ملاقات دیروز جمعی از زنان زندانی سیاسی سابق با یکی از همبندان بهائیشان که بعد از هشت سال حبس به مرخصی آمده بود باعث بحث دوباره درباره حقوق بهائیان شد.
با بهائیان چگونه برخورد کنیم؟ پاسخ کوتاه من این است: با بهائیان به عنوان انسان برخورد کنیم. آئین و باور کسی و اصولا هر مسلمان یا غیرمسلمانی با هر عقیدهای باعث سلب حقوق انسانی وی نمیشود. این مبنایی متفاوت با تفکر سنتی دینی است. بهائیان در ایران، احمدیانیگری (قادیانیگری) در پاکستان، و مورمونها در آمریکا سه نمونهی معاصر از آئینهایی هستند که در جامعهی خود به عنوان دین با مشکلاتی مواجهند. دو گروه اول البته بسیار بیشتر. بهائیت خود را دین جدیدی میداند، اما مسلمانان آن را به عنوان دین نپذیرفتهاند. مباحث اعتقادی بهجای خود قابل دنبال کردن است و حتما باید با جدیت و متانت هم دنبال شود. اما حتی اگر بهائیت را فرقهای باطل و آئینی منحرف بهشمار آوریم، آیا باورمندان به این آئین به دلیل اعتقادات خاصشان از حقوق انسانی محروم میشوند؟
یعنی مثلا چون کافرند حق آئین دادرسی عادلانه شاملشان نمی شود؟ چون نامسلمانند و در زمرهی اهل کتاب هم نیستند جان و مال و ناموسشان، حتی مردهی آنها در گورستان فاقد احترام است؟ چون سرکردهی آنها که به نظر بهائیان پیامبر الهی است توسط دولت وقت عثمانی (نیم قرن قبل از تأسیس دولت نژادپرست و غاصب اسرائیل) به فلطسین تبعید شده و در همانجا از دنیا رفته و به خاک سپرده شده، و بهائیان به احترام مؤسسشان در آنجا تشکیلاتی دارند، پس سران بهائیت که با تشکیلات دینی خود تماس میگیرند جاسوس اسرائیل محسوب میشوند!؟ آیا هر بهائی که آئین خود را ابراز کند لزوما جاسوس اسرائیل است؟ آیا ایرانیان بهائی به جرم بهائی بودن از حق تحصیلات تکمیلی محرومند؟
کدام قانونی بهائیان را از حقوق انسانی خود در جمهوری اسلامی ایران محروم میکند؟ در حد اطلاع من چنین قانونی وجود ندارد! بهائیان با احکام غیرقانونی از حقوق انسانی یا شهروندی محروم شده و میشوند. مراجع تقلید علی الأغلب ارتباط و معامله با بهائیان را به حکم ثانوی ممنوع کرده به عدم طهارت و بطلان ازدواج با پیروان فرقهی ضاله فتوا دادهاند. در این میان حکم شدید آقای خامنهای رهبر جمهوری اسلامی مستند برخوردهای سختگیرانه با بهائیان است: «جمیع افراد فرقه ضاله بهائی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آنها بوده است باید اجتناب کرد و بر مؤمنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه مقابله کنند.» (خبرگزاری تسنیم، مرداد ۱۳۹۲)
در این مختصر مطالبی که در ده سال اخیر درباره بهائیت به اختصار نوشتهام به شرح زیر در یکجا منتشر میکنم. در انتهای هر مطلب تاریخ نشر اولیهی آن هم آمده است.
