توحید آشوری و خامنهای
توحید آشوری، ارتداد و اعدام، بخش دوم
تاریخچۀ احکام ارتداد و تکفیر در جمهوری اسلامی ایران –۲
قسمت اول: مراجع تقلید و حکم ارتداد (۱۱ خرداد ۱۴۰۳)
قسمت دوم، بخش اول: آشوری، انقلابی عدالتخواه (۳ مرداد ۱۴۰۳)
چکیده بخش اول:
حبیبالله آشوری، نویسندۀ کتاب توحید، توسط دادگاه انقلاب اسلامی تهران در شهریور ۱۳۶۰ به اتهام ارتداد اعدام شده است.
آشوری از پدری چوپان در سال ۱۳۱۴ در یکی از روستاهای گناباد متولد شده است.
در مدرسۀ نواب در حوزۀ علمیۀ مشهد مقدمات و سطح مقدماتی را تحصیل کرده است.
به تصریح سید علی خامنهای، آشوری از حدود سال ۱۳۴۶ با ایشان مرتبط شده، در کارگاه ترجمۀ عربی به فارسی وی شرکت میکرده، گاهی نیز به درس تفسیر او حاضر میشده است.
در دانشکدۀ الهیات دانشگاه مشهد در مقطع کارشناسی تحصیل کرده، در فروردین ۱۳۴۹ از پایاننامۀ تحصیلی خود با عنوان «تصحیح و مقدمۀ رسالهای در کلی و اقسام آن و رسالهای در وحدت وجود» با راهنمایی سید جلالالدین آشتیانی دفاع کرده و «فلسفۀ صحیح مبتنی بر ایمان به مبدء و معاد» را «راه اصلاح بشریت» دانسته است.
آشوری در حوزۀ علمیۀ مشهد توحید، نهج البلاغة، و اقتصادنای صدر تدریس میکرده است.
بسیار سادهزیست بود، از تلقی رایج بسیار سختگیرانهتر. زاهدانه زندگی میکرد.
به شهادت اسناد ساواک، آشوری از سال ۱۳۴۹ از طلاب مروج آقای خمینی بوده است. در اوراق بازجویی صریحاً ایشان را «اعلم في الأرض» و مرجع تقلید انقلابی خود معرفی کرده است. در اعتراض به شهادت سید محمدرضا سعیدی، سه سال به ایرانشهر تبعید شده است. با خامنهای دوست و همپرونده، و از سال ۱۳۵۳ همراه با وی در زمرۀ روحانیون ممنوع المنبر بوده است. ساواک شرح منابر انقلابیاش را که در بین طلاب و دانشجویان علاقهمندان فراوانی داشته، گزارش کرده است.
عمید زنجانی، امام جماعت مسجد لرزادۀ تهران، نقل کرده که حوالی سال ۱۳۵۲ جمعیت بسیاری ضبط صوت به دست برای استماع سخنرانیهای انقلابی آشوری به مسجد میآمدند و نوارهای صحبت وی پخش میشد.
او در سال ۱۳۵۷ ترجمۀ عربی کتاب آرنولد را با عنوان «علل گسترش اسلام» به فارسی ترجمه و منتشر کرد. مقدمۀ این کتاب بهترین شاهد بر این است که آشوری مسلمانی پاکنهاد، نواندیش، خرافهستیز، آزادیخواه، عدالتطلب، مبارز و انقلابی بوده، با ترفندهای استعمار آشنائی داشته، و از کیان اسلام دفاع کرده است.
آشوری در مقالۀ «از دیدن درد خلق احساس رنج میکرد» در «یادنامۀ سالگرد هجرت و شهادت ابوذر زمان دکتر شریعتی» در خرداد ۵۷، تحلیلی عدالتخواهانه و تا حدود زیادی سوسیالیستی از اسلام داشته است.
او در کتاب «نگرشی به نهج البلاغه و تاریخ» در اواخر دهۀ ۵۰، متأثر از شریعتی، از همۀ تعالیم اسلامی تفسیری انقلابی و نمادین ارائه کرده است.
