چرا اولین شهید این انقلاب، اسلام بود؟

تذکر: تحقیق درباره عبارت حکیمانه و تاریخی آقای سید محمدحسن طباطبایی درباره اولین شهید این انقلاب به تدریج تکمیل شد، و در هر مکتوب اطلاعات تازه ای بدست آمد. جدیدترین اطلاعات در این زمینه همراه با مستندات آن را می توانید اینجا مطالعه کنید: «آقای طباطبایی، انقلاب و نظام: در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود» (۲۱ آذر ۱۴۰۰) امور فرعی و جزئی که در مکتوبات قبلی با مکتوب اخیر متعارض است، منسوخ و نظر نهایی نویسنده محسوب نمی‌شود.

download

هو الشاهد

«اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» عبارت تاریخی صاحب المیزان آقای سید محمد حسین طباطبائی در جلسه‌ی أواخر شهریور ۱۳۶۰ (دو ماه قبل از وفاتش) خطاب به سران وقت قوه قضائیه است که برای تسلیت «شهادت» دامادش علی قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی به دیدار او شتافته بودند. یادداشت کوتاه مورخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۵ این قلم با عنوان «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» به مناسبت سی و پنجمین سالروز درگذشت علی قدوسی مورد استقبالی بی سابقه قرار گرفت. محمدحسین قدوسی در یادداشت مورخ ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ خود صدورعبارت فوق را از پدربزرگش زیر سؤال برد. (۱) این مقاله در مقام اثبات دو نکته است: یکی وثاقت تاریخی واقعه فوق و دیگری صحت عبارت حکیمانه و موضع متین صاحب المیزان. امیدوارم این کوشش به روشن شدن گوشه ای از تاریخ فکری سیاسی ایران معاصر کمک کند.

 

اثبات وثاقت تاریخی واقعه

IMG_6783

سوابق دوستی با محمد حسین قدوسی: سوابق دوستی راقم این سطور با محمد حسین قدوسی به أواخر دهه شصت برمی گردد. از میان دوستان دوران قم، قدوسی در رده صمیمی ترین آنهاست. این دوستی به سرعت به رفت و آمد خانوادگی انجامید. محمد حسین از دو سو آقازاده و برادر و فرزند شهید بود، اما شخصا امتیازاتی داشت از جمله رعایت موازین اخلاقی، انصاف، استقلال فکری و روشن بینی. این دوستی علیرغم تفاوت منظر علمی و سیاسی، در دوران اقامت من در تهران هم ادامه یافت. هر چند بعد از غربت غربیه دیگر ارتباطی با وی نداشتم، تا قضیه اخیر.

یکی از حلقه های وصل ما فضائل جد مادری محمد حسین بود که اتفاقا هم‌نام او هم بود: آقا سید محمد حسین طباطبائی. المیزان و صاحب آن در حیات فکری من نقش تراز اول داشته است، و طبیعی است در مباحثات ما کاوش در زوایای ناگفته زندگی فکری و علمی علامه جای رفیعی داشته باشد. بیاد دارم درباره مواضع سیاسی آقای طباطبایی، تفاوت فکری او با آقای خمینی، و مقایسه رویکردهای سیاست محور و فرهنگ محورعلمای معاصر امامیه به طور مستوفی بحث می‌کردیم. اطلاعات خانوادگی محمد حسین از پدربزرگ مادریش برای من بسیار ارزشمند بود.

مواضع اثبات و انکار در یادداشت وی: یادداشت محمد حسین قدوسی مؤدبانه است، هم‌چنان‌که از او انتظار می رفت. او در صدر و ذیل یادداشتش «دوستی دیرینه، دیانت، نیت خیر، صداقت و تعهد» برادرش را تصدیق کرده است. این انصاف و اخلاق مداری را باید قدر شناخت.

الف. مواضع اثبات: در یادداشت قدوسی نکات ارزنده ای به شرح زیر در شناخت واقعی تر پدربزرگش مورد تأکید قرار گرفته است:

یک. تفاوت منظر آقایان طباطبائی و خمینی در تحولات اجتماعی: برای آقای خمینی تغییرات سیاسی و حکومتی مقدم بر دیگر إصلاحات بود. حال آن‌که برای آقای طباطبائی اصلاح فرهنگی و علمی محورِ تحول بود. در نتیجه سیاست برای ایشان از هر حیث امری درجه دوم بود، بر خلاف آقای خمینی که سیاست محور بود. لذا طبیعی است که نگاه آن دو نسبت به انقلاب کاملا متفاوت باشد.

دو. ولایت فقیه: محمد حسین قدوسی شخصا از پدربزرگش شنیده است که “حکومت و شکل و محتوای آن، تابع عقل است”. بر این اساس وی شهادت داده که آقای طباطبائی منکر ولایت فقیه به شکل کنونی آن بوده است.

سه. متانت: اندیشه، نوشتار و گفتار آقای طباطبائی حکیمانه، سنجیده، ظریف و متین بود.

ب. مواضع انکار: دوست دیرینه در عین حال نکته زیر را – که اتفاقا محل اصلی نزاع است – انکار کرده است: «اصل خبر» ملاقات سران قوه قضائیه برای عرض تسلیت دادستان کل انقلاب به آقای طباطبائی پدر همسر ایشان در أواخر شهریور ۱۳۶۰ و در نتیجه عبارت مهم “اولین شهید این انقلاب، اسلام بود” «نمی تواند درست باشد.»

