فصل پنجم: ولايت در قرآن

فصل پنجم
ولايت در قرآن
النبىُّ اَوْلى بالمؤمنينَ مِنْ اَنفُسِهِمْ
احزاب / ۶
قرآن كريم سنگ اول بناى تفكر و معارف اسلامى است. در علوم اسلامى، ناسازگارى هر مسئله و انديشه اى با مبانى قرآنى، آن مسئله و انديشه را بى اعتبار مى كند. در سنت عترت طاهره عليهما السلام «لزوم عرضه بر قرآن» به عنوان قاعده عمومى اعتبار روايات مطرح شده است.(۱۰۹) قاعده «لزوم عرضه بر قرآن» در حوزه روايات و احاديث منحصر نمى شود. اين قاعده ملاك اعتبار تمامى مسائل علوم و معارف اسلامى است. آنچه با مبانى و اصول قرآنى معارض است، هرگز در سراى انديشه اسلامى بار عام نمى يابد و اگر ندانسته مسئله اى ناسازگار با محورهاى قرآنى در علوم اسلامى، اذن دخول يافته باشد با اصل اصيل «لزوم عرضه بر قرآن» پالايش مى شود. علوم و معارف اسلامى به ميزان رعايت اصول و ضوابط قرآنى و به مقدارى كه از قاعده تدبّر قرآنى بهره برده باشند، از اعتبار، اصالت و بالندگى برخوردارند. شيوه هاى تدبر و رجوع و استفاده از تعاليم حيات بخش قرآن را وامدار كارشناسان معصوم وحى – ائمه عليهما السلام – هستيم.
با توجه به طرح گسترده مسئله ولايت در علوم اسلامى از قبيل عرفان، كلام و فقه، و تفاوت منظر جدى عارفان، متكلمان و فقيهان در بيان مراد اصطلاحى ولايت، براى درك صحيح تر معناى ولايت و احكام آن به قرآن كريم مراجعه مى كنيم و مى كوشيم به سؤالاتى از اين قبيل پاسخ دهيم: در قرآن كريم، ولايت به چه معنا يا به چه معانيى استعمال شده است؟ قرآن كريم ولايت چه كسى يا چه كسانى را به رسميت شناخته است؟ آيا در عصر غيبت معصوم، ولايت بر حوزه عمومى، مستند قرآنى دارد؟
۱. در قرآن كريم ۲۳۳ بار مشتقات مختلف ماده «ولى» استعمال شده است. خانواده ولايت از كلمات كثيرالاستعمال قرآنى محسوب مى شوند. از اين تعداد، ۱۱۰بار به صورت فعل (ماضى، مضارع و امر) و ۱۲۳ بار به صورت اسم در قرآن به كار رفته است. افعال قرآنى خانواده ولايت به جز يك مورد ثلاثى مجرد(۱۱۰)، همگى در قالب ابواب ثلاثى مزيد (۳۰ مورد از باب تفعيل و ۷۹ مورد از باب تفعّل) استعمال شده اند. اما اسمهاى قرآنى خانواده ولايت جز يك مورد ثلاثى مزيد (مُولَّى )(۱۱۱) همگى در قالب ثلاثى مجرّد (صفت مشبهه، صفت افعل، مصدر، مصدر ميمى، اسم فاعل) به كار رفته اند. اين اسماء عبارتند از: ولىّ (۸۶ مورد)، مَوْلى (۲۱ مورد)، اَوْلى (۱۲ مورد)، وَلايت (به فتح واو، ۲ مورد)، والى(۱۱۲) (۱ مورد) (در قالب مفرد، جمع و مضاف). واژه وِلايت (به كسر واو) در قرآن كريم مطلقاً استعمال نشده است.
۲. نزديك به نيمى از استعمالات قرآنى واژه هاى خانواده ولايت به معناى لغوى به كار رفته اند و به دور از اصطلاحات فنى عرفانى، كلامى، و فقهى ولايت هستند. اكثر قريب به اتفاق افعال اين ماده و تعداد اندكى از اسماء مشتق از آن(۱۱۳) از اين قبيل هستند. به عنوان مثال مى توان از پراستعمالترين فعل قرآنى اين خانواده يعنى تَولّى (۱۱۴) (باب تفعّل) به معناى اعراض كردن، دور شدن و سر باز زدن، و پس از آن از وَلّى (۱۱۵) (باب تفعيل) به معناى برگردانيدن و منصرف كردن ياد كرد. بنابراين بحث فنى ولايت در قرآن بر حدود ۱۲۰ واژه از اين خانواده كه غالباً اسم هستند متمركز مى شود. لازم به ذكر است كه گاهى مفاد بحث ولايت بدون استعمال الفاظ آن از اين خانواده، در قرآن آمده است. اين موارد نيز به بحث اضافه شده تا سيماى كامل ولايت قرآنى در حدّ وسع بشرى ترسيم شود.
۳. براساس موارد استعمال قرآنى، مراد از ولايت نحوه اى نزديكىِ بدون فاصله بين دو شى ء است كه موجب نوعى حق تصرف و مالكيت تدبير در غير مى شود. در ولايت، نوعى اولى و احق بودن به غير از خود او نهفته است. در واقع ولايت باعث رفع موانع و حجابها بين ولىّ و مولى مى گردد. حيثيت قرب و اولويت مى تواند از حيث مودّت و محبت و جاذبه روحى باشد به گونه اى كه ولىّ، محبوب محسوب مى شود و «ولايت محبت» شكل مى گيرد، يا از حيث نصرت و يارى باشد، آن گونه كه امرى مانع از دفاع ناصر از منصور، متصور نباشد، «ولايت نصرت»؛ يا از حيث تدبير و تصرف در غير باشد، «ولايت تدبيرى»، يا از حيث نسب باشد به نحوى كه بين ميت و ولىّ او در ارث، فاصلى نباشد.(۱۱۶)
۴. در كلى ترين تقسيم، ولايت در قرآن به دو قسم ولايت ايجابى و ولايت سلبى تقسيم مى شود.(۱۱۷) مراد از ولايت ايجابى، ولايتى است كه از سوى قرآن كريم به رسميت شناخته و تجويز شده و بالاتر از آن از پيروان قرآن كريم خواسته شده آن را بپذيرند و از بركات دنيوى و اخروى آن بهره مند شوند. دخول در حوزه ولايت ايجابى از لوازم ديندارى و خداپرستى است. از آن سو قرآن كريم از نوعى ولايت منفى نيز بشدّت مذمت كرده، عدم پذيرش آن را از سوى پيروانش خواستار شده و چنين ولايتى را نقطه مقابل تدين و مسلمانى شمرده است. جامعه قرآنى جامعه اى است كه از اين ولايت مورد نهى اكيد قرآن كريم به درآمده باشد.