***
در بخش اول با سوابق خانوادگی، سوابق تحصیل و تدریس حوزوی، سوابق تحصیل دانشگاهی، سبک زندگی، سوابق مبارزاتی، و تحلیل انتقادی سه اثر آشوری یعنی ترجمۀ کتاب «علل گسترش اسلام»، مقالۀ «از دیدن درد خلق احساس رنج میکرد»، و کتاب «نگرشی به نهج البلاغه و تاریخ» آشنا شدیم. این بخش منحصراً به بررسی ابعاد مختلف مهمترین اثر حبیبالله آشوری یعنی کتاب «توحید» اختصاص دارد. در این بخش (و بخش بعدی)، تحلیل محتوای کتاب و مالکیت معنوی آن صورت میگیرد، [۱] در بخش چهارم، کتاب در بوتۀ نقد قرار گرفته، زمینه و زمانۀ آن بررسی میشود، إنشاءالله. این بخش شامل هفت بحث ضمن سه مبحث به شرح زیر است: اطلاعات تازهای از سوابق تحصیلی و آثار آشوری، تحلیل محتوای توحید آشوری، و خامنهای و توحید آشوری.
مبحث اول. اطلاعات تازهای از سوابق تحصیلی و آثار آشوری
بعد از انتشار بخش اول این سلسله مقالات، مدارک جدیدی بهدست آمد، که ضمن دو بحث ارائه میشود.
بحث اول. سوابق تحصیلاتی حوزوی و دانشگاهی
با دستیابی به تقریرات حبیبالله آشوری از دروس خارج فقه و اصول آقای سید محمدهادی حسینی میلانی (۱۳۵۴-۱۲۷۴) میتوان گفت آشوری دورۀ سطح عالی را به پایان رسانده و در دورۀ خارج ایشان نیز شرکت میکرده است، [۲] هرچند از اساتید رسائل، مکاسب و کفایه او – و اینکه آیا در درس خارج دیگر اساتید هم شرکت میکرده – هنوز اطلاعی در دست نیست. او در دروس خارج اصول فقه – حداقل در بحث استصحاب – و خارج فقه – کتاب الصلوة، حداقل در مباحث صلاة جمعه و صلاة مسافر – آقای میلانی در مسجد گوهرشاد مشهد شرکت میکرده است؛ در چه زمانی؟ استصحاب در پائیز ۱۳۳۳، [۳] و مباحث صلاة جمعه و مسافر احتمالاً دهۀ سی و نیمۀ اول دهۀ چهل. آقای میلانی در تاریخ ۹ ذیحجه ۱۳۷۳ ق (۱۸ مرداد ۱۳۳۳) در مشهد اقامت دائمی [۴] و تدریس خارج فقه و اصول خود را از همان سال تحصیلی در حوزۀ مشهد آغاز کرده است. آشوری در آن زمان نوزده ساله بوده است. ترتیب دروس آقای میلانی در اصول بر اساس کفایه، [۵] و در فقه براساس شرایع بوده است. از تقریرات درس خارج آشوری دسترسی به سه دفتر حاصل شده است. هر سه متعلق به دروس خارج آقای میلانی است و عنوان «خارج فقه آقای میلانی» روی جلد این دفاتر نوشته شده است.
دفتر اول را تقریرات خارج اصول نامیدم. [۶] این دفتر چهل و دو صفحه (بدون شماره صفحه)، و دو بخش دارد. بخش اول آن تقریرات خارج اصول فقه آقای میلانی در بیست و چهار صفحه به زبان فارسی است که پاکنویس نشده است، و برخی قسمتهای آن ناخواناست. سه صفحۀ آن تاریخ دارد و متعلق به شهریور و مهر ۱۳۳۳ است. موضوع آن استصحاب است و این عناوین در آن مشاهده میشود: سه نوع شبهۀ موضوعیه، شبهۀ مفهومیه، نقد نظر مرحوم کمپانی، شبهۀ عبائیه، استصحاب کلی قسم دوم، استصحاب کلی قسم سوم، پاسخ به اشکال فاضل تونی، و استصحاب تعلیقی تقدیری. [۷]
