه تحت قواي امنيتي بود و آزاد نبوديم كه سؤال كنيم و هر جايي برويم. مثل همه كشورهاي عقب‌مانده عكس خندان شخص اول عكس خندان ملك‌عبدالله پسر ملك حسين به شكل بسيار بزرگي و به وفور در تمام خيابان‌ها مشخص‌ترين چيزي بود كه چشم بيننده را جلب مي‌كرد. حضور آمريكايي‌ها محسوس بود وقتي از دور جايي مثل قلعه‌هاي قرون وسطي را ديدم كه به طرز مجلل و مستحكمي ساخته بودند و پرسيدم كه اين چي هست؟ گفتند سفارت آمريكاست. و بعد هم گفتند شبيه اينجا هم سفارت اسرائيل است. اردن كشوري است كه بسيار فقير و در عين حال كه به لحاظ سياسي هم جزو كشورهاي اقماري آمريكا قرار دارد در آن از دموكراسي واقعي خبري نبود و در رديف‌هاي آخر جدول انتخابات آزاد قرار داشت.

چهره ايران

متأسفانه اخبار ايران به شكل مناسبي انتشار نمي‌يافت همچنان كه در رسانه‌هاي رسمي ما اخبار آنها را منعكس نمي‌كنيم آنجا هم اخبار ما منعكس نمي‌شد. يادم هست همان روزهايي كه اردن بودم عكس برخي از نمايندگان اقليت مجلس ششم ايران را كه در حال حمله به يكي از ناطقين نمايندگان اكثريت بود در روزنامه درج كرده بودند و زيرش هم مطالبي نوشته بودند كه اصلاً مناسب شأن ايران به نظر نمي‌رسيد. حجم اخباري كه در مورد ايران در روزنامه‌هاي اردن ديدم كه حساس هم شدم و دنبال هم مي‌كردم زياد نبود و تصوير هم تصوير مثبت و كاملي نبود. جالب اينكه نام بسياري از خيابان‌ها و محله‌هاي امان فارسي بود مثل شيراز و فروردين و خرداد و مانند اينها. تمايل به تشيع هم مشهود بود. به نظرم مي‌آيد در لبنان اخبار ايران بيشتر منعكس مي‌شود. اما در اين كشورها اندك يعني به اندازه‌اي كه از اردن و اخبار آن مي‌دانيم البته از مباحث اوايل انقلاب اينها اخباري داشتند اما از سير مسائل بعد از انقلاب در ايران چندان مطلع نبودند. و تنها مي‌دانستند در اين هفت هشت ساله اخير دو جريان مختلف در ايران هست ولي اطلاعاتشان در مورد ويژگي‌هاي اين دو جريان به نظر مي‌رسيد چندان رسا نبود و ما موفق نبوديم كه يك تصوير عادلانه‌اي از آنچه كه در ايران اتفاق مي‌افتد آنجا منعكس كنيم.

اسلام و انتخابات

در خصوص انتخابات ما به لحاظ ديني هيچ محدوديتي در زمينه اسلامي در اين مورد نداريم و مي‌توانيم يك جامعه كاملاً مبتني بر انتخابات را سامان بدهيم. يعني سامان حداكثر حوزه عمومي را توسط حداكثر شركت‌كنندگان مي‌توانيم تدارك ببينيم و از جمله مواردي كه من در آنجا هم مطرح كردم دو محدوديت ممكن است پيش بيايد: يكي اينكه آيا كساني هستند كه از حق انتخاب شدن يا انتخاب كردن به لحاظ ديني محروم باشند يا نه؟ يكي ديگر هم اينكه آيا اموري هست كه مجلس در يك جامعه اسلامي نتواند در آن منطقه وارد شود يعني به اصطلاح‌ محدوده‌اي ممنوعه براي قانونگذاري داشته باشد. خط قرمزي براي قانونگذاري داشته باشد. كه در آن زمينه‌ها نتواند قانونگذاري كند؟ در مورد اول شايد بيشترين انتقاد اين باشد كه زنان از انتخاب شدن ويا انتخاب كردن در جامعه اسلامي محروم باشند. اين شايد بيشترين توهمي است كه در اين زمينه ممكن است پيش بيايد. در كارگاه پژوهشي يادشده تصريح كردم آنچه كه من از اسلام اصيل و واقعي مي‌شناسم به لحاظ انتخاب كردن زنان هيچ محدوديتي ندارند يعني همچون مردان مي‌توانند شركت كنند. به لحاظ انتخاب شدن يعني اينكه نخست وزير باشند رئيس جمهور باشند يا بالاتر مثلاً رهبر باشند. گفتم با آن قرائتي كه من از اسلام دارم هيچ محدوديتي ديني براي زنان مشاهده نمي‌شود.