۵. ولايت ايجابى در قرآن كريم از حيث اقسام صاحبان ولايت به سه قسم تقسيم مى شود: ولايت الهى (ولايت خداوند بر ماسوى)، ولايت مَلَكى (ولايت فرشتگان بر آدميان)، و ولايت بشرى (ولايت آدميان).
۶. مهمترين ولايت ايجابى در قرآن كريم، ولايت خداوند تعالى است. تا آنجا كه يكى از اسماء حسنى الهى «ولىّ» و ديگرى «مَوْلى » است. خداوند تعالى صاحب دو گونه ولايت است: ولايت تكوينى يا حقيقى، ولايت تشريعى يا اعتبارى.(۱۱۸) ولايت تكوينى يعنى تصرف در همه اشياء و تدبير امر خلق هرگونه كه اراده كند. از جمله شواهد ولايت تكوينى خداوند اين دو آيه است: «ام اتّخذوا من دونه اولياء فاللَّه هو الولى»(۱۱۹)، «مالكم من دونه من ولى ولاشفيع.»(۱۲۰)
مراد از ولايت تشريعى، هدايت، ارشاد، توفيق، تشريع شريعت، و به طور كلى ولايت در امور مرتبط با دين است. اگرچه هدايت، ارشاد و دين بر همگان عرضه مى شود، اما تنها گروهى از انسانها اين ولايت تشريعى را مى پذيرند و تحت ولايت الهى قرار مى گيرند. بر اين اساس خداوند ولىّ مؤمنين و متقين است و ديگران از چنين ولايتى بى بهره اند. «اللَّه ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور»(۱۲۱) ، «اللَّه ولىّ المؤمنين»(۱۲۲) ، «اللَّه ولىّ المتقين»(۱۲۳) ، «اللَّه مولى الذين آمنوا.»(۱۲۴)
او «ولىّ حميد»(۱۲۵) است، او بهترين مولى است، «نعم المولى و نعم النصير».(۱۲۶) او تنها ولى است، جز او كسى ولىّ واقعى نيست، «فاللَّه هو الولىّ».(۱۲۷) و با برخوردارى از ولايت او، به غير او نيازى نيست «كفى باللَّه وليا و كفى باللَّه نصيرا».(۱۲۸) ولايت خداوند منحصر به دنيا نيست، دنيا و آخرت هردو تحت ولايت اوست، در هردو سرا مدبّر واقعى، ناصر حقيقى و محبوب اصلى اوست: «انت وليّى فى الدنيا و الآخرة».(۱۲۹) جز پرهيزكاران و پرواپيشگان صلاحيت پيوستن به صف اولياى او را ندارند. «انْ اولياءُه الاّ المتّقون»(۱۳۰). دوستان خدا – اولياء الهى – نه از گذشته محزونند نه از آينده ترسان، به رضاى دوست راضى اند. «الا ان اولياء اللَّه لاخوف عليهم ولاهم يحزنون»(۱۳۱) كافران و ظالمان در دنيا و آخرت از ولايت خداوند بى بهره اند: «والظالمون مالهم من ولىّ ولانصير»،(۱۳۲) «خالدين فيها ابداً لايجدون وليّاً و لانصيراً»،(۱۳۳) «ان الكافرين لامَوْلى لهم.»(۱۳۴)
خداوند مولاى حقيقى است و ولايتهاى ديگر به تبع و به اذن اوست. كسى بر خداوند ولايت ندارد. «ولم يكن له ولىّ من الذّل و كبّره تكبيراً.»(۱۳۵)
ولايت خداوند بر مؤمنين به معناى واقعى كلمه، «مطلقه» است و همه شئون آنان را شامل مى شود. اين ولايت اعم از ولايت تدبيرى، ولايت نصرت و ولايت محبت است.
۷. ملائكه كه جنود خداوند در تدبير عالم به حساب مى آيند بر دو گونه اند. برخى امور عمومى عالم را بر عهده دارند و در وظايفشان بين مؤمن و كافر فرقى نيست. فرشتگان نگهبان، موكّلان ارزاق و آجال و… از اين قبيل اند. دسته دوم ملائكه مسدّدين مختص به اولياى الهى هستند. ملائكه مسدّدين در دنيا و آخرت به تسديد و تأييد مؤمنان و صالحان مشغولند.(۱۳۶) ولايت فرشتگان مختص پرهيزكاران است. «ان الذين قالو ربنّا اللَّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة الاّتخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة التى كنتم توعدون نحن اولياءكم فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة.»(۱۳۷) يارى فرشتگان به مسلمين در جنگ بدر از بركات همين ولايت است.(۱۳۸)
۸. در قرآن كريم سه قسم كاملاً متمايز ولايت بشرى مطرح شده است: قسم اول. ولايت خاص رسول اكرم صلى الله عليه وآله و مؤمنى كه در حال ركوع در راه خدا انفاق مى كند. قسم دوم. ولايت اصناف خاص فقهى از قبيل اولياى دم، اولياى صغار و اولياى ارث. قسم سوم. ولايت عامه مؤمنين و مؤمنات. ولايت در اقسام سه گانه بشريش با هم تفاوت جوهرى دارد.
۹. قرآن كريم در آيات متعددى ولايت رسول اكرم حضرت محمدبن عبداللَّه صلى الله عليه وآله بر مؤمنان را به رسميت شناخته است. مراد از ولايت نبوى، ولايت تشريعى تبعى است (ولايت تشريعىِ اصلى مختص خداوند است) يعنى ابلاغ وحى و تبيين تعاليم الهى، دعوت و تربيت امّت، قضاوت در مرافعات و زعامت سياسى مسلمانان.(۱۳۹) مقصود از ولايت نبوى در قرآن كريم ولايت تدبير و تصرّف و ولايت مودّت و محبت است و از ولايت نصرت نبى صلى الله عليه وآله در قرآن بحثى به ميان نيامده است.(۱۴۰) پيامبر صلى الله عليه وآله در جميع شئون امت جهت سوق ايشان به سوى خدا ولايت دارد.
اولين و مهمترين مستند قرآنى ولايت نبوى آيه شريفه «النبى اَوْلى بالمؤمنين من انفسهم»(۱۴۱) است. پيامبر از مؤمنين به خودشان سزاوارتر است. مراد از اين اولويت و سزاوارى همان «ولايت» است. چراكه مقوّم ولايت همين تقدم و اولويت و سزاوارى بود.(۱۴۲) اين ولايت و اولويت مطلق است و همه امور شخصى و اجتماعى، دنيوى و اخروى، تكوينى و اعتبارى را شامل مى شود. به عبارت ديگر مفاد اين آيه شريفه ولايت مطلقه رسول اللَّه(ص) است.(۱۴۳) اين ولايت با ويژگيهاى ياد شده مختص رسول اكرم صلى الله عليه وآله است. واضح است كه اولويت مورد بحث آيه (ولايت) غير از نبوت است،(۱۴۴) چرا كه دليلى نداريم كه ديگر انبياء نيز از چنين ولايتى برخوردار بوده اند، بعلاوه اين ولايت بسيار وسيع تر از زعامت سياسى است. ولايت نبوى (اولويت مورد اشاره آيه) برخاسته از مجموعه صفات و سجاياى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله است و آن را ناشى از يكى از مناصب ايشان (از قبيل امارت و زعامت) دانستن قولى بدون دليل و تخصيص بدون قرينه است.
