ولایتیها و مسئلۀ حجاب
واکنشها به «مسئلۀ حجاب» -۴
خلاصۀ قسمت سوم:
مطهری در کتاب مسئلۀ حجاب پا را از اجتهاد در فروع فقهی فراتر نگذاشته است.
منتقدان کتاب – همگی از روحانیون سنتی – مدافع خانهنشینی زن و لزوم پوشیده بودن تمام بدن، حتی صورت و دستها هستند و نپوشاندن این دو موضع و حضور زن با رعایت پوششی در حد پیشنهادشده در کتاب مطهری خارج از خانه را معادل با فحشاء و پیاده کردن نسخۀ غربیها برای تخریب جهان اسلام دانستهاند.
نظر مطهری دربارۀ نقدهای شریعتمداری: «آنچه بر اين كتاب ايراد گرفته شده است، سه نوع است: [۱] يک نوع مناقشۀ مطلب است از نظر فقهى؛ من در اين مناقشات هيچ چيز جالب توجهى نيافتم. [۲] نوع ديگر از نوع مصلحتانديشى است كه كتمانْ اصلح از اظهار است. [۳] نوع سوم نسبتهايى است كه به نويسنده داده شده است؛ و رسيدن به اين حساب با خداى أحكم الحاكمين است.»
شریعتمداری چگونه در گردآوری مطالب کتاب مسئلۀ حجاب دستیار مؤلف، و از همه مهمتر تدوین این کتاب پراشکال به قلم وی بوده است؟!
ویرایش اول تفسیر آیۀ جلباب محمدتقی صدیقین اصفهانی تماماً نقد فقهی قابل جواب است. ویرایش دوم آن نقدهای وارد و نقدهای قابل پاسخ را شامل میشود.
نقدهای سید محمد ضیاءآبادی در کتاب قساوتش که ثلث آخر آن دربارۀ حجاب است، شامل نقدهای مصلحتاندیشانه و تخریبی است.
احمد محسنی گرکانی در اضافاتش بر ترجمۀ کتاب حجاب در اسلام وشنوی قمی، بدون اسمبردن از مطهری، چندین بار به کتاب مسئلۀ حجاب ارجاع داده و مدافع کشف صورت و دو دست زن را بیادبانه نواخته است. نقدهایش به دو قسم فقهیِ قابل جواب و ضداخلاقی قابل تقسیم است.
نقدهای ابوالقاسم اشتهاردی در الحجاب في الإسلام بر چهار قسم است: فقهیِ وارد، فقهیِ قابل جواب، مصلحتاندیشانه و ضداخلاقی.
مهدی شریعتی در حل مسئلۀ حجاب، با لحنی محترمانه، سهگونه اشکال کرده است: فقهیِ وارد، فقهیِ قابل جواب، و مصلحتاندیشانه.
تنها نقد وارد از منظر سنتی که سه نفر از منتقدین (صدیقین، اشتهاردی و شریعتی) مطرح کردهاند به این ادعای مطهری است: «بسیار مستبعد است که بگوییم گشودن چهره در غیر حال إحرام از محرّمات محسوب میشود و در حال إحرام واجب است.» به نظر منتقدان، مطهری از روایات إسدال در بحث إحرام حج غفلت کردهاست.
ضمناً ادعای صدیقین که مطهری با دیدن ویرایش اول کتاب او بحث آیۀ جلباب را در انتهای ادلۀ مخالفین کشف صورت زن اضافه کرده، بدون اینکه به نقد او اشاره کند، نقد واردی است.
اکثر قریب به اتفاق نقدهای اصلی وارد به کتاب مسئلۀ حجاب مطهری در نقدهای این شش نفر مشاهده نمیشود.
***
در بخش سوم با نقدهای منتشرشده از سوی روحانیون سنتی بر کتاب مسئلۀ حجاب آشنا شدیم. این نقدها با تیراژ بسیار محدودی تأثیر اندکی داشتند. در این بخش با اقدامات برخی روحانیون سنتی که شبکۀ قدرتمندی در مساجد، حسینیهها و بازار در اواخر دهۀ چهل، دهۀ پنجاه و حتی اوایل انقلاب، خصوصاً در تهران داشتند، آشنا میشویم. روحانیون ولایتی زیرمجموعۀ روحانیون سنتی بودند، که اهل نوشتن نبودند، اهل منبر و جریانسازی علیه هر نوع نوگرایی دینی بودند، و بر خلاف دیگر روحانیون سنتی، اهل ابراز مخالفت علنی با نوگرایان دینی و طرد آنها از جامعه بودند. پیشگام مقابله با مرتضی مطهری (۱۳۵۸-۱۲۹۸) و کتاب مسئلۀ حجاب روحانیون ولایتی بودند. همین جریان به مقابله با نعمتالله صالحی نجفآبادی (۱۳۸۵-۱۳۰۲) و کتاب شهید جاوید پرداختند. موج مقابله با حسینیۀ ارشاد و بعداً علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲) و کلیۀ آثارش توسط همین جریان هدایت میشد. معارضه با سید محمد بهشتی (۱۳۶۰-۱۳۰۷) و آرائش در امر حجاب و نیز رجوع به تشیع اولیه، و نیز طرد محمد مفتح (۱۳۵۸-۱۳۰۷) به اتهام تقریب بین مذاهب از اقدامات همین جریان است.
از آنجا که در حد اطلاع من، دربارۀ این جریان سنتی تندرو کار مستقلی صورت نگرفته، با اذعان به کاستیهای خاطرات، چارهای نیست جز اینکه از لابهلای خاطرات شخصیتهای دهههای چهل و پنجاه، با این جریان مخرب و واپسگرای دینی آشنا شویم، کارگردانان اصلی آنها را بشناسیم، از شیوۀ کارشان سر درآوریم، و متوجه شویم از چه رو خود را «ولایتی» میخواندند، و دگراندیشان مذهبی را با چه اتهاماتی به حاشیه میراندند. برای اینکه از مقصد اصلی دور نیفتیم، همواره اقدامات روحانیون ولایتی دربارۀ امر حجاب، کتاب مسئلۀ حجاب، و مرتضی مطهری مدّ نظر است، و به همین مناسبت، دیدگاه سید محمد بهشتی دربارۀ حجاب – که به دیدگاه مطهری بسیار نزدیک است و به همین دلیل از سوی روحانیون ولایتی آماج حملات عنیف قرار گرفته است – نیز در این بخش مورد تحلیل انتقادی قرار میگیرد. از آنجا که هجمۀ ولایتیها به مطهری و خصوصاً بهشتی و مفتح نوگراییهای مذهبی و تقریب بین مذاهب را نیز شامل میشده است، به اختصار به این امور هم اشاره شده است.
این بخش مبتنی بر مدارک و اسنادی است که تا کنون بهدست آمده است. از هرگونه تخمین و گمانهزنی پرهیز شده و مفاد مدارک و اسناد موجود محور تحلیل قرار گرفته است. اگر مدرک و سندی سراغ دارید که از چشم نگارنده دور مانده لطفاً اطلاع دهید. تأمل در دستاوردهای این بخش به خواننده کمک میکند تا مطهری و مسئلۀ حجاب را در زمینه و زمانۀ خود بهتر بشناسد و مبتلا به این سادهاندیشی کلیشهای نشود که مطهری نظریهپرداز سیاستِ حجابِ نظام جمهوری اسلامی بوده و کتاب مسئلۀ حجاب هم مانیفست آن! این بخش شامل سیزده بحث مسلسل در دو فصل به شرح زیر است: مطهری، مسئلۀ حجاب، و ولایتیها؛ و بهشتی، حجاب، نوگرایی مذهبی، و ولایتیها.
فصل اول. مطهری، مسئلۀ حجاب، و ولایتیها
روحانیون ولایتی با مرتضی مطهری و آراء وی عموماً و رأی خاص وی در مورد حجاب و کتاب مسئلۀ حجاب خصوصاً برخوردی عنیف و معاندانه داشتهاند. ابتدا مستندات خود را ارائه کرده، در انتهای فصل جمعبندی میکنم. این فصل شامل هشت بحث به شرح ذیل است: مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات ناطق نوری؛ مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات پیشگاهیفرد؛ مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات معادیخواه؛ روایت عبدخدایی از ولایتیها؛ روایت میناچی از مخالفت ولایتیها با مطهری و شریعتی؛ ولایتیها به معرفی علی شریعتی؛ آقای خمینی، مسئلۀ حجاب مطهری و اسلامشناسی شریعتی؛ و ناقضان ولایت به روایت سید صدرالدین جزایری.
بحث اول. مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات ناطق نوری
دو نقل از علیاکبر ناطق نوری [۱] (متولد ۱۳۲۳) از منبریهای انقلابی، دربارۀ کتاب «مسئلۀ حجاب»:
نقل اول. «بنده خودم زمانی در مسجد سقاباشی در خیابان ایران منبر میرفتم. آخر منبر رسم بود یک کتابی به جوانان معرفی شود، لذا من [کتاب] “جاذبه و دافعۀ علی (ع)” از مرحوم مطهری را معرفی کردم. امام جماعت آنجا به اصطلاح از ولَویُّون [ولایتیها] بود، خدا رحمتش کند، به من گفت: چرا اسم آقای مطهری را بردید؟ گفتم: برای چه نبرم؟ گفت: کتاب “[مسئلۀ] حجاب” او را خواندهای؟ گفتم: بله. گفت: وجه و کفین [زن از وجوب پوشیده شدن] مستثنی است؟ گفتم: بله. دعوایمان شد. فردا شب من عروة الوثقی را با حاشیۀ امام [خمینی] و منهاج الصالحین مرحوم آیةالله [سید ابوالقاسم] خویی را برداشتم بردم مسجد و خواستم منبر بروم که امام جماعت بلند شد که برود. گفتم: حاج آقا تشریف داشته باشید. امشب با شما کار دارم. منبر که تمام شد، گفتم: شما گفتید وجه و کفین مستنثنی نیست، شما یا مقلد آقای خویی [۱۳۷۱-۱۲۷۸] هستید یا [مقلد] آقای خمینی [۱۳۶۸-۱۲۸۱]. ایشان چون نظر امام را قبول نداشت، نظر آقای خویی را از روی منهاج الصالحین خواندم. گفتم: ایشان نیز وجه و کفین را مستثنی کرده، شما چه میگویید؟ مگر مرحوم مطهری جز این گفته؟ [۲] در آن فضای ضد مطهری و [ضد] انقلابیون خیلی سنگین بود.
در همان لحظه یک جوان قدبلند مثل این تعزیهخوانها که حرف میزنند و راه میروند، جلو آمد و گفت: شما اسم مطهری را اینجا بردید؟ گفتم: بله. با عین هم گفتم بعله! گفت: اسم مطهری را در این مسجد میبری، نورانیت مسجد ما را از بین میبری! یک جوان پهلوانی بود، خدا رحمتش کند، اسمش حاج اکبر حاتم، و صاحب تعمیرگاه سهیل بود، که الآن مرحوم شده است. او به حمایت من برخاست و گفت: به آقای ناطق [نوری] توهین میکنید؟ به امام توهین میکنید؟ من باید مراجع را ببینم و تکلیف ترا معین کنم. دعوا شروع شد. منبر ما هم تعطیل شد. گفتم فردا شب نمیآیم. یکی از متدینین گفت: حاج آقا، ما نمیخواهیم شما دعوا کنید و پاسبانِ شاه شما را جدا کند. حضرت آیةالله [محمدرضا] مهدوی کنی [۱۳۹۳-۱۳۱۰] از این برخورد خبردار شده بود و به من تلفن زد و فرمود: از شب آینده به مسجد جلیلی [۳] بیا. لذا از شب بعد به مسجد جلیلی رفتم. این فضای دهۀ ۴۰ و اوایل ۵۰ بود. جریان مخالفِ مبارزه ما را غیرولایی میدانستند.» [۴]
کتاب “جاذبه و دافعۀ علی (ع)” در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است. این قضیه باید حوالی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ رخ داده باشد. در آن زمان جریان ولایتیها علیه شخص مطهری و کتاب مسئلۀ حجاب او فعال بودند. نقل ناطق نوری شاهد گویایی از مسئلۀ مورد بحث است.
نقل دوم: «من در جوانی در دهۀ ۴۰ با ماشینم که فولکس بود، از شمال به تهران میآمدم. تنها بودم. عمامهام را کنار گذاشته بودم. نزدیک سدّ کرج، دو خانم بیحجاب جلوی مرا گرفتند. عمامهام را سرم گذاشتم. آنها گفتند ما از قیافهتان فهمیدیم آخوند هستید، ولی فردی [که] قرار بود دنبال ما بیاید، نیامده است. هوا سرد میشود و تاریک است. بالأخره سوارشان کردم. در ماشین دربارۀ حجاب حرف زدم. گفتند: دربارۀ حجاب چه بخوانیم؟ و من کتاب [مسئلۀ] حجاب شهید مطهری را معرفی کردم.» [۵] این قضیه باید در سالهای ۱۳۴۸ یا ۱۳۴۹ رخ داده باشد. نقل دوم هرچند ربطی به جریان ولایتیها ندارد، به اصل مسئلۀ مطهری و کتابش مرتبط است.
بحث دوم. مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات پیشگاهیفرد
محمد پیشگاهیفرد [۶] (متولد ۱۳۲۳) خواهرزادۀ همسر سید محمد بهشتی و داماد محمد مفتح، در خاطرات خود نکاتی در این زمینه دارد. به چهار نقل مرتبط اکتفا میکنم.
نقل اول: «روحانیون سنتی با تفکر نو و جدیدی که در حوزه و دانشگاه توسط آقایان مطهری و مفتح [مطرح] شده بود، به سختی مقابله میکردند. از جمله کتاب «[مسئلۀ] حجاب» شهید مطهری که در جامعۀ حوزوی سر و صدایی برپا کرده و بهانهای برای انتقاد به ایشان شده بود. این افراد از جلسات بحث و گفتوگویی که توسط اینان برگزار میشد و از افراد دانشگاهی و تیپ روشنفکر برای سخنرانی دعوت میشد، انتقاد میکردند.» [۷] کتاب «مسئلۀ حجاب» در زمرۀ دو کتاب چالش برانگیز اواخر دهۀ چهل در حوزههای علمیه بود. [۸] جریان سنتی از جلسات انجمن اسلامی پزشکان (و انجمن اسلامی مهندسین) که سخنران اصلی هر دو مطهری بود، واهمه داشتند.
نقل دوم: «محور دیگر که از دیدگاه جناح مقابل غیرقابل بخشش بود، مسئلۀ حجاب بود. طرح بحث حجاب توسط آقای مطهری قبلاً مخالفتهایی را علیه وی ایجاد کرده بود.» [۹] پاراگراف حاوی این جملۀ پیشگاهیفرد را در ادامه بهطور کامل نقل خواهم کرد. جریان ولائی قائل به وجوب ستر تمام بدن زن، حتی وجه و کفین، و حرمت خروج زن از خانه بدون ضرورت شرعی بود و کتاب مطهری در جواز کشف وجه و کفین و دفاع از فعالیت خارج از خانۀ بانوان با رعایت موازین شرعی را بدعت و خلاف شرع تلقی میکرد.
نقل سوم: «در شهرهای مختلف، بهویژه تهران، طرفداران آقای [سید مرتضی] جزایری [۱۳۸۷-۱۳۰۹] و بعدها شیخ قاسم اسلامی [۱۳۵۹-۱۳۰۳] و وعاظی چون شیح احمد کافی [۱۳۵۷-۱۳۱۵] که طیف بزرگی از روحانیت را تشکیل میدادند، حمله به [علی] شریعتی را محور حرکت خود قرار دادند و در کنار این حملهها، به آقایان بهشتی، مطهری و مفتح نیز حمله کردند. زیرا آنها کل حرکت روشنفکری را نفی میکردند و از نظر آنان تفاوتی میان شریعتی و مطهری وجود نداشت.» [۱۰] این نکتۀ مهمی است که جریان ولایتیها نواندیشی را نشانه رفته بود، بدون فرق گذاشتن بین اینکه صاحب اندیشۀ نو مکلا باشد یا معمم.
نقل چهارم: «نیروهای انقلابی، بهویژه جامعۀ روحانیت مبارز که در این زمان [۱۳۵۶] تشکل پیدا کرده بود، در صدد برآمدند تا برای مراسم چهلم [سید مصطفی خمینی [۱۱]] برنامهریزی وسیعی در سطح کشور و بهخصوص تهران صورت بگیرد. در جلسههای جامعۀ روحانیت شهیدان [سید محمد] بهشتی، [مرتضی] مطهری، [محمد] مفتح و آقای [اکبر] هاشمی رفسنجانی [۱۳۹۵-۱۳۱۳] بر این اعتقاد بودند که باید یک اطلاعیۀ سراسری از جانب همۀ علما داده شود و همه پای آن را امضا کنند. آقایان مفتح و [محمدرضا] مهدوی کنی که به تازگی از زندان آزاد شده بودند، با آن طیف از روحانیون که به ولایتیها مشهور و در رأس آنها آقایان [سید] مرتضی جزایری [۱۲] و سید هادی خسروشاهی بزرگ [۱۳] بودند، تماس گرفتند و امضای آنها را خواستند. آقایان که بیشتر وعاظ تهران در آن طیف قرار داشتند، اعلامیه را منوط به نبودن نام آقایان مطهری و مفتح کردند. آقای بهشتی پرسیده بود علت مخالفت چیست؟ گفته بودند ما دیدگاههای اینها را قبول نداریم. اعتراضشان نسبت به شهید مطهری به سبب نظرهای وی راجع به حجاب و برخی مسائل دیگر بود و دلخوریشان از شهید مفتح هم بابت ترویج و حکایت از تفکرات دکتر شریعتی بود. [۱۴] در این مورد، این سه یارِ همراه [مطهری، بهشتی و مفتح] بحث مفصلی کردند. در نهایت، دکتر بهشتی با قاطیعت گفت ما به هیچ وجه زیر بار این قضیه نمیرویم. اگر پذیرفتید که خوب، در غیر این صورت قابل پذیرش نیست که در آغاز مبارزه، این گونه مسائل وجود داشته باشد. … آقایان وعاظ تهران به طور جداگانه مراسم خود را در مسجد حاج عزیزالله برگزار کردند، … مراسم جامعۀ روحانیت مبارز در مسجد ارک و سخنرانش بالأخره حسن روحانی [۱۵] تعیین شد.» [۱۶]
آگهی مجلس ترحیم جامعۀ روحانیت مرکز در مسجد جامع بازار تهران (مسجد سید عزیزالله) برای صبح ۵ آبان ۱۳۵۶ در روزنامهها منتشر شد [۱۷] و محمدحسن طاهری اصفهانی سخنران مجلس بود. [۱۸] اما روحانیون مبارز تهران اولاً در این زمینه تلگرامی به نجف فرستادند و ثانیاً اطلاعیهای صادر کردند. تلگرام را ۶۲ نفر از روحانیون تهران امضا کردهاند. [۱۹] چهار اطلاعیۀ مستقل دعوت به مجلس ترحیم ۸ آبان ۵۶ مسجد ارک اجازۀ انتشار در روزنامهها پیدا نکرد: اطلاعیۀ برادران موسوی زنجانی، [۲۰] اطلاعیۀ هفتاد نفر از روحانیون مبارز تهران (سه امضای اول آن: مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی و محمد مفتح)، [۲۱] اطلاعیهای با ۹۳ امضا از طیف نهضت آزادی و جبهۀ ملی، [۲۲] و اطلاعیهای با ۴۲ امضا از طیف بازار تهران. [۲۳] به گزارش ساواک، تعداد شرکت کنندگان مجلس ترحیم روحانیون مبارز تهران چهار برابر تعداد شرکت کنندگان مجلس ترحیم جامعۀ روحانیت مرکز بود. [۲۴]
در آبان ۱۳۵۶، مرتضی مطهری به دلیل کتاب مسئلۀ حجاب توسط جریان ولایتی مسلط بر روحانیون سنتی (به سرگردگی سید مرتضی جزایری و سید هادی خسروشاهی) طرد میشود.
بحث سوم. مسئلۀ حجاب و ولایتیها در خاطرات معادیخواه
عبدالمجید معادیخواه [۲۵] (متولد ۱۳۲۶) از روحانیون مبارز قبل از انقلاب، در خاطراتش با عنوان “جام شکسته” نکاتی تاریخی در این زمینه همراه با تحلیل به شرح ذیل نقل کرده است:
نقل اول. «بخشی از برنامۀ آن شب [۱۴ خرداد ۱۳۴۹ در حسینیۀ ارشاد] را به پرسش و پاسخ اختصاص داده بودند. رندی از عوامل جبهۀ [سید مرتضی] جزایری از او [شهید دکتر بهشتی] پرسیده بود: دیدگاه شما در پیوند با کتاب حجاب اسلامی [مسئلۀ حجاب] نوشتۀ آقای [مرتضی] مطهری چگونه است؟ او در پاسخ چنین گفته بود: «تا کنون موفق نشدهام که کتاب حجاب اسلامی تألیف برادر عزیزم آقای مطهری را مطالعه کنم، اما باور و دیدگاه فقهیام را نسبت به حجاب بانوان چنین خلاصه میکنم: بدن – جز وجه و کفین – نمایان نباشد.» [۲۶] قضیۀ نخستین سخنرانی بهشتی پس از بازگشت از هامبورگ در فصل بعد خواهد آمد. غرض از نقل این عبارت، حساسیت نسبت به کتاب مسئلۀ حجاب مطهری در سال ۱۳۴۹ توسط جریان ولایتیهاست.
نقل دوم. «بسیاری از آنان که در انتقاد از حسینیۀ ارشاد به هیاهوی ولایت دامن میزدند و وا اسلاما میکردند، از این وسوسه اثرپذیر بودند: اقبال هزاران جوان دانشگاهی و دیگر اصناف و قشرهای جامعه، بهویژه بخشی از بازار، به حسینیۀ ارشاد خشم بخشی از روحانیت سنتی را برمیانگیخت، چنانکه رونق مراسمی که رنگی از جنبش داشت با استقبال جامعه از مطهریها، بهشتیها، باهنرها و هاشمی رفسنجانیها برای آنان قابل تحمل نبود.» [۲۷] اقبال نسل جوان و تحصیلکرده به روحانیون و مسلمانان نواندیش و ادبار به روحانیون سنتی در دهههای چهل و پنجاه، علت اصلی هیاهوی ولایتپیشگان در قشر سنتی بود. این نکته را باید به خاطر سپرد.