ایشان بر انکار خود سه دلیل أقامه کرده است:

دلیل اول. عدم امکان وقوعی از جهت سند و شواهد زمانی و مکانی: «مرحوم علامه طباطبایی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادت‌ها و حوادث تلخ به ایشان داده نمی شد و میهمانانی که نزد او می‌رفتند قبل از ورود توسط همسر علامه آگاه می شدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این بود نیز به او داده نشد. همسر مرحوم علامه اکنون زنده است و چندی قبل در مصاحبه ای این مساله را اعلام کرده است.» به عبارت دیگر آقای طباطبائی به دلیل کسالت شدید اصولا از شهادت سید محمد بهشتی و خصوصا علی قدوسی داماد خود بی اطلاع بوده است، مهمانانی هم که توفیق ملاقات با ایشان پیدا می کرده به دلیل رعایت حال ایشان از اخبار تلخی از قبیل ترور شاگردان و خصوصا داماد صحبتی با ایشان نمی کرده اند. «بنابر این در عین احترام به گویندگان خبر و تصدیق مراتب دیانت و صداقت آنان، اصل خبر نمی‌تواند درست باشد.» یعنی عبارت “اولین شهید این انقلاب، اسلام بود” قابل انتساب به آقای طباطبائی نیست.

دلیل دوم. ناسازگاری با مواضع فکری فرهنگی علامه از نظر محتوائی: «مواضع فکری و فرهنگی فراوانی از علامه به صورت مستند نقل شده و در بسیاری از آنها نسبت به حکومت و سیاست مواضعی اتخاذ شده و هیچ‌یک از آنها با چنین گفته ای که به او نسبت داده شده [اولین شهید این انقلاب، اسلام بود] تطبیق نمی‌کند.» معنای تفاوت نظر آقای طباطبائی با آقای خمینی در مورد اصالت سیاست و انقلاب «ضدیت با انقلاب نبود، چرا که ضدیت با یک جریان سیاسی، خود اقدام سیاسی است و علامه هر نوع اقدام سیاسی را در درجه دوم اهمیت می‌دانست و برای آن ارزش کلیدی قائل نبود.»

دلیل سوم. ناسازگاری با رویه دقیق و حکیمانه از نظر بیانی: أولا «کلماتی که خوشایند اهل سیاست و مروجین اندیشه های جناحی است هرگز بر زبان علامه جاری نمی‌شد.» ثانیا «چنین گفته ای [اولین شهید این انقلاب، اسلام بود] از جهت بیان نیز با رویه دقیق و حکیمانه او تطبیق نمی‌کند. کلمات روشن و دقیقی در مواضع مستند او وجود دارد که هر کدام دنیایی از معنی را افاده می‌کند.» ثالثا «چرا ما با رها کردن آنها به چنین شایعاتی رجوع کنیم که ارزش تبلیغاتی و سیاسی آن بیشتر از ارزش فکری آن است؟» رابعا «آیا علامه چنین می‌اندیشیده که مثلا شاگردان او مطهری و بهشتی و باهنر و مفتح و داماد و نوه او شهید نیستند؟!» خامسا «توجه کنید که صحبت بر سر کلام حکیم دقیقی چون علامه است و نه یک روزنامه نگار و صاحب ابزار تبلیغی.»

 

نقد مواضع انکار

 

ضمن احترام به مراتب دوستی دیرینه، اخلاق حسنه، استقلال فکری، انصاف و اعتدال محمد حسین قدوسی مناقشات زیر به مدعی و ادله ایشان وارد است:

در پنجمین ماه مهاجرتم به قم آقای طباطبائی از دنیا رفت. همچون یتیمی در سوگ پدر معنویش در تشییع جنازه و مجالس ترحیم آن عالم ربانی شرکت کردم. دقیقا بیاد دارم در نخستین روز شروع درسها در ضمن مباحثه با طلاب هم‌بحث نتوانستیم دلیل برخورد بسیار سرد آقای خمینی (۲) با درگذشت عالمی که به نظر ما اگر در تفسیر و حکمت از آقای خمینی برتر نبود از او کمتر هم نبود، را متوجه شویم. مشکل را با استادی که در تابستان آن سال خدمتش درس می خواندیم  (۳) بعد از نماز مغرب و عشای آقای اراکی در فیضیه مطرح کردیم. ایشان آبروداری کرد و ضمن دفاع از هر دو عالم موضع مُنیة المُرید شهید ثانی را به ما یادآور شد که بر طلاب است که از ورود به اختلافات علما پرهیز کنند و خلاصه سرمان به درسمان باشد. من البته امتثال امر استاد کردم، اما مسئله حل نشده پس ذهنم مانده بود.

حدود ده سال بعد با نوه آقای طباطبایی دوست صمیمی بودم. مسئله حل ناشده پس ذهنم را با او در میان گذاشتم. محمد حسین قدوسی با سعه صدر و تفصیل نکات فراوانی را از پدربزرگش برایم توضیح داد. یکی از نکاتی که برای نخستین بار از او شنیدم و قبلا نشنیده بودم همین عبارت بود که «علامه در پاسخ کسانی که برای عرض تسلیت شهادت پدرم خدمت ایشان آمده بودند فرمود: “اولین شهید این انقلاب، اسلام بود”.» این نقلی بود که من در بهار ۱۳۷۱ در قم از محمد حسین قدوسی شنیده و در دفترم یادداشت کرده ام. همان زمان مطلب را برای همسرم زهرا رودی که او نیز از ارادتمندان آقای طباطبایی بود و درسهای کتاب شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم نقشی کلیدی در حیات فکری او بازی کرده تعریف کردم. او نیز این خاطره سال ۱۳۷۱ را نیک به خاطر دارد.