دومين مستند قرآنى ولايت نبوى آيه شريفه «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا…»(۱۴۵) است كه به زودى به تشريح آن خواهيم پرداخت. ابعاد مختلف ولايت نبوى در ديگر آيات قرآن كريم بدون استعمال لفظ ولايت و مشتقات آن مطرح شده است. از جمله مستندات قرآنى ابلاغ وحى و تبيين تعاليم الهى و دعوت و تربيت امت از سوى رسول اكرم صلى الله عليه وآله آيات ذيل است:
«لقد منّ اللَّه على المؤمنين اذبعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(۱۴۶)
«لتبيّن للناس ما نزّل اليهم»(۱۴۷)
«انك لتهدى الى صراط مستقيم»(۱۴۸)
مستندات قرآنى قضاوت و حكومت رسول اكرم (ص) آيات ذيل است:
«و ماكان لمؤمن و لامؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص اللَّه و رسوله فقد ضل ضلالاً بعيداً»(۱۴۹)
«فلا و ربّك لايؤمنون حتى يحكّموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلّموا تسليماً»(۱۵۰)
«انا انزلنا اليك الكتاب بالحقّ لتحكم بين الناس بما اراك اللَّه»(۱۵۱)
«انما المؤمنون الذين آمنوا باللَّه و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستأذنوه»(۱۵۲)
«لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً قديعلم اللَّه الذين يتسلّلون منكم لواذاً فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم»(۱۵۳)
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى ء فردّوه الى اللَّه و الرسول ان كنتم تومنون باللَّه و باليوم الآخر.»(۱۵۴)
۱۰. در قرآن كريم در مورد هيچ يك از انبيا ديگر از واژه «ولايت» و مشتقات آن استفاده نشده است. قرآن خبر مى دهد كه ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام از پس ابتلايى عظيم به مقام امامت مى رسد: «واذابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فاتمهنّ قال انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذريّتى قال لاينال عهدى الظالمين»(۱۵۵) باطن اين امامت همان ولايت است و بسيار فراتر از زعامت سياسى و امارت دنيوى است.(۱۵۶) به اجماع قاطبه مفسران شيعه به دليل ذيل آيه (لاينال عهدى الظالمين) لازمه احراز امامت مورد نظرِ آيه، عصمت است.(۱۵۷) قرآن كريم از منصب خلافت داود عليه السلام نيز گزارش كرده است: «يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحقّ».(۱۵۸) قرآن از سليمان عليه السلام(۱۵۹) و يوسف عليه السلام(۱۶۰) به عنوان مَلِك ياد كرده و طالوت را نيز ملِك منصوب از جانب خداوند (بدون نبوت) ذكر كرده است.(۱۶۱)
۱۱. قرآن كريم غير از ولايت نبوى، تنها يك ولايت خاص بشرى ديگر را پذيرفته است. قرآن كريم صاحب اين ولايت را با صفت و اشاره مشخص كرده و به نامش تصريح نكرده است:
«انّما وليّكم اللَّه و رسوله و الّذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون و من يتولّ اللَّه و رسوله و الذين آمنوا فان حزب اللَّه هم الغالبون».(۱۶۲)
اين آيات ولايت را در خداوند، رسول و مؤمنان نمازگزارى كه در هنگام ركوع صدقه مى دهد، منحصر كرده است.
روايات متعددى شأن نزول آيه را انفاق اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در هنگام ركوع نماز ذكر كرده اند. مفسران شيعه بالاتفاق و بسيارى از مفسران اهل سنت به اين مهم تصريح كرده اند.(۱۶۳)
از آنجا كه آيه شريفه فوق، ولايت خدا و ولايت رسول صلى الله عليه وآله و اين ولايت را ولايت واحدى دانسته، چراكه يك ولايت آن هم با لفظ مفرد به هر سه نسبت داده، ولايت على عليه السلام و ولايت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله به ولايت خداوند برمى گردد، ولايت بالاصالة از آن خداوند و بالتبع از آن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله و على عليه السلام است.(۱۶۴) عنوان مشير در اين آيه حاكى از ولايت و امامت اميرالمؤمنين عليه السلام است. مقام ولايت برخاسته از تمامى سجايا و صفات على عليه السلام است. اختصاص ولايت به يكى از مناصب على عليه السلام (از قبيل امارت و زعامت) بدون دليل است. ضمناً بنا به تصريح روايات معتبر، مراد از «صالح المؤمنين» كه در كنار خداوند و جبرييل، مولاى پيامبر صلى الله عليه وآله خوانده شده اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام است.(۱۶۵) «فان اللَّه هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين.»(۱۶۶)
اگرچه مقام عصمت اهل بيت عليه السلام در آيه تطهير(۱۶۷) و رفعت مقام آنها در آيه مباهله(۱۶۸) در قرآن كريم ذكر شده، غير از آيات فوق (در ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام)، ولايت ديگر اهل بيت عليه السلام در قرآن مطرح نشده است و مستند آن، روايات معتبر پيامبر صلى الله عليه وآله مى باشد.(۱۶۹) اما مفاد ولايت اهل بيت عليهما السلام در آيه ذيل ذكر شده است:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعواللَّه و اطيعوالرسول و اولى الامر منكم»(۱۷۰)
در اين آيه مؤمنان به اطاعت از خداوند و اطاعت از رسول صلى الله عليه وآله و اولى الامر فراخوانده شده اند. اطاعت اولى الامر در اين آيه هم عرض اطاعت رسول صلى الله عليه وآله است. اطاعت در اين آيه مطلقه است و مقيد به هيچ قيد و شرطى نيست. بلكه اين اطلاق آبى از تقييد است. در قرآن كريم قرينه اى كه اين اطاعت را مختص به موارد عدم معصيت و عدم خطا كند يافت نمى شود.(۱۷۱) حال آن كه در مواردى بسيار كم اهميت تر قرآن كريم، اطاعت والدين را مقيد به عدم شرك آنها كرده است.(۱۷۲) مفسران شيعه بالاجماع براساس استدلال ياد شده تصريح كرده اند كه لازمه اطاعت مطلقه مورد بحث آيه، عصمت اولى الامر است. چراكه اطاعت مطلقه از غيرمعصوم جايز نيست. (عدالت تنها مانع از ارتكاب معصيت است، نه مانع از ارتكاب خطا، و امر به اطاعت مطلقه از جايزالخطا، قبيح است.) بنابراين براساس استدلال ياد شده، قاطبه مفسران شيعه اولى الامر قرآنى را ائمه معصومين(ع) مى دانند.