نقل سوم. «با رحلت آیةالله [سید محسن] حکیم [۱۳۴۹-۱۲۶۸] نشانههای بالندگی را در نیروهای جنبش دیدیم. همزمان زمینهای فراهم شد که بخشی از عالمان سنتی آشکارا در برابر نیروهای جنبش موضع گرفتند. تا آن روز عالمانی که از راه جنبش جدا میشدند، هرگز رو در روی مخالفان رژیم قرار نمیگرفتند. ویژگی سال ۴۸-۴۷ تقابل جمعی از مُعَمَّرین و علمای سنتی در تهران با مبارزان است. … جبههای که در تقابل با جنبش اسلامی شکل گرفت، پشتوانهای از عواطف مذهبی داشت. نگارش کتاب “شهید جاوید” [۲۸] در قم، به تقابل با حماسۀ عاشورا تفسیر شد. بر قرائت شریعتی از اسلام رنگی از انحراف مذهبی نشست. کتاب “[مسئلۀ] حجاب” آیةالله شهید مطهری دستاویزی برای برانگیختن غیرت دینی شد. چنانکه از شخصیت شهید مظلوم آیةالله بهشتی چهرهای در تقابل با تشیع پردازش شد. آنچه گذشت به مفهوم همسنگ بودن این و آن نیست.» [۲۹] مسئلۀ حجاب دو سال قبل از شهید جاوید منتشر شده است. همکاری جدی شریعتی با حسینیۀ ارشاد یکی دوسال بعد از انتشار کتاب مذکور است. مطهری صفشکن جریان نواندیشی اسلامی در آن دوران است.
نقل چهارم. «شیخ حسین لنکرانی [۳۰] روزی از جانب حزب توده [۳۱] نامزد نمایندگی مجلس [شورای ملی، دورۀ چهاردهم] بوده است و تودهای ها او را سر دست بلند میکردهاند. به روز و روزگاری دیگر، آنچنان نقاب دفاع از ولایت و ارزشهای اسلامی را بر چهره داشت که گویی گذشتهاش را هیچکس به یاد نداشت. خانهاش در محلۀ سنگلج [تهران] پاتوقی شده بود برای شایعهپردازی و جوسازی. [۳۲] به هیچکس رحم نمیکرد و هیچ حرمتی را پاس نمیداشت. برای نمونه، در برابر کتاب “[مسئلۀ] حجاب” آیةالله شهید مرتضی مطهری آنگونه جوسازی میکرد که گویی او کمر به نابودی حجاب بسته است.
او در محفلهایی آنچنان سخن میگفت که گویی در برابر مطهری نشسته است و او را محاکمه میکند. ناگهان ذهن حاضران را با تعبیرهایی به شرح زیر به سوی خود متوجه میکرد: “نمیدانم اینها با عمۀ من چه کار دارند؟! عمۀ من میخواهد صورت خود را از نامحرم بپوشاند، به تو چه مربوط است؟!” آنگاه با گفتن سخنی، حاضران را که در اوج خشم بودند به قهقهه برمیانگیخت با تعبیری اینگونه: “امروز میگویند «وجه و کفین مستثنی است»، فردا میگویند «فرْج و فخَذَین [۳۳] را هم میتوان به نمایش گذاشت»!” با پوزش از اینگونه شفافنگاری و عذر تقصیر از برگردان واپسین واژههای عربی، امیدوارم که مخاطب را با شیوۀ لنکرانی در هوچیگری و نیز ادبیات او در معرکهگیری آشنا کرده باشم.» [۳۴] تعابیر مذکور بهترین ترجمان جریان ولایتیها علیه مطهری و کتاب “مسئلۀ حجاب” اوست و نیازی به شرح ندارد.
به نوشتۀ معادیخواه: «شیخ حسین لنکرانی در سالهای ۴۹-۴۸ به بعد، پیوندی تنگاتنگ و پرسش برانگیز با آن گروه از علمای سنتی در تهران داشت که بهنام «ولایتیها» زبانزد شده بودند و یکی از دو اردوگاهی را تشکیل میدادند که مهدیه در خیابان امیریه و جنوب شهر از محورهای آن بود.» وی سپس تعبیری از سید محمود طالقانی [۱۳۵۸-۱۲۸۹] دربارۀ لنکرانی نقل میکند: «روزی در محفلی یکی از دکتر کریم کشاورز [۳۵] بی آداب و القاب یاد کرد و گفت: آقای کشاورز. همین آقای لنکرانی [که امروز پرچمدار دفاع از ولایت است] با پرخاش به او گفت: ادب داشته باش. [باید بگویی:] جناب دکتر کریم کشاورز! [پایان نقل قول طالقانی] آنچه را اینک آوردهام مضمون گفتاری مکرر است از مرحوم طالقانی که چون نیک و ژرف بنگریم گواه روشنی است برای «معمای بازسازی گذشته»؛ البته اگر اندک شناختی از دکتر کریم کشاورز داشته باشیم و فاصلهاش را با چهرههایی بازشناسیم که روزی پیرامون لنکرانی – با شعار ولایت – فراهم آمده بودند و در جنگی بیامان با روشنفکری دینی – در آن روزها – مشارکت داشتند. … ولایتیهای آن روز که مرحوم طالقانی از پیوند لنکرانی با آنان به شگفتی دچار بود – به آیةالله شهید مطهری هم رحم نمیکردند، چنانکه در جوسازی مربوط به کتاب “[مسئلۀ] حجاب” شهید مطهری سخنی را که لنکرانی مکرر میگفت – و زبانزد شد – که این قلم از بازنگاری آن پرهیز دارد. [۳۶]» [۳۷] «در فتنهای که پس از سال ۱۳۵۰ شکل گرفت و «اسلام با قرائت مهدیه» در برابر «اسلام دیگری با قرائت حسینیۀ ارشاد» قرار گرفت، مرحوم لنکرانی آتش بر آن بنزین میافشاند! گویی پس از پیروزی انقلاب هم در هر فرصت از خطر روشنفکری دینی با شعار اتحاد زنهار میداده است.» [۳۸]
قرائت مهدیه بعداً در میان مداحان به قرائت مسلط تبدیل شد. میتوان پرسید از این دو قرائت، کدام قرائت رسمی در جمهوری اسلامی ایران است؟ و چرا مرور تاریخ اندیشه یک ضرورت است؟ شیخ حسین لنکرانی یکی از چهرههای محوری در جریان ولایتیها و از سرسختترین دشمنان مطهری و مسئلۀ حجاب اوست. جریان ولایتی هیچ نواندیشی دینی را برنمیتابیده است.
بحث چهارم. روایت عبدخدایی از ولایتیها
محمدمهدی عبدخدایی (متولد ۱۳۱۵) از اعضای فدائیان اسلام، در خاطرات خود از زاویهای دیگر، نکات قابل توجهی در معرفی جریان ولایتیها ارائه کرده است. در روایت او، بحثی از مطهری و مسئلۀ حجاب نیست، اما نکاتی دربارۀ شریعتی و چند روحانی ولایتی فعال آورده که در دیگر منابع دیده نمیشود. خلاصهای از آن را اینجا میآورم.
«[۱] به دکتر شریعتی گفتم: “اختلاف شما با روحانیت و حملۀ شما به روحانیت موجب میشود که در این حرکت و تحولی که در جامعه بهوجود آمده است، وقفه ایجاد شود. خواهش من این است که این اختلاف را از میان بردارید.” آقای دکتر شریعتی گفت: “من آمادهام هرچه بگویید گوش بدهم … اما متأسفانه در مشهد عدهای سخنان مرا وارونه تفسیر کردند و به عرض آیةالله [سید محمدهادی] میلانی [۱۳۵۴-۱۲۷۴] رساندند. نتیجتاً آیةالله میلانی با من مخالفت کرد و آقای [سید] فاضل الحسینی میلانی [۳۹] علیه من مقالاتی نوشت. در تهران هم به من پیغام دادند که اگر بخواهی با مخالفت ما روبرو نشوی چهار نفر باید صحبتهای ترا قبلاً ببینند، آقای حاج حسن سعید [۱۳۷۴-۱۲۹۸]، آقای سید مرتضی جزایری، علامه مرتضی عسکری (که البته ایشان نام علامه عسکری را با احترام برد) و آقای [سید امیر محمدحسین] علوی بروجردی [۱۳۸۵-۱۳۰۴] (داماد آیةالله [سید حسین] بروجردی که در امیریه نماز میخواند).”
آن روزها بحث ولایت تکوینی و تشریعی هم مطرح بود. ایشان گفت: “بیشترین مخالفت را با من آقای شیخ قاسم اسلامی میکند.” من آشیخ قاسم اسلامی را میشناختم و از بحثهای بهوجود آمده در آن شرایط وحشت داشتم. وحشتم از این بود که این اختلافات بالا خواهد کشید و مسیر مبارزه عوض خواهد شد. یکجا مسئلۀ دارالتبلیغ مطرح بود، و یکجا مسئلۀ حسینیۀ ارشاد موضوع بود، و در جایی دیگر راجع به ولایت تکوینی و تشریعی بگو و مگو میشد. حتی بحث روشنفکر دینی و روحانیت متحجر هم مطرح بود. مجموعۀ این بحثها موجب میشد که موضوع اصلی که مبارزه با حاکمیت و ایجاد حکومت اسلامی است، فراموش بشود. دکتر شریعتی به من گفت: “وقتی قرار باشد سخنرانی مرا آقای علوی بروجردی و آقای حاج حسن آقا سعید کنترل کنند، پس تحقیقات من کجا میرود؟ پس تحصیلات من کجا میرود؟ پس مطالعات من چه میشود؟ با همۀ این احوال، شما پلی باشید که این مسئله حل بشود.”
بههمین جهت من تصمیم گرفتم با آقای آشیخ قاسم اسلامی – که تقریباً آن روزها پرچمدار مبارزه با حسینیۀ ارشاد بود – ملاقات کنم، شاید بتوانم در این مورد ترمیمی به وجود بیاورم. به آشیخ قاسم گفتم: “آمدهام بگویم شرایط، شرایطی نیست که این مسائل مطرح شود. این زمان بگذار تا وقت دگر. الآن زمان مبارزه با حکومت است.” آقای اسلامی به من قول داد و گفت: “سعی میکنم با دکتر شریعتی ملاقات کنم تا صحبتهایمان را بکنیم.”
قرار شد آقای دکتر شریعتی برود منزل ما و عقاید خودش را به پدرم [شیخ غلامحسین تبریزی (۱۳۵۹-۱۲۶۴)] بگوید. پدر من مسائل و معارف اسلامی را میدانست و مخصوصاً دربارۀ مسئلۀ ولایت خیلی کار کرده بود. مخالفین دکتر شریعتی هم بیشتر انگشت گذاشته بودند روی اینکه دکتر با ولایت مخالف است. آن روز جمعه که اتفاقاً [سید علی خامنهای] مقام معظم رهبری هم حضور داشتهاند، دکتر شریعتی به منزل ما میرود و عقاید خودش را پیش پدرم نسبت به شیعه، امامت و ولایت و جانشینی علی (ع) نسبت به پیغمبر میگوید، و پدر من اظهارات ایشان را تأیید میکند که این نظریات همان عقاید شیعه است. پدرم دارای وجهۀ عام بود و همه او را قبول داشتند. به این صورت در مشهد مخالفتها با دکتر شریعتی فروکش کرد و تقریباً یک آرامش نسبی پیدا شد.
[۲] یک روز داشتم از بازار عباسآباد میرفتم که به آقای سید مرتضی جزایری برخوردم. او امامت جماعت مسجد عباسآباد را برعهده داشت. من از موتور به احترام ایشان پیاده شدم و ایشان هم محبت کرد و با همین لحن به من گفت: “دیدی این علی شریعتی وهابی چه غوغایی بهپا کرد؟” این حرف او برای من اصلاً قابل هضم نبود. واقعاً نمیتوانستم بپذیرم. بهنظرم سه ربع ساعت در همان حال با آقای جزایری صحبت کردیم. من به آقای جزایری میگفتم: “وقت این حرفها نیست.” اما متأسفانه آقای جزایری فکر میکرد که در تمام این مبارزات، انگشت خارجی در کار است. حتی به من گفت: “ما اگر نخواهیم با آدمهایی مثل علی شریعتی مبارزه کنیم، ولایت را از دست میدهیم.” البته از روی اعتقاد هم حرف میزد. بههر صورت دَم گرم آقای مرتضی جزایری در من اثر نکرد و حرفهای من هم برای ایشان حکایت مشت بر سندان کوبیدن داشت.
[۳] در آن روزها آقای [سید جعفر] شبیری [زنجانی، متولد ۱۳۱۶] با مرحوم آیةالله دکتر [سید محمد] بهشتی و آیةالله [سید عبدالکریم] موسوی اردبیلی [۱۳۹۵-۱۳۰۴] کار میکرد و اینها جناحی بودند که در خط انقلاب حرکت میکردند و مطالبی که میگفتند علیه دکتر شریعتی نبود. اینها در روندی حرکت میکردند که برای مبارزه بیشتر ارج قائل بود تا بحثهای درونگروهی. آقای شبیری وقتی به تهران آمد، در مسجد طلیعۀ خیابان سیمتری امام جماعت شده بود. حتی یکبار من آقای شبیری را شب ماه رمضان بعد از افطار سوار موتور کرده و به آن مسجد رساندم. ایشان به من گفت: “آقای مرتضی جزایری مرا خواست و چون میدانست من در فقر هستم، هزار تومان بهمن پول داد تا من از گروه آقای دکتر بهشتی کناره بگیرم و من نپذیرفتم.”
ایشان [سید جعفر شبیری] به من گفت: “شما با آشیخ قاسم اسلامی صحبت کردهای؟” گفتم “بله”. گفت: “ایشان کتابی منتشر کرده و در آخر کتاب خودش نوشته: عدهای از دوستان نادان آمده به من تذکر دادند تا من این مبارزه را ادامه ندهم؛ من احساس وظیفه کردم و دوباره این کتاب را که قرار بود انتشار ندهم، انتشار دادم.” به هر جهت در آن سالها، دانسته یا نادانسته، کسانی بودند که میخواستند جهت مبارزه را عوض کنند.
[۴] یک روز صبح جمعه من رفتم مهدیه. اتفاقاً رئیس کلانتری هم به مهدیه آمده بود. آشیخ احمد کافی دعای ندبه میخواند. ایشان از رئیس کلانتری تجلیل کرد. این کار او به من برخورد و دیگر ندبه نرفتم. شب جمعه داشتم میرفتم حضرت عبدالعظیم (ع) که آقای کافی را دیدم. درست روزهایی که کافی اسم حسینیۀ ارشاد را یزدیۀ اضلال گذاشته بود. با ایشان سلام علیک و روبوسی کردیم. گفتم: “آشیخ احمد میترسم تو دینت را روی مهدیه بگذاری، وحشتم از این است. مهدیۀ خود را بکن مثل مسجد جلیلی.” گفت “میبندند آنجا را.” گفتم: “ببندند. مهدیۀ تو مهمتر است یا درس حاج آقا روحالله در قم؟ بگذار بگویند مهدیۀ آقای کافی را به خاطر مخالفتهایی که با رژیم شاه داشت، تعطیل کردند.” گفت: “من اینجور فکر نمیکنم.”» [۴۰]
بررسی:
أولاً عبدخدایی پیرو اسلام سیاسی است و اصل برایش مبارزه با حکومت شاه بوده است و هرگونه بحث متفاوت با این اصل را انحرافی میدانسته است، چه مبارزۀ شریعتی با روحانیت، و چه مبارزۀ أمثال شیخ قاسم اسلامی و شیخ احمد کافی با افکار شریعتی. و در حد خود کوشیده با هر دو طرف صحبت کند.
ثانیاً شریعتی به او گفته که ذهن آقای میلانی را نسبت به او مشوب کردهاند. از جمله نوۀ ایشان، سید فاضل حسینی میلانی، در این زمینه مؤثر بوده است. به گفتۀ وی، ولایتیها به شریعتی گفتهاند باید صحبتهای ترا قبلاً حسن سعید تهرانی چهلستونی، سید مرتضی جزایری، سید مرتضی عسکری، و سید امیر محمدحسین علوی بروجردی ببینند و شریعتی نپذیرفته است.
ثالثاً به روایت او، شریعتی به توصیۀ وی نزد پدر عبدخدایی رفته و عقایدش را عرضه کرده، و پدر عبدخدایی، شیخ غلامحسین تبریزی، تأیید کرده که ولایت شریعتی مشکلی ندارد. اما شیخ قاسم اسلامی به عبدخدایی وعده میدهد با شریعتی گفتگو کند، و برخلاف قولی که داده، میرود کتابی که قرار بود علیه شریعتی منتشر نکند، تجدید چاپ میکند!
رابعاً سید مرتضی جزایری به عبدخدایی میگوید که شریعتی وهابی است، در تمام این مبارزات انگشت خارجی در کار است، و تصریح میکند: “ما اگر نخواهیم با آدمهایی مثل علی شریعتی مبارزه کنیم ولایت را از دست میدهیم.”
خامساً سید مرتضی جزایری به سید جعفر شبیری زنجانی که نیاز مادی داشته، پیشنهاد میکند به او هزار تومان بدهد، به شرطی که از همکاری با بهشتی و موسوی اردبیلی دست بردارد و شبیری نپذیرفته است. آیا این پول وجوهات شرعی بوده است؟!
سادساً وی به شیخ احمد کافی تذکر میدهد که دینش را روی مهدیه نگذارد، و کافی نمیپذیرد. کافی به مبارزه اعتقادی نداشته است و مشکلی در همکاری با رئیس کلانتری و بالاتر نمیدیده است.
بحث پنجم. روایت میناچی از مخالفت ولایتیها با مطهری و شریعتی
ناصر میناچی (۱۳۹۲-۱۳۱۰) از مؤسسان حسینیۀ ارشاد، نیز نکاتی دربارۀ موج تصنعی مطهریستیزی در مصاحبههای خود مطرح کرده است. او در ضمن وقایع سال ۱۳۴۹، از گروهی از روحانیون صحبت میکند که «مشکلاتی هم برای استاد مطهری و حسینیۀ ارشاد درست کردند، بهانهشان هم مرحوم شریعتی و نوشتههای ایشان بود. این طور شد که آن گروه خاص آن اعلامیۀ بسیار وحشتناک را که خیلی زننده بود، علیه حسینیه و دکتر شریعتی دادند. من البته دستخط خودشان و حتی مینوت آن اعلامیه را دارم؛ اولین اعلامیهای که از ناحیۀ آنها و خط آن شخص هم هست که به کثرت منتشر کردند که موجب ناراحتی و پریشانخاطری خود استاد مطهری شد و اینکه ما چه بکنیم با این حرکت که با مخالفت با حسینیه و شریعتی برخاسته. این ادامه داشت و مخالفین از هر کجا و توی هر منبری شروع به تخریب کردند. اینها نشان میداد که اینها یک گروه بودند و دنبال این قضیه بودند. اینطور که بعضی از دوستان میگفتند جمع آنها حدود ده نفر بودند. آنها جمعی از روحانیون بودند که یک ضدیت داشتند با استاد مطهری و حسینیۀ ارشاد که به آنها اصطلاحا میگفتند “عشرۀ مبشَّره”، یک چنین عنوانی را هم به آنها داده بودند. اسامیشان را که شایسته نیست بگویم، اکثرشان در قید حیات نیستند. بعضی از آنها که در قید حیات هستند یک تعدادی را در خاطر دارم بعداً بِهِتان میگویم مشکل ایجاد نشود، چون هنوز یک تعدادی از آنها هستند، میترسیم بابت آنها مشکل درست بشود. … در هر صورت، با پخش این اعلامیهها ما هم که مکلا بودیم با خود حسینیۀ ارشاد زیاد مشکل نداشتیم، اما این مسئله با حیثیت استاد مطهری سروکار داشت. چون هر کجا میرفت و در هر مجلسی وارد میشد، این مخالفتها را به رُخَش می کشیدند و مورد سؤال قرار میدادند، خیلی از این جهت ناراحت بود.» [۴۱]
جزئیات بیشتری از «این اعلامیۀ بسیار وحشتناک خیلی زننده» در بحث بعد، و در بحث دوازدهم جزئیات بیشتری از عشرۀ بهاصطلاح مبشره خواهد آمد. اما در سخنان میناچی، به راحتی میتوان دریافت که نوک تیز حملات جریان روحانیهای ولایتی متوجه مطهری، مغز متفکر روحانیون نواندیش در آن دوران، بوده است، و کتاب مسئلۀ حجاب بزرگترین مستمسک برای تخریب مطهری محسوب میشد، آن چنان که شواهدش گذشت. جالب است که میناچی حتی در سال ۱۳۷۸ از بردن نام عشرۀ مبشره و روحانیون ولایتی واهمه دارد.
بحث ششم. ولایتیها به معرفی علی شریعتی
علی شریعتی بیش از مطهری مورد هجوم ولایتیها قرار گرفت. در این بحث به سه نکتۀ مستند در این زمینه اشاره میکنم:
الف. سه چهرۀ شاخص تشیع صفوی: جزئیات دقیقتری از زبان علی شریعتی در کتاب “تشیع علوی و تشیع صفوی” دربارۀ اعلامیۀ مورد اشارۀ میناچی آمده است: «”معرفینامۀ ارشاد” پنج صفحه پلی کپی شده است و از سه سال پیش [از سال ۱۳۴۸] بهطور مداوم تکثیر میشود. در رمضان امسال [آبان ۱۳۵۰] که توطئه به اوج رسید، این را در هزارها نسخه بازتکثیر کردند و در همۀ مجالس و مساجد پخش نمودند، بهصورت خاصی … . این اعلامیه را بهعنوان “سند منطق تشیع صفوی” انتخاب کردهام … ناشرین این معرفینامه بهترین نمونههای معرف طرز فکر و نشانۀ نقش اجتماعی و شخصیت اخلاقی روحانیت صفویاند. یکی حضرت آیةالله سید صدرالدین جزایری، روحانی مشهور، و دیگری جناب آقای سید مرتضی جزایری – آقازادۀ ایشان – از شخصیتهای نمایان این جناح که متن را تهیه نمودهاند، و سومین جناب آقای سید مرتضی عسکری، متخصص معروف مذهب تشیع صفوی که صاحب تألیفاتی نیز هستند و اخیراً از عراق بازگشتهاند و در تأیید اتهامات این نوشته و رد بر اینجانب، بر آن حاشیه نوشتهاند. … پس از مقدمهای سراسر فحاشی و اتهام نسبت به مؤسسۀ ارشاد و مؤسسان و سخنرانان و حتی ساختمان ارشاد به عنوان پاسخ به سؤالاتی که از آنان میشود و معرفی این مؤسسه به مردم مسلمان …» [۴۲]
پس بنابر گفتۀ شریعتی، اعلامیۀ “معرفینامۀ ارشاد” به قلم سید مرتضی جزایری و توسط پدرش، خودش و عسکری علیه مؤسسان و سخنرانان حسینیۀ ارشاد پخش شده و قاعدتاً علیه مطهری نیز بوده است. شریعتی بخشهای متعرض خودش را نقل کرده است. علیرغم تفحص فراوان، هنوز به متن کامل این اعلامیه دسترسی پیدا نکردهام. [۴۳] بهنوشتۀ علی رهنما (متولد ۱۳۳۱): «نخستین حملۀ حسابشده به ارشاد و شریعتی در همان ایامی که هنوز مطهری با ارشاد همکاری میکرد، با انتشار جزوهای پنج صفحهای با عنوان “معرفینامۀ ارشاد” آغاز شد. … جزایریها [صدرالین و پسرش مرتضی] که رابطۀ نزدیکی با آیةالله [سید محمدهادی] میلانی داشتند، مبارزۀ خود با ارشاد و شریعتی را از مسجد جزایری در ابتدای بازار پینهدوزها هدایت میکردند. معاشرت مرتضی جزایری با بیت آیةالله میلانی و انتخاب وی بهعنوان مشاور سیاسی آیةالله باعث شده بود جزایریها در میان وعاظ تهران اعتبار بیشتری کسب کنند. بهاین ترتیب، تصادفی نبود که جزایریها نخستین وعاظی بودند که به مبارزه با ارشاد [و] شریعتی برخاستند و آیةالله میلانی هم نخستین روحانی عالیرتبهای بود که به تقبیح شریعتی و ارشاد مبادرت نمود.» [۴۴]
ب. استفتاهای سازمانیافتۀ ولایتیها از مراجع تقلید علیه حسینیۀ ارشاد و شریعتی: آقای میلانی در تاریخ ۲ شهریور ۱۳۵۱ در پاسخ استفتایی دربارۀ «حسینیۀ ارشاد و مطالعۀ نشریات آن» نوشت: «لازم است از رفتن به آن محل و خواندن کتابهای مزبورخودداری نمایید … کتب ضاله را هیچگاه مطالعه ننمایید.» [۴۵] دو سال بعد هم وی در پاسخ استفتای دیگری نوشت: «آنچه آقایان اهل علم و منبر نسبت بهشخص معهود [علی شریعتی] گفتهاند صحیح است. … خداوند متعال … عموم برادران ایمانی را از گمراهی و فِتَن آخرالزمان حفظ [کند].» [۴۶] بعد از آن (خصوصاً بعد از درگذشت شریعتی) دیگر مراجع تقلید و فقها در پاسخ استفتاهای سازمانیافته پاسخهای مشابه یا تندتری علیه شریعتی صادر کردند. [۴۷] نحوۀ مواجهۀ آقای خمینی با این استفتاهای سازمانیافته در بحث بعدی بررسی میشود.
