فصل سوم
ولايت كلامى
در حكومت ولايى و ولايت فقيه، آيا مراد از ولايت، ولايت كلامى است؟ يعنى ولايت به همان معنا كه در علم كلام در مورد معصومين بكار مىرود و از اصول مذهب است؟ در پاسخ به اين سؤال چارهاى جز بحث از ولايت كلامى نداريم.
۱. ولايت اهل بيت پيامبر عليهمالسلام به معناى محبت و مودت ايشان، يكى از تعاليم اسلامى است. به حكم صريح قرآن، مسلمانان موظفند «مودت فى القربى» را رعايت كنند.(۵۴) اگرچه در بعضى مصاديق اهل بيت بين شيعه و سنى اختلاف است، اما در حكم ولاء اهل بيت، شيعه و سنى همداستانند. به اين نوع از ولايت، ولاء محبت يا ولاء قرابت گفته مىشود.(۵۵)
۲. در كلام شيعه، ولايت غالباً به معناى امامت بهكار مىرود. بر اين اساس ولايت يك مسئله اعتقادى و كلامى است نه يك مسئله عملى و فقهى. بلكه ولايت از اصول مذهب است، نه از فروع اعتقادى و كلامى. توحيد، نبوت و معاد از اصول دين، و امامت و ولايت از يك سو و عدل از سوى ديگر از اصول مذهب محسوب مىشوند. بنابراين اعتقاد به امامت و ولايت همانند اعتقاد به عدالت خداوند از شاخصههاى تشيع هستند و بدون چنين اعتقادى، فرد از دايره مذهب بيرون است.(۵۶)
۳. مراد از امامت و ولايت (در كلام شيعه) استمرار كليه شئون پيامبرصلى الله عليه وآله به استثناى نبوت، در جانشينان بر حق ايشان است. توضيح اين كه، پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله شئون متعددى داشتهاند. اين شئون عبارتند از:
اول. تلقى و ابلاغ وحى.
دوم. تبيين و تشريح وحى و تفصيل احكام الهى.
سوم. قضاوت در منازعات عمومى و خصوصى مسلمانان.
چهارم. رياست عامه و زعامت سياسى مسلمانان.
پنجم. وساطت فيض بين آسمان و زمين، ولايت تكوينى.
مسلمانان در اين كه حضرت محمد صلى الله عليه وآله، حائز همگى شئون ياد شده بودهاند اتفاق نظر دارند.(۵۷)
۴. با رحلت رسول اكرمصلى الله عليه وآله نبوت ختم شده، وحى الهى منقطع مىگردد و نخستين شأن پيامبرصلى الله عليه وآله به پايان مىرسد. آيا چهار شأن ديگر پيامبر نيز همچون شأن اول، با رحلت ايشان پايان مىپذيرد؟ اهل سنت معتقدند با رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله كليه شئون ايشان پايان پذيرفته است، به اين معنا كه پيامبرصلى الله عليه وآله، تنها معصوم است و پس از ايشان از جانب خداوند، كسى يا كسانى براى تبيين و تشريح معصومانه وحى و تفصيل احكام الهى معين نشده است. رياست دنياى مردم به عهده اهل حل و عقد نهاده شده و از جانب خدا و رسول، كسى به عنوان خليفه رسولاللَّه صلى الله عليه وآله منصوب نشده است. بحث قضاوت نيز همانند زعامت سياسى است. ارائه شأن پنجم نيز در كلام سنت مورد بحث قرار نگرفته است.(۵۸)
۵. شيعه معتقد است اگرچه با رحلت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وحى منقطع مىشود و نبوت ختم مىگردد، اما از آنجا كه قرآن كريم متكفل خطوط كلى اسلام است و اين خطوط كلى نيازمند تبيين و تشريح معصومانه است، به اين معنا كه چنين تبيين و تشريحى همچون تبيين و تشريح پيامبر مُرّ حق باشد، بهعلاوه اگرچه خداوند تعاليم اسلامى را بهطور كامل به پيامبر ابلاغ كرده است و پيامبر نيز اين تعاليم آسمانى را بهطور كامل تلقى كرده و به گونه كامل ابلاغ كرده است، اما آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله بيان فرموده، همه آن چيزى نيست كه به عموم مسلمانان ابلاغ كرده است، چراكه ابلاغ عمومى تمام آن تعاليم جهانشمول و زمانشمول محتاج وقوع ظرف زمانى مناسب است، از همينرو جزئيات و تفاصيل بسيارى از احكام الهى در كلمات پيامبر صلى الله عليه وآله ذكر نشده است، لذا از جانب خداوند، كسانى عهدهدار تبيين و تشريح معصومانه وحى و تفصيل احكام الهى گشتهاند. اين افراد منصوب از جانب خداوند كه توسط پيامبر صلى الله عليه وآله به مردم معرفى شدهاند، در كلام شيعه، «امام» يا «ولى» ناميده مىشوند.(۵۹)
۶. از ديدگاه شيعه، شرايط تصدى منصب امامت و ولايت عبارتند از:
اول. عصمت، به اين معنى كه در تبيين وحى و تفصيل تعاليم و احكام الهى عمداً و سهواً خطا نكند.
