به نام خدا
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
محققاً كسانى كه گفتند: پروردگار ما الله است سپس ايستادگى كردند، بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد. (احقاف /۱۲)
دوازده زندانی سیاسی زندان اوین بنامهای بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی از روز شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ در اعتراض به شهادت دو زندانی سیاسی دیگر هاله سحابی و هدی صابر دست به اعتصاب غذا زده اند. هاله فرزند ارشد زنده یاد عزت الله سحابی در زمان مرخصی از زندان و در مراسم تشییع و تدفین پدر سرفرازش در پی ضرب و جرح ماموران امنیتی مظلومانه به شهادت رسید. هدی صابر از صحابه خاص سحابی که ده ماه به شکل غیرقانونی در بند بود در پی شهادت هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زد و در بهداری زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ساعاتی بعد مظلومانه به شهادت رسید. اینک هم بندان هدی که راوی و شاهد صادق فاجعه بوده اند برای پیشگیری از تکرار این ستم آشکار و همدردی با خانواده داغدار شهدای جنبش پیشقدم شده اند.
نظام جمهوری اسلامی که قرار بود برآیند جمهور ایرانیان باشد و بر طبق موازین اسلامی عمل کند، به شهادت اعلم فقیهان قم اکنون نه جمهوری است و نه اسلامی. منتقدانش را بر خلاف قانون و موازین حقوق بشر و تعالیم اسلامی به زندان می افکند، در محاکمه های سیاسی برخلاف نص قانون اساسی بدون هیأت منصفه و غیرعلنی قضات کاملا وابسته و ناصالح احکامی غیرقانونی صادر می کنند. در زندانها که قرار بود دانشگاه باشد، حقوق پایه زندانیان مکررا نقض می شود و زندانیان سیاسی بشدت تحت شکنجه و فشارهای دائمی روحی و گاه جسمی قرار دارند. بازجویان ولایت مطلقه دارند و برای گرفتن اقرار از زندانی بی دفاع هیچ حد و مرزی نمی شناسند.
در جمهوری اسلامی ایران ارزان ترین کالا جان و آبروی منتقدان و مخالفان سیاسی است. مقامات جمهوری اسلامی نشان داده اند که جان شهروندان مخالف برایشان هیچ ارزشی ندارد. برخی زندانیانی که گفته می شود در زندانهای ایران کشته شده اند و نامشان فاش شده است گواهی بر این مدعاست: از سعیدی سیرجانی (۱۳۷۴، اوین)، زهرا کاظمی (۱۳۸۲، اوین)، اکبر محمدی (۱۳۸۵، اوين)، زهرا بنی يعقوب (۱۳۸۶، بازداشتگاه بسیج همدان)، امير جوادی فر، محسن روح الامينی و محمد کامرانی (تابستان ۱۳۸۸، بازداشتگاه کهريزک) تا هدی صابر (خرداد ۱۳۹۰، اوین). در پانزده سال اخیر حداقل هر یازده ماه یک زندانی سیاسی در زندانهای ایران کشته شده است.
جمهوری اسلامی هر نوع اعتصابی را تخلف از قانون حساب کرده، اعتصاب غذا در زندان را نیز غیرقانونی شمرده با مرتکبین آن با تحقیر و خشونت و سلول انفرادی برخورد می کند. اعتصاب غذا که رنج فراوانی به زندانی وارد می کند و احتمال آسیبهای جدی و مرگ در آن منتفی نیست، زمانی از سوی زندانی مستأصل اختیار می شود که هیچ راهی برای احقاق حق و هیچ مرجعی برای تظلم نمی شناسد. اعتصاب غذا نوعی مقاومت و نافرمانی مدنی است.
ملت ایران و خانواده زندانیان سیاسیِ در اعتصاب غذا آشکارا نگران جان عزیزانشان هستند و نگرانیشان نیز کاملا بجاست. سن شماری از آنها بالاتر از پنجاه سال است و برخی از آنها از بیماری قلبی رنج می برند. همه به حق نگرانند مبادا بیگناه دیگری بر خیل شهیدان افزوده شود. چه بسا گفته شود حفظ جان واجب است و نباید خود را با دست خود به مهلکه انداخت.
آری، نمی توانیم کسی را به اعتصاب غذا تشویق کنیم. این یک انتخاب ویژه در شرائطی خاص است. اما اگر زندانی به این نقطه رسید که بین سلامتی و زندگی از یک سو و آرمانی بزرگتر و ارزشمندتر از جانش انتخاب کند، باید به انتخابش احترام گذاشت. او در واقع بین مهم و أهمّ، أهمّ را انتخاب کرده است و اگر اعتصاب غذا در رسیدن به این أهمّ تأثیر دارد، و راههای کم خطرتر به نتیجه نمی رسد، دشوار بتوان از آن نهی کرد. همه سخن در اهمیت مقصود و میزان تاثیر فعل و به نتیجه نرسیدن راههای ساده تر است.
افرادی که پیام اعتراض زندانی مستأصلی که جانش را در طبق اخلاص گذاشته و اعتصاب غذا کرده است می شنوند وظیفه ای اخلاقی و تکلیفی دینی بر عهده دارند. اگر نگران جان و سلامتی همفکر، همراه و هموطن خود هستیم باید بکوشیم صدای اعتراض او را به بالاترین شکل ممکن به گوش هموطنان و جهانیان برسانیم و با همراهی با اعتراض آنرا به مطالبه ای ملی و بین المللی تبدیل کنیم و با یافتن راههای دیگر دست یابی به مقصود را تسهیل کنیم. در این میان آنها که از منزلت و موقعیت بیشتر اجتماعی برخوردارند، مسئولیت سنگین تری متوجهشان است.
من اکثر این دوازده زندانی رشید را از نزدیک می شناسم و اعتراضشان را کاملا برحق و اعلام خطرشان را صد در صد بجا ارزیابی می کنم و به حمایت از آنها از امروز تا هر زمان که آنها در اعتصاب غذا و روزه سیاسی باشند، شخصا روزه می گیرم و می کوشم از هر طریق موجه برای به کرسی نشاندن مطالبه برحق این زندانیان آزاده سبز استفاده کنم. این کمترین کاری است که می توان انجام داد و بیش از این هم موظفیم راههای دیگر را برای رسیدن به این مقصود حق بیابیم و بپیمائیم. امیدوارم مسئولان جمهوری اسلامی به خود آیند و صدای اعتراض ملت ایران را قبل از آنکه دیر شود بشنوند و بیش از این بر رنج ملت نیفزایند و در بی آبروئی خود نکوشند.
در این ایام بابرکت رجب و شعبان که بهار عبادت است خداوند را به بزرگیش می خوانیم که نظر لطفی به این ملت مظلوم بیفکند و به آنان کمک کند تا شرّ حاکمان مستبد و خودکامه ای که وهن دین و سدّ راه خدا شده اند از سرشان کم کنند. حاکمانی که از عدالت علی داد سخن می دهند و روی معاویه را سفید کرده اند. نیک می دانیم که استقرار عدالت و آزادی میوه استقامت و صبر است.
محسن کدیور
۲۹ خرداد ۱۳۹۰