در میان مراجع و فقها، اینکه اولین فتوا را دربارۀ هر موضوعی چه کسی صادر میکند، نهایت اهمیت را دارد. فتاوای بعدی چندان مؤونهای ندارد. چطور آقای میلانی که تا حوالی سال ۱۳۴۳ یکی از سیاسیترین و مبارزترین مراجع تقلید بود، از حوالی سال ۱۳۴۴ عملاً از مبارزه با رژیم شاه فاصله میگیرد و پیشگام پاسخ به استفتاهای سازمانیافتۀ جریان ولایتیها علیه حسینیۀ ارشاد و علی شریعتی میشود؟ پاسخ را از سه نفر از روحانیون فعال سیاسی بشنویم:
یک. محمدرضا فاکر (۱۳۸۱-۱۳۲۴): «کسانی با کشاندن آیةالله میلانی به سمت بحث ولایت اهل بیت، بهتدریج ایشان را از سیاست جدا کردند. همین مسئله بود که سبب شد ایشان در سالهای آخر عمر، تحرک سیاسی خود را از دست بدهد.» [۴۸] جریان ولایتیها یکی از جریانهای مخالف حرکت روحانیون انقلابی بود و در قم، مشهد، اصفهان [و تهران] نفوذ داشت. [۴۹]
دو. سید علی خامنهای (متولد ۱۳۱۸، رهبر جمهوری اسلامی ایران از ۱۳۶۸): «در اقدامات مذکورِ ایشان هم موتور آقای میلانی کس دیگری بود، که وقتی او از کار افتاد، از آقای میلانی دیگر چیزی دیده نشد.» [۵۰] «ظاهراً منظور آقای خامنهای از “موتور محرک آقای میلانی”، سید مرتضی جزایری است که برادر همسر سید محمدعلی فرزند ایشان و خود در اوائل در صفوف مبارزان و متفکران نوگرای اسلامی بود، اما در اواسط دهۀ چهل هم از مبارزه و هم از نوگرایی [۵۱] توبۀ نصوح کرد و قطب مخالف هر دو گرایش شد.» [۵۲]
سه. عبدالمجید معادیخواه: «چه شد که بر روابط بیت میلانی با نیروهای جنبش ابر سیاهی افکند؟ به یاد داشته باشیم که سید مرتضی جزایری داماد آیةالله [سید محمد هادی] میلانی، در پیوند با کودتای [تیمسار سید محمد ولی] قرنی [۱۲۹۲-۱۳۵۸] به زندان محکوم شد. ناگهان در محفل نیروهای جنبش شاهد پچپچهایی نگرانکننده و دور از باور بودیم، پچپچهایی گویای چرخشی تا مرز ۱۸۰ درجه در مواضع سیاسی و فرهنگی آیةالله میلانی! در هر محفل مربوط به جنبش، شنیده میشد که روابط بیت آیةالله میلانی با مجموعۀ دوستان استاد محمدتقی شریعتی [۱۳۶۶-۱۲۸۶] به تیرگی گراییده است. جبهۀ گردانندگان جنبش و هوادارانشان از بیت آیةالله میلانی فاصله گرفتهاند. این همه همزمان با همان روزهای هیاهوآلودی بود که در تهران شاهد صفبندی زیانباری بودیم که دربار و ساواک از دیدن آن در اوج شادکامی در پوست خود نمیگنجیدند، چنانکه نیروهای جنبش از تنگنای مضاعفی رنج میبردند. دگرگونیها در آن بیت همزمان با دگرگونیهایی در مواضع سیاسی و فکری سید مرتضی جزایری است. او که روزی در دگراندیشی روشنفکرانهای در قرائتی نو از اسلام پیشگام بود و در مبارزه با رژیم شاه نیز تا مشارکت در کودتایی پیش رفت، در زندان قصر به کلی دگرگون شد. در جریان جبههگیریهای بخشی از علمای سنتی در برابر جنبش، شیخ حسین لنکرانی [۱۳۶۸-۱۲۶۸] نیز در همان جبههای قرار داشت که سید مرتضی جزایری از پرچمداران آن – و گردانندگان پشت پردهاش! – بود.» [۵۳]
این قطعۀ بسیار مهمی از تاریخ معاصر است. سید مرتضی جزایری شاخصترین چهرۀ جریان ولایتیهاست که در تغییر مشی سیاسی آقای میلانی و بسیج مراجع تقلید علیه جریان فکری حسینیۀ ارشاد (و نه فقط شخص علی شریعتی) “بازیگر اصلی” بوده است. [۵۴]
ج. معرفی ولایتیها به قلم علی شریعتی: «در گرماگرم دروغسازیها و شایعهپراکنیها و تهمتزنیها و به کارافتادن ماشین تولید تکفیر و تفسیق و تحریف که هدفش بدنام کردن روحانیت بود و ریشهکن کردن نهضت بیداری و حرکت تودۀ مسلمان و جلوگیری از پیوستن روشنفکران به مردم مذهبی و گرایش نسل جوان و آگاه به تشیع و بالأخره ایجاد جنگ زرگری و حساسیتهای مصنوعی و طرح شعارهای انحرافی و جعل خطرهای موهوم و إغفال اذهان از واقعیتها و مسئولیتها و فاجعههای عینی که موجودیت اسلام و مسلمانان را در جهان تهدید میکنند، و برای تحریک تعصبهای عوام، شعار “ولایت در خطر است” تعیین شده بود و ساختن چماقی به نام “ولایت” برای آن که بر سر هر که برداشته، بکوبند. و مرا هم که تمام آثارم آینۀ عشق به علی و خاندان علی است و عمرم و فکرم و قلمم همه در خدمت ولایت علی بوده است، تصمیم گرفتند با همین چماق بکوبند.» [۵۵]
بحث هفتم. آقای خمینی، مسئلۀ حجاب مطهری و اسلامشناسی شریعتی
آقای خمینی در مقایسه با دیگر مراجع و فقها، موضعی سنجیده در قبال شریعتی و آثارش از یکسو و مطهری و مسئلۀ حجاب او از سوی دیگر داشته است. در این بحث به چهار روایت مرتبط و مستند اشاره میکنم.
الف. روایت سید محمود دعایی (۱۴۰۱-۱۳۲۰): «یادم هست: زمانى که امام [خمینی] نجف بودند، شهید [مرتضی] مطهرى کتاب مسئلۀ حجاب را در ایران چاپ کرده بود و نسخهاى را هم براى امام فرستاده بود. روزى خدمت امام رفتم، فرمودند: “آقایى از تهران برایش بلیط رفت و برگشت گرفتهاند و به او مأموریت دادهاند تا این که بیاید پیش من و دو تا پیام بیاورد: پیام اول دربارۀ کتاب [مسئلۀ] حجاب آقاى مطهرى است. آمده بگوید: این کتاب زنان جنوب تهران را بىحجاب کرده است! در صورتى که من مىدانم آقاى مطهرى آدمى است که روى موازین صحبت مىکند و فرد فهمیده و معتقدى است و نه تنها این کتاب کسى را بىحجاب نکرده، که بر عکس، برخى بىحجابها را باحجاب کرده است.
پیام دوم دربارۀ کتاب اسلامشناسى آقاى [علی] شریعتى است. مىگوید: این کتاب برخلاف اسلام است. به او گفتم: همۀ این کتاب را که من نمىتوانم بخوانم، همانجایى که مشخصاً مخالف اسلام است بگو ببینم کجاست. یک جایى را نشان داد، مطلبى بود که قول شاذّ و نادرى بود، ولى چنان نبود که ما او را منحرف بدانیم. خوب انحراف در بعضى از کتابهاى دیگر هم هست. اینان قصد دارند ما را علیه این آقایان تحریک کنند.” این در وقتى بود که من اصرار داشتم حضرت امام بر کتاب [مسئلۀ] حجاب آقاى مطهرى تقریظى بنویسند تا معلوم شود که این کتاب مورد تأیید امام است و در جامعه خوب جا بیفتد. ولى امام با نظر من مخالف بودند و فرمودند: “اگر من تأیید کنم، کسانى که ایشان را تخطئه مىکنند فعالتر مىشوند و مسأله جنبۀ سیاسى پیدا مىکند.”» [۵۶]
نقل دعایی مربوط به سال ۱۳۴۹ است. [۵۷] برای جریان ولایتیها، گرفتن فتوایی از آقای خمینی علیه مطهری و شریعتی آنقدر ارزش داشته که اینقدر برایش هزینه کنند. پختهبودن عکسالعمل آقای خمینی در مقابل این استفتاهای سازمانیافته در مقایسه با دیگر مراجع و فقها قابل توجه است.
ب. روایت جلالالدین فارسی (متولد ۱۳۱۲):«روزی حجةالاسلام [محمدحسن] ثقفی [۵۸] امام جمعۀ کنونی چناران که تازه از زیارت بیتالله الحرام بازگشته بودند، گفتند آقای مرتضی العسکری در مکه یا در مدینه نامهای خطاب به امام [خمینی] (ره) را بهبنده دادهاند تا بهایشان برسانم. اگر ممکن است شما این نامه را تقدیم ایشان کنید. چون نسبت به مواضع سیاسی آقای العسکری ملاحظاتی داشتم، گفتم چون نمیدانم مضمون نامه چیست، از این کار معذورم. گفتند درِ نامه باز است و به من هم اجازه دادهاند آن را بخوانم. نامه را گرفتم، خواندم. دیدم نامۀ مفصلی است طی چند شماره به ذکر عباراتی از آثار، تألیفات و سخنرانیهای چاپ شدۀ مرحوم دکتر [علی] شریعتی [۵۹] پرداخته و نکات و مطالبی را انحرافی و الحادی و خلاف پنداشته است، با ذکر نام کتاب و صفحه و سطر مشخص ساخته است. نامه را در اولین ملاقاتی که پیش آمد تقدیم کردم. فرمودند مطالعه کرده، نتیجه را خواهند فرمود. یکی دو هفته یا چند روز بعد که خدمتشان رسیدم، فرمودند: “همۀ موارد را مراجعه کردم و خواندم. هیچیک درست نبود!”
بنده که از سال اول دبیرستان و سالهای ۱۳۲۶-۱۳۲۵ با آن مرحوم [شریعتی] آشنا و دوست نزدیک و همکار بودم و به دقایقی از احوال و افکار و آثارش وقوف داشتم که کمتر کسی واقف بود، از فرصت استفاده کرده، عرض کردم: همانطور که بر حضرتعالی پوشیده نیست، نویسندۀ دانشمند، به ویژه کسی مثل دکتر شریعتی که در زمینههای مختلف اظهار نظر کند و چیز بنویسد، قطعاً نوشتههایش از سهو و خطا خالی نخواهد بود. اگر حضرتعالی ایشان را نوعی تأیید بفرمایید مردم همۀ آثارش را صحیح تلقی خواهند کرد، و این تبعات نامطلوبی هم خواهد داشت. فرمودند: “بنا ندارم کسی را تأیید کنم. اما طرفداران زیادی دارد؛ مخصوصاً در طبقات تحصیلکرده و دانشگاهی دارد خدمت میکند. حالا ممکن است مطالب نادرستی هم در نوشته یا گفتهاش پیدا شود.” البته قریب به این معنا فرمودند. همۀ الفاظ ایشان بهخاطرم نمانده است. آنچه به یادم مانده از الفاظ اینهاست: “بنا ندارم کسی را تأیید کنم. اما طرفداران زیادی دارد … دارد خدمت میکند. …” یکی از نکات حیرتآور برایم این است که بنده جز بخشی از تألیفات و سخنرانیهای دکتر شریعتی را نخواندهام و جز چند کتاب از وی در کتابخانه ندارم. اما امام (ره) همۀ کتابهایی را که آقای مرتضی العسکری برشمرده و نشان داده بود، در دسترس داشتند و ظاهراً برخی را به تمامی خوانده و برخی را مرور میکردهاند [و] ظرف چند روز به تمام آن موارد رسیدگی کرده و بهنتیجه و رأی قطعی رسیده بودند.» [۶۰]
بررسی: اولا روایت جلالالدین فارسی از ایام اقامتش در نجف در سال ۱۳۵۱ است. اکثر قریب به اتفاق مراجع و فقهایی که علیه شریعتی به استفتاهای سازمانیافته پاسخ داده بودند، یقیناً هیچیک از آثار شریعتی را نخوانده بودند، و به برخی تقطیعات مشکوک آثار شریعتی توسط جریان ولایتیها اکتفا کرده بودند، در حالی که آقای خمینی، مطابق هر دو نقل، بعد از مطالعۀ مواضع مناقشهشده در کتب شریعتی، حاضر نشده او را محکوم کند. ای کاش بعد از رهبری هم به همین دقت در موارد مشابه عمل میکرد. [۶۱] برای آقای خمینی مبارزۀ سیاسی و برانداختن رژیم سلطنتی و استقرار حکومت دینی “اصل” بود، هر امر دیگری برایش “فرع” بود. بر این اساس، ایشان با وسواس فراوان به هیچ حاشیهای ولو دینی نمیپرداخت و پیروانش را نیز از پرداختن به آن پرهیز میداد. [۶۲] ثانیاً سید مرتضی عسکری که در سال ۱۳۴۸ به اتفاق سید صدرالدین و سید مرتضی جزایری عامل اصلی پخش اعلامیۀ معرفینامۀ ارشاد بود، در دومین قدم برای گرفتن فتوایی علیه شریعتی از آقای خمینی استفتا کرده است. اما آقای خمینی به وی جواب رد میدهد.
پ. نامۀ سید مرتضی عسکری به شمسالدین: برای شناخت بیشتر مواضع ولایتی مرتضی عسکری، ترجمۀ نامۀ پنج سال بعدش به محمدمهدی شمسالدین (۱۳۷۹-۱۳۱۲) نایبرئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان خواندنی است: «اعتراضات، اخبار، شکایات و پرسشهای کتبی، شفاهی بسیاری بهمن رسیده که چرا سید موسی صدر [متولد ۱۳۰۷، مفقود شهریور ۱۳۵۷ در لیبی] در فوت علی شریعتیِ [۲۹ خرداد ۱۳۵۶] – که کافر به خاتمیت پیامبر و تحریفگر شریعت وی است – مجلس بزرگداشت باشکوهی بهنام خود و مجلس اعلای شیعیان لبنان برگزار کرده و قبلاً نیز مجالس ترحیمی برای دیگران برگزار کرده است. ای کاش ایشان از فاسقترین فرد روی زمین تجلیل میکرد، اما بزرگترین دشمن دین و اهل دین [یعنی شریعتی!] را مورد احترام قرار نمیداد. در واقع، این اقدام وی، نوعی تأیید و تحریف اسلام و گسترش میدان گمراهی است و من نمیدانم که او برای روز قیامت چه پاسخی آماده کرده است. إنا لله وإنا إليه راجعون. بعضی تحریفات وی بهپیوست ارسال میشود.» [۶۳] متأسفانه این حکم تکفیر، تفسیق و محاربۀ شریعتی است. برخلاف توجیهات خیرخواهانۀ سید هادی خسروشاهی، [۶۴] متأسفانه سید مرتضی عسکری هرگز این حکم بیضابطه را پس نگرفت و از آن برنگشت.
سید موسی صدر، رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، به عسکری پیغام داده بود که اتهام انکار خاتمیت پیامبر اکرم (ص) توسط شریعتی را نمیپذیرد، چون اکثر آثار او را خوانده است. مجلس بزرگداشت برای وی یا دیگران در جهت وحدت بین امت اسلامی و تقریب بین ادیان و مذاهب و نزدیک کردن نسل جوان شیعه با روحانیون است و اگر کسی کمی از ما دور شده باید به سراغ او برویم و او را به طرف خود برگردانیم، نه آنکه با هجمه و حمله و انتقاد تند و غیرعلمی او را برنجانیم و به سوی مخالفان سوق دهیم. [۶۵] خسروشاهی بعد از نقل پیغام فوق، نتیجه میگیرد مراسم بزرگداشت و تشییع جنازۀ دکتر شریعتی در سوریه، مقاومت در مقابل توطئۀ رژیم شاه بود که میکوشید جنازۀ دکتر شریعتی را به ایران بیاورد و با تجلیل از وی، او را به خود منسوب بدارد. رژیم شاه این امر را با تجلیل از وی در روزنامهها آغاز کرده بود که با اقدام امام موسی صدر و برخی دوستان دیگر مانند شهید دکتر مفتح در بهخاکسپاری دکتر شریعتی، این توطئه خنثی شد. [۶۶]
ت. هیاهوی ولایتیهای انقلابی علیه عسکری: پرسش و پاسخ بعد از سخنرانی مورخ ۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ سید مرتضی عسکری در مدرسۀ معصومیۀ [۶۷] حوزۀ علمیۀ قم به نقل پایگاه اطلاعرسانی خود وی در مورد “لعن برخی افراد [شیخین]” بوده است. وی پاسخ داده: «استدلالات مکتب تشیع بهقدری قوی است که هیچگاه نوبت به لعن و سبّ نمیرسد.» در این بین، شخصی میپرسد: پس حکم لعنهایی که در زیارت عاشورا آمده چیست؟ و ایشان پاسخ داده: «این زیارت عاشورای مشهوری که اکنون موجود است، دارای برخی حذف و اضافات است.» و مفصلاً در اینباره توضیح داده است. اما برخی مغرضین گفته بودند که ایشان منکر زیارت عاشورا شده است.” [۶۸]
ایراد عسکری مشخصاً به این لعن در انتهای زیارت عاشورا (قبل از سجده) بوده است: «اللهم خصَّ أنتَ أوّل ظالم باللعن منّي وابدأ به أولاً ثم العن الثاني والثالث والرابع اللهم العن یزید خامساً»؛ مطابق تحقیق وی، این سطر نه در کامل الزیارات ابن قولویه آمده، نه در نسخههای خطی قبل از سال ۶۵۰ کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی. در کامل الزیارات، لعن مذکور این بوده است: «اللَّهُمَّ خُصَّ أنتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ َآلِ نَبِیِّکَ بِاللَّعنِ ثُمَّ الْعَنْ أعداءَ آل مُحَمَّدٍ مِن الأوَّلیِنَ وَالآخِرینَ.» [۶۹] در نسخههای اولیه تا قرن هفتم مصباح المتهجد شیخ طوسی هم لعن مورد بحث نبوده است. [۷۰] عسکری در کتاب منتخب الأدعیة که زیر نظر وی در قم منتشر شده [۷۱] زیارت عاشورا را به روایت کامل الزیارات و نسخ غیرمحرّف مصباح المتهجد آورده است، یعنی عبارت «وابدأ به أولاً ثم العن الثاني والثالث والرابع اللهم العن یزید خامساً» را به عنوان جزئی از متن زیارت عاشورا به رسمیت نشناخته و نقل نکرده است. علاوه بر آن، حدیث کساء در ملحقات مفاتیح الجنان را انکار کرده و در این زمینه کتابچهای تحقیقی منتشر کرده است. [۷۲]
این مواضع قدمی به پیش است و شیوهای که ولایتیهای انقلابی مدرسۀ معصومیه علیه وی هیاهو بهپا کردند و استفتاهای سازمانیافته علیه وی برای مراجع فرستادند و برخی نیز در این دام افتادند، قطعاً نادرست و ضداخلاقی و خلاف شرع بوده است. اما این شیوۀ باطل، چه تفاوتی با شیوهای که عسکری و همفکران ولایتی او علیه جریان حسینیۀ ارشاد و شریعتی بهراه انداختند، میکرد؟! به قول ناصر خسرو:
در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز / وز ابر مرو را به سوی خاک فرو خواست
زی تیر نگه کرد، پر خویش برو دید / گفتا «ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست» [۷۳]
ای کاش عسکری به انتشار کتب تحقیقی [۷۴] اکتفا کرده بود و خود را آلوده به هیاهوگری جریان ولایتیها (که مدارکی از آن گذشت و بالأخره دامن خودش را هم گرفت) نکرده بود.
ث. حمله به مطهری به عنوان سرمشق شریعتی در نقد روحانیت: بهنقل علی رهنما: «برخی از منتقدان شریعتی، مطهری را نیز بهباد حمله گرفته بودند و از آثار وی بهعنوان سرمشقی برای شریعتی در حمله به روحانیت یاد میکردند.» [۷۵] مراد مقالۀ مهم مطهری با عنوان “مشکل اساسی در سازمان روحانیت” در کتاب “بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت” (۱۳۴۱) است.
بحث هشتم. ناقضان ولایت به روایت سید صدرالدین جزایری
سید صدرالدین جزایری (۱۳۵۵-۱۲۷۵) پدر سید مرتضی جزایری، نامۀ فاقد تاریخی (ظاهراً نیمۀ اول دهۀ پنجاه) به آقا مرتضی حائری یزدی (۱۳۶۴-۱۲۹۵) نوشته است. این نامه سند معتبری برای شناخت دقیقتر جریان ولایتیهاست. ابتدا متن نامه را عیناً از دستخط آن نقل کرده، سپس به نکاتی در ذیل آن اشاره میکنم.