۱۲. در قرآن كريم از ولايت سه صنف خاص فقهى، سخن به ميان آمده است: ولىّ دم، ولىّ صغار، ولىّ ارث.(۱۷۳)
اول. ولىّ دم. اگر نفس محترمه اى به ناحق كشته شود، وارثان او اولياى دم او محسوب شده، حق قصاص جانى يا اخذ ديه يا عفو او را خواهند داشت:
«ولاتقتلوا النفس التى حرم اللَّه الا بالحقّ و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطانا»(۱۷۴)
دوم. ولىّ صغير و سفيه. در هر معامله اى كه يكى از عوضين، مدت داراست، مى بايد معامله مكتوب ثبت شود و مديون به دين خود اقرار نمايد. اگر مديون، سفيه (مجنون) يا ضعيف (صغير يا پير مفرط) يا ناتوان از املاء (گنگ و ناشنوا) باشد ولىّ او عادلانه، املاء دين مى كند.
«يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمّى فاكتبوه… فان كان الذى عليه الحق سفيهاً او ضعيفاً او لايستطيع ان يملّ هو فليملل وليّه بالعدل.»(۱۷۵)
در طلاق صغيره (و مانند آن) از ولىّ نكاح به عنوان «الذى بيده عقدة النكاح» ياد شده است.(۱۷۶)
در يكى از ضرب المثلهاى قرآنى از «ابكم لايقدر على شى ء و هو كَلّ على مولاه» گنگ ناتوانى كه سربار مولاى خود است سخن به ميان آمده است.(۱۷۷)
سوم. ولىّ ارث. در قرآن كريم از وارثين ميت يعنى فرزندان، والدين، خواهران و برادران و همسر به عنوان «مَوالى » ياد شده است، «ولكل جعلنا موالى مماترك الوالدان والاقربون والذين عقدت ايمانكم فآتوهم نصيبهم»(۱۷۸)
در قصه حضرت زكريا از عموها و عموزاده ها به عنوان «موالى» و از ذريّه و فرزند به عنوان «ولىّ» ياد شده است.
«و انّى خفت الموالى من ورائى و كانت امرأتى عاقراً فهب لى من لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله ربّ رضياً.»(۱۷۹)
ضمناً در آيه اولوالارحام مراد از «اوليا»، «دوستان مؤمن»، است.(۱۸۰)
۱۳. فارغ از ولايت خاص رسول صلى الله عليه وآله و امام عليه السلام و ولايت اصناف خاص فقهى، قرآن كريم نوعى ولايت عام مؤمنين را نيز به رسميت شناخته است. مراد از اين ولايت عام، ولايت همه آحاد جامعه اسلامى اعم از زن و مرد بر يكديگر است. مراد از اين ولايت عام، ولايت نصرت، ولايت مودت و ولايت امان (اگر يكى از مسلمانان به يكى از كفار امان دهد، امان او نزد همه مسلمانان نافذ و معتبر است) است.(۱۸۱) آحاد امت اسلامى دوستدار يكديگر و ناصر و ياور هم هستند. ولايت عام ايمانى، اساس جامعه اسلامى است. وحدت امت اسلامى مبتنى بر اين ولايت عامه مسلمانان است. «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و يطيعون اللَّه و رسوله»(۱۸۲)
۱۴. احكام ولايت عمومى مؤمنين.
اول. همه آحاد امت اسلامى نسبت به يكديگر «ولىّ» محسوب مى شوند. هر مؤمنى «ولىّ» مؤمن ديگر است.
دوم. در ولايت عمومى بين مردان و زنان مؤمن هيچ تفاوتى نيست.
سوم. از حيث ولايت عمومى همه امت اسلامى مساويند، تنها ملاك اولويت و امتياز قرآنى، اولويت نبى صلى الله عليه وآله(۱۸۳) (و كسانى كه در حكم نفس نبى صلى الله عليه وآله هستند يعنى امام معصوم عليه السلام) بر مؤمنين است. بنابراين در ميان غيرمعصومين يا در عصر غيبتِ معصوم، همگان برابرند.
چهارم. ولايت عمومى در درجه اول به مودت داخلى و موالات ملى منجر مى شود. در درجه دوم به نصرت و تعاون و هميارى ملى مى انجامد. و در درجه سوم به نوعى مشاركت در تدبير منجر مى شود كه نتيجه آن امر به معروف و نهى از منكر، برپا داشتن نماز، پرداخت مالياتهاى شرعى و در مجموع اطاعت از خدا و رسول صلى الله عليه وآله است. به عبارت ديگر ولايت عمومى پشتوانه اجتماعى اقامه دين است.
پنجم. لازمه ولايت عمومى، مشاركت و نظارت عمومى است.
ششم. نتيجه ولايت عمومى، وحدت ملى امت اسلامى است. «انما المؤمنون اخوة»(۱۸۴)
هفتم. هر نوع تصرف در حوزه عمومى در چارچوب مقررات شرعى منوط به اذن از اولياى آن يعنى آحاد امت اسلامى (مؤمنين و مؤمنات) است. ولايت عمومى مختص مردان و زنانى است كه خود همگى تحت ولايت خدا و رسولند، يعنى مؤمن هستند.
ولايت عمومى مؤمنين مى تواند اساس فلسفه سياسى اسلام در عصر غيبت معصوم قرار گيرد.
۱۵. قرآن كريم علاوه بر ولايت عمومى مؤمنين، از ولايت عمومى مهاجرين و انصار در عصر بعثت خبر داده است.
مؤمنان مهاجر و انصار بر يكديگر ولايت دارند. مؤمنين كه هجرت نكرده اند از اين ولايت بى بهره هستند، مگر اين كه هجرت كنند. مراد از اين ولايت، ولايت ارث، ولايت نصرت و ولايت امان است. مؤمنين غيرمهاجر تنها مشمول ولايت نصرت هستند و از ديگر اقسام ولايت محرومند. پيامبر صلى الله عليه وآله با اتكا به اين ولايتِ عمومىِ مهاجرين و انصار، مدينةالنبى را بنياد گذاشت. تمدن اسلامى با ولايت عمومى آغاز مى شود. ولايت ارث بر مبناى برادرى دينى با آيات ولايت ارث به قرابت (اولوالارحام) نسخ شد.(۱۸۵)
«ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل اللَّه و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض و الذين آمنوا و لم يهاجروا مالكم من وَلايتهم من شى حتى يهاجروا و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر الاعلى قوم بينكم و بينهم ميثاق»(۱۸۶)
۱۶. ابعاد مختلف ولايت سلبى در آيات متعدد قرآن كريم مورد بحث قرار گرفته است.