- برخورداری بهائیان از حقوق بشر (اسفند ۱۳۸۴)
- حقوق شهروندی بهائیان از منظر استاد (۲۲ دی ۱۳۸۸)
- ظلم به بهائیان (۵ شهریور ۱۳۹۰)
- آیا بهائیان کافرند؟ (۵ فروردین ۱۳۹۲)
- عدم نجاست بهائیان (۲۳ شهریور ۱۳۹۲)
- عدم مشروعیت محرومیت از تحصیل دانشجویان بهایی و منتقد (۵ مهر ۱۳۹۲)
- دربارهی آئین بهائیت (۵ آبان ۱۳۹۲)
- محرومیت بهائیان از حقوق شهروندی فاقد وجاهت شرعی و قانونی است: نقد آراء موسوی بجنوردی (۲ دی ۱۳۹۳)
- تأملاتی دربارهی نواندیشی دینی در ایران معاصر (۳۰ مهر ۱۳۹۴)
از انتقادات اهل نظر در این زمینه استقبال میکنم.
***
برخورداری بهائیان از حقوق بشر
Could you please clarify your opinion about the rights of Bahais according to your understanding of Islamic law? I would be very thankful if you clarify the rights of ‘Bahais’ according to your modern interpretation of Islamic law? According to Holy Quran, what status is assigned to Bahais? Are they infidels? What are their rights? |
همه انسانها فارغ از اعتقادات دینیشان از حقوق بشر برخوردارند. هیچ انسانی را نمیتوان به واسطه اعتقادات دینیش ـ ولو از دید ما غلط و نادرست ـ از حداقل حقوق انسانی (حقوق مصرح در اعلامیه جهانی و دو میثاق) محروم کرد. برخورداری از این حقوق تلازمی با صحت اعتقادات و باورهای دینی ندارد. اصولاً حقوق بشر حقوق همه انسانها است، نه فقط حقوق موحدان، مؤمنان و راست کیشان.
قرآنکریم ادیان ابراهیمی را به عنوان ادیان الهی به رسمیتشناخته، از پیروان آنها به عنوان اهل کتاب یاد کردهاست. باورهای پایه اسلام ـ به گزارش قرآنکریم ـ خداباوری، باور به روز واپسین و باور به پیامبری محمدبن عبدالله (ص) میباشد. قرآنکریم به صراحت محمد(ص) و اسلام را آخرین پیامبران و ادیان الهی میداند و هر ادعایی معارض با این باور پایه را باطل، ناحق و خروج از مرز ایمان میشمارد. مسلمانان در این باور پایه ـ بیهیچ اختلافی ـ همداستانند.
پرسش و پاسخ حقوق بشر و روشنفکری دینی؛ آفتاب، ماهنامه دانشجویی دانشگاه واترلو، کانادا، شماره ۶، بهمن و اسفند ۱۳۸۴؛ کتاب حق الناس (اسلام و حقوق بشر)، صفحه ۱۶۳، انتشارات کویر، تهران، چاپ اول ۱۳۸۷
***

حقوق شهروندی بهائیان از منظر استاد
(برخلاف ادعای روزنامه کیهان مورخ ۲۱ دی ۱۳۸۸) اینجانب هرگز درباره بهائیان با استادم مرحوم مغفور آیت الله العظمی منتظری گفتگو نکردم، چه برسد به اینکه از ایشان در این باره استفتائی کرده باشم. دو فتوای تاریخی فقیه عالیقدر درباره بهائیان – که فتح باب نیکوئی در به رسمیت شناختن حقوق شهروندی آدمیان و نقطه عطفی در فقه شیعه محسوب می شود – متأسفانه توسط اینجانب استفتاء نشده است.
الف. فتوای اول: حقوق پیروان فرقه بهاییت
سؤال : ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت حضرت آیت الله العظمی منتظری
سؤال بنده در مورد جایگاه حقوقی پیروان فرقه بهائیت و نظر جنابعالی در قبال این رفتار است . البته بر همه ما واضح است که بهائیان از دیدگاه فقه اسلامی هیچ گاه مشروعیت دینی نداشته و ندارند. با این حال سؤال اینجاست که آیا فارغ از حقوق دینی ذکر شده در قانون برای اقلیت های رسمی چون یهودیان و زرتشتیان پیروان این فرقه حق برخورداری از حقوق شهروندی را دارند یا نه ؟ رأفت اسلامی چقدر در مورد این چنین گروههایی صدق میکند؟ ضمن آرزوی سلامتی و پایداری برای شما در تمام مراحل خدمت به آستان الهی
جواب :
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
فرقه بهاییت چون دارای کتاب آسمانی همچون یهود، مسیحیان و زرتشتیان نیستند در قانون اساسی جزو اقلیت های مذهبی شمرده نشده اند، ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار میباشند; همچنین باید از رأفت اسلامی که مورد تأکید قرآن و اولیاء دین است بهره مند باشند. ان شاء الله موفق باشید.