سالها بعد به مناسبتی با سید مصطفی محقق داماد صحبت می کردم. ایشان شاخص ترین شاگرد مرتضی مطهری و علاوه بر دانش حقوقی و فقهی گنجینه تاریخ حوزه علمیه قم است. به مجردی که صحبت به عبارت “اولین شهید این انقلاب، اسلام بود” رسید، ارتکازا گفتم: این عبارت را سالها قبل از محمد حسین قدوسی شنیده ام. ایشان گفت: شما باید این را از منبع دست اول بشنوی! من خودم در آن جلسه حاضر بودم. آنگاه با جزئیات قضیه را تعریف کرد. ایشان در آن زمان رئیس سازمان بازرسی کل کشور بود. محقق داماد گفت که این عبارت را در دیدار اعضای ارشد قوه قضائیه که برای عرض تسلیت شهادت دادستان کل انقلاب اسلامی خدمت پدر همسر ایشان در قم رفته بودند مستقیما از آقای طباطبائی شنیده است.

این چیزی است که من از ایشان شنیدم و یادداشت کردم. بنابراین مطلب مورد بحث دو ناقل داشته است. یک ناقل شاهد حاضر در جلسه بوده و با جزئیات بیشتری از جمله زمان (أواخر شهریور۱۳۶۰)، مکان (منزل آقای طباطبائی در قم)، و افراد حاضر در جلسه (اعضای ارشد قوه قضائیه) (۴) آن را برای نگارنده نقل کرده است. این راوی صادق، موثق، مجتهد و از شخصیتهای نظام جمهوری اسلامی است. شرعا مسئله با ناقل موثق واحد قابل اثبات است.

اما نقل محمد حسین قدوسی به اینجانب اگرچه اسبق از نقل فوق است اما فاقد زمان، تصریح به مکان و مخاطبان نقل بود. از قرائن موجود معلوم می شود ایشان در جلسه مذکور بلکه در خانه پدربزرگش حاضر نبوده است. در هر صورت نظر فعلی ایشان درباره این نقل از جانب من این است که أولا «احتمالا به دلیل گذشت زمان در تطبیق مساله اشتباهی برای او [کدیور] رخ داده» ثانیا «در عین احترام به گویندگان خبر [یعنی سید مصطفی محقق داماد و محسن کدیور] و تصدیق مراتب دیانت و صداقت آنان، اصل خبر نمی‌تواند درست باشد.»

به هر حال از دو حال خارج نیست: یا من در نقل از ایشان اشتباه کرده ام، یا دوست دیرینه. اما من این مطلب را در همان حد کلی که نوشته ام بیست و چهار سال قبل در قم از ایشان شنیدم، و در این تردید ندارم. «إنَّ الجَوادَ قَدیَکبُوا وَإنَّ الصَّارِمَ قَدیَنبُوا وَإنَّ الإنسانَ محلُّ السَهوِ وَالنِّسیَانِ» (همانا اسب تندرو هم گاهی زمین می خورد، و شمشیر بُرنده گاهی کُندی می نماید، و انسان در معرض اشتباه و فراموشی است.)

باشگاه اندیشه (متعلق به محمد حسین قدوسی) در توضیح یادداشت ایشان متذکر شده است: «در این متن [یادداشت کدیور] جمله ای به علامه طباطبائی منسوب شده که البته سالهاست در افواه جاری است.» بنابراین ایشان اذعان کرده که عبارت “اولین شهید این انقلاب، اسلام بود” «سالهاست در افواه جاری است.» آیا دوست دیرینه – حتی اگر فرضا آن را برای من هم نقل نکرده باشد – عبارتی را که «سالهاست در افواه جاری است» در سال ۱۳۷۱ نشنیده بود؟ والله عالم. فتأمل.

 

نقد دلیل اول:

این نکات در دلیل نخست قدوسی صحیح است: یکی کسالت شدید آقای طباطبائی در ماههای اخر حیات، دیگری کوشش همسر برای فراهم آوردن فضائی آرام و بی تنش برای ایشان، و سوم اخبار ترور شاگردان و بستگان برای رعایت حال بیمار سالمند به ایشان داده نمی شده است. اما نکته ذیل با قرائن موجود سازگار نیست: ایشان از خبر ترور سید محمد بهشتی و خصوصا علی قدوسی دامادش بی اطلاع بوده است. دلیل اطلاع آقای طباطبایی از ترور و کشته شدن بهشتی و قدوسی دو مدرک زیر است که یقینا هر دو – چه از حیث سند چه از حیث دلالت – مورد تایید دوست دیرینه است:

نجمه‌ سادات طباطبایی (قدوسی): «یادم می‌آید که شهادت شهید بهشتی را اصلاً به ایشان خبر ندادیم حتی زمان جنگ خانمشان می‌گفتند که یک شب تیراندازی کردند، حاج آقا گفتند که: این دشمنان تا بچه‌های مرا دانه دانه نکشند دست برنمی‌دارند. همسرشان به ایشان گفتند که بچه هایتان کی هستند؟ ایشان زیرلب گفتند: بهشتی، مطهری و بعد خ را گفتند و ادامه ندادند. خانمشان می‌گفتند: ایشان هم حواسشان به همه چیز جمع است و همه چیز را می‌دانند. زمان شهادت شهید قدوسی من سیاه تن کرده بودم و قم رفتم علامه هیچ نپرسیدند که چرا سیاه پوشیدم، چون یادم می‌آید زمان شهادت پسرم به من گفتند که سیاهت را در بیاور، آقای قدوسی ناراحت می‌شود. خلاصه ما قم رفته بودیم، بچه‌ها در اتاق بازی می‌کردند، در را باز کردند و به همسرشان اشاره کردند که بیاید. خوشبختانه ارتباط ما با ایشان [خانم پدر] خوب بود. ایشان رفتند و برگشتند، و بعد به من گفتند که می‌دانید حاج آقا چه به من می‌گفت؟ من گفتم خیر، ایشان گفتند که علامه گفت: این جواد و جمیله (دو فرزند کوچک من در آن زمان) امانتی های خدا هستند، خیلی مراقبشان باشید. متوجه شدید؟ گفتم بله. همسرشان می‌گفت: ایشان همه چیز را می‌داند. با اینکه شهادت شهید قدوسی را هم به ایشان نگفته بودیم، ما به خیال خودمان نمی‌گوییم اما ایشان همه چیز را می‌دانستند، چون یک طوری این حرف را زده بودند که اینها با بچه‌های دیگر فرق دارند. این هم دقیقاً پس از شهادت شهید قدوسی بود. (۵)

بنابراین برای دختر آقای طباطبایی و مادر محترم محمد حسین این نکته محرز بوده است که علیرغم این‌که خانواده خبر ترور و کشته شدن بهشتی و قدوسی را به آقای طباطبائی نداده بودند، اما ایشان موضوع را فهمیده بود، حتی برای مراقبت ویژه از نوه‌های دخترش که پدرشان به رحمت خدا رفته است به همسر خود توصیه کرده بودند. ایشان لباس عزا را بر تن دخترش دیده بود و با اینکه در دی ماه ۵۹ به دخترش توصیه کرده بود رخت عزا را در سوگ نوه شهیدش محمد حسن از تن بدر آورد، این بار چنین توصیه ای نکرده بود. بعلاوه واضح و مبرهن است که ایشان از ترور شاگردان و دامادش متاثر بوده و کار تروریستها را شدیدا محکوم می کرده است.

اما منبع دوم که در یادداشت قدوسی معرفی شده است مصاحبه همسر دوم آقای طباطبایی منصوره روزبه است: «س: وقتی آقای قدوسی به شهادت رسید، علامه چطور مطلع شدند؟ ج: به حاج آقا نگفتیم، اما خودشان فهمیدند. چهلم آقای قدوسی، ختم حاج آقا بود. ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ و ۲۴ آبان ماه همان سال. (۶) ما حاج آقا را از دماوند یکسره به بیمارستان قلب آوردیم، چون اصلاً حالشان مساعد نبود. من رادیو را باز کرده بودم که خبر شهادت آقای قدوسی را اعلام کردند. همین که خبر را شنیدم، رادیو را خاموش کردم. حاج آقا همان روز از حال رفت و سریع به بیمارستان قلب تهران بردیم. یک هفته بیمارستان بودند. بعد ایشان را به قم منتقل کردیم. دکترها ممنوع الملاقاتشان کردند و گفتند از ایشان سوالاتی می کنند که برای مغزشان ضرر دارد. یک روز ناهار مهمان داشتیم و من پیش مهمان نشسته بودم. یک خانمی بود به همراه دختر شهید قدوسی. یک وقت دیدم حاج آقا من را صدا زد! وقتی مهمان بود صدا نمی زد، خودم سر می زدم. رفتم دیدم از خواب بلند شده‌اند و حال ندارند. قبا را عوضی پوشیده بودند و نمی‌توانستند در بیاورند. من قبا را درآوردم و دوباره پوشاندم. دوقلوهای شهید قدوسی تقریباً دو سالشان بود و خیلی به من علاقه داشتند. حاج آقا به من گفت: «به بچه‌ها رحم کن و با بزرگترها مدارا.» سفارش این بچه‌ها را به دخترشان که همسر آقای قدوسی بود هم کرده بودند. ما فهمیدیم که حاج آقا دو دفعه سفارش بچه‌ها را کرده، می‌داند منتها نمی‌گوید. دخترش هم می گفت هر وقت من مشکی تنم بود، حاج آقا می گفت چرا مشکی پوشیدی؟ اما من دیگر می آمدم و او هم چیزی نمی‌گفت! خلاصه فهمیده بودند که آقای قدوسی را شهید کردند.» (۷)

از مصاحبه همسر محترم آقای طباطبایی بدست می آید که أولا حال آقای طباطبایی در ۱۴ شهریور ۶۰ در دماوند بحرانی شده، به همین دلیل یک هفته در بیمارستان قلب تهران بستری شده است و سپس برای گذراندن دوران نقاهت به قم منتقل شده است. ثانیا بنابراین مصاحبه، پزشکان ایشان را ممنوع الملاقات کرده بودند. با توضیحات بعدی مشخص می شود که این ممنوع الملاقاتی مشروط بوده است نه مطلق. به این دلیل ملاقاتها ممنوع شده بود: «از ایشان سوالاتی می کنند که برای مغزشان ضرر دارد»، پس ملاقات با اعضای خانواده یا شاگردان و ارادتمندان که سؤالاتی از ایشان نکنند منع نشده بود. ثالثا ایشان برای رعایت حال بیمار خبر ترور و درگذشت علی قدوسی را به آقای طباطبایی نداده اما اذعان کرده که ایشان«فهمیده بودند که آقای قدوسی را شهید کردند.»