اول. آنان كه ولايت خداوند را نپذيرفتند، گمراهند. گمراهان به لحاظ نظرى و اعتقادى، كافرند و به لحاظ عملى، ظالم. «والظالمون مالهم من ولىّ ولانصير»،(۱۸۷) «والذين كفروا اوليائهم الطاغوت»،(۱۸۸) «و من يضلل فلن تجدلهم اولياء من دونه»(۱۸۹)
دوم. قرآن، صاحبان ولايت منفى را با دو عنوان معرفى كرده است، شيطان و طاغوت. «انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤمنون»،(۱۹۰) «والذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات»(۱۹۱)
سوم. تقابل بين ولايت خداوند و ولايت شيطان تقابل سلب و ايجاب است. آن كس كه تحت ولايت خداوند نيست به حوزه ولايت شيطان وارد شده است.
چهارم. شيطان و اوليايش اگرچه بيرون از حوزه ولايت تشريعى الهى هستند، اما آنان نيز همچون همه مخلوقات جهان تحت ولايت تكوينى خداوند هستند. راز اين كه خداوند جعل شيطان به عنوان اولياى كفار را به خود نسبت مى دهد همين است.(۱۹۲)
پنجم. كفار و ظالمين در دنيا مولاى حقيقى ندارند. «والظالمون مالهم من ولى ولانصير»،(۱۹۳) «و مالهم فى الارض من ولى و لانصير»(۱۹۴) چراكه شيطان و طاغوت صلاحيت ولايت ندارند.
ششم. گمراهان در آخرت درمى يابند كه به راستى مولايى ندارند. بى ياور و بى كس، هستند. «خالدين فيها ابداً لايجدون وليّاً و لانصيرا»(۱۹۵)، «ان الكافرين لامولى لهم»(۱۹۶) آن روز آتش جهنم همنشين و مسلط بر آنهاست، «مأواكم النار هى مولاكم و بئس المصير»(۱۹۷)
هفتم. از مضرات ولايت شيطانى، عذاب اخروى،(۱۹۸) خسران مبين،(۱۹۹) تزئين اعمال،(۲۰۰) ترسانيدن اولياء،(۲۰۱) القاى مجادله(۲۰۲) است. به راستى كه شيطان، ولىّ بدى است.(۲۰۳) و خانه اولياى شيطان بنايى سست و لرزان است.(۲۰۴)
هشتم. سلطه شيطان محدود به آنها است كه از او تبعيت مى كنند و ولايت او را مى پذيرند. «انما سلطانه على الذين يتولّونه والذين هم به مشركون.»(۲۰۵)
نهم. گمراهان خود نيز بر يكديگر ولايت دارند، اين ولايت عمومى ظالمان و كافران، ولايت مودت و ولايت نصرت است. «ان الظالمين بعضهم اولياء بعض»،(۲۰۶) «والذين كفروا بعضهم اولياء بعض»(۲۰۷)
دهم. مراد از ولايت شيطان اعم از ولايت تدبير و تصرف، ولايت نصرت و ولايت مودّت است.
۱۷. قرآن كريم از اين كه مؤمنين، غيرمؤمنين را به عنوان اوليا بپذيرند بشدّت نهى كرده است.
غيرمؤمنين اين گونه معرفى شده اند، كفار و اهل كتاب، آنان كه مورد غضب خداوند هستند، دشمنان خدا و دشمنان مؤمنان، آنان كه دين ما را به سخره و بازى مى گيرند.
نمونه هايى از نهى اكيد قرآن كريم از ولايت مغضوبين به اين قرار است:
«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولّهم منكم فانه منهم»(۲۰۸)
«لايتخذوا المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من اللَّه فى شى ء الا ان تتّقوا منهم تقاة»(۲۰۹)
«يا ايها الذين آمنوا لاتتوّلوا قوماً غضب اللَّه عليهم»(۲۱۰)
«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوّى و عدوّكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قدكفروا بماجاءكم من الحق»،(۲۱۱) «و من يتولّهم منكم فاولئك هم الظالمون»(۲۱۲)
«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتّخذوا دينكم هزواً و لعباً من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء»(۲۱۳)
اول. مراد از ولايت منفى در آيات فوق، ولايت مودّت است كه به امتزاج روحى و در نتيجه انهدام دين و جامعه دينى مى انجامد.(۲۱۴) فلسفه اين نهى شديد حفظ دين و ايمان امت است. جامعه دينى در دفاع از مرزهاى عقيده و ارزش خود غيرتمند است.
دوم. اگر «ولايتِ مودت» كفار و دين ستيزان مردود باشد، به طريق اولى «ولايت تدبيرى» آنان بر جامعه اسلامى نيز مردود و حرام است. مسلمانان مجاز نيستند تحت زعامت و قيادت و سلطه غيرمسلمان قرار گيرند. «لن يجعل للكافرين على المؤمنين سبيلاً»(۲۱۵)
سوم. آنان كه به يهود و نصارى و كفار و دين ستيزان و دشمنان خدا ميل دارند و آنان را دوست دارند، از آنان محسوب مى شوند. «و من يتولّهم منكم فهومنهم»(۲۱۶) اين گرايشها، آمال و محبتهاى ماست كه هويت ما را مى سازد.
چهارم. مؤمنانى كه كفار را به ولايت پذيرفته باشند، بى ارزش اند، هيچ اند. «فليس من اللَّه فى شى ء»(۲۱۷)
پنجم. نفى ولايت كفار با نيكى كردن، منصفانه مواجه شدن، انعقاد معاهده و قرارداد و ايجاد رابطه با آنان منافاتى ندارد.(۲۱۸) بدبينى توأم با هوشيارى از لوازم ولايت سلبى در مواجهه با غيرمسلمانان است.
۱۸. از تدبر در قرآن كريم بدست مى آيد كه، اولاً، پذيرش ولايت خدا و رسول(ص) و (به نظر شيعه) ولايت اميرالمؤمنين(ع) از يك سو و نفى ولايت كفار و دشمنان خدا و آنان كه دين خدا را به مسخره و بازى مى گيرند از سوى ديگر از لوازم ديندارى و مسلمانى است.
ثانياً، ولايت عمومى مؤمنين، زيربناى جامعه اسلامى است.
ثالثاً، واژه ولايت فقيه در قرآن كريم استعمال نشده است. از مترادفات يا مضمون آن نيز در قرآن ذكرى به ميان نيامده است. به طور كلّى مسئله ولايت فقيه، فاقد مستند قرآنى است.(۲۱۹)
۱۰۹) رجوع كنيد به اصول كافى، كتاب فضل العلم، باب الاخذ بالسنة و شواهد الكتاب، احاديث ۱ تا ۶، ج ۱، ص ۹۹.
۱۱۰) يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار»، سوره توبه، آيه ۱۲۳.
۱۱۱) ولكلّ وجهة هو مولّيها»، سوره بقره، آيه ۱۴۸.
۱۱۲) اذا اراد اللَّه بقوم سوءاً فلامردّ له و مالهم من دونه من وال»، سوره رعد، آيه ۱۱.