«در اینکه حضرتعالی جزء علاقهمندان و شیعیان خاندان رسالت و متبرئ از اعدائشان هستید، معلوم و قطعی است، و در اینکه اظهار نظری [که] میفرمایید [از] روی خیرخواهی است، شبههای نیست؛ ولی ملاحظه بفرمایید این مَلاعین دستهای پیوسته بههم شده، البته اهداف آنها ممکن است متفاوت باشد؛ یک دسته روی انحراف واقعی، یک دسته روی جهت سیاسی به عنوان وحدت اسلامی و طرفیت با یهود، جمعی روی آسان کردن دین و مذهب و جمعآوری جوانهای شهوتپرست از زن و مرد، و یک عده فقط روی حمایت [آقای] خمینی – چون ایشان با بعثیهای عراق اظهار موافقت دارد بر ضد دولت ایران -؛ و قدر مشترک این جماعات، کوبیدن دین و نقطۀ ولایت است، و بسیاری از اینها در بین مردم خوشنام و سُمعه [۷۶] دارند، و به همین [جهت] خطر بسیار بزرگی است که حتی مردم مؤمن سادهلوح را منحرف کنند. آیا راهی جز متهم کردن اینها به انحراف از دین تا [۷۷] لااقل یک قسمت از مردم – که واقعاً مؤمن و مَوالی خاندان [۷۸] رسالتند، از اینکه [از این جماعت] دوری کنند – به نظرتان میرسد، بفرمایید.
میرزا علی مشکینی [۱۳۸۶-۱۳۰۰]؛ شخصی از اهل علم اردبیل نقل میکرد که در آنجا [مشکینی] دفاع میکند از علی شریعتی، [مشکینی] میگوید اشخاصی که به او [علی شریعتی] ایراد دارند، حرفهای او [علی شریعتی] را نمیفهمند. شیخ [حسینعلی] منتظری [۱۳۸۸-۱۳۰۱] طور دیگر؛ خود ارباب بزرگ [سید خمینی] طوری دیگر. [مرتضی] مطهری، [سید محمد حسینی] بهشتی، [سید] عبدالکریم موسوی [اردبیلی]، ملعون کرمانی [ظ علی حجتی کرمانی] [۷۹] و اینها کشور را دارند منحرف میکنند. “فإن کنتَ لا تَدري فتلك مصیبة / وإن کنتَ تدري فالمصیبة أعظم”. [۸۰] در خاتمه عرض میکنم بنده هم مثل شما نمیدانم چه بایستی کرد، ولی به اشخاصی که به آنان سبّ و لعن میکنند، ردعشان نمیکنم، چون نمیگویم “و نمیدانم خطاکار باشند”. [۸۱] خدای همه را به راه راست هدایت فرماید. مرتضی و صادق عارض سلامند.» [۸۲]
این نامۀ بسیار مهمی است در شناخت ولایتیها از زبان خودشان. سید صدرالدین جزایری گروهی از روحانیون را مَلاعنه (ملعونها) خوانده است متشکل از چهار طیف. اول منحرفین واقعی، دوم طرفداران وحدت اسلامی یا تقریب بین مذاهب به دلیل دشمنی مشترک با صهیونیسم که امری سیاسی است، سوم اهل تساهل و تسامح که قصدشان جذب شهوتپرستهاست، چهارم حامیان آقای خمینی. به نظر وی، قدر مشترک این چهار طیف کوبیدن اسلام شیعی و مهمترین رکن آن، ولایت ائمه، است. چون بسیاری از این روحانیون خوشنام هستند و هوادار دارند، جریان خطرناکی محسوب میشوند که مردم بیاطلاع را منحرف میکنند.
راه حل مورد نظر وی، متهم کردن این جماعت به انحراف از دین و منزوی کردنشان است. برخی از آنها مدافع علی شریعتی هستند. مصادیق این روحانیون ملعون منحرف، به نظر وی، آقای خمینی، مشکینی، منتظری، مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، و ظاهراً علی حجتی کرمانی هستند. آقا مرتضی حائری حاضر نشده این جماعت را محکوم کند و زیر فشار جریان ولایتیها در مورد انحراف این افراد به «نمیدانم» اکتفا کرده است. جزایری به او انتقاد میکند که من برعکس شما، آنها که جماعت مذکور را لعن میکنند، طرد نمیکنم واز لعن و سبّ این منحرفین حمایت میکنم. این نامه را به دلیل اینکه مطهری را در زمرۀ ناقضین ولایت برشمرده است، در این فصل آوردم. در بحث سیزدهم، خاطرهای از مهدی حائری یزدی در عمل سید صدرالدین جزایری در لعن بهشتی خواهد آمد.
جمعبندی فصل اول
ولایتیها جریانی از روحانیون سنتی بودند که با شعار “ولایت در خطر است” چماقی به نام “ولایت” ساخته بودند تا بر سر هر نواندیش مذهبی بکوبند.
روحانیون ولایتی به شکل کاملاً آشکاری، با انتشار کتاب مسئلۀ حجاب، جوی سنگین علیه مطهری و کتابش ایجاد کردند.
یکی از ادلۀ ذکرشدۀ حمله به مطهری، مقالۀ “مشکل اساسی سازمان روحانیت” وی در کتاب “بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت” به عنوان الگوی شریعتی در حمله به روحانیت بوده است.
شیخ حسین لنکرانی در هجمه علیه مسئلۀ حجاب مطهری، آتش بیار اصلی معرکه بوده است. سید هادی خسروشاهی فرزند سید باقر (با خسروشاهی مورخ اشتباه نشود) یکی دیگر از روحانیون متنفذ ضد مطهری و کتابش بود.
سید صدرالدین جزایری، چهرۀ ارشد روحانیون سنتی، در نامهای به مرتضی حائری یزدی در نیمۀ اول دهۀ پنجاه، آقای خمینی، مشکینی، منتظری، مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، و علی حجتی کرمانی را «روحانیون ملعون منحرف» معرفی میکند که نباید مانع لعن و سبّ آنها شد.
شاخصترین چهرۀ برنامهریز و محوری روحانیون ولایتی، سید مرتضی جزایری، فرزند سید صدرالدین و از خویشاوندان نزدیک آقای سیدمحمدهادی میلانی بوده است.
او که از همفکران مطهری و بهشتی بوده و بر آقای میلانی نفوذ فراوان داشته، بعد از بُریدن در زندان، در نخستین روزهای بازداشت در زمستان ۱۳۴۲، در دو جبهۀ نواندیشی دینی و مبارزۀ سیاسی یکصد و هشتاد درجه تغییر جهت میدهد و به بهانۀ دفاع از ولایت، به ستیز با همفکران سابقش میپردازد.
آقای میلانی که از شاخصترین مراجع تقلید مبارز بوده است، بعد از آن به مرجع ساکت تبدیل میشود.
مرتضی جزایری چهرۀ پشت استفتاهای سازمانیافته علیه جریان نواندیشانۀ حسینیۀ ارشاد بوده که اکثر مراجع و علمای دینی در دام آن میافتند.
آقای خمینی از معدود مراجعی بود که در دام این استفتاهای سازمانیافته نیفتاد و حاضر نشد کتابهای شریعتی را محکوم کند. یکی از استفتاکنندگان از وی علیه شریعتی، سید مرتضی عسکری بوده است.
آقای خمینی در مقابل جریانی که برای محکوم کردن مسئلۀ حجاب مطهری توسط وی برنامهریزی کرده بودند، از مطهری و کتابش بهطور غیرعلنی حمایت کرد.
به نوشتۀ علی شریعتی، پیشگام معارضه با جریان فکری حسینیۀ ارشاد (بسیار گستردهتر از علی شریعتی) اعلامیۀ “معرفینامۀ ارشاد” به قلم سید مرتضی جزایری بوده، که توسط جزایریها (پدر و پسر) و سید مرتضی عسکری پخش شده است.
اسلام مهدیه (شیخ قاسم اسلامی و شیخ احمد کافی) – قرائت دلخواه روحانیون ولایتی – در برابر اسلام حسینیۀ ارشاد (مطهری [۸۳] و شریعتی) بوده است.
سید مرتضی عسکری که در شهریور ۱۳۵۶ نامۀ بسیار تندی علیه شریعتی به شمسالدین نوشته بود، خودش در اردیبهشت ۱۳۸۲ در انکار اعتبار یکی از لعنهای انتهای زیارت عاشورا مورد هجمۀ ولایتیهای انقلابی مدرسۀ معصومیه قرار گرفت.
فصل دوم. بهشتی، حجاب، نوگرایی مذهبی، و ولایتیها
این فصل به آراء سید محمد حسینی بهشتی دربارۀ حجاب، نوگرایی مذهبی و مشکلاتی که روحانیون ولایتی به دلیل ابراز این آراء برای او به وجود آوردند، اختصاص دارد، و شامل پنج بحث به شرح ذیل است: مطهری، بهشتی و جزایری؛ اولین سخنرانی بهشتی در حسینیۀ ارشاد؛ انعکاس چالشهای حجاب و ولایت در دیگر شهرها؛ بهشتی، نوگرایی مذهبی، و هجمۀ ولایتیها؛ و روایت مهدی حائری یزدی از ولایتیها. در انتهای فصل، جمعبندی آن عرضه شده است.
بحث نهم. مطهری، بهشتی و جزایری
سید مرتضی جزایری تا اوایل زمستان ۱۳۴۲ از همفکران مطهری و بهشتی محسوب میشد. با بازداشت وی در فرودگاه مهرآباد در سفر مشهد به تهران در ارتباط با طرح کودتای تیمسار سید محمدولی قرنی، تحولی عمیق در جزایری در زندان اتفاق میافتد. بهشتی اوایل فروردین ۱۳۴۴ عازم هامبورگ میشود. او از تحولات جزایری بیخبر بوده است. جزایری بعد از آزادی از زندان، از دوستان سابقش از جمله مطهری فاصله میگیرد و حوالی سال ۱۳۴۹ در رأس جریان روحانیون ولایتی علیه جریان نواندیشی اسلامی بسیار فعال بوده است. در زمان بازگشت بهشتی از سفر پنج سالۀ آلمان، قضیه را از زبان چند راوی بشنویم. ارتباط این بحث با تحقیق، نقش برجستۀ مطهری در کمک بهبهشتی برای نیفتادن به دام جزایری در بدو ورود به ایران است.
نقل اول. محمد پیشگاهیفرد (خواهرزادۀ همسر بهشتی): «هنگام ورود شهید بهشتی به ایران، یک جناح از روحانیون ارتباط خاص و تنگاتنگی با بازار داشتند که میتوان از حاج آقا مرتضی جزایری به عنوان چهرۀ شاخص اینان نام برد. حاج آقا مرتضی از دوستان عهد قدیم آقای بهشتی و به قولی از رفقای دوران طلبگی ایشان بود و با هم رفت و آمد و جلسات بحث و گفتوگو داشتند. آقای جزایری فردی باسواد و در سطوح بالای حوزوی بود. پس از [دی] سال ۴۲، جریان فعالیتهای وی در مسیری قرار گرفت که در مقابل تفکر و جریان فکری روحانیونی همچون شهیدان مطهری و مفتح و باهنر قرار داشت. دستگاه امنیتی هیأت حاکم در سطح مملکت هم سعی در تشدید شکاف و اختلاف بین روحانیت و هواداران آنها داشت، زیرا از این راه طرفی میبست. … در هنگام ورود آقای بهشتی [از هامبورگ به تهران] از هر دو گروه برای استقبال از ایشان به فرودگاه آمده بودند. از یکسو آقا مرتضی جزایری به همراه دوستان و برخی از رفقای بازاری و از سویی دیگر آقایان مطهری، مفتح، باهنر و [هاشمی] رفسنجانی با عدهای از همفکران آمده بودند. به طوری که مراسم استقبال تبدیل به میدان رقابت و مقابله شده بود. … شهید بهشتی به اتفاق آقایان مطهری و هاشمی رفسنجانی به منزل آقای [حسین] اخوان [فرشچی] (از تجار فرش) رفت که با او از زمان اقامت در آلمان دوستی داشت.» [۸۴]
نقل دوم. عبدالمجید معادیخواه: «در آن شب، تکلیف جبهۀ مخالفان جنبش، به کاردانی سید مرتضی جزایری، با بهشتی روشن شد! سید مرتضی جزایری جبههای از روحانیت سنتی را در جذب او نمایندگی میکرد و از نخستین لحظۀ حضور بهشتی در فرودگاه مهرآباد برای ربودن او کوشیده بود، هرچند نقشۀ او در آنجا خنثی شد.» [۸۵]
این اجمال قضیه بود. حال تفصیل آن را بشنویم.
نقل سوم. ناصر میناچی از مؤسسان حسینیه ارشاد: «روزی استاد مطهری مرا خواست و اطلاع داد که قرار است امشب آقای دکتر بهشتی از هامبورگ به تهران بیاید و وارد فردوگاه مهرآباد بشوند. ما اطلاع پیدا کردیم که آقای سید مرتضی جزایری و بقیۀ دوستانشان جمع شدهاند و تصمیم دارند بروند فرودگاه و از همان جا یک راست دکتر بهشتی را ببرند منزل خودشان و پذیرایی کنند و هدفشان این بود که دکتر بهشتی را به سمت و سوی خودشان ببرند؛ چون یک دار و دستۀ خاصی بودند. استاد مطهری این را نمیپسندید و نگران هم بود که اگر این عمل انجام بشود، دکتر بهشتی از دست ما خواهد رفت و آنها دورهاش میکنند. این است که ما باید بهفکر چاره باشیم و با یک نقشهای بتوانیم دکتر بهشتی را بیاوریم به سمت خودمان و باید این کار در فرودگاه انجام بشود که اگر رفتند به خانۀ او، امکانپذیر نیست ما از آنجا کاری بکنیم. … وسائلی تهیه شد و ما هم دوستان را جمع کردیم و در فرودگاه [مهرآباد] به استقبال دکتر بهشتی رفتیم و از همانجا که پیاده شدند توی سالن، ما دور ایشان را گرفتیم و با صلوات فرستادن و تبریک گفتن و با استقبال بسیار شایانی، ایشان را بهطرف ماشینهایی که برای بردنشان به تهران آماده بود، سوق دادیم. ماشینهایی هم آماده شده بود و آن گروه خبر نداشتند که ما تصمیممان چیست. به هر حال، ایشان را سوار وسیلههای خودمان کردیم. قبلاً تهیه و تدارک دیده بودیم و منزل مرحوم حاج حسین آقا اخوان فرشچی [متوفای فروردین ۱۳۵۸] که در محمودیه بود را برای پذیرایی از دکتر بهشتی و خانوادهاش تخصیص داده بودیم. یکسر رفتیم آنجا و ایشان استقرار پیدا کردند.» [۸۶]
با طراحی مطهری، بهشتی در بازگشت از هامبورگ به تهران به مجموعۀ جزایری وارد نمیشود.
بحث دهم. اولین سخنرانی بهشتی در حسینیۀ ارشاد
نخستین سخنرانی عمومی بهشتی بعد از بازگشت به ایران با عنوان گزارش مرکز اسلامی هامبورگ در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۴۹ در حسینیۀ ارشاد برگزار میشود. در انتهای این سخنرانی، پرسشی دربارۀ حجاب مطرح میشود. روحانیون ولایتی آن را پیراهن عثمان میکنند. برای آشنایی با نظر بهشتی در دوران هامبورگ دربارۀ حجاب، زمینۀ منجر به سخنرانی، متن پرسش و پاسخی که چالش برانگیز شد، و تحلیلهای صورتگرفته دربارۀ این موضوع، این بحث منعقد شده است.
یکم. بهشتی در مباحث تفسیریاش در مرکز اسلامی هامبورگ از پوشش بدن زن به استثنای وجه و کفین، پوشش با مانتو و روسری، و فعالیت اجتماعی زنان با رعایت موازین شرعی دفاع کرده است. [۸۷] وی پوشش مو را به “حق زن برای محترم ماندن در جامعه” تعبیر کرده است. [۸۸] در کتاب “موقعیت زن در اسلام” حتی مباحث بعد از سال ۱۳۴۸ آن هرگز از مطهری یا “مسئلۀ حجاب” اسمی برده نشده، اما نظر ابرازشده در آن کاملاً همسو با رأی مطهری و کتاب مذکور است. [۸۹]
دوم. روایت ناصر میناچی از زمینۀ سخنرانی: «ما آنجا [منزل حسین اخوان فرشچی در محمودیه] به آقای دکتر بهشتی پیشنهاد کردیم که بهجای اینکه به همۀ افراد و گروههایی که ناگزیر میشوند [دربارۀ عملکرد مرکز اسلامی هامبورگ] پاسخ بدهند، این مطالب را به همه مژده بدهند که در یک سخنرانی در حسینیۀ ارشاد جمعبندی بکنند و کل این مسائل و فعالیتهایی که در طی این پنج سال [۱۳۴۹-۱۳۴۴] داشتند را در آنجا بهصورت یک سخنرانی مطرح کنند و بعد هم آن سخنرانی چاپ و استخراج بشود تا همه فعالیت ایشان را ببینند. استاد مطهری و همۀ دوستان هم همین خواهش را داشتند. آقای دکتر بهشتی پذیرفتند که مجموع این مطالبی که توی این جلسات خصوصی در منزل آقای حاج حسین آقا فرشچی با گروههای مختلف صحبت میشد را جمعآوری کنند و یکجا در سخنرانیای آنجا به نظر همه دوستان و مشتاقان خودشان برسانند. بعد از این تصمیم گرفتیم که در یک روز جمعه جلسهای در حسینیۀ [ارشاد] برگزار شود و همینطور هم شد.» [۹۰]
سوم. روایت میناچی از سخنرانی: «عصر جمعه [۱۴ خرداد ۱۳۴۹] حدود دو ساعت و یا مختصری بیشتر، جلسه طول کشید که نوارش موجود است. آقای دکتر بهشتی تمام ریز کار و فعالیتشان را در طی پنج سال به تفصیل در آن سخنرانی به نظر و سمع دوستانی که در آنجا جمع شده بودند، رساندند. [۹۱] تالار پر بود و خیلی از دوستان مشتاقانه از سخنان ایشان استقبال کردند. این اولین باری بود که ایشان در تهران در یک سخنرانی عمومی، آن هم در محل حسینیۀ ارشاد، داشتند. این مطلب بعد از آن سفر و غربتی که در اروپا داشتند، خیلی جالب بود. در آخر سخنرانی پیشنهاد پرسش و پاسخ شد و ایشان هم آمادگیشان را اعلام کردند و سؤالاتی هم جمع شد و فرستادند خدمت ایشان که این سؤالات را به تناسب جواب بدهند. ایشان همه را جواب دادند که در متن نوار موجود است.
منتها در آن سؤالات یکی دو تا سؤال بود که راجع به حجاب خانمها بود و یک مسئلۀ دیگر راجع به موضوع ولایت و روابط شیعه و سنی که در اروپا معمولاً این مسائل خیلی مثل اینجا جدی نبوده، بههر حال آنها [اهل سنت] هم جزو مسلمانهای آنجا بودند. پاسخگویی دکتر بهشتی به این دو قسمت ایجاد سخن و ایراد کرد. این ایرادی که از سخن ایشان میگرفتند خیلی هم مهم نبود که به این شدت در خارج عکسالعمل پیدا کند، ولی نشان میداد این تشدید و اوجی که برای این پاسخ در خارج پیدا کرد بیشتر از ناحیۀ همان دوستانی بود که نتوانسته بودند و موفق نشده بودند دکتر بهشتی را به سمت و سوی خودشان ببرند. آنها بیشتر به این بحثها دامن میزدند. اگر این مسائل نمیبود شاید نظیر و شبیه این پرسش و پاسخ در جای دیگر هم عادی میشد و یا در منزل آنها میشد، چنین عکسالعمل تند و وحشتناکی نداشت. این نشاندهندۀ آن است که آنها بیشتر به این جدلها دامن زدند.» [۹۲]
چهارم. قبل از هر چیز، خوب است متن پرسش و پاسخ را بشنویم. در سخنرانی (فایل صوتی و متن کتبی آن) چه در متن، چه در پرسش و پاسخ «راجع به موضوع ولایت و روابط شیعه و سنی» چیزی نیست. [۹۳] در اسناد ساواک منتشرشده دربارۀ دکتر بهشتی هم کلمهای دربارۀ این موضوع مشاهده نمیشود. [۹۴] ظاهراً نقل میناچی در این زمینه دقیق نیست. به نظر میرسد آنچه – غیر از حجاب – بهانۀ اشکال به بهشتی شده، قطعهای از سخنرانی چند روز بعد وی با همین عنوان در اصفهان است که تفصیل آن در بحث دوازدهم خواهد آمد.
اما پرسش و پاسخ راجع به حجاب که به صورت مکتوب در اختیار سخنران قرار گرفته این است: «پرسش: در مورد حجاب خانمها “که آقای مطهری در کتابشان مقالهای نوشتهاند” [۹۵] نظر شما چیست؟ آیا حجاب فقط چادر است یا میتوان طور دیگری پوشیده بود؟ چون عدهای معتقدند که حتماً باید چادر سر کرد و واقعاً ما خانمها نمیدانیم چطور باید باشیم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.»
«پاسخ: بنده فکر میکنم جواب این سؤال را عملاً در طول این پنج سال زندگی [در] آنجا دادهام، چون بالأخره من و همسر و دختر من که آنجا میرویم باید عملمان اسلامی باشد. اگر عمل غیراسلامی است، پس من چگونه میتوانم در آنجا مبلّغ اسلام باشم؟ همسر من و دخترم با روسری و مانتو و جوراب بیرون میروند و به نظر من این حجاب اسلامی است. نه فقط همسر من، همچنین همسر مرحوم آقای [محمد] محققی [لاهیجی] [۱۳۴۹-۱۲۸۹] و دختر ایشان چنین حجابی داشتند. اگر این حجاب غیراسلامی بود، در طول این سالهای متمادی از زمان مرحوم آقای [سید حسین] بروجردی [۹۶] تا امروز باید لااقل آقایان مراجع برای ما نوشته باشند که آقا این چه مسلمانیای است؟ به ایران برگردید.
بنابراین، پاسخ این سؤال این است که هم حجاب با چادر حجاب اسلامی است و هم حجاب با روسری. ما ضد چادر نیستیم، اما پوشاندن مو و گردن و پوشیدن مانتویی که خیلی تنگ و چسبان نباشد هم حجاب اسلامی است. البته لازم نیست خیلی هم گشاد و أُمّلمآب باشد، مانتویی معمولی و عادی، و جورابهایی که پا از زیر آن نمایان نباشد، به اضافه اینکه سعی شود صورت بدون آرایش باشد. اینکه میگویم سعی شود، چون معمولاً خانمها آرایش میکنند و بقایای آرایش ممکن است بماند. وقتی هم صورتشان را میشویند دیگر لازم نیست خیلی خودشان را اذیت کنند که پوست صورت یا پوست لبها را بهکلی پاک کنند. فرق است بین خانمی که در خانه برای شوهرش یا برای جلسۀ خانمها آرایش کرده، صورتش را هم شسته، حالا بیرون میآید و بقیۀ آثار آن آرایشها هست، و خانمی که اصلاً صبح یک ساعت به خودش ور میرود تا به خیابان برود. این دو خیلی با هم تفاوت دارند. این دومی «تبرُّج الجاهلیة» (احزاب: ۳۳) [است]، آن اوّلی «إلّا ما ظهَرَ مِنْها» (نور: ۳۱) است. امیدوارم این پاسخ برای این سؤال کافی باشد.» [۹۷]
سخنان بهشتی دربارۀ حجاب اگرچه در کلیات همسو با نظرات مطهری است، اما تصریح به دو نکته در آن تازگی دارد و در آن فضا بسیار شجاعانه بوده است. یکی اینکه بدون پوشیدن چادر هم میتوان موازین شرعی پوشش اسلامی را کاملاً رعایت کرد، یعنی مانتو و روسری میتواند پوشش شرعی را محقق کند. دیگر اعلام اینکه همسر و دختر بهشتی بلکه همسر و دختر امام قبلی مرکز اسلامی هامبورگ (محققی لاهیجی) چادر بهسر نمیکردهاند، و با مانتو و روسری در مجامع عمومی ظاهر میشدهاند. اینکه خانوادۀ یک روحانی بدون چادر موازین حجاب شرعی را رعایت کنند، و آن روحانی با صراحت این را در جایی مثل حسینیۀ ارشاد در حضور جمعیتی انبوه اعلام کند، معلوم است در اواخر دهۀ چهل چقدر غیرمتعارف بوده، و چگونه در مجامع مذهبی صدا کرده است. کتاب مطهری اگرچه با نپوشیدن چادر کاملاً سازگار است، اما ترجیح داده است وارد این جزئیات نشود. در کتاب مسئلۀ حجاب هرگز اسمی از مانتو برده نشده است. تنها یکبار ‘پالتو و روسری’ در عرض چادر بهکار رفته است. [۹۸] از طرف دیگر، مطهری و خانوادهاش در مسئلۀ حجاب کاملاً سنتی عمل میکردهاند. او به غرب سفر نکرده بود، و مشخص نیست اگر سفر هم میکرد آیا به نتیجۀ مشابهی میرسید یا نه.