آري اسلام تاريخي و اجتهاد و غافل از مقتضيات زمان و مكان به عدم صلاحيت زنان براي تصدي سمت‌هاي سياسي از قبيل زعامت و رياست وزارت و قضاوت فتوا مي‌دهد. اما اين انديشه نشان از رسوبات تاريخي گذشته دارد و به شدت قابل نقد است.

درباره نكته دوم هم گفتني است: تا زماني كه اكثريت جامعه مسلمان باشد و متمايل به رعايت ضوابط اسلامي در عرصه عمومي و حوزه قانونگذاري باشد، به طور طبيعي آنچه را ديني و اسلامي مي‌داند رعايت مي‌كند و زماني كه عالمان منتخب مردم يا دانشمندان اسلام‌شناس مورد اعتماد مردم قانوني را خلاف ضوابط اسلامي ارزيابي مي‌كنند، بي‌شك در اصلاح آن قانون مختارانه خواهند كوشيد. اما تحميل يك برداشت متحجرانه از اسلام بر جامعه‌اي كه اكثريت آن چنين برداشتي را بر نمي‌تابند و آن را ديني قلمداد نمي‌كنند، بزرگترين ضربه به حيثيت اسلام در جهان معاصر است. رعايت ضوابط اسلامي در عرصه قانونگذاري به دو صورت ممكن است: صورت اول به شكل تحميلي و زورمدارانه و به شيوه استبدادي، تحميل يك قرائت مرتجعانه و متحجرانه از اسلام بر جامعه متحول و همه را از اسلام و تشيع و فقاهت و شريعت بيزار كردن و صورت دوم: به شيوه علمي و مردمسالارانه به اينگونه كه نمايندگان اسلام‌شناس و مورد اعتماد مردم، مستظهر به پشتوانه رأي ملي و شناخته شده به اسلام‌شناسي و فقاهت در ميان عالمان و حوزه‌هاي علميه درباره مسائل اسلامي اظهار‌نظر كنند. واضع است كه اگر زماني اكثريت يك جامعه اسلامي به هر دليلي ضوابط اسلامي را برنتابيد نمي‌توان به زور قانون و الزام حقوقي احكام ديني را در عرصه قانون نگاه داشت. دينداران و اسلام‌شناسان در چنين وضعيت ناپسندي مي‌بايد با فعاليت گسترده فرهنگي كوشش كنند نبض تفكر جامعه را به دست گيرند و با آرامش و آزادي جامعه را به سمت ارزش‌هاي متعالي ديني راهنمايي كنند. استفاده از عنصر اجبار و اكراه و زور در چنين موقعيت خطيري نتيجه كاملاً معكوس خواهد داد و به جبهه‌گيري جامعه در مقابل ضوابط تحميلي ديني منجر مي‌شود. ورود و حضور دين در عرصه عمومي با آزادي و درخواست عمومي ميسر است و بدون چنين درخواستي بقاي تحميلي و زورمدارانه دين بيشترين ضربه را به دين و ايمان مردم مي‌زند.