۱۱۳) از قبيل «فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم»، سوره فصّلت، آيه ۳۴.
۱۱۴) براى مثال، «عبس و تولّى ان جاءه الاعمى»، سوره عبس، آيه ۱.
۱۱۵) براى مثال، «ما وليَّهم عن قبلتهم التى كانوا عليها»، سوره بقره، آيه ۱۴۲.
۱۱۶) راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، مادةالولى، صفحه ۵۷۰-۵۷۲؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان ذيل آيه ۲۵۷، ج ۱ ص ۳۶۴-۳۶۵. علامه طباطبايى، الميزان فى تفسيرالقرآن، ذيل آيه ۵۱ سوره مائده، ج ۵ ص ۳۶۸-۳۶۹ و ذيل آيه ۵۶ سوره مائده، ج ۶ ص ۱۱-۱۲.
۱۱۷) رجوع كنيد به ولاءها و ولايتها، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج ۳ ص ۲۰۷.
۱۱۸) رجوع كنيد به الميزان، ذيل آيه ۵۶ مائده، ج ۶، ص ۱۱-۱۲.
۱۱۹) سوره شورى، آيه ۹، «آيا (مشركان) غير خدا را به عنوان اولياء برگرفتند، حال آن كه خداوند تنها ولىّ است.»
۱۲۰) سوره سجده، آيه ۴، «شما را غير او هيچ ولىّ و شفيعى در كار نيست.»
۱۲۱) سوره بقره، آيه ۲۵۷، «خداوند ولى كسانى است كه ايمان آورده اند، آنان را از تاريكيها به سوى نور بيرون مى آورد.»
۱۲۲) سوره آل عمران، آيه ۶۸، «خداوند ولى مؤمنان است.»
۱۲۳) سوره جاثيه، آيه ۱۹، «خداوند ولى پرواپيشگان است.»
۱۲۴) سوره محمد، آيه ۱۱، «خداوند مولاى كسانى است كه ايمان آورده اند.»
۱۲۵) سوره شورى، آيه ۲۸، «وهو الولىّ الحميد.»
۱۲۶) سوره انفال، آيه ۴۰.
۱۲۷) سوره شورى، آيه ۹.
۱۲۸) سوره نساء، آيه ۴۵.
۱۲۹) سوره يوسف، آيه ۱۰۱.
۱۳۰) سوره انفال، آيه ۳۴.
۱۳۱) سوره يونس، آيه ۶۲.
۱۳۲) سوره شورى، آيه ۸.
۱۳۳) سوره احزاب، آيه ۶۵، كافران در دوزخ تا ابد جاودانند، (و بر نجات خود) ولىّ و نصيرى نمى يابند.
۱۳۴) سوره محمّد، آيه ۱۱، «به راستى كه كافران مولايى ندارند.»
۱۳۵) سوره اسراء، آيه ۱۱۱.
۱۳۶) رجوع كنيد به الميزان، ذيل آيه ۳۱ سوره فصلت، ج ۱۷، ص ۳۹۰.
۱۳۷) سوره فصلت، آيه ۳۰و۳۱، «آنان كه گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس پايدارى ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل شوند [و گويند] مترسيد و اندوهگين مباشيد و مژده باد شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده بود. ما اولياى شما در زندگى دنيا و در آخرت هستيم.»
۱۳۸) سوره آل عمران، آيات ۱۲۳ تا ۱۲۷.
۱۳۹) رجوع كنيد به الميزان، ذيل آيات ۵۵ و ۵۶ سوره مائده، ج ۶، ص ۱۳.
۱۴۰) علامه طباطبايى، الميزان، ج ۶، ص ۷.
۱۴۱) سوره احزاب، آيه ۶.
۱۴۲) رجوع كنيد به طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه ۲۵۷ سوره بقره، ج ۱، ص ۳۶۴-۳۶۵.
۱۴۳) رجوع كنيد به الميزان، ذيل همين آيه، ج ۱۶، ص ۲۷۶.
۱۴۴) علامه طباطبايى، پيشين.
۱۴۵) سوره مائده، آيه ۵۵.
۱۴۶) سوره آل عمران، آيه ۱۶۴، «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد كه پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند و پاكيزه شان مى دارد و به آنها كتاب و حكمت مى آموزد.»
۱۴۷) سوره نحل، آيه ۴۴، «و بر تو قرآن را نازل كرديم، تا براى مردم آنچه برايشان نازل شده است، روشن كنى.»
۱۴۸) سوره شورى، آيه ۵۲، «به راستى كه تو به صراط مستقيم هدايت مى كنى.»
۱۴۹) سوره احزاب، آيه ۳۶، «و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خداوند و پيامبرش امرى را مقرر دارند آنان را در كارشان اختيار [و چون و چرايى ] باشد، و هركس از [امر ]خداوند و پيامبر او سرپيچى كند در گمراهى آشكارى افتاده است.»
۱۵۰) سوره نساء، آيه ۶۵، «چنين نيست و سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورده اند مگر آن كه در اختلافى كه دارند ترا داور كنند، آن گاه در آنچه داورى كردى هيچ دلتنگى در خود نيابند و به خوبى [به حكم تو] گردن بگذارند.»
۱۵۱) سوره نساء، آيه ۱۰۵، «ما كتاب [قرآن ] را به حق بر تو نازل كرديم، تا به مدد آنچه خداوند به تو باز نموده است بين مردم داورى كنى.»
۱۵۲) سوره نور، آيه ۶۲، «همانا مؤمنان كسانى هستند كه به خداوند و پيامبر او ايمان دارند و چون با او در كارى جامع همداستان شدند [به جايى ] نمى روند مگر آن كه از او اجازه بگيرند… .»
۱۵۳) سوره نور، آيه ۶۳، «خواندن پيامبر را در ميان خودتان همانند خواندن بعضى از شما بعضى ديگر را مشماريد، به راستى خداوند كسانى را از شما كه پنهانى و پناه جويانه خود را بيرون مى كشند مى شناسد، بايد كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى كنند بر حذر باشند از اين كه بلايى يا عذابى دردناك به آنان برسد.»
۱۵۴) سوره نساء، آيه ۵۹، «اى مؤمنان از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر و اولوالامرتان اطاعت كنيد، هرگاه در امرى اختلاف نظر يافتيد، آن را به خدا و پيامبر عرضه بداريد، اگر به خداوند و روز بازپسين ايمان داريد.»
۱۵۵) سوره بقره، آيه ۱۲۴، «و چون ابراهيم را پروردگارش به كلماتى چند آزمود و او آنها را به انجام رساند، فرمود من ترا امام مردم مى گمارم. گفت و از ذريه من [چه كسى را مى گمارى؟] فرمود، عهد من به ستمكاران نمى رسد.»