حسینعلی منتظری
۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
ب. فتوای دوم: پیروان فرقه بهائیت و حقوق شهروندی
سؤال : حضرت آیت الله منتظری با عرض سلام
در یکی از پاسخهای جنابعالی در مورد فرقه بهائیت ، پس از اشاره به این که این فرقه به خاطر نداشتن کتاب آسمانی در قانون اساسی جزو اقلیت های رسمی محسوب نشده اند فرموده اید :
“ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند و حق آب و گل دارند از حقوق شهروندی بهره مند می باشند”.
به دنبال انتشار این پاسخ بعضی از پیروان این فرقه از واژه “حقوق شهروندی ” سوءاستفاده کرده و مطالبات زیادی را مطرح نموده و حتی گفته شده نظری که حضرتعالی در سالهای قبل از انقلاب در مورد این فرقه داشته اید عوض شده است. مستدعی است نسبت به این موضوع و نیز منظور از حقوق شهروندی جهت رفع هرگونه ابهامی نظر خود را بفرمایید. با تشکر
جواب :
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
نظر این جانب در مورد فرقه ضاله بهائیه همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است . ولی به طور کلی افرادی که تابع هیچ یک از ادیان آسمانی نیستند نیز به حکم آیه شریفه : ” لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم وتقسطوا الیهم إن الله یحب المقسطین “. (سوره ممتحنه ، آیه ۸) و فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر: “واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق” (نهج البلاغه، نامه ۵۳) باید حقوق انسانی آنان رعایت شود.
حقوق شهروندی نیز یک واژه کلی است و حدود آن باید بر اساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص شود. البته اگر کسانی در صدد دشمنی با مردم کشور برآیند و با دشمنان خارجی همکاری نمایند و همکاری آنان مطابق قوانین کشور برای دادگاه صالح ثابت شود باید طبق قانون مجازات شوند. و شهروندی آنان مانع از اجراء قانون نمی شود. و لازم است مراقبت شود جوانان کشور گرفتار تبلیغات سوء آنان نشوند، و اگر معامله و معاشرت با آنان موجب تقویت آنان شود لازم است از آن اجتناب گردد. ان شاء الله موفق باشید.
حسینعلی منتظری
۲۵ خرداد ۱۳۸۷
جرس، ۲۲ دی ۱۳۸۸؛ سوگنامهی فقیه پاکباز استاد منتظری، دی ۱۳۹۲، ویرایش دوم: مرداد ۱۳۹۴، بخش اول، نوشتار سوم، ص۴۰-۳۵
***
ظلم به بهائیان
پرسش: آیا فکر می کنید بهائیان سزاور همه جنایات و ستمهائی که علیه ایشان در بیش از یک قرن و نیم اخیر در ایران صورت گرفته است بوده اند؟ آیا مردم ایران مسئولیتی بواسطه سکوت در مقابل اموری که به غلط درباره بخش بیگناهی از جامعه شان صورت گرفته می پذیرند؟ یا اینکه شما تنها از ستمها و جنایاتی که تنها علیه شیعیان انجام شده است غمگین می شوید؟ شما در مقابل تخریب گورستانهایتان، محرومیت فرزندانتان از تحصیل و زندانی کردن ناحق هزاران نفر از هم دینانتان با مجازاتهای احمقانه چگونه رفتار می کنید؟ پاسخ ندادن به نفاق تفسیر می شود.