مجموع این دو مصاحبه اثبات می کند که:

أولا به روایت همسر آقای طباطبایی ایشان در دهه آخر شهریور ۱۳۶۰ در قم ممنوع الملاقات مطلق نبوده است، بلکه تنها از ملاقات منجر به سؤالاتی که برای مغز بیمار ضرر دارد ممنوع بوده است.

ثانیا اگرچه برای رعایت حال بیمار اخبار ترور و درگذشت شاگردان و بستگان در سه ماه آخر به ایشان داده نمی شده است، اما دختر و همسر ایشان اذعان کرده اند که ایشان از شهادت بهشتی و قدوسی کاملا مطلع بوده است.

اما در مصاحبه منصوره روزبه با مجله عصر اندیشه قرائنی است که اعتماد به آن را با تأمل مواجه می کند. در مقدمه این مصاحبه آمده است: «این روزها بعضی افراد قصد دارند چهره‌ای از عده‌ای علما نشان دهند که گویی مخالف انقلاب بوده‌اند. یکی از این علما مرحوم علامه طباطبایی است. برای همین خدمت شما رسیدیم تا پیرامون برخی مسائل مناقشه آمیز روشنگری فرمائید.» (۸)

محمدحسین اصل وقوع ملاقات مهمانان به شرط رعایت حال بیمار را در یادداشت خود پذیرفته است. اکنون با توجه به همین دو مصاحبه می توان گفت: در اوخر شهریور ۱۳۶۰ جمعی از مقامات ارشد قضائی که همگی یا از شاگردان آقای طباطبایی یا از ارادتمندان ایشان هستند برای عرض تسلیت درگذشت داماد به ملاقات ایشان می روند. ایشان هم حداقل حوالی ۲۱ شهریور از آنچه بر سر دامادش آمده یقینا مطلع بوده است. همه مهمانان هم این شرط پزشکان را رعایت می کنند که سؤالی از ایشان نکنند که برای مغز بیمار مضر باشد. احتمال چنین ملاقاتی با این مدارک قابل جمع است. بالاترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است. سید مصطفی محقق داماد – حاضر در این جلسه – چنین ملاقاتی را روایت کرده است.

اگر فرضا بنا بر این مصاحبه سفارشی، آقای طباطبائی را هم در آن زمان ممنوع الملاقات مطلق فرض کنیم، در این صورت روایت روزبه با روایت وقوع ملاقات محقق داماد متعارض می شود. در این صورت تردیدی در ترجیح روایت اوثق، اعلم و اتقی نیست. از قرائن رجحان أولا منصوره روزبه در جلسه حضور نداشته تا چیزی را انکار کند. ثانیا روزبه و به تبع وی محمد حسین قدوسی صریحا ملاقات یادشده را انکار نکرده اند. آنها تنها کلیاتی نقل کرده اند که نتیجه آن نفی امکان وقوعی ملاقات است که نقدش گذشت.

نتیجه: دلیل اول یعنی عدم امکان وقوعی از جهت سند و شواهد زمانی و مکانی مخدوش است و اصل خبر درست است.

 

نقد دلیل دوم

اما ادعای ناسازگاری عبارت «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» با مواضع فکری فرهنگی آقای طباطبایی از نظر محتوائی، مخدوش است: دوست دیرینه بر ادعای عدم تطبیق مواضع مستند آقای طباطبایی با عبارت مورد بحث هیچ سند و مدرکی ارائه نکرده است. تنها استبعاد ایشان این است که آقای طباطبائی ضد انقلاب نبوده است.  

در این که آقای طباطبایی مخالف انقلاب بوده است تردیدی نیست. اگرچه ایشان در حد اطلاع من مخالفت علنی خود را ابراز نکرده است. سقف مخالفت ایشان اینها بوده است:

یک. آقای طباطبایی همانند آقای سید احمد خوانساری بزرگترین علمایی بودند که در همه پرسی جمهوری اسلامی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ شرکت نکردند. (۹)

 دو. ایشان انتقاد خود را نسبت به تندروی‌های انقلاب با شاگردان خود از قبیل مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی و خصوصا علی قدوسی در میان می گذاشته است. (۱۰)

عبارت مورد بحث چیزی از قبیل همین دو مورد است و کاملا با این دو مورد سازگار است.

آقای طباطبایی حتی مانند آقایان شیخ بهاء الدین محلاتی (۱۱)، سید کاظم شریعتمداری (۱۲)، و سید حسن طباطبائی قمی (۱۳) بیانیه در نقد جمهوری اسلامی و سیاستهای آقای خمینی منتشر نکرده است. حتی از قبیل آقای سید محمد روحانی (۱۴) اشتهار به ضدیت با انقلاب هم نداشته است. اما با هیچ تقسیم بندی موّسعی ایشان جزء حامیان انقلاب ۵۷ یا پشتیبانان نظام جمهوری اسلامی قرار نمی گیرد. در تقسیم بندی علما قبل از انقلاب ایشان با آقای شریعتمداری نزدیک تر بوده تا آقای خمینی. (۱۵)

نتیجه: عبارت «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» با مواضع مستند فکری فرهنگی آقای طباطبایی از نظر محتوائی کاملا سازگار است، لذا دلیل دوم ادعایی فاقد مستند و مدرک بوده، پذیرفتنی نیست.