بخش دوم به زبان عربی نوشته شده، اما پاکنویس یا خوشنویسی نشده، مطلب آن نیز تمام نشده است، اما خواناست، و شانزده صفحه است. [۸] این بخش با این عبارت آغاز میشود: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، السلام علیک یا وليّ الله أدرکني. ما الفرق بین الأستصحاب والأمارات حتی یقال مثبِتاته لیس بحجّة بخلاف مثبِتاتها. فهاهنا إشکالان: الأول، أنّ مثبتات الأمارات کیف یکون حجتا و لم یعبدنا الشارع بها بل یعبدنا بمؤدی الأمارة وحده لا بلوازمها وملازماتها وملزوماتها التکوینی، فبعض یقول بأنّ من یُخبِر بشيء یُخبر بلوازمه و أخواتها فکذلک الشارع، و نحن نقول: هذا القول حسن بالنسبة إلی الملتفت بلوازم الشیء لا مطلقا، والقول الصحیح أن نقول لما کان سیرة العقلاء العمل بلوازم الشيء المخبر به ولم یردع عنها الشارع فتکشف تجویزه الأخذ بلوازم الشیء تکوینا کانت أو تشریعا ….» (صفحۀ ۲)
عبارت پایانی قسمت عربی: «هل یعتبر هیأة الاتصالیة في العبادات أم لا وعلی فرض العدم ما المرجع في القواعد وعلی فرض اعتبار الاتصال هل یجری استصحاب عدم الانفصال أم لا، وأیضا هل عدم الموانع والقواطع معتبر لمنفصلیتها للهیأة الاتصالیة (کما قال به الشیخ و بجریان الاستصحاب) أم لشيء آخر، وما معنی المانع والقاطع والرافع، أما المانع نوعان: أحدهما ما یمنع قبل شروع المقتضی فی التأثیر عن تأثیره کالحجاب المانع عن وصول الماء إلی البشرة قبل الشروع في الغسل أو الوضوء وکالدبار إلی القبلة قبل شروع في الصلاة و أمثالهما کثیرة، و هذا یسمی بالمانع فقط؛ وثانیهما ما عرض تحقق في اثناء شروع المقتضی فی التاثیر قبل إکماله التأثیر و قبل تمامیة الأثر و کماله کاستدبار القبلة في أثناء الصلاة وهذا یسمی بالمانع بالنسبة» (صفحۀ ۱۶) با توجه بهاینکه تقریرات اصول آقای میلانی تا کنون منتشر نشده است، این تقریرات مختصر عربی و فارسی منحصربهفرد است. [۹]
دفتر دوم تقریرات درس خارج فقه آقای میلانی شامل مباحثی از صلاة جمعه، عیدین و کسوف است. عبارت آغازین این دفتر چنین است: «السلام علیک یا وليّ الله أدرکني. قال المحقق [الحلي في الشرایع]: “لو حضر الكافر لم تصح منه ولم تنعقد به” لتوقف الصحة علی الإسلام “وإن كانت واجبة عليه” [۱۰] في الواقع. قال المیلانی: عدم الصحة الجمعة عن الکافر مما لا إشکال فیه، وکذا لا إشکال في وجوب الجمعة علی الکفار، بل في وجوب جمیع الأحکام التکلیفیة والوضعیة علیهم في الواقع لإجماع علمائنا علی عقابهم علی الترک، وکذا لا إشکال في عدم انعقادها بهم لعدم صحتها منهم و اشتراط الصحة في انعقادها؛ وإنما الإشکال في عدم وجوب القضاء في أفعال الموقتة والأداء في غیر الموقتة علیهم إذا اسلموا حیث ان الأکابر قائلون إجماعا بعدم وجوبها علیهم إلا بعض الأحکام الوضعیة اعادتها للزوم الخلف. بیان ذلک: …» (صفحۀ ۲)
تقریرات تا انتهای صلاة کسوف (ص ۳۹) ادامه دارد و سپس به شرح این عبارت شرایع میپردازد: “ولو جهل غصبية الثوب الذي يصلي فيه أو المكان أو نجاسة الثوب أو البدن أو موضع السجود فلا إعادة”. [۱۱] عبارت پایانی این دفتر چنین است: «فخطاب صلّ لا یشمل حال الغصب بل یشمل بدل هذا الحال الذي هو غیر حال الغصب ولا یتعلق بغاصب الجاهل بالغصب قصوراً کان أو جهلاً بالغصب أم تقصیراً لعدم لزوم فحص الجاهل بالموضوع للموضوعات.» (صفحۀ ۴۱) این دفتر ۴۱ صفحه به زبان عربی، پاکنویس نشده، فاقد شماره صفحه و تاریخ کتابت است، اما بخشی از تقریرات دروس آقای میلانی است که از دیگر شاگردان ایشان تا کنون منتشر نشده است، لذا منحصر بهفرد محسوب میشود.