یک بهائی
پاسخ: من در زمستان ۱۳۸۴ در پاسخ به پرسشهای مشابهی به صراحت و شفافیت در فضای مجازی اظهار نظر کردم. این پاسخ برای دومین بار در صفحه ۱۶۳ کتاب حق الناس، اسلام و حقوق بشر (تهران، ۱۳۸۷) منتشر شده است. مسلمانان (و نه فقط شیعیان) در اینکه اسلام آخرین دین الهی و محمد بن عبدالله (ص) آخرین فرستاده خداوند است بی هیچ اختلافی همداستانند. آئینی که این آموزه اساسی اسلام را نقض کند از منظر مسلمانان باطل و ناحق و ضلالت است. بعلاوه آئین یادشده منافی باور شیعیان در مسئله مهدویت بوده و برخی مورخان تکوین این آئین را امری سیاسی برای مبارزه با استقلال ایران می دانند. بهائیان نیز ابراز آئین خود را واجب می شمارند.
اما برخورداری از حقوق پایه، حق هر انسانی است. دین و عقیده و جنس و نژاد و رنگ و موضع سیاسی و … دخالتی در برخورداری از این حقوق پایه ندارد. هر ایرانی اعم از مسلمان (شیعه و سنی)، اهل کتاب (زردشتی، مسیحی و یهودی) و نیز بی دین یا معتقد به آئینهای دیگر (از جمله بهائیت) از حقوق شهروندی برخوردار است. محرومیت از حقوق پایه و شهروندی هر ایرانی از جمله بهائیان مردود است. ستم و جنایت در حق هر کسی از جمله ایشان محکوم است. بهائیان همانند دیگر ایرانیان حق دارند تحصیل کنند، کار کنند و از حمایت قانون و دادرسی عادلانه برخوردار باشند. تخریب گورستان به دلیل اینکه از دنیارفتگان اعتقاد صحیحی نداشته اند، خلاف شرع است. نقض کنندگان حقوق شهروندی افراد (بواسطه اعتقادات دینی یا سیاسی از جمله بهائیان) بر خلاف مسلمات اسلامی عمل کرده و می کنند.
اگر برخورداری از نعمتهای الهی منوط بر ایمان و عمل صالح نیست، چگونه و بر اساس کدام دلیل و حجت معتبری برخورداری از حقوق اجتماعی منوط به باور به دین و عقیده خاصی باشد؟ نقد علمی و اقامه حجت و دلیل در مباحث دینی و اعتقادی در کنار رعایت حقوق پایه همگان، حتی آنها که دیندار نیستند، یا به آئین باطلی باور دارند، معنای رواداری و مدارا و رحمت اسلامی است. روشهای خشن و ظالمانه، چه در گذشته چه در حال، چه علیه بهائیان چه علیه هر فرقه دیگری، مردود و مذموم است.
۵ شهریور ۱۳۹۰
***
آیا بهائیان کافرند؟
پرسش: آیا بهائیان کافر محسوب می شوند؟ با در نظر گرفتن اعتقاد ایشان به اصل توحید و پذیرش پیامبر اسلام به عنوان یک پیامبر الهی؟
پاسخ:
در متون اسلامی کافر به دو معنی خاص و عام استعمال شده است: ۱- در معنی خاص کافر به کلیهی غیر مسلمانان اطلاق می شود، ۲- در معنی عام کافر تنها به کسانی گفته می شود که منکر خداوند باشند. پس به معنای خاص کلمه پیروان کلیه ادیان و آئینهای غیر از اسلام (از جمله بهائیت) کافر محسوب می شوند، اما به معنای عام آن تنها غیر اهل کتاب و غیرموحدین کافر به حساب می آیند.