دوم. علم غيب، به اين معنى كه براى انجام اين وظيفه خطير، داراى علم خداداد و موهوبى و لدنّى باشد.
سوم. منصوص، به اين معنى كه توسط خداوند به اين مقام رفيع، نصب خاص شده، توسط پيامبر صلى الله عليه وآله به مسلمانان معرفى شده باشد. تنها كسانى صلاحيت تصدى منصب رفيع امامت و ولايت را دارند كه حائز هر سه شرط ياد شده باشند.(۶۰)
۷. شيعه معتقد است كه بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، فاطمه زهرا(عليها السلام)، اميرالمؤمنين علىبنابىطالب (عليه السلام)، امام حسن عليه السلام ، امام حسين عليه السلام ، امام سجاد عليه السلام، امام محمد باقر عليه السلام، امام جعفرصادق عليه السلام، امام موسى كاظم عليه السلام، امام رضا عليه السلام، امام محمدتقى عليه السلام، امام علىالنقى عليه السلام، امام حسن عسكرى عليه السلام ، و امام زمان (عجلاللَّهتعالى فرجهالشريف) معصوم و عالم به علم لدنى و غيب هستند.
در كلام شيعه اين ۱۴ نور پاك، داراى ولايت هستند،(۶۱) يعنى سخنشان در تبيين وحى و تفصيل تعاليم و احكام الهى، مرّ حق محسوب مىشود و مرجع معصوم دينى به حساب مىآيند. چهارده معصوم پس از قرآن كريم، تنها منابع خطاناپذير اسلام هستند. به عبارت ديگر قرآن كريم، رسولاكرم صلى الله عليه وآله و عترت طاهره منابع اصيل و خالص و معصوم دين هستند. اسلام از ديدگاه تشيع يعنى قرآن و پيامبر صلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهما السلام . عمل به وصيت جاويد رسولاللَّه صلى الله عليه وآله در حديث متواتر ثقلين،(۶۲) معيّت دائمى و تلازم قرآن و عترت است. لذا دين بدون تبيين و تفصيل تعاليم و احكام الهى از سوى كارشناسان معصوم، وحى ناقص است.(۶۳) روز اكمال دين و اتمام نعمت، روزى است كه ولايت عترت طاهره در كنار كتاب خدا و رسولاكرم صلى الله عليه وآله به مردم معرفى شده است: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى.»(۶۴)
۸. تبيين و تشريح وحى و تفصيل و بيان جزئيات تعاليم و احكام الهى از سوى عترت طاهره عليهما السلام، نه از سنخ نقل و توضيح و تفسير صحابه و تابعين است، نه از قبيل اجتهاد و استنباط و تفقه مجتهدان و فقيهان و مفسران.(۶۵) بيانات اهل بيت عليهمالسلام، متن دين است، عين حق است و كاملاً منطبق بر واقع، در تبيين و تشريح ائمه عليهما السلام خطا، راه ندارد، اين تفاصيل برگرفته و استمرار علم لدنى رسول اكرم صلى الله عليه وآله است. حال آن كه عالمان دين اولاً تنها براساس متن دين (كتاب خدا و بيانات رسول خدا و اهل بيت) مىتوانند سخن بگويند و بدون چنين ابتنايى سخنشان پذيرفته نيست؛ به عبارت ديگر، اعتبار رأى عالم دين (اعم از مفسر و متكلم و فقيه و محدث و…) به اتكاى رأى او بر منابع اصيل دينى بستگى دارد، حال آن كه اين منابع معصوم براى اثبات صحت و دينى بودن خود محتاج استناد به غير نيستند. ثانياً عالمان دين بر فرض عدالتشان معصوم نيستند و در برداشت و رأى آنان خطا راه دارد (مُخْطىءِ)، حال آن كه در بيان و رأى ائمه عليهما السلام خطا (عمداً و سهواً) راه ندارد. ثالثاً نظر و رأى اهل بيت عليهما السلام يقيناً دين است، حال آن كه استنباط و اجتهاد علما و فقها بويژه در موارد اختلافى، براساس ظن (ولو ظن معتبر شرعى) دين است.