۱۵۶) رجوع كنيد به توضيحات مبسوط علامه طباطبايى در الميزان، ج ۱، ص ۲۷۱-۲۷۶. بويژه مسائل هفت گانه امامت قرآنى.
۱۵۷) به عنوان نمونه رجوع كنيد به تفسير تبيان شيخ طوسى، مجمع البيان طبرسى، الميزان علامه طباطبايى، ذيل آيه ۱۲۴ سوره بقره.
۱۵۸) سوره ص، آيه ۲۶، «اى داود ما ترا جانشين خود در زمين گردانيديم، پس بين مردم به حق داورى كن.»
۱۵۹) سوره ص، آيه ۳۵، «قال رب اغفرلى وهب لى مُلكاً لاينبغى لاحد من بعدى» و نيز آيه ۳۴ سوره نمل.
۱۶۰) سوره يوسف، آيه ۱۰۱، «ربّ قد آتيتنى من الملك»، و نيز آيات ۵۵، ۷۲ و ۷۶ سوره يوسف.
۱۶۱) سوره بقره، آيه ۲۴۷، «و قال لهم نبيّهم ان اللَّه قد بعث لكم طالوت مَلِكاً.»
۱۶۲) سوره مائده، آيات ۵۵ و ۵۶، «همانا ولىّ شما خداوند و پيامبر او و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، كسانى كه ولايت خدا و رسول و آن مؤمنان را بپذيرند [بدانند كه ] حزب خدا پيروز است.»
۱۶۳) رجوع كنيد به تفسير الميزان، ج ۶، ۱۵-۲۵. علامه طباطبايى گزيده اى از روايات شيعه و سنى را در «بحث روايى» ذيل آيه ۵۵ و ۵۶ سوره مائده گردآورده است. از جمله منابع اهل سنت در اين باره تفسير ثعلبى، الجمع بين الصحاح الستة، مناقب ابن المغازلى شافعى، الخطيب الخوارزمى، تفسير طبرى، سنن نسائى، مسند احمد بن حنبل، جامع طبرانى، تفسير كشاف زمخشرى و… .
۱۶۴) علاّمه طباطبايى، الميزان، ج ۶، ص ۱۴.
۱۶۵) الميزان، ج ۱۹، ص ۳۳۲ و ۳۳۷.
۱۶۶) سوره تحريم، آيه ۴، «به راستى كه خداوند، جبرئيل و مؤمنين صالح مولاى او هستند.»
۱۶۷) سوره احزاب، آيه ۳۳، «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً.»
۱۶۸) سوره آل عمران، آيه ۶۱، «فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنته اللَّه على الكاذبين.»
۱۶۹) رجوع كنيد به اصول كافى، كتاب الحجة، ج ۱.
۱۷۰) سوره نساء، آيه ۵۹.
۱۷۱) علامه طباطبايى، الميزان، ج ۴، ص ۳۸۹-۳۹۱، «هذه الاطاعة المأمور بها فى هذه الآيه اطاعة مطلقة غيرمشروطة بشرط و لامقيدة بقيد… و لازمه اعتبار العصمة فى جانب اولى الامر كما اعتبر فى جانب رسول اللَّه (ص) من غير فرق.»
۱۷۲) سوره عنكبوت، آيه ۸، «و وصيّنا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك علم فلاتطعهما.»
۱۷۳) به عنوان نمونه رجوع كنيد به تبيان شيخ طوسى. تفسير ابوالفتح رازى. مجمع البيان طبرسى. تفسير صافى فيض كاشانى. الميزان علامه طباطبايى ذيل آيه ۵۹ سوره نساء، علامه طباطبايى در ذيل آيه ۸۳ سوره نساء (ولو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم) بار ديگر بر شرط عصمت اولى الامر قرآنى تصريح كرده، ضمن ذكر پنج احتمال در اين باره، از جمله اين كه مراد از اولى الامر علماى دين از قبيل فقها و متكلمان باشند، را با استدلال مردود شمرده است. (الميزان، ج ۵، ص ۲۳)
درباره شرط عصمت اولى الامر قرآنى و لزوم عصمت در اطاعت مطلقه رجوع كنيد به كتاب الامامةوالولايةفى القرآن الكريم نوشته آقايان: سيدعلى اكبر موسوى يزدى، شيخ محمد محمدى گيلانى، شيخ محمد يزدى، شيخ حسين مظاهرى، شيخ محمدتقى مصباح يزدى (قم، ۱۳۹۹ق)، ص ۴۱-۴۵.
۱۷۴) سوره اسراء، آيه ۳۳، «هيچ كس را كه خداوند كشتنش را حرام داشته، جز به حق مكشيد، و هركس مظلومانه كشته شود به راستى كه براى ولى او حق و حجتى مقرر داشتيم.» درباره تفسير فقهى اين آيه رجوع كنيد به فاضل مقداد سيورى، كنزالعرفان فى فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۵۸. ضمناً در قصه حضرت صالح(ع) در سوره نمل آيه ۴۸ و ۴۹ نيز ولى به همين معنا استعمال شده است.
۱۷۵) سوره بقره، آيه ۲۸۲، «اى مؤمنان اگر وامى [يا معامله نسيه اى انجام ] داديد كه سر رسيد معينى داشت آن را بنويسيد و بايد نويسنده اى در ميان شما عادلانه آن را بنويسد… و اگر كسى كه وام به عهده اوست كم خرد يا ناتوان باشد يا املاء كردن نتواند، بايد ولىّ او عادلانه املاء كند.» رجوع كنيد به كنزالعرفان فاضل مقداد، ج ۲، ص ۴۸-۵۰ و الميزان و مجمع البيان ذيل آيه ۲۸۲ سوره بقره.
۱۷۶) سوره بقره، آيه ۲۳۷، رجوع كنيد به كنزالعرفان فاضل مقداد، ج ۲، ص ۲۰۷-۲۰۹.
۱۷۷) سوره نحل، آيه ۷۶، رجوع كنيد به الميزان، ذيل همين آيه.
۱۷۸) سوره نساء، آيه ۳۳. «براى همه در آنچه پدر و مادر و خويشاوندان نزد يكى ميراث برانى قرار داديم و نيز كسانى كه با آنها پيمان بسته ايد، بهره شان را [از ارث ] بدهيد.» رجوع كنيد به كنزالعرفان فاضل مقداد، ج ۲، ص ۳۲۳، و الميزان، ج ۴، ص ۳۴۱.
۱۷۹) سوره مريم، آيه ۵ و ۶، «من پس از خويش از وارثان بيمناكم و همسرم نازاست، پس از پيشگاه خود به من وليىّ عطا فرما تا هم وارث من باشد و هم وارث آل يعقوب و پروردگارا او را مقبول بگردان.»
رجوع كنيد به الميزان، ج ۱۴، ص ۱۰، كنزالعرفان فاضل مقداد، ج ۲، ص ۳۳۵-۳۳۷.