در عرف عام مراد از کافر معنی خاص آن (غیرمسلمان) نیست، بلکه مراد معنی عام آن (غیرموحد) است. اگرچه در متون اصلی آئین بهائیت عباراتی یافت می شود که همانند برخی اقوال صوفیه یا غلات شیعه ظاهراَ با اصل توحید منافات دارد، اما بهائیان اینگونه عبارات را به معنی توحید متداول تاویل کرده، خود را موحد می دانند. بنابراین بهائیان اگرچه صراحتان خود را غیرمسلمان میدانند (به دلیل انکار خاتمیت پیامبر اسلام (ص) و اعلام نسخ شریعت او) و مسلمانان نیز آنان را نامسلمان میشمارند، اما چون خود را موحد میدانند نمیتوان آنها را کافر دانست. انکار رسالت یا خاتمیت پیامبر اسلام (ص) در تعریف کافر (به معنی عام) دخیل نیست، کما اینکه یهودیان، مسیحیان و زردشتیان نیز علیرغم انکار رسالت پیامبر اسلام (ص) موحد محسوب میشوند، با اینکه در تلقیشان درباره توحید هم تفاوتهای بنیادی با تلقی اسلامی به چشم میخورد.
نتیجه: بهائیان کافر نیستند. نسبت کفر به کسانی که خود را موحد میدانند محل اشکال است.
۵ فروردین ۱۳۹۲، ویرایش دوم ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
***
عدم نجاست بهائیان
من به طهارت ذاتی انسان معتقدم. کفر از علل نجاست محسوب نمی شود. عقیده و دین باعث نجاست ظاهری نیست. هیچ غیرمسلمانی اعم از اهل کتاب، پیروان ادیان غیرابراهیمی، منکران خدا و مشرکان نجس محسوب نمی شود. قذارت باطنی به دلیل بطلان عقیده تلازمی با نجاست ظاهری ندارد. (۴ خرداد ۱۳۹۲)
عدم نجاست بهائیها
الف. اصل بر«طهارت ذاتی انسان» است. طهارت موافق اصل است و نجاست دلیل میخواهد.
ب. بهائی ها موحدند (یا حداقل خود را موحد میدانند) به نبوت پیامبر اسلام (ص) قائلند، هرچند به خاتمیت ایشان باور ندارند، و به اعتقاد ما مسلمانان دینی غیرالهی و باطل دارند.
ج. اما بطلان دین و عقیده لزوما باعث نجاست نمیشود، و قول به نجاست اهل توحید و نبوت محل اشکال است.
نتیجه: بهائیها محکوم به طهارتند.
۲۳ شهریور ۱۳۹۲
***
عدم مشروعیت محرومیت از تحصیل دانشجویان بهایی و منتقد
پرسش: می دانید که برخی از دانشجویان ایرانی از حق تحصیل محروم هستند. مشخصا بهائیان و فعالان سیاسی منتقد از ادامه تحصیل باز می مانند. ورود به مقطع تحصیلات تکمیلی غیر از صلاحیت علمی تایید مقامات امنیتی را لازم دارد. آیا محروم کردن دانشجو از حق تحصیل به بهانهی دین و آئین متفاوت یا فعالیت سیاسی منتقدانه مبنای شرعی دارد؟ آیا در این زمینه آیه، روایت یا فتوایی هست که مسئولان جمهوری اسلامی را مجاز به محدودیت تحصیل کسانی را که نامطلوب می انگارند کند؟ اگر اسلام چنین اجازه ای را به حکومت داده آیا فکر می کنید چنین دینی عادلانه است؟ آیا سکوت مراجع تقلید به دلیل دینی بودن و مشروع بودن محروم کردن دانشجویان یادشده از حق تحصیل نیست؟
پاسخ:
تحصیل اعم از تحصیلات دبستانی، دبیرستانی و دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی حق هر انسانی است و احدی را نمی توان به دلیل داشتن دین یا آئین متفاوت یا عقاید یا فعالیتهای سیاسی منتقدانه از تحصیل محروم کرد. محرومیت از تحصیل یک مجازات است که تنها دادگاه صالحه صلاحیت صدور آن را دارد، صدور چنین مجازاتی نیازمند قانون است. قانونی که فردی را به دلیل داشتن مذهب خاص یا عقیده یا فعالیت سیاسی منتقدانه از تحصیل محروم کند قانونی ظالمانه، غیراخلاقی و خلاف شرع است.