پنجم. روایت عبدالمجید معادیخواه: «هر چند او [بهشتی] هوشیارتر از آن بود که در سخنرانیاش بهانهای به دست هیاهوگران دهد، آنان به هر ترفند بهانهای برای جنجال بهدست آوردند. بخشی از برنامۀ آن شب را به پرسش و پاسخ اختصاص داده بودند. رندی از عوامل جبهۀ [سید مرتضی] جزایری از او پرسیده بود: دیدگاه شما در پیوند با کتاب حجاب [در] اسلام، نوشتۀ آقای مطهری، چگونه است؟ او در پاسخ چنین گفته بود: «تا کنون موفق نشدهام که کتاب حجاب [در] اسلام تألیف برادر عزیزم آقای مطهری را مطالعه کنم، اما باور و دیدگاه فقهیام را نسبت به حجاب بانوان چنین خلاصه میکنم: بدن – جز وجه و کفین – نمایان نباشد. لباس تنگ و چسبان نباشد و نشانی از آرایش و خودنمایی نیز نگاهها را جلب نکند.» آیةالله بهشتی واپسین بخش دیدگاه فقهیشان پیرامون حجاب را با تبصرهای طنزگونه کامل کرده بود، با این مضمون که اگر میگویم که نباید بانوان مسلمان با چهرۀ آرایشکرده در بیرون خانه ظاهر شوند، منظورم این نیست که باید در پاک کردن آثاری از آرایش شب صورت را سنباده بکشند! رندهای هیاهوساز از همان تعبیر طنزآمیز بهانۀ دلخواه گروه خود را به دست آوردند و نمیدانید چه کردند! چند روزی مسئلۀ روز در بسیاری محفلهای مذهبی بر محور جوسازی مخالفان و دفاع دوستان میچرخید.» [۹۹]
البته چند خط قبل عبارتی است که مشخص میکند او ناقل مستقیم قضیۀ پرسش و پاسخ نیست: «اگرچه آن شب در مراسم نخستین سخنرانی بهشتی پس از بازگشت از آلمان حضور نداشتم، بهزودی شاهد بازتاب جنجالی آن بودم. همانها که چند روزی برای جذب او بیهوده کوشیدند، ناگزیر از پذیرش این واقعیت شدند که بهشتی را نمیتوان از اردوگاه جنبش اسلامی به جبهۀ محافظهکارانی کشید که بسا از همسویی با سیاستهای دربار و ساواک مصون نبود!» [۱۰۰] در هر حال، اگرچه در پرسش حسینیۀ ارشاد نام کتاب مسئلۀ حجاب مطهری برده شده است، در پاسخ بهشتی – مطابق فایل صوتی موجود – وی صرفاً نظر خود را گفته و متعرض نظر مطهری نشده است. بقیۀ گزارش معادیخواه با پاسخ پیشگفته کاملاً سازگار است.
ششم. پیامدهای سخنرانی حسینیۀ ارشاد به روایت میناچی: وی حداقل دو نوبت به این امر اشاره کرده است.
«به هر حال کار با شدت و حدتی علیه دکتر بهشتی به اوج رسید؛ به طوری که کار به روحانیون طراز اول شهر، یعنی منبریها و البته وعاظ رسید که رأسشان آقای [محمدتقی] فلسفی بودند که آن هم از نظر خیرخواهی و دوستی که نسبت به دکتر بهشتی داشتند آن موقع و توصیهای که کردند که مؤکد و شدید بود که با این وضعی که الآن پیدا شده در این چند روز بعد از سخنرانی، دکتر بهشتی دیگر صحبتی نکنند و منبر نروند، برای اینکه تصمیم دارند که منبر و صحبتهایشان همه را بههم میزنند و علیهشان مقداری اقدامات تندی بکنند. ایشان خودشان [با] قطع و یقین اعلام کردند که دکتر بهشتی تا ده سال دیگر برای این سؤال و جوابی که شده و این جوابی که داده، منبر نروند. متأسفانه طوری شد که دکتر بهشتی نه بهخاطر اینکه ممنوعالمنبر رسمی باشد، ولی بهخاطر همین مخالفتها، ایشان تا قبل از انقلاب منبر رسمی دیگر نداشت که در یک مجلسی دعوتش کنند و سخنرانی کنند. سخنرانی ایشان محدود و مختصر شد به همان سخنرانیهای خصوصی در خانههایی که اکثرش هم در همان انجمن اسلامی مهندسین و [انجمن اسلامی] پزشکان بود. آنها هم نوارهایشان را دارند و از وجودشان در آنجا استفاده میشد.» [۱۰۱]
هفتم. روایت محمد پیشگاهیفرد: «دو موضوع نیز بود که حساسیت جناح سنتی را برانگیخته بود و تأکید و تصریح شهید بهشتی این حساسیت را تشدید کرد. در همان اوان ورود وی به ایران، از سوی حسینیۀ ارشاد از وی برای سخنرانی دعوت شد تا در مورد فعالیتها و اقدامات خود در اروپا گزارشی ارائه دهد. در آن سخنرانی [۱۴ خرداد ۱۳۴۹] دو موضوع حساسیت برانگیز وحدت شیعه و سنی و حجاب مطرح شد. ایشان در بحث خود تبیین کرد که با توجه به شرایط حساس دنیا که ما نیز جزئی از آن هستیم، نباید به اختلافات دامن زده شود و باید با وجود پافشاری و تکیه بر اصول و موانع بر حق خودمان بر وحدت شیعه و سنی تأکید بورزیم. این مسئله مورد اعتراض شدید جناح وسیعی از روحانیت از جمله آقای [مرتضی] جزایری قرار گرفت و در اصفهان آقای عماد (نویسندۀ کتب مذهبی و صاحب حسینیه) [۱۰۲] سرسختانه این فکر را ترویج میکرد که بهشتی و مطهری وهابی هستند. [۱۰۳]
محور دیگر که از دیدگاه جناح مقابل غیرقابل بخشش بود، مسئلۀ حجاب بود. طرح بحث حجاب توسط آقای مطهری قبلاً مخالفتهایی را علیه وی ایجاد کرده بود. در جلسۀ حسینیۀ ارشاد از دکتر بهشتی سؤال شد که شنیده شده همسرتان در اروپا چادر به سر نمیکردهاند! ایشان در پاسخ گفت: اولاً حجاب اسلامی کامل و مورد تأیید اسلام بدون چادر هم میتواند باشد “و تاریخچهای از حجاب و مباحث مربوط به آن را بیان کرد.” [۱۰۴] ماجرای چادر سر نکردن خالۀ من – که همسر شهید بهشتی بود – از این قرار بود که او در طول اقامتشان در اروپا چادر سر نمیکرد، زیرا اولاً در آن سالها فضای اروپا طوری نبود که امکان چادر سر کردن وجود داشته باشد، ثانیاً حجاب وی و فرزندش کامل بود و عکسها و تصاویر به یادگار مانده از آن دوران نیز مؤید این مطلب است. نه تنها خانوادۀ شهید بهشتی، بلکه خانوادۀ همۀ علمایی که در مرکز هامبورگ فعالیت میکردند، مانند آقایان سید محمد خاتمی [متولد ۱۳۲۲] و [محمد] محققی [لاهیجی] [۱۳۴۹-۱۲۸۹] چنین پوششی داشتند، [۱۰۵] ثالثاً اجتهاد دکتر بهشتی بر این اساس بود و در این مورد به اعتقاد و یقین رسیده بود.» [۱۰۶] این سومین روایت از پرسش و پاسخ حجاب در سخنرانی حسینیۀ ارشاد است. همانگونه که گذشت «موضوع حساسیت برانگیز وحدت شیعه و سنی» در متن سخنرانی گزارش مرکز اسلامی هامبورگ در اصفهان مطرح شده، نه در پرسش و پاسخهای سخنرانی حسینیۀ ارشاد. در بحث دوازدهم تفصیل قضیه خواهد آمد.
بحث یازدهم. انعکاس چالش حجاب و ولایت در دیگر شهرها
راوی این انعکاسها محمد پیشگاهیفرد است که خود در اکثر این جلسات شخصاً حضور داشته است. متأسفانه متن هیچیک از این سخنرانیها تا کنون منتشر نشده است.
اول. «در بحثی هم که [شهید بهشتی] با علمای مشهد داشت [۱۶ تیر ۱۳۴۹] و من افتخار حضور پیدا کرده بودم، بر این اعتقاد پای فشرد که در اصل، چادر بدین شکل در تاریخ اسلام نبوده و این چیزی است که در ایران به عنوان پوشش زن ایرانی مطرح و ماندگار شده است. آنچه که در زمان ائمۀ اطهار (ع) بوده و مورد تأکید این بزرگواران نیز قرار گرفته، پوشش کامل و پایبندی به حجب و حیا بوده است. این مسائل بهانهای برای حمله به شهید بهشتی شد، با این دستاویز که او جزو آخوندهای روشنفکر و متجدد است و به مسائل فقهی توجه ندارد؛ اما این حملهها و اتهامها او را به عقبنشینی وادار نکرد و وی همچنان با صلابت و سازشناپذیری خاص خود از اعتقاداتش دفاع نمود.» [۱۰۷]
دوم. در جلسۀ مدرسۀ احمدیۀ اصفهان به روایت علیاکبر اژهای [۱۳۶۰-۱۳۳۱] «[بهشتی] با استناد به منابع و مدارک از وحدت شیعه و سنی بر اساس مبانی تاریخی و روایی دفاع کرده بود و به طور مختصر از اعتقاد خود راجع به حجاب پرده برداشته بود.» [۱۰۸]
سوم. «بعد از این جلسه، در سفری که همراه وی و خانوادهاش به مشهد داشتیم، بنا به پیشنهاد آقای [عباس واعظ] طبسی [۱۳۱۴-۱۳۹۴] میزبان ما در این سفر قرار شد جلسهای با حضور علمای مشهد برگزار شود که خوشبختانه من نیز افتخار حضور داشتم. در این جلسه، بیشتر مباحث حول نظرات شهید بهشتی دربارۀ حجاب بود. ایشان تاریخ حجاب در اسلام را مطرح کردند و از زمان پیامبر اسلام (ص) و ائمۀ هدی (ع) شواهدی ارائه نمودند. به یاد دارم آقایان بر تبعات فسادآور پوشش غیر از چادر تأکید داشتند. ایشان در پاسخ گفت: این بحث استنباطی میباشد. باید دید در چه زمان و موقعیتی مصلحت و لازم است که پوشش جامعۀ اسلامی چادر باشد و این در مقولۀ فقهی نمیگنجد. جالب اینکه دربارۀ چادر که میتواند یک حرکت اعتقادی و یک سلاح تبلیغاتی در برهههای خاصی باشد، صحبتهای جالب و شیرینی کردند.» [۱۰۹]
چهارم. «با تمام آنچه گفته شد، موج حملهها نسبت به شهید بهشتی همچنان رو به تزاید بود. در بازار تهران، جناح معروف به ولایتیها از دهۀ ۵۰ در این برخوردها سرآمد بودند و متأسفانه آقای مرتضی جزایری از دوران سکونت در قم با دکتر بهشتی و امام موسی صدر [متولد ۱۳۰۷ – مفقود شهریور ۱۳۵۷ در لیبی] یار صمیمی یکدیگر بودند. انس و الفت این سه نفر شاخص بود، اما بعد از بازگشت آقای بهشتی به ایران، جزایری با افرادی مانند آقای [سید هادی] خسروشاهی [۱۱۰] در قم و تهران، جناح مقابل ایشان را تشکیل میدادند.» [۱۱۱]
بهشتی در ماههای نخست ورود به ایران در تهران، اصفهان و مشهد دیدگاههای خود را دربارۀ حجاب و وحدت شیعه و سنی تشریح کرده است و جناح ولایتیها هم علیه وی فعال بوده است.
بحث دوازدهم. بهشتی، نوگرایی مذهبی، و هجمۀ ولایتیها
در این بحث، در ضمن شش نقل، مستنداتی دربارۀ نوگرایی مذهبی سید محمد حسینی بهشتی و هجمۀ ولایتیها علیه وی ارائه میشود.
اول. نامۀ مورخ ۲۸ فروردین ۱۳۴۹ سلطان حسین تابندۀ گنابادی (۱۳۷۱-۱۲۹۳) قطب وقت دراویش سلسله نعمتاللهی گنابادی که با همراهان، چند روزی مهمان مرکز اسلامی هامبورگ بوده است، برای درک مقصود بسیار مفید است. وی در نامۀ تشکر خود به بهشتی، نکاتی به شرح ذیل نوشته است: «۲. به نظر فقير، گفتن “حيّ علي خيرِ العمل” در همۀ أذانها، خواه إعلامي و خواه براي نماز، چون جزء أذان ميباشد، لازم است، و نبايد در اين قسمت رعايت نظر اهل سنت نمود. ۳. به عقيدۀ فقير، گفتن شهادت سوم در اذان إعلامي و در ظهر جمعه براي نماز جمعه، چون از همۀ مذاهب اجتماع ميكنند، ترک شود مانعي ندارد، تا به ائتلاف و همشكلي با اهل سنت در كليات ديانت و مابهالاشتراك نزديک شويم و همچنين قنوت در نماز كه هر دو جنبۀ استحبابي دارند، ولي در اذان نماز و در غير نماز جمعه كه فقط شيعه مجتمع ميشوند، ذكر آنها اوليٰ است، چون علامت و مشخِّصِ تشيع است. ۴. تاريخ اساسي و رسمي در محاورات و مكاتبات، به نظر فقير، بايد تاريخ هجری قمری كه اساس تاريخ اسلامي است، بوده باشد و اولاً و بالاصالة ذكر شود و بعداً تاريخ ميلادي را ثانياً و بالتبع ذكر نمود كه خود همان نشانۀ استقلال تاريخي و تعصب ديني است.» [۱۱۲] از این نامه برمیآید که در کلیۀ نمازهای جماعت مرکز اسلامی هامبورگ “حيّ علي خير العمل” و شهادت ثالثه (أشهد أنّ علیاً ولیّ الله) حذف شده بودند. مرکز تاریخ میلادی به کار میبرده است، وی توصیه کرده تاریخ هجری قمری مقدم بر تاریخ میلادی ذکر شود.
دوم. بهشتی در سخنرانی خود در مرکز اسلامی هامبورگ به مناسبت رحلت پیامبر (ص)، امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) (آخر ماه صفر، متأسفانه فاقد تاریخ، احتمالاً حوالی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۹) نکتۀ مهمی مطرح کرده است: «از مجموعۀ كلماتي كه از علي بن ابي طالب (ع) در نهجالبلاغة و در جاهاي ديگر نقل شده اين به دست ميآيد كه علي (ع) اين عمل افراد برجستۀ مدينه را كه به فكر تعيين تكليف مسألۀ زمامداري امت اسلام بعد از وفات پيغمبر اسلام (ص) بودند، تأييد و حتي قدرداني و ستايش كرد. اعتراض علي (ع) و دوستان علي اين بود كه چرا بر خلاف آنچه پيغمبر اكرم (ص) فرموده بود در آن جلسۀ عمومي علي (ع) به اين مقام تعيين نشد و با او بيعت نشد. اين را از اين نظر ميگويم كه بسياري از آقايان اهل منبر را شنيدهام كه در اين روزها به صورت انتقاد و خردهگيري ميگويند كه بله، مسلمانان جنازۀ پيغمبر (ص) را گذاشتند و رفتند سراغ مسألۀ حكومت. اين انتقاد بسيار نابجا و بسيار خطرناک است. براي اينكه از نظر تعاليم اسلام، روشن كردن تكليف مسألۀ زمامداري و ادارۀ امت اسلام يک واجب فوري قطعي بوده و شركت در مراسم غسل و كفن و دفن پيغمبر (ص) هم يک واجب قطعي است. بايد گروهي به اين واجب بپردازند و آن چند نفري كه ميتوانند اين كار را انجام دهند و بقيه به آن كار ديگر بپردازند. اين نوع تعبيرها از توجه ريشهدار مردم به اهميت مسألۀ حكومت و زمامداري امت و تأثير عجيب آن بر سرنوشت دين و دنياي مردم مسلمان كم ميكند و ميكاهد و اين خطر بزرگي است براي مردم.» [۱۱۳] نظر رایج تشیع تقدم کفن و دفن پیامبر بر مسئلۀ تعیین جانشین است. به نظر بهشتی تعیین جانشین واجب فوری است، و با توجه به وجوب غسل و كفن و دفن پیامبر (ص)، تقسیم کار لازم بوده است و اینکه گروهی از بزرگان مدینه در سقیفه به تعیین جانشین پرداختند، قابل شماتت نیستند. البته او از آنها انتقاد میکند که چرا وصایای صریح پیامبر (ص) دربارۀ جانشینی علی بن ابی طالب (ع) را نادیده گرفتند.
سوم. به نظر میرسد آنچه در سخنان بهشتی که باعث هجمۀ ولایتیها به وی شد – غیر از بحث حجاب که گذشت – قسمتی از متن سخنرانی وی در کانون علمی و تربیتی جهان اسلام اصفهان، مورخ ۲۲ خرداد ۱۳۴۹، با عنوان “گزارش مرکز اسلامی هامبورگ” بوده است که میناچی و پیشگاهیفرد آن را اشتباهاً به پرسش و پاسخ سخنرانی مشابهی در حسینیۀ ارشاد نسبت دادهاند. عبارت مورد بحث به شرح زیر است:
بهشتی بعد از اینکه فلسفۀ تغییر نام و اساسنامۀ “جمعیت اسلامی ایرانیان هامبورگ” را به “مرکز اسلامی هامبورگ” توضیح میدهد، میگوید: «این مؤسسه متعلق است به هر مسلمان فعال علاقهمند، خواه ایرانی، خواه غیرایرانی. نه تنها در مورد مسئلۀ ایرانی بودن و غیرایرانی بودن، بلکه دربارۀ مسئلۀ شیعه و سنی هم همین روش لازم بود. من در تمام مجامع اسلامی که در این مدت در اروپا تشکیل شده و شرکت کردهام، کوشیدهام با سربلندی و افتخار اعلام کنم من یک مسلمان شیعی هستم، یعنی شیعه بودن خودم را با صراحت بگویم، اما همان وقت اعلام کنم مسلمان شیعی عضو جامعۀ بزرگ اسلام. نمیتوان زمزمههای حمایت از تشیع را با آهنگ ضداسلامیگری شنید و تحمل کرد. آیا در روزهایی که دشمنان اسلام با این تفرقهاندازیها هستی ما را بهخطر انداختهاند، باز هم موقع آن است که ما مسئلۀ تشیع و تسنن را به صورت تضاد در داخل جامعۀ اسلامی مطرح کنیم؟ آیا هنوز آقایان علما، و هنوز آقایان وعاظ عزیز ما، و هنوز نویسندگان و گویندگان دیگر، و هنوز شما تودۀ مسلمان شیعی اجازه میدهید که بهنام تشیع و تسنن، شما را از پیکر بزرگ جامعۀ اسلام جدا کنند؟ این به سود کیست؟ به سود تشیع؟ من و شما شیعۀ که هستیم؟ شیعۀ علی یا شیعۀ خودمان؟ اگر ما شیعۀ علی (ع)، اگر ما شیعۀ امام صادق (ع) هستیم، این سخن آنهاست، این گفتار آنهاست، این شیوۀ عمل آنهاست.
کجا علی (ع) در تمام مدت عمرش، خودش را از دیگران به عنوان شیعه و سنی جدا کرد؟ کجا امام صادق (ع) اجازه داد که تحت عنوان تشیع و تسنن در داخل جامعۀ اسلامی تفرقهافکنی شود؟ بیشتر حملات علمی و انتقادی که از زمان علی (ع) شروع شد و بهخصوص در زمان امام صادق (ع) اوج گرفت، متوجه کسانی بود که اصل اسلام را زیر پا میگذاشتند. معاویه را که علی (ع) با او جنگید و تا امروز هم من با صراحت حتی در مجامع دینی او را به زشتی و انتقاد یاد میکنم، دشمن اسلام میشناسیم. اگر با معاویه و یزید و امثال او طرف هستیم و طرفیت اعلام میکنیم، نه به این جهت است که اینها سنی هستند، به این جهت است که اینها بازیگرانی هستند که خواستند از سنگر و منصب زمامداری اسلام سوء استفاده کنند و در شکل دینداری، دنیاداری کنند.