 

نقد دلیل سوم

دوست محترم ادعا کرده عبارت «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» با رویه دقیق و حکیمانه آقای طباطبایی از نظر بیانی نیز ناسازگار است. این ادعا نیز ناتمام است. بر عکسِ ادعای ایشان، عبارت فوق از جهت بیان با رویه دقیق و حکیمانه آقای طباطبایی کاملا تطبیق می‌کند. این عبارتِ موجَز حاوی کلمات روشن و دقیقی است که دنیایی از معنی را افاده می‌کند. مراد ایشان در این جمله شش کلمه ای این است که انقلابی که به نام اسلام آغاز شد به نفع تحقق تعالیم اسلام نیانجامیده است، در ورای جنازه متعدد شهدا، به شهید اول انقلاب – خود اسلام – توجه کنید، که زیر پا گذاشته شده است.

این اتهام که عبارت فوق «خوشایند اهل سیاست و مروجین اندیشه های جناحی است» وارد نیست. چنین اتهامی شایسته ارباب قدرت است که با تیشه به ریشه دادگستری، با دادگاههای انقلاب، و اعدامها و مصادره های بی ضابطه روش محمد مصطفی و علی مرتضی را زیر پا گذاشتند. (۱۶) عبارت «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» در زمره «شایعاتی که ارزش تبلیغاتی و سیاسی آن بیشتر از ارزش فکری آن است» قلمداد کردن کم لطفی است. این عبارت شایعه نیست، ارزش فکری آن ارزیابی عملکرد تجربه جمهوری اسلامی از منظر یک حکیم بصیر است. برعکس، این عبارت متین و نغز را شایعه معرفی کردن اقدامی تبلیغاتی سیاسی است که از ساحت دوست منصف بدور است.

آقای طباطبائی هرگز نمی‌اندیشیده که «شاگردانش از قبیل مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح و دامادش قدوسی و نوه‌اش محمد حسن قدوسی شهید نیستند» حاشا و کلا! این استنتاج از روایت محرف عبارت تاریخی است نه خود آن. روایت دیگر عبارت تاریخی این است: «این انقلاب تنها یک شهید داشت و آن اسلام بود.» معنای چنین عبارتی ممکن است نفی جانبازی رزمندگان مدافع مرزها در جنگ ایران و عراق و غفلت از مظلومیت شخصیتهای کشته شده توسط سازمانهای تروریستی مجاهدین خلق یا فرقان باشد. اما و هزار اما اولا انتساب این عبارت به روایت مذکور به اقای طباطبایی سند و مدرکی ندارد. ثانیا چنین عبارتی با مجموعه آثار متین این مفسر حکیم سازگار نیست. ثالثا این آن عبارتی نیست که من از محمد حسین قدوسی و محقق داماد شنیده ام. عبارتی که من از ایشان شنیده ام و مطابق مدارک و اسناد موجود سخن صاحب المیزان است این است: «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود». این عبارت ارزش شهادت شهدا را نفی نمی کند، اما تنبه می دهد که این انقلاب با تندروی ها، سوء مدیریت‌ها و بی اعتنایی به رعایت موازین شرعی و اخلاقی قبل از همه خود اسلام را شهید کرده است.

واضح است که این عبارت «کلام حکیم دقیقی چون علامه است» لذا ارزش این همه بحث را دارد، چنین کلام حکیمانه ای – چه به لحاظ قول، چه قائل – را به «روزنامه نگار و صاحب ابزار تبلیغی» نسبت دادن کار صحیحی نیست.

 

در نهایت برای دوست گرامی محمد حسین و خانواده محترم قدوسی توفیق مسئلت دارم. امیدوارم سعادت دیدار مجدد در وطن دوباره مهیا شود، بمنّه و کرمه.

 

غفرالله لنا ولکم

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

محسن کدیور

۱۵ شهریور ۱۳۹۵

 

یادداشت‌ها:

۱) متن کامل واکنش خانواده قدوسی عینا به شرح زیر است:

«پاسخ آقای محمد حسین قدوسی، فرزند شهید قدوسی به خاطره و یادداشت دکتر محسن کدیور

روز گذشته متنی از دکتر محسن کدیور در فضای مجازی کشور در باب علامه طباطبایی و شهید قدوسی منتشر شد که بازتاب وسیعی در رسانه های کشور داشت. در این متن جمله ای به علامه طباطبائی منسوب شده که البته سالهاست در افواه جاری است. بنا به اهمیت این ماجرا، نخست متن جناب دکتر محسن کدیور و پس از آن پاسخ جناب محمد حسین قدوسی، فرزند شهید قدوسی را ابتدا از سایت باشگاه اندیشه و سپس متن تلگرامی نقل می‌کنیم.

توضیح محمدحسین قدوسی فرزند شهید قدوسی در مورد نظرات سیاسی علامه طباطبایی

دوست عزیزم جناب کدیور مطلبی را از قول من در فضای مجازی منتشر کرده اند که لازم است مطالب زیر را در مورد آن اعلام کنم :

۱- جناب کدیور از دوستان دیرینه من است و دیانت و نیت خیر او بر من معلوم و آشکار و احتمالا به دلیل گذشت زمان در تطبیق مساله اشتباهی برای او رخ داده و قطعا قصد خیری داشته است.

۲- مرحوم علامه طباطبایی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادت ها و حوادث تلخ به ایشان داده نمی شد و میهمانانی که نزد او می‌رفتند قبل از ورود توسط همسر علامه آگاه می شدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این بود نیز به او داده نشد. همسر مرحوم علامه اکنون زنده است و چندی قبل در مصاحبه ای این مساله را اعلام کرده است. بنابر این در عین احترام به گویندگان خبر و تصدیق مراتب دیانت و صداقت آنان، اصل خبر نمی‌تواند درست باشد.