محرومیت دانشجویان از تحصیل به دلایل مذهبی و عقیدتی و فعالیت سیاسی فاقد هرگونه مجوز شرعی است. هیچ آیه ای ازقرآن، هیچ روایت معتبری از پیامبر و ائمه، هیچ اجماع و هیچ دلیلی عقلی مستقل و غیرمستقلی چنین مجوزی را به حاکمان نداده است.
اگر محدودیت امکانات تحصیلی در دانشگاهها بهانهی محروم کردن برخی دانشجویان از تحصیل باشد، اولویت علمی تنها ملاک تقدم است. اینکه تنها موافقان حکومت امکان تحصیلات تکمیلی داشته باشند نه تنها پشتوانهی دینی ندارد، بلکه خلاف شرع است. تحصیلات تکمیلی امتیازی نیست که حکومت به هرکسی خواست اعطا کند، حقوقی است که موظف است به نحو عادلانه بین ذوی الحقوق که واجدان ترتیب علمی در رده بندی منصفانه و بیطرفانه هستند تقسیم کند.
محروم کردن دانشجویان بهایی از تحصیل هیچ مستند شرعی ندارد. باطل بودن مذهب از نظر حکومت دلیل محرومیت از تحصیل نیست. فرد ملحد و کافر را هم نمی توان از تحصیل محروم کرد چه برسد به موحد.
فعالیت سیاسی دانشجو ولو از نظر حکومت مجاز نباشد شرعا دلیل محروم کردن او از تحصیل نمی شود.
محرومیتهای یادشده ممکن است تنها یک دلیل دینی داشته باشد و آن ولایت مطلقهی فقیه است. یعنی محرومیتهای یادشده بر اساس حکم حکومتی ولی امر یا با اشاره و صلاحدید وی صورت گرفته باشد. در هر صورت وی شرعا مسئول محرومیتهای اعمال شده در حق دانشجویان است. اگر مستند مجازات یادشده ولایت مطلقهی فقیه باشد، باید گفت نظریهی یادشده نظر اقلیت محض فقهای امامیه است و اکثر آنها قائل به این نظریه نیستند. در کتاب حکومت ولایی اثبات کرده ام که ولایت فقیه فاقد هرگونه مستند معتبر شرعی است.
۵ مهر ۱۳۹۲
***
دربارهی آئین بهائیت
پرسش: به نظر شما آیا بهائیت ویژگی های یک دین را دارد؟ آیا اساسا ظهور دین در عصر جدید را می توان پذیرفت؟ در مورد پیامبر این آیین چه نظری دارید؟
پاسخ:
الف. به لحاظ واقعیت خارجی بابیت و بهائیت در میان مجموعهی ادیان عالم قرار می گیرند. عنوان دین اعم از الهی و بشری و حق و باطل است.
ب. در عصر جدید ادیان جدید و فرق تازه ای ظهور کرده اند. این امر قابل انکار نیست. اگر چه پیامبران این آئینها ادعای الهی بودن دارند اما از منظر یک مسلمان ادلهی آنها تمام نیست و مدعایشان اثبات نمی شود.
ج. وی متنبّی (یعنی مدعی نبوت) است.
۵ آبان ۱۳۹۲
***
محرومیت بهائیان از حقوق شهروندی فاقد وجاهت شرعی و قانونی است
نقد آراء موسوی بجنوردی دربارهی بهائیت
مطالبی که از آقای سیدمحمد موسوی بجنوردی درباره محرومیت بهائیان از حقوق شهروندی و حق تحصیل منتشر شده فاقد وجاهت شرعی و قانونی است.
ایشان ابتدا در مصاحبه با خبرگزاری فارس (مورخ ۲۴ آذر ۱۳۹۳) بهائیان را به دلیل مخالفتشان با اسلام و اهل کتاب نبودن بدون نیاز به تخصیص فاقد حقوق شهروندی و حق تحصیل آزاد دانست.