به همین دلیل، نام “مرکز اسلامی هامبورگ” همۀ این پیشداوری غلط را از بین میبرد و بهما این امکان را میداد که با صراحت بگوییم شیعه هستیم. با صراحت، نظر شیعه را، حتی دربارۀ خلافت بگوییم؛ با صراحت، نظر شیعه را دربارۀ اینکه فقه و تفسیر قرآن کریم را از کدام منبع باید گرفت، بگوییم، اما این گفتنها موجب جدایی ما از دیگران نشود.» [۱۱۴]
واضح است که این برداشت نواندیشانه به مذاق ولایتیها خوش نیامد و بهشتی را به سنیگری و وهابیگری متهم کردند. در حالیکه او بهصراحت خود را شیعه میدانست، اما با حفظ هویت شیعی، از تقریب با اهل سنت حمایت میکرد. [۱۱۵]
چهارم. عبدالمجید معادیخواه: «همزمان با بازگشت آیةالله بهشتی به ایران، ساخت و ساز مسجد امیر المؤمنین (ع) در امیرآباد شمالی به پایان رسیده بود. برای اکثر دوستان جای تردیدی نبود که بهزودی آن مسجد به امامت او پایگاه دیگری همسو با موج نوآوری و قرائت خردپذیری از اسلام، فوجهایی از نسل جوان و دانشگاهی را جذب میکند. … جبهۀ مخالف توانست که از امامت آیةالله بهشتی در آن مسجد مانع شود! آن روزها چنان رخدادی را به شکستی برای جبههای و پیروزی برای جبههای دیگر تفسیر میکردیم و سخت آزرده میشدیم.» [۱۱۶]
پنجم. معادیخواه: «در نگارش خاطرههایم از سال ۴۸-۴۷، از شبی یاد کردهام که [شیخ حسین] لنکرانی را در مسجد هدایت دیدم. گفت: نمیدانید دل مرا خون کردهاند از آن روز که کتاب [بحثی دربارۀ] مرجعیت و روحانیت [۱۳۴۱] را نوشتند. آیةالله شهید مطهری نیز در شمار اندیشمندانی بود که در آفرینش آن اثر بینقش نبود. در آن روزها، سید مرتضی جزایری نیز در اردوگاه اصلاحگرانی چون مطهری قرار داشت. [۱۱۷] فرصت یافتم که به رگ حساس لنکرانی نیشتری بزنم. از کلمههای قصار او این سخن زبانزد بود: “بیت جزایری و چهلستونی [۱۱۸] معیاری است برای شناخت حرکتهای ناسالم. هرکجا که گام و جایی از این دو بیت دیده شد، باید از حضور و مشارکت با چنان حرکتی بپرهیزیم.” با کنایهای به آن سخن مشهور گفتم: از نویسندگان آن کتاب، یکی سید مرتضی جزایری است که امروز بحمدالله همسنگر شماست. [خشمگین شده بود؛] پرسیدم از همسنگر بودن با جزایری به خشم آمدهاید یا از دوگانگی رهنمود سیاسی خود با رفتارتان؟ ناگزیر در پاسخ گفت: طلحه و زیبر هم با علی (ع) همسنگر بودند. مهمانها یکی پس از دیگری حاضر میشدند: یحیی نوری [۱۳۸۶-۱۳۱۱]، برادران تهرانی – فرزندان حاج میرزا عبدالعلی – [۱۱۹] (البته این آقایان یک پله از عشرۀ مبشره پایینتر بودند) [۱۲۰] و شماری از چهرههایی که از آنان به عنوان «عشرۀ مبشره» [۱۲۱] یاد میشد. حاج آقا باقر قمی بحث را به هیاهوی روز کشاند. هیاهوی روز مربوط به جوسازی بر ضد شهید آیةالله بهشتی بود و بهانۀ آن هیاهو نیز با نقش عزیزالله ریختهگر [۱۲۲] دیدگاه فقهی او را در اذان بهانه کرده بودند. او گفت: یعنی شهادت به ولایت امیر المؤمنین (ع) هیچ است؟!» [۱۲۳]
ششم. معادیخواه: «یکی از کسانی که با شیخ حسین لنکرانی در ارتباط بود و به منزل ايشان رفت و آمد داشت، فردى بود به نام “آقا عزيز ريختهگر”. این آقا در واقع از اهالی خيابان قياسى بود. خيابان قياسى هم به واسطۀ فعالیت مسجد آقاى سعيدى، از پايگاههاى ريشهدار و محكم مبارزه بود. و اين فرد هم از زندانرفتهها بود و با مبارزين ارتباط داشت. بههر حال این آقا عزيز ريختهگر با چند نفر دیگر، روز چهارشنبهای آمدند به ديدن آقاى بهشتى، … طبعاً وقت نماز مغرب وعشا، ايشان نماز مىخواند و همانگونه که در هامبورگ نماز مىخواند و مهر نمىگذاشت و بر روی حصير نماز میگزارد، [۱۲۴] مقيد بود در ایران هم اين وضعیت اجتناب از جدايى بين شيعه و سنى استمرار داشته باشد، و جملۀ “أشهد أنّ علياً ولي الله” را در اذان نمىگفت، يعنى از گفتنش شبهۀ شرعى داشت. … آقاى بهشتى هم از كسانى بود كه اين را بدعت ميدانست. [۱۲۵] بههرحال نمىشود به ديگران بگویيم چرا چيزى را که در دین نبوده داخل در دين كرديد؟ و یا چیزی از دین را كم و یا زياد كرديد، بعد خودمان حاضر نشويم به چیزی که به تصریح فقها جزء اذان نبوده، جزء اقامه نبوده، جزء اذان و اقامه بدانیم. اين بود كه ايشان خيلى راحت و با صراحت با این موضوع برخورد میکرد. بههر حال آن شب وقتی به نماز میایستند، ایشان در اذان و اقامه “أشهد أنّ علياً ولي الله” نمیگوید، آقا عزيز ريختهگر بعد از نماز به ایشان معترض شده و میگوید: شما مىخواهيد با این کارها تشيع را خراب كنيد و با ايشان درگير میشود. پس از آن هم پرچمداری مخالفان در بين نيروهاى مبارز را آقا عزيز ريختهگر برعهده میگیرد. با این تفصیل، “أشهد أن علياً ولي الله ” و موضع آقای بهشتی در ارتباط با موضوع حجاب به بحثهاى قبل ضمیمه گردید و غوغايى در محافل و مجالس آخوندى برپا شد از نوع جنجالهایی كه هميشه بوده و الآن هم هست. در هر حال، خبر این مسائل از طریق وعاظ و ائمۀ جماعات پخش شد و درگيرى بالا گرفت. بر سر این مسائل افرادى با هم بگومگو كردند و نسبت به هم تند شدند. در بین دوستان ایشان هم اين بحث مطرح بود كه چه لزومى دارد كه شما لدى الورود به ايران، اين حساسيتها را تحريک كنيد؟! … بعضيها روى اين مسئله خيلى حساس بودند. شايد بتوان گفت آقاى مطهرى در اين قضيه از بقیه حساستر بود. اگرچه كتاب “مسئلۀ حجاب” و همینطور نظرات ایشان در رابطه با مرجعيت و روحانيت برای خود ایشان هم تا حدودی مسئلهساز شده بود. [۱۲۶]» [۱۲۷]
بررسی تفصیلی آراء نواندیشانۀ الهیاتی بهشتی مجالی دیگر میطلبد. اما همین مختصر نشان میدهد که مطهری در این زمینه محافظهکارتر از بهشتی بوده است. ای کاش بهشتی بهجای سیاست، همت خود را مصروف مباحث نظری و علمی کرده بود.
بحث سیزدهم. روایت مهدی حائری یزدی از ولایتیها
مهدی حائری یزدی (۱۳۷۸-۱۳۰۲) پسر مؤسس حوزۀ علمیه قم و از شاگردان آقای خمینی، در خاطرات خود به نکتۀ مهمی اشاره کرده است: «موقع انتخابات خبرگان [قانون اساسی]، عدهای از علمای درجه اول تهران از جمله میرزا محمدباقر آشتیانی [۱۳۶۳-۱۲۸۴]، سید محمدعلی سبطالشیخ [۱۳۶۶-۱۲۹۰] و سید احمد شهرستانی [۱۳۷۰-۱۲۸۵] به منزل ما آمدند و از من خواهش کردند فردا با آقای خمینی ملاقات کرده، این پیام را به ایشان بدهم. پیامشان این بود که ما شنیدهایم و مسلّم این است که از جمله کاندیداهای انتخابات خبرگان [سید محمد حسینی] بهشتی [۱۳۶۰-۱۳۰۷] و [محمد] مفتح [۱۳۵۸-۱۳۰۷] است، و چون این دو نفر سلیقهشان یا اعتقاداتشان خیلی نزدیک به تسنن و سنیهاست، حتماً اگر اینها به مجلس خبرگان بروند آن مادۀ [اول] متمم قانون اساسی که «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقۀ حقۀ جعفری [اثنی عشری] است» را از بین میبرند. چون مسلکشان تسنن است و ما به هیچ وجه حاضر نیستیم در انتخاباتی که اینها شرکت داشته باشند، شرکت بکنیم. اگر ایشان قول میدهند که اینها را از مدار انتخابات بیرون کنند و بهجای اینها (یک لیستی که داده بودند) اینها را انتخاب کنند که منظور نظر ماست، و شرایط دیگری که درست یادم نیست، ما حاظریم که هرگونه فعالیتی که از دست ما بیاید، انجام بدهیم. من مأخوذ به حیا شدم و به قم رفتم منزل آقای خمینی. من بودم و خود ایشان، پیغام آنها را رساندم. اما از دو نفر مورد بحث اسم نبردم. ایشان فکرش رفت روی [سید محمود] طالقانی. گفت: من خودم چارهاش میکنم. آن اختیارش با من است. گفتم: نه، طالقانی را نمیگویند. البته طالقانی هم از قدیمالأیام معروف بود به تمایلات تسنن. [۱۲۸] گفت: پس کی را میگویند؟ گفتم: بهشتی و مفتح. ایشان گفت: بهشتی اهل این حرفها نیست. گفتم: علمای تهران اینطور میگویند. من که اینجا نبودم. ولی سابقاً که من گهگاهی تهران میآمدم و برمیگشتم، دو سه بار آقای حاج [سید] صدرالدین جزایری [۱۲۹] که از علمای تهران بود را ملاقات کردم، و در این خلال، آقای بهشتی را لعن میکرد. یک بار پرسیدم چرا این سید را لعن میکنی؟ گفت: به خاطر اینکه این میرفته مسجد حسینیۀ ارشاد و تبلیغ تسنن میکند و میگوید ما بایستی به شیخین احترام بکنیم و لعنشان نکنیم. گفتم این چیزی است که من از مرحوم آقای جزایری شنیدم. و اما در مورد مفتح به آقای خمینی گفتم: من خودم از مفتح یک داستانی دارم راجع به همین قضیه که در دانشگاه تهران اتفاق افتاد. در اتاق رئیس دانشکدۀ الهیات بودم، گویا آقای [بدیع الزمان] فروزانفر، [۱۳۰] ایشان هم از مصر برگشته بود. [۱۳۱] در پاسخ رئیس دانشگاه [دانشکده] گفت در ملاقات با شیخ جامعة الأزهر و مفتی دیار مصر شکایت داشتند از اینکه ایرانیها به شیخین (یعنی عمر و ابوبکر) بد میگویند و این واقعاً کار خیلی بدی است، مزخرفی است، و ما بایستی سعی بکنیم که این عادت از ذهن مردم بیفتد و ما حق نداریم به این دو بزرگوار لعن یا یدگویی یا اهانت بکنیم. من به آقای مفتح گفتم که ما کاری به این حرفها نداریم، و از نقطه نظر علمی هم من نسبت به خلیفۀ دوم، عمر بن خطاب، ایراد دارم و آن این است که ایشان به چه حقی در ایران یا مصر کتاب سوزاند؟ و با این کتابسوزی اسلام را اینطور بیآبرو کرد که اسلام بر ضد علم است. کتاب چه تقصیری دارد؟ داستان من و مفتح به اینجا که رسید، آقای خمینی گفت: آقا ول کن. این شیخ یک وقتی یک حرف مزخرفی زده، تو دنبالش نکن. من گفتم من دنبالش نکردم. این آقایان تهرانند که دنبال میکنند. بعدش دیگر ما ساکت شدیم. بعد به ایشان گفتم: شما نه احتیاج به خبرگان دارید، نه مجلس مؤسسان.» [۱۳۲]
تاریخ انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ بوده است. قاعدتاً دیدار روحانیون تهران با حائری یزدی باید اوایل تابستان ۱۳۵۸ بوده باشد. زمانی که وی شاهد بوده که سید صدرالدین جزایری، بهشتی را لعن میکرده از تابستان ۱۳۴۹ تا زمان درگذشت وی، پاییز ۱۳۵۵، بوده است. زمان گفتگوی حائری با مفتح در دفتر رئیس دانشکدۀ الهیات اواخر سال ۱۳۵۶ بوده است. در چنین ظرف زمانی، همان عشرۀ مبشره و ولایتیها بهشتی و مفتح را که گرایشهای تقریب بین مذاهب داشتند، به سنیگری متهم کرده بودند.
ضمناً هیچ سندی در دست نیست که بهشتی قبل از انقلاب هرگز در مسجد حسینیه ارشاد سخن گفته باشد، چه برسد به تبلیغ تسنن. اگر هم بهشتی احیاناً لعن به شیخین را محکوم کرده و گفته در مورد آنها محترمانه باید سخن گفت، حرف حقی زده است. [۱۳۳] مگر ائمۀ اهل بیت (ع) جز با این زبان دربارۀ آنها سخن گفتهاند؟ محترمانه انتقادشان را هم بر زبان میراندهاند. این همان روش بهشتی بوده است. به احتمال قوی، مستند سید صدرالدین جزایری سخنرانی بهشتی در کانون علمی و تربیتی جهان اسلام اصفهان، مورخ ۲۲ خرداد ۱۳۴۹ بوده باشد، که هیچیک از نکات فوق در آن نیست، تنها از فلسفۀ تقریب بین مذاهب اسلامی با تصریح بر حفظ هویت شیعی دفاع شده است. متأسفانه ولایتیها در نقل مطلب از رقبای فکری خود موازین اخلاقی و شرعی را رعایت نمیکردهاند، چه برسد به رعایت موازین اخلاقی و شرعی در نقد آنها. در بحث هشتم نیز نامۀ همین جزایری به آقا مرتضی حائری یزدی در دفاع از لعن و سب “روحانیون ملعون منحرف” از جمله منتظری، مطهری، بهشتی و مفتح به دلیل نداشتن ولایت گذشت.
اینکه منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و بهشتی نایبرئیس و گردانندۀ حقیقی این مجلس بوده، چقدر بر روحانیون ولایتی سنگین بوده است. ضمناً از اظهارات مهدی حائری یزدی و نیز مواضع برادر بزرگترش مرتضی حائری یزدی – که عضو مجلس مذکور بوده است – دربارۀ مذهب رسمی، میتوان حساسیت هر دو نسبت به این مسئله را درک کرد.
جمعبندی فصل دوم
با طراحی مطهری، بهشتی در بازگشت از هامبورگ به تهران، به مجموعۀ سید مرتضی جزایری وارد نشد.
در انتهای نخستین سخنرانی عمومی بهشتی بعد از بازگشت به ایران با عنوان گزارش مرکز اسلامی هامبورگ در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۴۹ در حسینیۀ ارشاد، وی در پاسخ به پرسشی دربارۀ حجاب به دو نکتۀ جدید تصریح کرد:
یکی اینکه بدون پوشیدن چادر هم می توان موازین شرعی پوشش اسلامی را کاملا رعایت کرد، یعنی مانتو و روسری میتواند پوشش شرعی را محقق کند.
دیگر اینکه او شجاعانه اعلام کرد همسر و دخترش همانند همسر و دختر محققی لاهیجی در آنجا چادر بهسر نمیکردهاند، و به مانتو و روسری اکتفا میکردهاند.
بهشتی از زمان حضور در هامبورگ آراء نواندیشانۀ مذهبی ابراز و عمل کرده بود، از جمله:
شهادت ثالثه (أشهد أنّ علیاً ولیّ الله) را در اذان بدعت میدانست.
در زمان سجده، مُهر نمیگذاشت و بر روی حصیر نماز میخواند.
تعیین جانشین سیاسی پیامبر را واجب فوری میدانست.
در سخنرانی اصفهان، در خرداد ۱۳۴۹، از تقریب شیعه و سنی با حفظ هویت شیعی و انتقاد محترمانه از عملکرد بزرگان اهل سنت دفاع کرده بود.
روحانیون ولایتی این مواضع نواندیشانه را به سنیگری تفسیر کردند، و آن را همراه با نظر بهشتی دربارۀ حجاب، حربهای برای حذف وی از فضای مذهبی آن دوران نمودند.
جمعی از روحانیون سنتی متنفذ تهران حوالی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در تابستان ۱۳۵۸، مهدی حائری یزدی را نزد آقای خمینی فرستادند که اگر بهشتی و مفتح نامزد این مجلس عالی باشند، آنها در انتخابات شرکت نمیکنند، چرا که آنها را سنی میدانستند! و میپنداشتند میخواهند مذهب رسمی کشور را عوض کنند!
حائری یزدی برای آقای خمینی توضیح میدهد که شاهد بوده که سید صدرالدین جزائری، بهشتی را به دلیل اینکه قائل به لزوم احترام به شیخین بوده، لعن میکرده است!
سخن آخر:
مواضع مطهری در کتاب “مسئلۀ حجاب” و بهشتی دربارۀ پوشش زنان در دهههای چهل و پنجاه، مواضعی مترقی در قبال جریان سنتی و خصوصاً جریان ولایتی بوده است. ولایتیها در برابر دیدگاه نواندیشانۀ مطهری و بهشتی در مسئلۀ حجاب و مواضع نواندیشانۀ مذهبی بهشتی، رویکردی تخریبی، ضداخلاقی و نامشروع داشتهاند. ادامۀ جریان نواندیشانۀ دینی، چه در قضیۀ پوشش بانوان و چه در الهیات مذهبی، بدون توجه به تاریخ اندیشه در دهههای گذشته میسر نیست. ولایتیها امروز بر سریر قدرت هستند. نمیتوان در کتاب “مسئلۀ حجاب” درجا زد. اما میتوان و باید از آن و خصوصاً معارضان و معاندانش عبرت گرفت و آموخت. آنها که تاریخ اندیشه را با دقت مطالعه نمیکنند، اشتباهات تاریخی مرتکب میشوند.
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
قسمت بعدی “شبیری زنجانی و «مسئلۀ حجاب»” بهزودی
یادداشتها:
[۱] برخی سوابق علیاکبر جمشیدی مشهور به ناطق نوری: نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی (دورههای اول تا پنجم)، وزیر کشور (۱۳۶۴-۱۳۶۰)، رئیس مجلس شورای اسلامی در ادوار چهارم و پنجم (۱۳۷۹-۱۳۷۱)، رئیس دفتر ویژۀ بازرسی در دفتر رهبری (۱۳۶۸-۱۳۹۶)، و عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام (۱۴۰۱-۱۳۷۹). وی در انتخابات دورۀ هفتم ریاست جمهوری (خرداد ۱۳۷۶) نامزد نظام بود و رأی نیاورد، اما از خرداد ۱۳۸۸ از اصولگرایان فاصله گرفته است.
[۲] «یحرم النظر إلی غیر المحارم بغیر تلذذ في الوجه والکفین علی الأحوط … ویجب علیها ستر الوجه والکفین …. عن غیر المحارم مطلقاً علی الأحوط.» (سید ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، مسئلة ۱۲۳۲ و ۱۲۳۳، ج ۲، ص ۲۶۰)؛ «أما النظر إلی الوجه والکفین بدون تلذذ وریبة … أحوط الأقوال عدمه مطلقاً … یجب علیها التستر من الأجانب» (سید روحالله خمینی، تحریرالوسیلة، مسئلة ۱۸ و ۲۳، ج ۲ ص ۲۶۲-۲۶۱). هر دو قائل به احتیاط وجوبی ستر وجه و کفین بودهاند، در حالی که نظر مطهری جواز کشف وجه و کفین بوده است و به تفصیل اینگونه احتیاطها را مورد انتقاد قرار داده است. لذا این دو مرجع اگرچه وجه و کفین را استثنا کردهاند، اما این استثنا دلالت بر جواز کشف نمیکند.
[۳] مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر جنوبی حوالی میدان فردوسی.
[۴] خاطرات حجت الاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، (تدوین مرتضی میردار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲)، ج ۱، ص ۸۶-۸۴.
[۵] ناطق نوری، سخنرانی شب قدر، حرم امام خمینی، ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، خبرآنلاین.
[۶] از سوابق شغلی محمد پیشگاهیفرد: معاون فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان، و معاون امور مجلس و شهرستانهای صدا و سیما.
[۷] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، تدوین رضا مختاری اصفهانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۹۴.
[۸] کتاب دیگر، شهید جاوید تألیف نعمتالله صالحی نجفآبادی، قم: ۱۳۴۹.
[۹] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۹۶.
[۱۰] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۱۰۵-۱۰۴.
[۱۱] متولد ۱۳۰۹، متوفی ۱ آبان ۱۳۵۶.
[۱۲] سید مرتضی جزایری فرزند سید صدرالدین. دربارۀ وی در همین بخش مستندات مهمی مطرح خواهد شد.
[۱۳] سید هادی خسروشاهی (۱۳۷۵-۱۲۸۶) فرزند سید باقر، درسخواندۀ حوزۀ نجف، نمایندۀ مردم تهران در دورههای اول و دوم مجلس خبرگان رهبری بود. او نامزد جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بود و جامعۀ روحانیت مبارز تهران از نامزدی وی در انتخابات دورۀ اول مجلس خبرگان در سال ۱۳۶۱ حمایت نکرد. (بنگرید به محسن کدیور، مجموعه استیضاح خبرگان و رهبران جمهوری اسلامی ۱۳۷۰-۱۳۶۱، دفتر اول: نورافشانی بر تاریکخانه خبرگان: نظارت در نطفه خفه شده و فاجعه جدا کردن مرجعیت از رهبری ۱۳۶۸-۱۳۶۱، إسن آلمان: نشر اندیشههای نو، ص ۱۰۶) برای آشنایی با احوال وی، بنگرید به مقالۀ سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیتالله سید هادی خسروشاهی، در مجلۀ گزارش تاریخ، موجود در پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی (وابسته به وزارت اطلاعات). او را نباید با سید هادی خسروشاهی (۱۳۹۸-۱۳۱۷) فرزند سید مرتضی، نخستین سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان و مورخ اشتباه گرفت.
[۱۴] دلیلی که برای مخالفت با محمد مفتح ذکر شده ظاهراً فاقد دقت است، یا حداقل مستندی برای آن سراغ ندارم. بر أساس نقل مهدی حائری یزدی که در فصل سوم همین بخش متن کامل آن را خواهم آورد، علت مخالفت ولایتیها با وی دیدگاه معتدل وی دربارۀ تقریب با اهل سنت بوده است.
[۱۵] حسن روحانی (متولد ۱۳۲۷) رئیس جمهور (۱۴۰۰-۱۳۹۲) جزئیات سخنرانی همراه با متن کامل آن را در خاطرات خود نقل کرده است: خاطرات دکتر حسن روحانی، جلد اول: انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷، ص ۴۲۱-۴۱۴ و ۶۶۹-۶۸۲.
[۱۶] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۱۴۲-۱۴۱.
[۱۷] سه اطلاعیه برای این مجلس ترحیم در روزنامههای ۴ آبان ۱۳۵۶ اجازۀ درج یافته است: یکی به امضای میرزا محمد ثقفی تهرانی (۱۲۷۳-۱۳۶۴) جدّ مادری سید مصطفی خمینی با این عبارت «رحلت ناگهانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مصطفی موسوی فرزند ارجمند مرجع عالیقدر جهان تشیع، سبط این حقیر را به اطلاع میرساند …». دومی «ارتحال حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای سید مصطفی آیةاللّه زاده العظمی طاب ثراه را به اطلاع عموم طبقات میرساند. مجلس ترحیم فقید سعید صبح پنجشنبه سیزده ذیقعده از ساعت ۹ تا ۱۱ در مسجد تهران بازار منعقد است.» چهل و شش نفر از روحانیون تهران این اطلاعیه را امضا کردهاند. سه امضای اول: محمدباقر آشتیانی، سید علیاصغر خویی، و عبدالرزاق قائنی. در میان إمضاها آقا رضی شیرازی، محمدصادق لواسانی و سیدهادی خسروشاهی دیده میشود. اما امضای سید مرتضی جزایری نیست. اعلامیۀ سوم: «درگذشت عالم بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیتاللّهزاده آقای حاج سید مصطفی موسوی خمینی ….» به امضای محمدتقی فلسفی. (کتاب شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۸، ص ۳۶۶) در متن دو اطلاعیۀ نخست، اسم خمینی (پدر و پسر) توسط ساواک حذف شده است.