بنابراين هرگز صحابه و تابعين يا فقيهان و مجتهدان نمىتوانند اين وظيفه ائمه عليهما السلام را به عهده بگيرند و مسلمانان را ازاهل بيت عليهما السلام بىنياز گردانند. وظيفه عالمان دين، مجتهدان و فقيهان ارجاع فروع به اصول و استنباط و استخراج احكام دين براساس تعاليم ائمه عليهما السلام است.
۹. نياز جامعه اسلامى به ولايت اهل بيت عليهما السلام يك نياز دائمى است و مختص به دوره و زمان خاص نيست. فهم و درك صحيح دين، اقتضا مىكند همواره براساس تعاليم كارشناسان معصوم دين به تعاليم و گزارههاى دينى بنگريم. اهميت تعاليم اهل بيت عليه السلام به ميزانى است كه بدون مراجعه به روايات ايشان نمىتوان رأى صائب دين را در هيچ مسئلهاى ابراز داشت. روش تفسير قرآن به قرآن از آموزشهاى ائمه عليهما السلام است.(۶۶) در مباحث اعتقادى اهل بيت عليهما السلام از بسيارى اسرار و ظرايف، پرده برداشتهاند.(۶۷) جزئيات اكثر قريب به اتفاق احكام شرعى توسط ائمه عليهما السلام بيان شده(۶۸) است. حجم بيانات اهل بيت در تشريح و توضيح و تفصيل و بيان جزئيات تعاليم دين بيش از صدبرابر حجم قرآن كريم و فرمايشات رسولاكرم صلى الله عليه وآله است.(۶۹)
۱۰. ولايت اهل بيت عليهما السلام اقتضا مىكند كه مسلمانان عملاً به ايشان تقرب جويند. ائمه عليهما السلام انسانهاى كامل هستند و «اسوه» و الگوى جاودانه بشرى به حساب مىآيند. سيره و روش و منش و عملكرد ائمه عليهما السلام در شرايط مختلف زمانى – مكانى همچون بيان ايشان، قابل اعتناست و اعتقاد به ولايت اقتضا مىكند به ايشان تمسك شود. كلاً امام كسى است كه به او اقتدا مىشود و به عمل او تأسى مىگردد.
۱۱. در ولايت دو تقسيم مهم مطرح است. يكى تقسيم ولايت به ولايت ذاتى و ولايت غيرى و ديگرى تقسيم ولايت به ولايت تكوينى و ولايت تشريعى. ولايت ذاتى، ولايتى است كه از غير ناشى نشده، ولىّ، آن را بالذات واجد است و ناشى از نفس خود ولىّ مىباشد. ولايت غيرى، ولايتى است كه فرد، بالذات و بنفسه ندارد و از جانب ولى ذاتى به او تفويض شده است.