وی در مصاحبهی دوم با پایگاه جماران که یک روز بعد از مصاحبهی قبلی منتشر شد بهائیها را به دو دسته تقسیم کرد: دستهی اول آنها که با رژیم فاسد اسرائیل همکاری میکنند و بر ضد اسلام یا بر ضد جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارند. این دسته اگر چه برخوردار از حقوق انسانی هستند اما فاقد حقوق شهروندی بوده به دلیل مجرم تلقی شدن از حقوق و آزادیهای دیگر شهروندان محرومند. دسته دوم بهاییهایی که بی هیچ تبلیغی در جامعه، به آرامی زندگی میکنند، و بهایی بودن خود را ابراز نمیکنند؛ تجسس درباره آنها و محروم کردنشان از حقوق شهروندی جایز نیست.
به دو دلیل دستهبندی آقای موسوی بجنوردی در اصلاحیه لغو است. اولا مطابق قوانین موضوعهی ایران «همکاری با رژیم اسرائیل و فعالیت بر علیه اسلام یا جمهوری اسلامی» جرم است و هر کسی با هر دین و آئینی ولو مسلمان شیعهی اثنی عشری چنین اتهامی دربارهی وی اثبات شود مجرم محسوب شده مجازات میشود. این قیود هیچ اختصاصی به بهائیان ندارد، تا بر اساس آن دسته بندی صورت گیرد. این تقسیم بندی همانقدر لغو است که گفته شود یهودیان یا مسلمانان بر دو قسمند: قسم اول همکاران دولت اسرائیل و مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی، قسم دوم دیگر یهودیان و مسلمانان!
اگر منظور گوینده و دیگر بلندگوهای رسمی جمهوری اسلامی از ارتباط بهائیان با دولت غاصب اسرائیل قرار داشتن مقر بهائیت در حیفا (فلسطین اشغالی) است، ایشان ظاهرا خبر ندارد که این مقر در سال ۱۸۹۰ در ارض فلسطین تاسیس شده و تاریخ تشکیل دولت نژادپرست اسرائیل ۱۹۴۸ است، یعنی ۵۸ سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل! ارتباط یک بهائی با همکیشان خود و رهبران آئینی معنایش لزوما همکاری با اسرائیل نیست.
ثانیا بهائیان ابراز آئین و اظهار بهایی بودن خود را واجب دانسته تقیه در این مورد را حرام میدانند. بنابراین قید عدم ابراز بهائی بودن در دستهی دوم فاقد موضوعیت و لغو است.
اینکه تجسس از احوال شخصیه افراد لازم نیست هم اختصاصی به بهائیها ندارد، تجسس در احوال شخصیه همگان ممنوع است. بنابراین نظر نهایی و عملی موسوی بجنوردی و جمهوری اسلامی همان است که در مصاحبهی اول اظهار داشته یعنی بهائیها چون نه مسلمانند و نه از اهل کتاب (یهودی و مسیحی و زردشتی) پس فاقد حقوق شهروندی و محروم از برخی حقوق اجتماعی و سیاسی هستند.
این قول به دلایل ذیل باطل است. اولا حقوق شهروندی قبل از هرچیز متکی بر قوانین موضوعه مربوط به حقوق متقابل شهروندان و دولت است. هیچ قانونی در محرومیت بهائیان از حقوق اجتماعی و سیاسی وجود ندارد. اگر مستند محرومیت دانشجویان بهائی از تحصیل در داشگاههای کشور مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی (مورخ ۶ اسفند ۱۳۶۹ و بار دیگر ۱۱ اسفند ۱۳۸۵ هر دو در زمان رهبری آقای خامنهای) است، شورای عالی انقلاب فرهنگی در قانون اساسی تعریف نشده و تنها مرجع رسمی قانونگذاری مجلس شورای اسلامی است. مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی فاقد وجاهت قانونی است و جز حکم حکومتی مقام رهبری هیچ محملی ندارد.
حکم حکومتی نیز تا از مجرای بند ۸ اصل ۱۱۰ نگذشته باشد صریحا غیرقانونی است، و این مصوبه چنین مراحلی را طی نکرده است.