۳- مرحوم علامه طباطبایی در امور سیاسی زاویه ای روشن و آشکار با مرحوم امام خمینی داشت. تحول و اصلاح جامعه در نظر امام مبتنی بر تغییر سیاسی و حکومتی بود و علامه ، اصلاح جامعه را با محور تحول و اصلاح فرهنگی، اجتماعی و انسانی می‌دانست. این تفاوت در موضع باعث تفاوت در نگرش بود و نه ضدیت با یکدیگر. علامه سیاست از هر نوع آن را در درجه دوم اهمیت می‌دانست و اصل را بر چیز دیگری می‌دانست. در واقع علامه نسبت به انقلاب به نوع دیگری فکر می‌کرد و این به معنی ضدیت با انقلاب نبود چرا که ضدیت با یک جریان سیاسی، خود اقدام سیاسی است و علامه هر نوع اقدام سیاسی را در درجه دوم اهمیت می‌دانست و برای آن ارزش کلیدی قائل نبود. مواضع فکری و فرهنگی فراوانی از علامه به صورت مستند نقل شده و در بسیاری از آنها نسبت به حکومت و سیاست مواضعی اتخاذ شده و هیچیک از انها با چنین گفته ای که به او نسبت داده شده تطبیق نمی‌کند.

۴- کسانی که علامه را از نزدیک درک کرده اند می‌دانند که اولین مشخصه او دقت در کلام و ظرافت در بیان و اعتدال در اندیشه بود و مواضع مهم خود را در عباراتی دقیق و حساب شده بیان می‌کرد و کلماتی که خوشایند اهل سیاست و مروجین اندیشه های جناحی است هرگز بر زبان او جاری نمی‌شد. چنین گفته ای علاوه بر آنکه از جهت سند و شواهد زمانی و مکانی و محتوا دارای مشکل است از جهت بیان نیز با رویه دقیق و حکیمانه او تطبیق نمی‌کند. کلمات روشن و دقیقی در مواضع مستند او وجود دارد که هر کدام دنیایی از معنی را افاده می‌کند و چرا ما با رها کردن آنها به چنین شایعاتی رجوع کنیم که ارزش تبلیغاتی و سیاسی آن بیشتر از ارزش فکری آن است؟ آیا علامه چنین می‌اندیشیده که مثلا شاگردان او مطهری و بهشتی و باهنر و مفتح و داماد و نوه او شهید نیستند؟! توجه کنید که صحبت بر سر کلام حکیم دقیقی چون علامه است و نه یک روزنامه نگار و صاحب ابزار تبلیغی.

۵- بالاترین کلامی که زاویه نگاه او را با نگاه حکومتی مرحوم امام نشان می‌دهد این گفته اوست که “حکومت و شکل و محتوای آن، تابع عقل است.” توجه به این کلام نشان دهنده عدم اعتقاد او به ولایت فقیه به شکل کنونی آن است. مطلبی که من به شخصه از زبان ایشان شنیدم.

۶- بار دیگر بر صداقت و تعهد دوست دیرینه ام جناب کدیور تاکید می‌کنم.

محمدحسین قدوسی

۱۴ شهریور ۹۵»

۲) آقای خمینی در رحلت آقای طباطبایی پیام کتبی نداد و به این تسلیت مختصر شفاهی آن با دو روز تاخیر در یکی از دیدارهای عمومیش اکتفا کرد:«رحلت علامه طباطبائى ضایعه‌اى براى مسلمین من قبلاً باید از این ضایعه‌اى که براى حوزه‌هاى علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبائى است اظهار تاسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه‌هاى علمیه تسلیت عرض کنم. خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیاء اسلام محشور فرماید و به بازماندگان ایشان و به متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید.» (بیانات مورخ ۲۶ آبان ۱۳۶۰ در جمع گروهى از مسئولین شرکت کننده در سمینار بنیاد شهید سراسر کشور، اعضاى خانواده‌هاى شهداى شهرستان کرج و مجروحین و معلولین انقلاب اسلامى‌، صحیفه نور، ج۱۵، ص۲۲۰)

۳) سپهر همدانی.

۴) محقق داماد به اسم دیگر مقامات ارشد قضائی در این ملاقات اشاره نکرد. من هم توجه نداشتم بپرسم. برایم کلمات آقای طباطبایی مهم بود نه چیز دیگر. در هر حال مقامات تراز اول وقت قضائی عبارت بودند از: آقایان سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور، محمد مهدی ربانی املشی دادستان کل کشور، عبدالله جوادی آملی، محمد مؤمن قمی و مرتضی مقتدائی اعضای شورای عالی قضائی، سید مصطفی محقق داماد رئیس بازرسی کل کشور، سیدحسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی، و محمد محمدی گیلانی رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران.

۵) نجمه ‌سادات طباطبایی، مصاحبه با خبرگزاری فارس، خاطراتی از ناگفته‌های شگرف علامه طباطبایی/ به پسرم می‌گویم اگر پدرت شهید نبود شاید امروز مثل بچه بعضی‌‌ها بودی! ۸ اردیبهشت ۱۳۹۳.

۶) وفات آقای طباطبایی ۷۲ روز بعد از ترور دامادش اتفاق افتاده، نه ۴۰ روز بعد از آن.