ولايت تكوينى يعنى تصرف و تدبير در خلقت و حيات كائنات. ايجاد موجودات، ناشى از ولايت تكوينى است. ولايت تشريعى يعنى ولايتى كه قانون به شخص ولىّ مىدهد؛ از مهمترين موارد ولايت تشريعى حق قانونگذارى و تصرف و تدبير در تقنين است. ولايت ذاتى منحصر در ذات احديت است. خداوند تبارك و تعالى صاحب ولايت تكوينى ذاتى است، و هر ولايت تشريعى نيز مىبايد با تفويض و اذن شارع – يعنى خداوند – باشد. خداوند حق تشريع را براى رسولاكرم صلى الله عليه وآله به رسميت شناخته است. ائمه عليهما السلام اگرچه صاحب حق تشريع شمرده شدهاند، اما اين حق را اعمال نكردهاند و در تبيين و تشريح وحى و تفصيل جزئيات احكام الهى، همواره مخبر از تشريع خدا و رسول صلى الله عليه وآله بودهاند.(۷۰)
۱۲. به نظر شيعه، معصومان؛ يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهما السلام صاحب مرتبهاى از ولايت تكوينى غيرى هستند و بر جهان و انسان نفوذ غيبى دارند و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب هستند و به اذناللَّه وسائط فيض الهى هستند. ولايت تكوينى يا ولاء تصرف و معنوى، فصل مشترك كلام شيعى و عرفان است. معجزههاى صادره از معصومان، مظهر اين ولايت است. زمام هدايت معنوى آدميان به دست امام عليه السلام است. و زمين هرگز از حجت خدا – صاحب ولايت معنوى – خالى نمىماند. يكى از بركات امام غايب(عج) بهرهمندى جهان از ولايت معنوى ايشان است. ولايت معنوى از مسايل اعتقادى است اما از اركان تشيع به حساب نمىآيد و از موارد اختلاف تشيع و تسنن نيز شمرده نمىشود.(۷۱)
۱۳. پيامبر صلى الله عليه وآله در عصر خود از جانب خداوند زعامت سياسى و قضاوت در مرافعات مسلمين را به عهده داشته است. شيعه معتقد است كه پس از رسولاكرم صلى الله عليه وآله، ائمه اطهار عليهما السلام به زعامت سياسى و قضاوت از جانب خداوند منصوب شدهاند و اطاعت از ايشان به عنوان «ولى امر مسلمين» واجب است. ولايت قضايى و ولايت زعامت از شئون ولايت اهل بيت عليهما السلام است.(۷۲) اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و حقوق عمومى براى حفظ مواريث معنوى يعنى توحيد، معارف الهى و ضوابط اخلاقى و اجتماعى دين است. احكام قضايى و سياسى پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام وحى نيست بلكه مبتنى بر مدارك و شواهد و قرائن است. معصوم عليه السلام اگرچه به حكم خداوند رهبرى سياسى جامعه را به عهده دارد، اما موظف به مشورت است. در حكم خدا كه نمىتوان مشورت كرد، بنابراين احكام قضايى و سياسى ايشان غير از ابلاغ وحى يا تبيين وحى است.(۷۳)
۱۴. «در مسئله امامت آنچه در درجه اول اهميت است، مسئله جانشينى پيامبر است در توضيح و تبيين و بيان دين منهاى وحى.»(۷۴) اساس مسئله در باب امامت اين جنبه معنوى است. «حكومت يكى از شاخههاى امامت است ما هرگز نبايد چنين اشتباهى را مرتكب شويم كه تا مسئله امامت در شيعه مطرح شد، بگوييم يعنى مسئله حكومت.»(۷۵) «بعضى از متكلمين هم گاهى چنين اشتباهى را مرتكب مىشوند. امروز اين اشتباه خيلى تكرار مىشود.»(۷۶) «مسئله حكومت از فروع و يكى از شاخههاى خيلى كوچك مسئله امامت است و اين دو را نبايد با يكديگر مخلوط كرد.»(۷۷) واضح است كه با وجود مرجع معصوم دينى، حكومت هم خودبهخود از آن اوست. اما غفلت از نكته اساسى در امامت و ولايت به عنوان متمم نبوت وكارشناسى معصومانه دين، و تحويل آن به تكليف حكومت از نظر اسلام، تنزل مسئله رفيع امامت به مسئله حكومت دنيوى است.
۱۵. اختلاف اصلى شيعه و سنى در مسئله امامت و ولايت، در مورد پيشواى معصومى است كه پس از پيامبر معالم دين را بايد از او اخذ كرد و تبيين و تفصيل او از وحى و احكام الهى، متن دين محسوب مىشود. اين امر اعتقادى مرز ميان دو مذهب است. اما اين كه خليفه رسول اكرم چه كسى بايد باشد؟ آيا از جانب رسولاللَّه نصب شده است يا اين كه توسط اهل حل و عقد انتخاب مىشود؟ بحثى تاريخى است.(۷۸) شيعه معتقد است كه اميرالمؤمنين علىبنابىطالب عليه السلام بر طبق ادله قطعى از سوى خداوند به جانشينى پيامبر صلى الله عليه وآله منصوب شده است، اما اهل سنت معتقدند كه پيامبر تكليف پس از خود را تعيين نكرده است و مسئله را به انتخاب اهل حل و عقد سپرده است. اين مسئله اگر چه در زمان حضور ائمه معصومين عليهما السلام مهمترين مسئله اجتماعى بوده است، اما در عصر غيبت امام معصوم مبسوطاليد سالبه به انتفاء موضوع است(۷۹) و از مسائل با ارزش تاريخى به حساب مىآيد، هرچند زير پا گذاشتن ديدگاه نبوى در اين زمينه خسارات جبرانناپذيرى به جهان اسلام وارد كرده است.