۱۸۰) سوره احزاب، آيه ۶، «والوالارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب اللَّه من المؤمنين و المهاجرين الاّ ان تفعلوا الى اوليائكم معروفاً» رجوع كنيد به كنزالعرفان فاضل مقداد، ج ۲، ص ۳۳۵ و الميزان ذيل آيه. و نيز مراجعه كنيد به توضيحات علامه طباطبايى ذيل آيه ۷۵ سوره انفال، الميزان، ج ۹، ص ۱۴۲.
۱۸۱) رجوع كنيد به الميزان، ج ۹، صفحات ۳۳۸ ، ۱۴۱ و ۱۴۲.
۱۸۲) سوره توبه، آيه ۷۱، «مردان و زنان مؤمن اولياى يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نماز برپا مى دارند، زكاة مى پردازند و از خدا و پيامبر او اطاعت مى كنند.»
۱۸۳) سوره احزاب، آيه ۶، «النبى اولى بالمومنين من انفسهم.»
۱۸۴) سوره حجرات، آيه ۱۰.
۱۸۵) رجوع كنيد به الميزان، ج ۹، ص ۱۴۱-۱۴۲.
۱۸۶) سوره انفال، آيه ۷۲، «كسانى كه ايمان آورده اند و هجرت كرده اند و در راه خدا به مال و جان جهاد كرده اند، همچنين كسانى كه ايشان را جا و پناه و يارى داده اند اينان اولياى يكديگرند و كسانى كه ايمان آورده اند ولى هجرت نكرده اند شما از ولايت آنان برخوردار نمى شويد، مگر آن كه هجرت كنند و اگر در كار دين از شما يارى خواستند بر شماست كه يارى كنيد مگر در برابر قومى كه بين شما و ايشان پيمانى باشد.»
۱۸۷) سوره شورى، آيه ۸، «ستمگران ولىّ و ياورى ندارند.»
۱۸۸) سوره بقره، آيه ۲۵۷، «آنان كه كفر ورزيدند، اوليايشان طاغوت است.»
۱۸۹) سوره اسراء، آيه ۹۷، «و كسانى را كه به بيراهه واگذارد، هرگز براى آنان در برابر او اوليايى نخواهى يافت.»
۱۹۰) سوره اعراف، آيه ۲۷، «ما شياطين را اولياى آنها مى گردانيم كه ايمان نمى آورند.»
۱۹۱) سوره بقره، آيه ۲۵۷، «آنان كه كفر ورزيدند، اوليايشان طاغوت است، كه آنان را از نور به ظلمتها بيرون مى برند.»
۱۹۲) سوره اعراف، آيه ۲۷، «انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤمنون.»
۱۹۳) سوره شورى، آيه ۸.
۱۹۴) سوره توبه، آيه ۷۴، «كفار در زمين ولىّ و ياورى ندارند.»
۱۹۵) سوره احزاب، آيه ۶۵، «[كافران در جهنم ] تا ابد جاودانند، [آنجا] ولىّ و ياورى نمى يابند.»
۱۹۶) سوره محمد، آيه ۱۱، «كافران مولايى ندارند.»
۱۹۷) سوره حديد، آيه ۱۵.
۱۹۸) سوره احزاب، آيه ۶۴ و ۶۵، «ان اللَّه لعن الكافرين و اعدّلهم سعيرا،خالدين فيها ابداً لايجدون فيها وليّاً و لانصيراً»، و نيز سوره نحل، آيه ۶۳.
۱۹۹) سوره نساء، آيه ۱۱۹، «و من يتخذ الشيطان ولياً من دون اللَّه فقد خسر خسراناً مبيناً.»
۲۰۰) سوره نحل، آيه ۶۳، «فزيّن لهم الشيطان اعمالهم فهو وليّهم اليوم و لهم عذاب اليم.»
۲۰۱) سوره آل عمران، آيه ۱۷۵، «انما ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه.»
۲۰۲) سوره انعام، آيه ۱۲۱، «و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم.»
۲۰۳) سوره حج، آيه ۱۳، «لبئس المولى و لبئس العشير.»
۲۰۴) سوره عنكبوت، آيه ۴۱، «مثل الذين اتخذوا من دون اللَّه اولياء كمثل عنكبوت.»
۲۰۵) سوره نحل، آيه ۱۰۰، «سلطه او فقط بر كسانى است كه ولايت او را مى پذيرند و به خداوند شرك مى ورزند.»
۲۰۶) سوره جاثيه، آيه ۱۹.
۲۰۷) سوره انفال، آيه ۷۳، و نيز سوره مائده، آيه ۵۱.
۲۰۸) سوره مائده، آيه ۵۱، «اى مؤمنان، يهوديان و مسيحيان [كه در مقابله با شما] دوست و هوادار يكديگرند اولياء نگيريد، هركس از شما ولايت آنها را بپذيرد، از آنان است.»
۲۰۹) سوره آل عمران، آيه ۲۸، «مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان اولياء بگيرند، هركس چنين كند از [ولايت ] خداوند بى بهره است، مگر آن كه از آنان به نوعى تقيّه كنيد.»
۲۱۰) سوره ممتحنه، آيه ۱۳، «اى مؤمنان، ولايت قومى را كه خداوند بر آن خشم گرفته است، نپذيريد.»
۲۱۱) سوره ممتحنه، آيه ۱، «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن خدا و دشمن خودتان را اولياء نگيريد، كه به آنان مهربانى كنيد، حال آن كه آنان به دين حقى كه براى شما آمده است، كفر ورزيده اند.»
۲۱۲) سوره ممتحنه، آخر آيه ۹، «هركس ولايت ايشان را بپذيرد، آنانند كه ستمكارانند.»
۲۱۳) سوره مائده، آيه ۵۷، «اى مؤمنان كسانى كه دين شما را به ريشخند و بازيچه مى گيرند، چه از كسانى كه پيش از شما به ايشان كتاب داده شده و چه از كافران، اوليا نگيريد.»
۲۱۴) رجوع كنيد به الميزان، ج ۶، ص ۲۷و ج ۵، ص ۳۷۱.
۲۱۵) سوره نساء، آيه ۱۴۱، «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمى دهد.»
۲۱۶) سوره مائده، آيه ۵۱، و نيز سوره توبه، آيه ۲۳.
۲۱۷) سوره آل عمران، آيه ۲۸. و نيز «لستم على شى ء حتى تقيموا التوارة و الانجيل و ماانزل اليكم من ربكم»، سوره مائده، آيه ۶۸.
۲۱۸) لاينهيكم اللَّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروّهم و تقسطوا اليهم» سوره ممتحنه، آيه ۸، «خداوند شما را از كسانى كه با شما در كار دين كارزار نكرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، نهى نمى كند از اين كه در حقشان نيكى كنيد و با آنان دادگرانه رفتار كنيد.»
۲۱۹) رجوع كنيد به فصل بيست و يكم.