[۱۸] تلخیص گزارش ساواک از مجلس ترحیم مذکور: «ساعت ۹ صبح ۵ آبان ۲۵۳۶ مجلس ختم مصطفی خمینی با حضور حدود دوهزار نفر از طبقات مختلف روحانیون، بازاریان، جوانان، در مسجد جامع بازار تهران تشکیل گردید. ساعت ۱۰:۱۵ شخصی به نام طاهری واعظ بهمنبر رفت. وی گفت: مقرر شده بهدلیل تداوم و ادامۀ این مجلس، هیچگونه شعار و تظاهراتی از جانب شرکتکنندگان در مجلس ختم امروز، چه در داخل مسجد و چه هنگام خارج شدن از آن، داده نشود و نظم و انضباط رعایت گردد. اما علت اینکه من بهمنبر آمدم، بنا بر امر بزرگان و علما بوده و امتثال این امر را نموده، ولیکن در حقیقت اداره کردن و باب سخن این مجلس واقعاً بهعهدۀ دانشمند گرامی و خطیب گرانقدر اسلامی جناب آقای [محمدتقی] فلسفی میباشد ولی ایشان بهاینجانب دستور دادهاند عهدهدار این خدمتگذاری و ادای وظیفه باشم. مجلس محترم از طرف جامعۀ روحانیت مرکز تشکیل گردیده است. مجلس در ساعت ۱۱:۳۰ پایان یافت و حاضرین مجلس مزبور را ترک نمودند.» (کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۶، کتاب ۱، ص ۲۶-۲۳)
[۱۹] «ضایعۀ اسفناک درگذشت آقازادۀ معظم مرحوم حجت الإسلام والمسلمین آقای حاج مصطفی موجب تأثر عمیق گردید. این مصیبت را به حضور حضرتعالی تسلیت میگوییم و از خدای متعال خواهانیم نعمت وجود آن زعیم بزرگوار را برای امت اسلامی مستدام بدارد. إنشاءالله. آبان ۱۳۵۶» (اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم: اعلامیهها، اطلاعیهها، بیانیهها، پیامها، تلگرافها و نامههای کثیر الامضای مربوط به جوامع روحانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۲۳۲-۲۳۱) پنج نفر نخستشان: سید ابوالفضل موسوی زنجانی، سید رضا موسوی زنجانی، مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی و محمد مفتح.
[۲۰] «ضایعۀ تأسفانگیز فقدان عالم متقی حجتالاسلام مرحوم حاج سید مصطفی خمینی را به والد معظم ایشان آیتاللهالعظمی خمینی و عموم مسلمین تسلیت میگوییم. مجلس ترحیم آن فقید روز یکشنبه شانزدهم ذیقعده ساعت ۳ تا ۵ بعد از ظهر در مسجد ارک منعقد است. سید ابوالفضل موسوی زنجانی، سید رضا موسوی زنجانی » (شهیدی دیگر از روحانیت، آیتالله مجاهد سید مصطفی خمینی، از انتشارات روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور، نجف اشرف، ۱۳۵۶، چاپ دوم: تدوین کمیته علمی کنگره شهید آیتالله سید مصطفی خمینی، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۷۶، ص ۹۶).
[۲۱] «ضایعۀ اسفناک درگذشت مرحوم حجت الإسلام والمسلمین آقای حاج مصطفی خمینی طاب ثراه موجب تأثر عموم عالم تشیع بهخصوص جامعۀ روحانیت گردید. این مصیبت را به حضور والد معظمشان مرجع عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی دام ظله الشریف تسلیت میگوییم و به اطلاع میرسانیم که بدین مناسبت مجلس ترحیمی روز یکشنبه ۸ آبان [۱۳۵۶] از ساعت ۳ الی ۵ بعد از ظهر در مسجد ارک منعقد خواهد شد. ۵ آبان ۱۳۵۶» (اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم، ص ۲۳۴-۲۳۳)
[۲۲] شهیدی دیگر از روحانیت، ص ۱۰۰-۹۹. امضاها به ترتیب حروف الفبا، از جمله مهدی بازرگان، علیاصغر حاج سیدجوادی، کاظم سامی، کریم سنجابی، محمدتقی شریعتی، سید محمود طالقانی، داریوش فروهر، عبدالکریم لاهیجی، محمود مانیان و حسن نزیه.
[۲۳] شهیدی دیگر از روحانیت، ص ۱۰۲-۱۰۱. امضاها به ترتیب حروف الفبا، از جمله مهدی عراقی و حبیب الله عسکراولادی.
[۲۴] در مجلس ترحیم مسجد جامع بازار تهران حدود دوهزار نفر شرکت کرده بودند. (کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب ۱، ص ۲۳) به گزارش ساواک، در مجلس ترحیم مسجد ارک هشتهزار نفر شرکت کرده بودند. (خاطرات دکتر حسن روحانی، ضمائم، سند شماره ۱۱، ص ۷۲۲-۷۲۰).
[۲۵] عبدالمجید معادیخواه، نمایندۀ مردم تهران در دورۀ اول مجلس شورای اسلامی (۱۳۶۰-۱۳۵۹)، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (۱۳۶۱-۱۳۶۰)، مسئول بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی (از ۱۳۶۱ تا امروز)، مدیر مسئول فصلنامۀ یاد (از ۱۳۶۴ تا کنون)، و نویسندۀ کتابهای فرهنگ آفتاب (ده جلد، ۱۳۷۲)، خورشید بیغروب نهجالبلاغة (۱۳۷۳)، فروغ بیپایان (۱۳۷۹)، مجموعۀ تاریخ اسلام عرصۀ دگراندیشی و گفتگو (تا کنون ۹ جلد، از ۱۳۷۷).
[۲۶] جام شکسته: خاطرات حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ۱۳۸۴، ص ۲۵۴-۲۵۳.
[۲۷] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۸۹.
[۲۸] کتاب شهید جاوید: یک تحقیق عمیق در موضوع قیام شهید جاوید حسین بن علی (ع) (اواخر سال ۱۳۴۹) نوشتۀ نعمتالله صالحی نجفآبادی (۱۳۸۵-۱۳۰۲). برای بحث و بررسی آن بنگرید به: محسن کدیور، دوران معاضدت و معاونت: مناسبات خمینی و منتظری (تا شهریور ۱۳۶۵)، مجموعۀ استیضاح خبرگان و رهبران جمهوری اسلامی (۱۳۷۰-۱۳۶۱)، دفتر دوم، إسن آلمان: نشر اندیشههای نو، ۱۴۰۰، ص ۱۷۳-۱۴۴.
[۲۹] جام شکسته: خاطرات حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۳، ۱۳۸۷، ص ۴۷.
[۳۰] شیخ حسین لنکرانی (۱۳۶۸-۱۲۶۸) روحانی سیاسی. او از شاخصترین منتقدان حسینیۀ ارشاد، علی شریعتی، شهید جاوید، و مرتضی مطهری بوده است. تعبیر «یزیدیۀ إضلال» برای حسینیه ارشاد از برساختههای اوست. چهرۀ محبوب او شیخ فضلالله نوری بوده است. از جمله شیفتگان او علی ابوالحسنی (مُنذِر) (۱۳۹۰-۱۳۳۴) است که در مقالاتی مطول کوشیده او را آنچنان که میپسندد معرفی کند. کتاب «شیخ حسن لنکرانی به روایت اسناد ساواک» (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۳، ۶۴۰ صفحه) با مقدمۀ برگرفته از مقالات یکطرفۀ مُنذِر تنظیم شده است. به نظر میرسد اسناد کتاب هم از زاویه نگاه مُنذِر گزینش شدهاند. برای معرفی معتدلتر، بنگرید به رسول جعفریان، «شيخ حسين لنکراني چگونه آدمي بود؟»، مقالات تاریخی، تهران: دلیل ما، ۱۳۸۴، جلد ۱۳، ص ۲۷۲-۲۵۹.
[۳۱] مصطفی لنکرانی، برادر شیخ حسین، از اعضای بلندپایۀ حزب توده بوده است.
[۳۲] اکثر اسناد در کتاب «شیخ حسن لنکرانی به روایت اسناد ساواک» از مأموران ساواک در جلسات هفتگی وی گزارش شدهاند!
[۳۳] آلت تناسلی و دو ران.
[۳۴] معادیخواه، جام شکسته، ج ۳، ص ۷۸-۷۷ با تلخیص. مطلبی با این اهمیت در کتاب «شیخ حسن لنکرانی به روایت اسناد ساواک» به چشم نمیخورد!
[۳۵] کریم کشاورز (۱۳۶۵-۱۲۷۹) از اعضای کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران.
[۳۶] آن را اخیرا از معادیخواه، جام شکسته، ج ۳، ص ۷۸-۷۷ نقل کردم.
[۳۷] «خاطرات حاج شیخ حسین لنکرانی چهرهای پرآوازه در تاریخ معاصر»، فصلنامۀ یاد [مدیر مسئول عبدالمجید معادیخواه]، شماره ۱۰۰، تابستان ۱۳۹۰، ص ۹۰-۸۸.
[۳۸] «خاطرات حاج شیخ حسین لنکرانی چهرهای پرآوازه در تاریخ معاصر»، فصلنامۀ یاد، شماره ۱۰۰، ص ۱۲۵.
[۳۹] سید فاضل حسینی میلانی (متولد ۱۳۲۳) فرزند سید عباس میلانی و نوۀ آقای سید محمدهادی میلانی، مسئول بنیاد خویی در لندن است. «سید فاضل [حسینی میلانی] به همراه سید مرتضی جزایری و شخصی بازاری در تهران به نام احمدی کاغذ فروش نشریهای تهیه میکردند با عنوان “دکتر چه میگوید؟” نشریه را سید فاضل مینوشت، سید مرتضی توزیع میکرد و احمدی هزینهاش را تأمین میکرد.» خاطرات محمدمهدی جعفری با عنوان “طالقانی میگفت انیس او در زندان کتاب حج شریعتی بود”، پایگاه بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی، ۱۱ خرداد ۱۳۹۴. این خاطره در کتاب همگام با آزادی: خاطرات شفاهی دکتر سید محمدمهدی جعفری (مصاحبه و تدوین سید قاسم یا حسینی، قم: صحیفه خرد، ۱۳۸۹، دو جلد) نیامده است.
[۴۰] خاطرات محمدمهدی عبدخدایی: مروری بر تاریخچۀ فدائیان اسلام، تدوین مهدی حسینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص ۳۰۰-۲۹۳.
[۴۱] مصاحبه با دکتر ناصر میناچی، از بنیانگذاران حسینیۀ ارشاد، دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی، بخش اول، بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ۲۷ تیر ۱۳۷۸.
[۴۲] علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صفوی، تهران: حسینیۀ ارشاد، آبان ۱۳۵۰، ص ۷۴-۷۱.
[۴۳] انتظار داشتم متن کامل این اعلامیه در دو کتاب زیر نقل شده باشد: حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۳، ۵۰۰ صفحه؛ و حسینیه ارشاد به روایت اسناد، تدوین محبوبه جودکی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸، ۳۴۸ صفحه. بر خلاف انتظار، مطلقاً از اعلامیۀ مذکور چیزی نقل نشده بود، بلکه تلاشهای سه نفر مذکور در ستیز با شریعتی و حسینیه ارشاد هم از اساس نادیده گرفته شده بود. متأسفانه مجموعههای هر دو ناشر از اسناد ساواک کاملاً بهداشتی و کمخاصیت تنظیم شدهاند. سراغ دومین منبعی که از این اعلامیه یاد کرده بود رفتم: «این جزوه به نحو گستردهای در مساجد تهران توزیع و بعدها به عنوان ضمیمۀ کتابی از [محمدعلی] انصاری قمی [۱۳۶۳-۱۲۹۰] با عنوان دفاع از حسین شهید که در آبان ۱۳۵۰ به چاپ رسید در سطحی وسیعتر منتشر شد. این کتاب را که در اصل ردیهای بر کتاب شهید جاوید نعمتالله صالحی نحفآبادی بود، باید نخستین کتابی دانست که در آن مطالبی هم در مخالفت با ارشاد و شریعتی گنجانده شده بود.» (علی رهنما، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد: زندگینامه سیاسی علی شریعتی، ترجمۀ کیومرث قرقلو، تهران: گام نو، ۱۳۸۳، ص ۳۸۳) اما در کتاب انصاری قمی چنین ضمیمهای نبود. با علی رهنما تماس گرفتم. پاسخ داد که اکنون به نسخۀ مورد اشارۀ کتاب انصاری قمی دسترسی ندارد. با ناصرالدین انصاری (متولد ۱۳۴۷) پسر محمدعلی انصاری قمی تماس گرفتم. او وجود چنین ضمیمهای، چه بر این کتاب، چه دیگر کتابهای پدرش را انکار کرد. از کلیۀ محققینی که احتمال میدادم اطلاعی در این زمینه داشته باشند جویا شدم و اثری نیافتم. اکنون این پرسش جدی مطرح است: چطور از این اعلامیه با آن پخش گستردهای که شریعتی و میناچی توصیف کردهاند هیچ نسخهای باقی نمانده و هیچکس آن را ندیده است؟ این یک معمای تا کنون لاینحل است. نکند این اعلامیه چیزی از قبیل قضیه پروفسور شاندل در کویر شریعتی بوده باشد؟! والله العالم.
[۴۴] رهنما، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد، ص ۳۸۴-۳۸۳.
[۴۵] اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول: اعلامیهها، اطلاعیهها، بیانیهها، پیامها، تلگرافها و نامههای آیات عظام و مراجع تقلید، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۳۵۲، در پاسخ استفتای قاسم دماوندی.
[۴۶] اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، ص ۳۷۹: «متن پاسخ آیتالله العظمی میلانی در تأیید گفتار علما و وعاظ مبنی بر تحریم کتب دکتر علی شریعتی».
[۴۷] موج اول: سید صادق روحانی، ۹ آبان ۱۳۵۱ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۵، ص ۱۴۴)، سید حسن طباطبایی قمی، ۱۴ آبان ۱۳۵۱ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۵، ص ۱۴۶)؛ موج دوم: سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۰۶)، سید محمدحسین طباطبائی (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۰۸-۲۰۷)، سید کاظم اخوان مرعشی (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۰۹)؛ موج سوم: سید علی فانی اصفهانی، ۱۷ مهر ۱۳۵۶ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۱۱)، علی نمازی شاهرودی، ۲۰ آذر ۱۳۵۶ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۱۵-۲۱۴)، سید عبدالله شیرازی، ۵ اردیبهشت ۱۳۵۷ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۵۸)، سید کرامتالله ملک حسینی، ۵ اردیبهشت ۱۳۵۷ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۵۰)، سید ابوالقاسم خویی، ۸ تیر ۱۳۵۷ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۸۰)، سید شهابالدین مرعشی نجفی، ۱۳۵۷ (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۸۱). ضمناً سید کاظم شریعتمداری تأیید شریعتی را تکذیب کرده است. (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۵، ص ۱۳۱)
[۴۸] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص ۳۴۶.
[۴۹] جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص ۳۴۶.
[۵۰] در حاشیه بر چاپ سوم کتاب جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص ۳۴۷.
[۵۱] توبۀ او از نوگرایی تا پیروزی انقلاب مسلماً ادامه داشته است. اما به شهادت آثار باقیمانده، او نوع خاصی از نوگرایی را در ربع قرن آخر حیاتش بروز داده است.
[۵۲] سید حسین مدرسی، مکاتبات دوستانۀ استاد دکتر سید حسین مدرسی و رسول جعفریان، تدوین رسول جعفریان، قم: مورخ، ۱۳۹۴، ص ۷۳. بر أساس عبارت مذکور، جعفریان در پرانتز در شرح عبارت خامنهای چنین نوشته است: «علی القاعده منظور ایشان از موتور محرک آقای میلانی، سید مرتضی جزایری است که بعدها بهطور کلی از مشی انقلابیگری و نوگرایی کنار کشید و مخالف شد.» (جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص ۳۴۷)
[۵۳] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۶۲-۲۵۸ با تلخیص.
[۵۴] دربارۀ سید مرتضی جزایری تحقیقی گسترده انجام دادهام. جزئیات بیشتر را به زمان انتشار آن موکول میکنم.
[۵۵] نامۀ علی شریعتی به سید ابراهیم میلانی (پسر عموی آقا سید محمدهادی میلانی مرجع تقلید) مورخ سال ۱۳۵۱، کتاب نامهها، مجموعه آثار دکتر علی شریعتی، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۶۶، ج ۳۴، ص ۱۰۵-۱۰۴. نامبرده با اسم مستعار محمد مقیمی کتبی علیه شریعتی منتشر کرده که شریعتی در متن نامه آنها را إفشا کرده است.
[۵۶] مصاحبۀ حجتالإسلام والمسلمین [سید محمود] دعائی، فصلنامۀ حوزه، دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم، دوره ۸، شماره پیاپی ۴۵، مرداد ۱۳۷۰، ص ۹۳-۹۲؛ گوشهای از خاطرات حجتالإسلام والمسلمین سید محمود دعائی، تهران: چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۷، ص ۱۷۰-۱۶۹. در منبع دوم، این جمله اضافه دارد: «حضرت امام همۀ کتابهای دکتر شریعتی را خوانده بودند.»
[۵۷] در بخش دوم، دو نقل قول از سید صادق طباطبایی و عبدالکریم سروش مبنی بر اینکه آقای خمینی کتاب مسئلۀ حجاب را خوانده بود و تأیید میکرد، نقل شد و نقل دعایی از هر دو دقیقتر است.
[۵۸] آقای خمینی در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۶۶ به محمدحسن ثقفی اجازه در امور حسبیه و شرعیه داده است. (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۰۶)
[۵۹] نظر جلالالدین فارسی دربارۀ علی شریعتی به تفصیل اینجا قابل مراجعه است: جلالالدین فارسی، زوایای تاریک، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات حدیث، ۱۳۷۳، ص ۱۵۹-۱۵۲.
[۶۰] جلالالدین فارسی، زوایای تاریک، ص ۳۱۱-۳۱۰.
[۶۱] به عنوان مثال، این گفتۀ ایشان دربارۀ محمد مصدق (۱۳۴۵-۱۲۶۱) قابل ذکر است: «او هم مُسلِم نبود.» (صحیفه امام، بیانات مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، ج ۱۴، ص ۴۵۶) بنگرید به یادداشت دفاع از مسلمانی مصدق! (۱۳۴ اسفند ۱۳۹۵).
[۶۲] برای آشنایی با مواضع آقای خمینی بعد از رهبری در مورد علی شریعتی بنگرید به این روایت دست اول: آن مسائل بالاتر! حدود اختیارات ولایت فقیه همان حدود اختیارات خداوند تبارک و تعالی است (۱ آذر ۱۳۹۶).
[۶۳] اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص۲۱۰، متن عربی نامه مورخ سهشنبه ۱۸ رمضان ۱۳۹۷ ق [۱۲ شهریور ۱۳۵۶]. دستخط نامۀ عسکری و ترجمۀ فارسی آن: خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی: زندگی و مبارزات آیتالله علامه سید مرتضی عسکری، به کوشش سید محمود خسروشاهی، قم: کلبه شروق، ۱۳۹۰، ص ۹۸ و ۵۶-۵۵.
[۶۴] خسروشاهی، زندگی و مبارزات آیتالله علامه سید مرتضی عسکری، ص۷۲-۴۹.
[۶۵] سید باقر طباطبایی قمی (۱۳۵۶-۱۲۹۶) دایی سید موسی صدر، چند ماه قبل از وفاتش نیز بابت برگزاری مراسم بزرگداشت علی شریعتی به خواهرزادهاش اعتراض کرده است. صدر محترمانه به دایی خود پاسخ داده است: “نامه امام موسی صدر به داییاش دربارۀ مراسم دکتر شریعتی”، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، بیتا.
[۶۶] خسروشاهی، زندگی و مبارزات آیتالله علامه سید مرتضی عسکری، ص ۶۴.
[۶۷] مدرسۀ معصومیه پایگاه طلاب بسیجی و پاسدار حوزۀ علمیۀ قم که به شکل سازمانیافته حکومتی علیه هر دگراندیشی مذهبی و سیاسی آتش بهاختیار بوده و هستند.
[۶۸] علامه عسکری و زیارت عاشورا، مرکز العلامة العسکری للدراسات الإسلامیة، بیتا؛ خسروشاهی، خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی: زندگی و مبارزات آیتالله علامه سید مرتضی عسکری، ص ۳۹-۳۶.
[۶۹] ابن قولویه، کامل الزیارات، تصحیح و تعلیق عبدالحسین امینی، نجف: المطبعة المرتضویة، ۱۳۵۶ ق [۱۳۱۶ ش] ص ۱۷۹؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق نشر الفقاهة، قم: ۱۳۷۸، ص ۳۳۲.
[۷۰] حسین الراضی، زیارة العاشوراء في المیزان: دراسة لزیارة عاشوراء سنداً ومتناً وما طرء علیها من تزویر و تحریف، بیروت: دار المحجة البیضاء، ۲۰۰۸ م [۱۳۸۷ ش]. در نسخۀ چاپی موجود (شیخ طوسی، مصباح المتهجد، تصحیح حسین الأعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۹۹۸ م) ص ۵۳۹، بدون کمترین اشارهای به تفاوت نسخ خطی، زیارت عاشورا حاوی لعن مشهور است.
[۷۱] منتخب الادعیة، تألیف لجنة تنظیم الکتب الدراسیة، تقدیم مرتضی عسکری، تهران: نشر المجمع العلمی الإسلامی، ۱۴۰۴ ق [۱۳۶۳-۱۳۶۲ ش]، ۲۱۳ ص (جیبی).
[۷۲] عسکری، حدیث الکساء فی کتب مدرسة الخلفاء ومدرسة أهل البیت، الفکر الاسلامي، تهران، دوره ۳، شماره ۲۴-۲۳، ۶-۵ /۱۳۹۵ ق [بهار ۱۳۵۴]، ص ۵۴-۳۰؛ الهادی، قم، دوره ۵، شماره ۴، ۱۳۹۷ ق [۱۳۵۶]، ص ۱۴۱-۱۱۸.
[۷۳] ناصر بن خسرو قبادیانی، دیوان ناصر خسرو، تنظیم جهانگیر منصور، تهران: مؤسسۀ انتشارات نگاه و نشر علم، ۱۳۷۳، قصیدۀ شماره ۴۵، ص ۱۴۲.
[۷۴] از جمله: سید مرتضی عسکری، عبدالله بن سبأ وأساطير أخرى (۲ جلد، ۱۳۳۵)، أحادیث أم المؤمنین عائشة (۲ جلد، ۱۳۴۰-۱۳۳۹)، خمسون ومائة صحابي مختلق (۲ جلد، ۱۳۵۳)، نقش ائمه در احیای دین ( ۲ جلد، ۱۳۵۷)، معالم المدرستين (۳ جلد، ۱۳۷۳)، القرآن الكريم وروايات المدرستين (۳ جلد، ۱۳۷۴)، و عقائد الإسلام من القرآن الكريم (۲ جلد، ویرایش دوم: ۱۳۷۴).