ضمناً درباره تكليف حكومت در زمان غيبت معصوم در علم كلام بحثى به ميان نيامده است و متكلمين نفياً يا اثباتاً از ولايت فقيه سخن نگفتهاند.
اكنون پس از آشنايى با ابعاد مختلف ولايت كلامى با بصيرت بيشترى مىتوان به سؤال اصلى بحث پاسخ داد: مراد از ولايت در ولايت فقيه چيست؟ آيا مىتواند مراد از آن، ولايت كلامى باشد؟ در اين صورت با شرط غيرقابل تفكيك ولايت كلامى يعنى، عصمت چه بايد كرد؟ آيا مىتوان در آثار و لوازم ولايت كلامى قائل به تبعيض شد به اين معنى كه بعضى را پذيرفت و از بعضى اغماض كرد؟ بهعلاوه آيا مسئله ولايت فقيه مسئلهاى فقهى يا كلامى است؟ لوازم و آثار كلامى بودن مسئله (علاوه بر اين كه ولايت در ولايت فقيه به معناى ولايت كلامى است يا نه) چيست؟
۵۴) سوره شورى، آيه ۲۳، «قل لااسئلكم عليه اجراً الا المودّة فى القربى.»
۵۵) استاد شهيد مرتضى مطهرى، ولاءها و ولايتها، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۷۱-۲۷۶.
۵۶) رجوع كنيد به آيتاللَّه محمدمؤمن قمى، مقاله ولايةالولىالمعصوم(ع) در مجموعه مقالات دومين كنگره جهانى امام رضا(ع)، ج ۱ (مجموعة آثار المؤتمر العالمى الثانى للامام الرضا(ع)، الجزءالاول)، مشهد، ۱۳۶۵.
۵۷) رجوع كنيد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، بحث معانى و مراتب امامت، ص ۴۶-۵۶.
استاد محمدتقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، بخش امامت.
۵۸) استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص ۵۰-۵۱.
۵۹) شيخ مفيد، اوائل المقالات، مصنفات الشيخ المفيد، المجلدالرابع، ص ۳۹، «اتفق اهل الامامة على انّه لابدّ فى كل زمان من امام موجود يحتجّ اللَّه عزّوجلّ به على عباده المكلفين، و يكون بوجوده تمام المصلحة فى الدين». استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، بحث امامت و بيان دين بعد از پيامبر(ص)، ص ۶۶-۸۵. استاد مصباح، راهنماشناسى، بحث امامت.
۶۰) شيخ مفيد، اوائل المقالات، مصنفات الشيخ المفيد، ج ۴، ص ۳۸-۳۹. سيدمرتضى، الشافى فى الامامة. شيخ طوسى، تلخيص الشافى. خواجه نصيرالدين طوسى، تجريد الاعتقاد، المقصد الخامس فى الامامة، مسئله ۴,۳,۲. علامّه حلّى، نهجالحق و كشفالصدق.
و از معاصرين به عنوان نمونه رجوع كنيد به استاد جعفر سبحانى، الالهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل. استاد مصباح يزدى، راهنماشناسى.
۶۱) از جمله رجوع كنيد به خواجه نصيرالدين طوسى، تجريدالاعتقاد، مقصد پنجم، مسئله ۵ و ۸. علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص ۳۶۷-۳۹۷.
۶۲) قال رسولاللَّه (ص): «ايها الناس انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى اهل بيتى فتمسكوا بهما لن تضلّوا فان اللطيف الخبير اخبرنى و عهد الىّ انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض»، جامع احاديث الشيعة، ج ۱، ص ۲۹.
۶۳) رجوع كنيد به مقدمه آيتاللَّهالعظمى بروجردى بر جامع احاديث الشيعه، ج ۱.