۷) اینها شاگردان مرا می کشند، گفتگوی اختصاصی با منصوره روزبه همسر علامه طباطبایی درباره روش و منش علامه در دوران مبارزه، عصر اندیشه، مجله فرهنگ و علوم انسانی، سال دوم، شماره ۹، آبان ۱۳۹۴ ص ۱۴۵-۱۴۴.

۸) پیشین، ص۱۴۴. سردبیر این مجله پیام فضلی نژاد است. ماموریت این مجله ۴ زبانه با امکانات ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «مهندسی فرهنگی» است. در ذیل همین مصاحبه پرسش و پاسخی با برادرزاده منصوره روزبه بدون ذکر نام کوچک و هر نوع معرفی به چشم می خورد. دیگر مطالب پرونده آقای طباطبایی در همین شماره از سنخ تاریخ سازی و – به زبان دقیق تر – تحریف تاریخ خصوصا تاریخ فکری است. مدعایی که در مقاله مطول رساله سیاسیات علامه طباطبایی (ص۱۳۳-۱۴۴) توجیه شده درست برخلاف دو مدعای محمد حسین قدوسی در یادداشت ۱۴ شهریور ۹۵ است. مقایسه این مصاحبه با مصاحبه قبلی منصوره روزبه خالی از لطف نیست: یک زندگی آرام، گفت و گو با همسر علامه طباطبائی، صفر مسعودی، خردنامه همشهری، ضمیمه هفتگی اندیشه، شماره ۷۶، ۲۵ آبان ۱۳۸۴.

۹) خواص قم و تهران از این امر مطلع بودند. برای اطمینان بیشتر از مصطفی محقق داماد هم پرسیدم. ایشان تایید کرد.

۱۰) «س: در مورد شهید قدوسی، ایشان از طرفی داماد علامه بودند و از طرفی در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت بزرگی داشتند. علامه اگر می‌خواستند مخالفتی داشته باشند طبیعتاً می‌گفتند. شما در این‌باره از علامه تایید یا مخالفتی شنیدید؟ ج: آقای قدوسی که بعداً از قم تشریف آوردند تهران، هر ۱۵ روز می آمدند قم به دادگستری سرکشی می‌کردند. شخصی به آقا گله کرده بود. حاج آقا هم به آقای قدوسی گفت: «این کار چیست؟» ایشان هم فرمود: «حاج آقا جوان‌ها این‌طور می‌کنند. جوان‌ها داغ هستند.» یک‌دفعه ایراد گرفتند و ایراد دیگری نداشتند.» (منصوره روزبه، عصر اندیشه، پیشین، ص۱۴۴)

۱۱) بنگرید به سندی دیگر از عدم مشروعیت جمهوری اسلامی: بیانیه تاریخی۲۰ بهمن ۱۳۵۹ شیخ الفقهاء بهاء الدین محلاتی، به همین قلم، ۳۱ مرداد ۱۳۹۵.

۱۲) بنگرید به کتاب الکترونیکی اسنادی از شکسته شدن ناموس انقلاب: نگاهی به سالهای پایانی زندگی آقای سید کاظم شریعتمداری، به همین قلم، پائیز ۱۳۹۱، همراه با نقدها، ویرایش دوم، اردیبهشت ۱۳۹۴، ۴۴۷ صفحه، مجموعه مواجهه جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر اول.

۱۳) بنگرید به مقاله میراث بنیانگذار: رویه یکه سالاری فراقانونی، به همین قلم، ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، مطلب دوم: حصر خانگی همرزم قیام ۱۵ خرداد ۴۲.

۱۴) بنگرید به کتاب الکترونیکی انقلاب و نظام در بوته نقد اخلاقی: آقای سید محمد روحانی، مباهته و مرجعیت، به همین قلم، ۱۳۹۳، ویرایش دوم: آذر ۱۳۹۴، ۲۳۳ صفحه، مجموعه مواجهه جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر سوم.

۱۵) آقای طباطبائی در نامه به آقای سید محمد هادی میلانی در سال ۱۳۴۳ نوشته است: «کسان زیادی که به منظور جمع کلمه با آقایان وارد مذاکره شده اند با شکست مواجه گشته اند و اغلب واردین صورتا هم اگر نباشد معناْ با آقای شریعتمداری موافقند و حجت آقای خمینی را قانع کننده نمی دانند… چند مرتبه تا کنون با آقایان ملاقات و مذاکره کرده ام، نتیجه ای نبخشیده، طرحهای اصلاحی که به آقایان پیشنهاد شده مورد موافقت قرار نگرفته، آقای شریعتمداری با هرگونه طرح اصلاحی موافق است به شرط شیء (وجود دارالتبلیغ) و آقای خمینی به شرط لا (عدم دارالتبلیغ)، دو طرح نیز بنده پیشنهاد کرده بودم که از ناحیه‌ی آقای خمینی رد شد…. مطلب این است که عده‌ای از هواخواهان هر یک از آقایان می خواهند مرجع خود را رئیس منحصر به فرد قرار دهند و در این راه از هیچگونه تحریک و دسیسه و ایجاد اختلاف فروگذاری نمی کنند.» (علم و جهاد: زندگی نامه آیت الله میلانی، ج ۲، ص ۴۶-۴۴)

۱۶) بنگرید به کتاب الکترونیکی انحراف انقلاب: اعلامیه ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی، مقدمه، تصحیح و تحقیق محسن کدیور، مرداد ۱۳۹۵، ۱۵۷ صفحه.