[۷۵] رهنما، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد، ص ۳۹۰، به نقل از [فاقد اسم نویسنده، حسین] (روشنی)، پاسخی بهنامۀ استاد، جلد دوم، تهران: بینا، ۱۳۵۴، ص ۲۵۸.
[۷۶] سمعه: انجام دادن کار نیکو تا شخص نام خود را در افواه بیندازد و به نیکوکاری مشهور شود، ریاکاری؛ شهرت، نیکنامی، آوازۀ نیک. (فرهنگ فارسی عمید)
[۷۷] در متن منتشرشده به جای «تا» “یا” درج شده است.
[۷۸] در متن منتشرشده به جای “خاندان” «کافران» درج شده که قطعاً نادرست است.
[۷۹] علی حجتی کرمانی (۱۳۷۹-۱۳۱۶) متولد کرمان، مترجم کتاب «الإسلام و مشکلات الحضارة» سید قطب (قاهره: دار احیاء الکتب العربیة، ۱۹۶۲ م) با عنوان «فاجعۀ تمدن و رسالت اسلام» در سال ۱۳۵۱. بحث در این عبارت کتاب بوده است: «إن أبا بکر وعمر و علیاً وابن عمر وابن عباس ومالکاً وأبا حنیفة وأحمد بن حنبل والشافعي وأبا یوسف و محمداٌ والقرافی والشاطبی وابن تیمیة وابن قیم الجوزیة والعز بن عبدالسلام (علیهم رضوان الله) …» (ص ۱۹۶ متن عربی کتاب: قاهره: دار الشروق، ۲۰۰۵ م). ظاهراٌ در ترجمۀ فارسی، عبارت «رضوان خدا بر ایشان باد» عیناً ترجمه شده و به این دلیل مورد لعن جزایری واقع شده بود! چاپ ششم کتاب (تهران: القبس- فردوس، ۱۳۶۵) که اکنون در اختیار من است عبارت «رضوان خدا بر ایشان باد» (ص ۲۴۱) را ندارد.
[۸۰] مصرع دوم این شعر عربی در متن منتشرشده اینگونه درج شده “وإن لست تدری فالمصیبة أعظم” یعنی بهجای کلمۀ «کنت» واژۀ «لست» خوانده شده که قطعاً نادرست است. نشانی شعر: انتهای قصیده میمیه، ابن قیم جوزیة، حادی الأرواح الی بلاد الإفراح، تحقیق زائد بن احمد النشیری، جدّة: دار عالم الفوائد، ۱۴۲۸ق، ص ۱۵. معنی: اگر نمیدانستی، این مصیبت است و اگر میدانی [و کاری نمیکنی] مصیبت بزرگتری است.
[۸۱] برای درک موضع آقا مرتضی حائری یزدی، توجه به این نامه مفید است: “نامهای چهار صفحهای خطاب به آقای حائری دربارۀ کتاب شهید جاوید و گلایه از آقای حائری که موضع قاطعی در مقابل مطالبی که برخی از مخالفان دربارۀ این کتاب نوشته و گفتهاند که این کتاب فاتحۀ تشیع را خوانده، نگرفتهاند. نویسندۀ نامه نوشته است: «جناب آقای حائری، به نظرم اکثر طلاب روشن و بیدار و متوجه أوضاع سیاسی حوزه، انتشار این قبیل مطالب و تحریک جنابعالی و آقای [ظ سید مهدی] روحانی و یکی دو نفر که قابل نام بردن نیستند، وادار کردن به گفتن چیزی علیه کتاب یا آقای مشکینی و منتظری ولو یک کلمه «نمیدانم» خیلی ساده نیست.» نامه امضای شخصی به نام الأحقر شیخ رضا التهرانی دارد و البته بدون تاریخ.” رسول جعفریان، “مروری بر اسناد برجای مانده از آیتالله شیخ مرتضی حائری [یزدی] ”، صد سالگی حوزۀ قم: مجموعه مقالات به مناسبت صد ساله شدن حوزۀ علمیۀ قم (نوروز ۱۳۰۱ – ۱۴۰۱ خورشیدی)، به کوشش رسول جعفریان، قم: نشر مورخ، ۱۴۰۰، سند شماره ۱۳۸ و ۱۳۹، ص ۵۱۲. احتمالاً نویسندۀ نامه محمدرضا تهرانی (۱۳۷۳-۱۲۹۱) صاحب ‘حقایق الفقه فی شرح شرایع الاسلام’ (در بیش از پنجاه مجلد) باشد.
[۸۲] جعفریان، “مروری بر اسناد برجای مانده از آیتالله شیخ مرتضی حائری [یزدی] ”، سند شماره ۱۵۶: نامۀ سید صدرالدین جزایری دربارۀ مسائل مربوط به مخالفان [به قول او] ولایت است، ص ۵۱۵-۵۱۴. متن نامه بر اساس دستخط صدرالدین جزایری که گراور آن را همراه با متن مقاله منتشر کردهام باز تصحیح شده است.
[۸۳] مطهری تا اواخر اسفند ۱۳۴۹ یکی از دو چهرۀ اصلی جریان حسینیۀ ارشاد بوده است. در این تاریخ، از حسینیۀ ارشاد جدا میشود و بهتدریج از منتقدان علی شریعتی میشود. مرتضی مطهری و مهدی بازرگان در اعلامیۀ مشترک مورخ ۲۳ آذر ۱۳۵۶ دربارۀ «آثار مرحوم دکتر شریعتی» نوشتند: «نسبتهایی از قبیل سنیگری وهابیگری به او را بیاساس است، و او در هیچیک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت، معاد، عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است، اما … در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشکالات فراوان گردیده است . … اینجانبان بر آن شدیم ضمن احترام به شخصیت او و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام … طی نشریاتی نظریات خود را دربارۀ مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بهصراحت اعلام داریم.» (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۱۷-۲۱۶) البته مدتی بعد بازرگان امضای خود را پس گرفت. مطهری در نامهای خصوصی به آقای خمینی در سال ۱۳۵۶ انتقادات خود را دربارۀ آراء شریعتی با استاد خود در میان میگذارد. (اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۲۵-۲۱۸) این نامه بعد از ترور وی منتشر میشود. انتقادات تفصیلی مطهری به آراء شریعتی در کتاب زیر آمده است: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد ۳۴: حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، تهران: انتشارات صدرا، ۱۴۰۱، ۳۳۶ صفحه.
[۸۴] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۹۵-۹۴.
[۸۵] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۵۳. جزایری در زمرۀ عشرۀ مبشره نبود، اما روی آنها تأثیر زیادی داشت و پرچمدار دفاع از ولایت شده بود. دفاع از ولايت ظاهر خوبی داشت، چون به اعتقادات مردم شكل میداد، ولى ته قضيه سياسى -اقتصادى بود. توجيه آنان هم برای بازگشت از مبارزه این بود که اعتقادات مردم در خطر است و ترس از عواقب مبارزه، هیچ نقشی در انتخاب آنان ندارد. آقاى جزايرى در بين روحانيت سنتى از معدود كسانى بود كه ديد سياسى داشت و تا حدودی توانایی سازماندهى و راهاندازی تشكيلات داشت و شاید بتوان گفت فرد محوری جبهۀ مخالف با مبارزه و نهضت ایشان بود. … ايشان داماد آقاى ميلانى * بودند و بيت مرحوم آقای ميلانى هم در مخالفت با مبارزه شهره بودند. بههرحال آقای جزایری با استفاده از این امتیاز، حسابى علیه جبهۀ مقابل تلاش مىكرد و تحرک زیادی داشت تا جبهۀ روحانيت ضد امام را شكل دهد. در عين حال، به فعالیتهای خود شكل موجهى میداد تا بتواند متدینین را جذب كند. (مصاحبۀ معادیخواه با بنیاد شهید بهشتی، مورخ ۲۸ دی ۱۳۷۸) * سید محمدعلی میلانی (پسر آقا سید محمدهادی) داماد سید صدرالدین جزایری بوده است، در نتیجه سید مرتضی جزایری برادر عروس آقای میلانی بوده است نه داماد ایشان.
[۸۶] مصاحبه با دکتر ناصر میناچی دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی، بخش اول.
[۸۷] سید محمد بهشتی، موقعیت زن در اسلام، تهیه و تنظیم بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی، تهران: روزنه، ۱۳۹۸، ص ۲۶-۲۵ (تاریخ بحث ۲۷ فروردین ۱۳۴۷).
[۸۸] بهشتی، موقعیت زن در اسلام، ص ۱۳۱-۱۲۸.
[۸۹] بهشتی، موقعیت زن در اسلام، ص ۱۵۲-۱۵۱ (تاریخ مصاحبه ۱۳۵۹).
[۹۰] مصاحبه با دکتر ناصر میناچی دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی، بخش اول.
[۹۱] متن کامل سخنرانی (منهای پرسش و پاسخ) اینجا در دسترس است: من محمد حسینی بهشتی هستم، بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی، تهران: روزنه، ۱۳۹۶، «گزارش مرکز اسلامی هامبورگ، حسینیه ارشاد، ۱۴ خرداد ۱۳۴۹»، ص ۱۲۴-۹۹.
[۹۲] مصاحبه با دکتر ناصر میناچی دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی، بخش اول.
[۹۳] در فایل صوتی پرسش و پاسخ این جلسه به مدت ۳۶ دقیقه چنین پرسش و پاسخی نیست. در متن سخنرانی به مدت ۸۲ دقیقه هم چنین مطلبی مطرح نشده است. متن کتبی پرسش و پاسخ این جلسه در این دو جا منتشر شده است: بازشناسی یک اندیشه: بازشناسی بیستمین سالگرد شهادت آیتالله دکتر بهشتی، تهران: بقعه، ۱۳۸۰، ص ۶۴-۵۰؛ من محمد حسینی بهشتی هستم، تهران: روزنه، ۱۳۹۶، ص ۱۶۷-۱۵۳ (در این کتاب، این پرسش و پاسخها اشتباهاً در ذیل گزارش مرکز اسلامی هامبورگ در اصفهان درج شده است).
[۹۴] شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۷، ۶۷۲ صفحه.
[۹۵] عبارت داخل گیومه را عیناً از فایل صوتی پرسش و پاسخ سخنرانی نقل میکنم. متأسفانه این جمله در دو کتاب بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید دکتر بهشتی نقل نشده است: بازشناسی یک اندیشه، ص ۵۰؛ و من محمد حسینی بهشتی هستم، ص ۱۵۳. لازم به ذکر است که فایل صوتی سخنرانی و پرسش و پاسخ را خود بنیاد در اختیارم قرار داد.
[۹۶] محمد محققی لاهیجی، نمایندۀ آقای بروجردی در مرکز اسلامی هامبورگ و به مدت هشت سال (۱۳۴۱-۱۳۳۴) نخستین امام جماعت مسجد آن بود. بنگرید به تربت پاکان، ج ۳، ص ۱۸۳۳-۱۸۳۱.
[۹۷] بازشناسی یک اندیشه: یادنامۀ بیستمین سالگرد شهادت آیتالله دکتر بهشتی، تهیه و تنظیم بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله بهشتی با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان اصفهان، تهران: بقعه، ۱۳۸۰، ص ۵۲-۵۰؛ در کتاب «من محمد حسینی بهشتی هستم» پرسش و پاسخهای این سخنرانی اشتباهاً بعد از سخنرانی دیگری درج شده است: «گزارش مرکز اسلامی هامبورگ، اصفهان، کانون علمی و تربیتی جهان اسلام، ۲۲ خرداد ۱۳۴۹» ص ۱۵۴-۱۵۳. البته در انتهای گزارش مذکور تذکر داده شده: «متأسفانه پرسش و پاسخها در نوار موجود نبود.» اما بعد بلافاصله پرسش و پاسخهای مذکور درج شده است!
[۹۸] مطهری، مسئلۀ حجاب، ص ۱۰۰: «اگر دختران در اجتماعات عمومی لباس ساده بپوشند، کفش ساده به پا کنند، با چادر یا با پالتو و روسری کامل به مدرسه و دانشگاه بروند، آیا در چنین شرایطی بهتر درس میخوانند یا با وضعی که مشاهده میکنیم؟»
[۹۹] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۵۵-۲۵۴.
[۱۰۰] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۵۴.
[۱۰۱] مصاحبه با دکتر ناصر میناچی دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی، بخش اول. نقل دیگر: «آقای دکتر بهشتی در جلسهای اینجا حدود دو ساعت راجع به پنج سال فعالیت در هامبورگ صحبت کردند. چون تازه از فرنگ آمده بودند و به جو اینجا آشنا نبودند، دو اشتباه در سخنرانیهایشان پیش آمد که بعد از آن سخنرانی، روحانیان علیه دکتر بهشتی قیام کردند و من یادم هست که در منزل آقای [محمدتقی] فلسفی بودیم و ایشان با صراحت تأکید کردند که آقای دکتر بهشتی تا ده سال نباید منبر بروند و به همین دلیل دکتر بهشتی تا روز انقلاب (حدود ده سال) منبر نرفتند. اغلب در منازل و انجمن اسلامی مهندسین و [انجمن اسلامی] پزشکان صحبت میکردند. بنابراین همان یک جلسه که ایشان آمد چنین ماجرایی حادث شد.» (میناچی، تاریخچۀ حسینیه ارشاد، ص ۵۵-۵۴)
[۱۰۲] حسین عمادزاده اصفهانی (۱۳۶۹-۱۲۸۴) فرزند احمد عماد الواعظین.
[۱۰۳] اتهام وهابی بودن را فقط عمادزاده اصفهانی نزده بود. بر اساس اسناد ساواک، این اتهام از سوی دیگر روحانیون ولایتی هم نسبت به هر دو مطرح شده بود.
[۱۰۴]عبارت داخل “گیومه” مربوط به سخنرانی بهشتی در مشهد است که در نقل پیشگاهیفرد با سخنرانی حسینیه ارشاد خلط شده است.
[۱۰۵] امامان جماعت مرکز اسلامی هامبورگ از بدو تأسیس تا انقلاب به ترتیب: محمد محققی لاهیجی (۱۳۴۱-۱۳۳۴)، سید محمد بهشتی (۱۳۴۹-۱۳۴۴)، محمد مجتهد شبستری (۱۳۵۷-۱۳۴۹)، سید محمد خاتمی (۱۳۵۹-۱۳۵۷). مشخص نیست چطور محمد مجتهد شبستری از قلم پیشگاهیفرد افتاده است.
[۱۰۶] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۹۷-۹۵.
[۱۰۷] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۹۷.
[۱۰۸] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۹۹. به نوشتۀ پیشگاهیفرد، در این جلسه سید حسین خادمی، مدرس و صادقی هم حضور داشتند. به گفتۀ سید علیرضا بهشتی، یکی از شرکتکنندگان این جلسه سید ابوالحسن شمسآبادی بوده است. پیشگاهیفرد خود در این جلسه اجازه حضور نیافته است، چرا که جلسه مختص روحانیون بوده است.
[۱۰۹] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۱۰۰-۹۹.
[۱۱۰] سید هادی خسروشاهی، فرزند سید باقر، را نباید با سید هادی خسروشاهی، فرزند سید مرتضی، مورخ اشتباه گرفت.
[۱۱۱] خاطرات محمد پیشگاهیفرد، ص ۱-۱-۱۰۰.
[۱۱۲] نامۀ سلطان حسین تابنده گنابادی به شهید دکتر بهشتی (۱۰ صفر ۱۳۹۰ ق)، وبسایت بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی.
[۱۱۳] سخنرانی “من دنیاپرست نیستم که به هر صورت جنگ کنم”، وبسایت بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی.
[۱۱۴] بهشتی، من محمد حسینی بهشتی هستم، ص ۱۳۷-۱۳۵.
[۱۱۵] در تبیین این رویکرد بنگرید به بازاندیشی هویت اسلام شیعی (۲۳ مرداد ۱۳۹۱).
[۱۱۶] معادیخواه، جام شکسته، ج ۲، ص ۲۵۷-۲۵۶.
[۱۱۷] تحلیل انتقادی کتاب «بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت» و تک تک مقالات آن در این درسگفتار به تفصیل صورت گرفته است: آقای طباطبایی، انقلاب و نظام، قسمت نهم، ۸ مرداد ۱۴۰۱. مقالۀ سید مرتضی جزایری در این مجموعه: تقلید اعلم یا شورای فتوا (ص ۲۱۳-۲۱۶).
[۱۱۸] میرزا حسن سعید تهرانی چهلستونی و پدرش میرزا عبدالله سعید تهرانی چهلستونی.
[۱۱۹] مجتبی تهرانی (۱۳۹۱-۱۳۱۶) و مرتضی تهرانی (۱۳۹۷-۱۳۱۲) پسران عبدالعلی تهرانی (۱۳۸۷-۱۳۱۸ ق).
[۱۲۰] عبارت داخل پرانتز را از جلسۀ دوم مصاحبه، مورخ ۶ بهمن ۱۳۷۸ معادیخواه با بنیاد شهید بهشتی نقل میکنم که همین خاطره را نقل کرده است.
[۱۲۱] عشرۀ مبشره علمای بزرگ سنتی تهران بودند که رتبتاً بعد از آقایان شیخ محمدتقی آملی (۱۲۶۵-۱۳۵۰) و سید احمد خوانساری (۱۳۶۳-۱۲۷۰) بودند و آگهیهای تسلیت را با پیشوند «الأحقر» امضا میکردند. بعضی با تعبیر «احاقرۀ تهران» از آنها یاد میکردند. میرزا محمدباقر آشتیانی (۳۶۳-۱۲۸۴)، سید احمد شهرستانی (۱۳۷۰-۱۲۸۵)، سید محمدعلی سبط الشیخ (۱۲۹۰-۱۳۶۶)، حاج آقا باقر قمی (فرزند حاج آقا حسین قمی) (۱۳۵۶-۱۲۹۶)، سید علینقی موسوی تهرانی (پدر سید محمد موسوی جلالی تهرانی) (۱۳۶۸-۱۲۸۶)، و حسن سعید تهرانی (۱۳۷۴-۱۲۹۸) مطمئناً به مجموعۀ مذکور تعلق داشتهاند. در گفتگو با عبدالمجید معادیخواه، وی مسئلۀ محوری عشرۀ مبشره را جاانداختن مرجعیت آقای سید ابوالقاسم خویی بعد از وفات آقای سید محسن حکیم میدانست. به نظر وی، مخالفت با حسینیۀ ارشاد، علی شریعتی، شهید جاوید و مسئلۀ حجاب و دیگر آثار مرتضی مطهری برای ایشان فرعی بود. (پایان نقل قول) به نظر میرسد عشرۀ مبشره را نباید با ولایتیها خلط کرد. همپوشانی دارند، اما دو جریان مجزا بودهاند. عشرۀ مبشره جریان سنتی روحانیون تهران بوده است، در حالی که ولایتیها جریانی بوده که کوبیدن هرگونه نواندیشی دینی با چماق ولایت در آن مسئلۀ محوری بوده است.
[۱۲۲] عزیزالله دولابی (۱۳۵۹-۱۲۸۵) مشهور به ریختهگر از دوستان مهدی عراقی. بنگرید به خاطرات حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲)
[۱۲۳] معادیخواه، جام شکسته، ج۳، ص ۸۲-۸۰ با تلخیص.
[۱۲۴] برای آشنایی اجمالی با مستند فقهی مسئله، بنگرید به: سجده بر مُهر، تربت حسینی و فرشهای رایج (۲۵ خرداد ۱۳۹۲).
[۱۲۵] مستندات فقهی مسئله را اینجا ملاحظه کنید: عدم مشروعیت شهادت ثالثه در اذان (۵ اردیبهشت ۱۳۹۲).
[۱۲۶] مراد، مقالۀ مطهری با عنوان “مشکل اساسی در سازمان روحانیت” در کتاب “بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت” (۱۳۴۱) است.
[۱۲۷] مصاحبۀ عبدالمجید معادیخواه دربارۀ شهید آیتالله دکتر بهشتی با بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی، جلسۀ دوم، ۶ بهمن ۱۳۷۸.
[۱۲۸] بخوانید قائل به تقریب بین مذاهب اسلامی با حفظ هویت شیعی.
[۱۲۹] تاریخ تولد سید صدرالدین جزایری ۷ ذیحجۀ ۱۳۱۳ ق [۳۱ اریبهشت ۱۲۷۵] (محمد شرف رازی، گنجینۀ دانشمندان [تهران]، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۳، ج۳، ص ۴۲۱)؛ تاریخ وفات وی: ۳ آذر ۱۳۵۵(حوادث الأیام، القسم الثانی، عباس الحائری، إعداد احمد رضا الحائری، در کتاب میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه بزرگ حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۸، دفتر دهم، ص ۱۰۶).
[۱۳۰] بدیع الزمان فروزانفر (۱۳۴۹-۱۲۷۶) از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۶ رئیس دانشکدۀ معقول و منقول دانشگاه تهران بوده است. مهدی حائری یزدی در اسم رئیس دانشکده اشتباه کرده است. رئیس دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ (زمان بازنشستگی) محمد محمدی ملایری (۱۳۸۱-۱۲۹۰) بوده است.
[۱۳۱] محمد مفتح دکترای خود را در سال ۱۳۴۴ گرفته است. از تیر ۱۳۴۹ به استخدام دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران درمیآید. در سال ۱۳۵۴ امامت مسجد قبا را به عهده میگیرد. (قاسم تبریزی، روشنگر طریق بیداری: نیمنگاهی به حیات علمی و عملی عالم مجاهد شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، یاران: ویژهنامۀ شهادت دکتر محمد مفتح، شماره ۱۴، دی ۱۳۸۵، ص ۱۲-۶) زمان سفر مفتح به مصر بر اساس اسناد ساواک، ظاهراً حوالی اوایل بهار ۱۳۵۶ بوده است. (کتاب آیتالله شهید دکتر محمد مفتح به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسیهای تاریخی، وزارت اطلاعات، ۱۳۸۲، ص ۳۶۰ و ۳۸۸) بنابراین خاطرهای که حائری یزدی تعریف میکند در اتاق محمد محمدی ملایری رئیس دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۶ اتفاق افتاده است.
[۱۳۲] خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، مصاحبه کننده ضیاء صدقی، ۴ فوریه ۱۹۸۹ [۱۵ بهمن ۱۳۶۷]، نوار شماره ۴، ص ۱۴-۱۲، پروژۀ تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، به همت حبیب لاجوردی؛ خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی (استاد فلسفه، فرزند بنیادگذار حوزۀ علمیۀ قم)، بهکوشش حبیب لاجوردی، تهران: نشر کتاب نادر، ۱۳۸۱، ص ۱۰۷-۱۰۵. متن دوم حاوی «اصلاحات و افزودن توضیحات» حائری یزدی است. آنها را در نقل اعمال کردهام. ضمناً نقلْ تلخیصشدۀ خاطرات است.
[۱۳۳] برای ادلۀ این رویکرد بنگرید به عدم جواز لعن خلفای راشدین، أمهات مؤمنین و صحابه (۶ شهریور ۱۳۹۲).