۶۴) سوره مائده، آيه ۳. در تفسير و توضيح اين آيه رجوع كنيد به علامه طباطبايى، الميزان، ج ۵، ص ۱۶۷-۲۰۱ (چاپ بيروت). و استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، صفحه ۱۱۵-۱۳۷.
۶۵) استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص ۵۲، «امامت نوعى كارشناسى اسلامى مىشود، اما يك كارشناسى خيلى بالاتر از حد يك مجتهد. كارشناسى از جانب خدا، و ائمه يعنى افرادى كه اسلامشناس هستند البته نه اسلامشناسانى كه از روى عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند كه قهراً جائزالخطا باشند، بلكه افرادى كه از يك طريق رمزى و غيبى كه بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پيامبر گرفتهاند…» و نيز رجوع كنيد به آيتاللَّه محمدرضا مظفر، عقايدالاماميه، ص ۷۰.
۶۶) رجوع كنيد به علامه طباطبايى، قرآن در اسلام، بخش دوم، چگونگى تعليم قرآن مجيد.
۶۷) به عنوان نمونه رجوع كنيد به علامه طباطبايى، على و فلسفه الهى.
۶۸) روايات ائمه (ع) درباره فروع فقهى در دو مجموعه ذيل جمعآورى شده است:
شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه، ۳۰ج (تصحيح مؤسسه آل البيت).
محدث نورى، مستدرك وسايل الشيعه، ۱۸ج (تصحيح مؤسسه آل البيت).
۶۹) مجموعه روايات نقل شده از ائمه (ع) مجموعه عظيمى را تشكيل مىدهد، به عنوان مثال رجوع كنيد به علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ۱۱۰جلد.
۷۰) رجوع كنيد به آيتاللَّه محمد مؤمن قمى، مقاله ولاية الولى المعصوم (ع)، دومين كنگره جهانى امام رضا(ع)، ۱۳۶۵.
۷۱) رجوع كنيد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، ولاءها و ولايتها، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۸۴-۳۰۷. نيز امامت و رهبرى، ص ۸۱-۸۳.
۷۲) از جمله رجوع كنيد به سيدمرتضى، الذخيرة فى علم الكلام، باب الكلام فى الامة، ص ۴۰۹-۴۲۹. عبدالرزاق لاهيجى، گوهر مراد، مقاله سوم، باب سوم، از صفحه ۴۶۰ به بعد.
۷۳) رجوع كنيد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص ۴۷-۵۱.
۷۴) پيشين، ص ۷۱.
۷۵) پيشين، ص ۷۰.
۷۶) پيشين، ص ۷۱.
۷۷) پيشين، ص ۷۱.
۷۸) آيتاللَّه محمدرضا مظفر، عقايدالامامية، ص ۷۰، «ولايهمنا من بحث الامامة فى هذه العصور اثبات انهم هم الخلفاء الشرعيون و اهل السلطة الالهيه، فان ذلك امر مضى فى ذمّة التاريخ و ليس فى اثباته مايعيد دورة الزمن من جديد او يعيد الحقوق المسلوبة الى اهلها و انما الذى يهمنا منه ما ذكرنامن لزوم الرجوع اليهم فى الاخذ با حكام اللَّه الشرعية و تحصيل ما جاء به الرسول الاكرم(ص) على الوجه الصحيح الذى جاء به.» نيز رجوع كنيد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص ۹۲.
آيتاللَّه محمدتقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، ص ۴۱۴: «اختلاف در بحث امامت بر سر اين نيست كه آيا پيامبر جانشين خود را تعيين فرمود يا نه كه اين يك بحث تاريخى است نه اعتقادى. بلكه آنچه به عنوان يك اصل اعتقادى مطرح است و شيعه آن را يكى از اصول دين مىشمارد و پذيرفتن آن را ريشه همه بركات دنيا و آخرت و انكارش را منشاء همه مفاسد اجتماعى مىداند اين است كه خدا كسى را به عنوان جانشين پيامبر در عهدهدارى مقامات آن حضرت جز مقام دريافت وحى نبوت قرار داده است و اين كار بر خدا لازم است و جانشينان داراى ملكة عصمت او همچنين داراى علم خداداد هستند.»
۷۹) رجوع كنيد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص ۸۱.