ثانیا منکر اسلام بودن، منکر امام زمان بودن، منکر خاتمیت پیامبر اسلام بودن، منکر خدا بودن و در یک کلام کافر و ملحد بودن هیچ فردی را از حقوق پایهی انسانی، حقوق بشر و حقوق شهروندی محروم نمیکند. این حقوق هیچ ربطی به دین و مذهب و آئین و عقیده ندارد. هیچ دلیل معتبر دینی برای محرومیت بهائیان از حقوق بشر، حقوق شهروندی و حقوق پایهی انسانی وجود ندارد.
تا زمانی که هر شهروند ایرانی به حکم دادگاه صالحه و بر اساس قوانین عادلانه سلب تابعیت نشده و مجرم شناخته نشده احدی حق ندارد او را از حقوق شهروندی از قبیل حق تحصیل، حق کار و کسب، حق دفن شدن، و احترام جان و مال و ناموس محروم کند. بهائیان مثل دیگر شهروندان ایرانی هستند و از کلیهی حقوق هر ایرانی برخوردارند. ضمنا «تلقی مجرم بودن» کسی را از حقوق و امتیازات اجتماعی محروم نمیکند، تنها و تنها حکم دادگاه صالحه به مجرمیت می تواند اعمال مجازات کند و لاغیر.
در نتیجه آقای سیدمحمد موسوی بجنوردی سخنی بی مبنا و فاقد هرگونه مستند شرعی و قانونی زده است. بر ایشان لازم است استدلال و مستندات شرعی و قانونی مدعای خود را ارائه کند. ایشان به عنوان عالم دینی موظف است با اقامه ادله و براهین دعاوی دینی بهائیان را نقد کند نه اینکه با محرومیت ایشان از حقوق مسلم سیاسی و اجتماعی ناخواسته زمینهی رشد ایشان را به دلیل مظلومیت فراهم کند.
این یادداشت در پاسخ به پرسش کمپین حقوق بشر نوشته شده است.
۲ دی ۱۳۹۳
***
تأملاتی دربارهی نواندیشی دینی در ایران معاصر
اگر قرار است از سکولاریسم عینی (جدایی نهاد دین از دولت) دفاع شود از آن روست تا فضایی فراهم شود تا دیندار (هر دینی) و بیدین در فضایی سالم و رقابتی کالای خود عرضه کنند و مردم آزادانه و با اختیار و بصیرت باور دینی خود را انتخاب کنند و «بدون سوبسید حکومتی» مؤمنانه زندگی کنند و کسی به دلیل باور دینیاش محدودیت و تضییق نبیند.
مسلمان شیعهی معتقد به حکومت دینی در کنار مسلمان شیعهی منکر حکومت دینی زندگی کند. مسلمان سنی در پایتخت شیعیان مسجد خاص خود داشته حق عبادت در بهشیوه اهل سنت و جماعت داشته باشد. درویش مسلمان در خانقاه و حسینهاش بتواند عبادات خود را به شیوهی فقرای معنوی برگزار کند. گرویدن به مسیحیت و اصولا هر تغییر دینی مجازات اعدام نداشته باشد. جوان بهایی به جرم بهایی بودن از تحصیل در دورهی تحصیلات تکمیلی محروم نشود و سران بهایی به اتهام کلیشهای جاسوسی برای اسرائیل (که چند دهه بعد از تبعید سرکردهی این آئین به حیفا، غاصبانه تاسیس شده!) مجرم شناخته نشوند. در یک نظام سکولار نه شیعه بودن امتیاز است نه سنی و درویش و مسیحی و بهایی بودن عامل محرومیت از حقوق اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی. فضای رخوتزدهی تک صدایی جای خود را به فعالیت جدی رقابتی چندصدایی میدهد. بهجای خفه کردن صدای «دیگری» اکنون مجبوری شنونده را قانع کنی که تو هم حرف شایستهای برای عرضه داری.
بخشی از سخنرانی شب تاسوعا، دانشگاه إی أند إم تگزاس،۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۲۲ اکتبر ۲۰۱۵