دفتر سوم از تقریرات خارج فقه آقای میلانی بهقلم آشوری به صلاة مسافر اختصاص دارد. عبارت آغازین آن چنین است: «بسمه تعالی شأنه وعلیه التکلان. قال المحقق: “ولو [إذا] نوى الإقامة في غير بلده عشرة أيام أتم، و دونها يُقصّر وإن تردد عزمه قصر ما بينه وبين شهر ثم يتم ولو صلاة واحدة ولو نوى الإقامة ثم بدا له رجع إلى التقصير ولو صلى صلاة واحدة بنية الإتمام لم يرجع.” [۱۲] فهاهنا ثلاثة مسائل: الأولی، إتمام الصلواة إن قصد إقامة عشرة أیام في بلد. الثانیة، قصرها في صورة التردد إلی شهر ثم إتمامها. الثالثة، قصرها إن قصد الإقامة ثم بدا له قبل أن یصلی صلاة واحدة و إتمامها أن بدا له أن یصلی صلاة تامة واحدة.» (صفحه ۲)
عبارت آخر این دفتر: «وللعلامة (رض) قول بأن خروج المقیم من الحلة إلی الکربلاء (البعیدة منها بستة فراسخ و نصف) وعوده إلیها لا یوجب علیه القصر (لأنه ینزل بلد لإقامة منزلة الوطن واللیلة المتخللة بین الذهاب والایاب مانعة عن التلفیق فلنبحث اصولیا حتی نتذکر مقام الشیخ (ره) ولنستنبط ما المناط فیما نحن فیه.» (ص ۳۰-۲۹)
این دفتر به زبان عربی پاکنویس شده، ۳۰ صفحه، دارای شماره صفحه اما فاقد تاریخ کتابت است، و برخلاف دو دفتر قبلی، این بخش از تقریرات آقای میلانی توسط برخی دیگر از شاگردانش منتشر شده است. [۱۳] مقایسۀ این دو تقریرات امکان ارزیابی توانایی فقهی آشوری را فراهم میکند. آیا این سه دفتر مختصر تمام تقریرات آشوری است؟ نمیدانم.
با تأسیس مدرسۀ آیتالله میلانی در ربیع المولود ۱۳۷۶ق (تیر ۱۳۴۵] طلاب سطح و خارج حوزههای علمیه خراسان موظف میشوند هر شش ماه در امتحان کتبی شرکت کنند. [۱۴] آشوری در روز جمعه اول ذیحجۀ ۱۳۸۷ ق (۱۱ اسفند ۱۳۴۶) به عنوان طلبۀ درس خارج در امتحان اصول (جلد دوم کفایه از دلیل انسداد تا آخر کتاب) شرکت کرده و با ارائۀ جزوۀ مبیضۀ عربی بحث شش ماهۀ استاد خارج بر طبق همان جزوه کتباً امتحان شده است. [۱۵] با ملاحظه مدارکی که از تقریرات فقه و اصول و امتحان درس خارج آشوری در دست است، می توان گفت وی حداقل از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۶ شمسی یعنی حدود چهارده سال در دروس خارج فقه و اصول آقای میلانی شرکت میکرده است.
بر اساس کارت ورود بهجلسۀ امتحان دورۀ فوق لیسانس فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد مورخ ۱۸ شهریور ۱۳۵۸، حبیبالله آشوری قصد ادامۀ تحصیل دانشگاهی داشته است. اینکه آیا او در این امتحان شرکت کرده، و نتیجۀ این امتحان چه بوده است، اطلاعی در دست نیست. با توجه به استاد راهنما و موضوع پایان نامۀ دورۀ لیسانس وی، اینکه او بهجای فلسفه و کلام اسلامی، قصد ادامۀ تحصیل در رشتۀ فقه و مبانی حقوق اسلامی داشته جالب است. از سوی دیگر، با توجه به شنیدهها در مورد مواضع انتقادی وی به فقه اسلامی – که در بخشهای بعدی شواهد آن میآید – این نکته تعجب دیگری دارد.
آشوری در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۵۸ رسماً متقاضی استخدام در آموزش و پرورش مشهد به عنوان دبیر دبیرستانها میشود. ادارۀ کل آموزش و پرورش خراسان به دلیل اینکه متقاضیان استخدام نباید بیشتر از چهل سال سن داشته باشند، پاسخ میدهد: «استخدام شما بهعنوان دبیر مقدور نیست.» [۱۶] آشوری در آن زمان چهل و سه ساله بوده است.
بحث دوم. آثار جدید
در این فاصله آثار جدیدی از آشوری کشف شد: تفسیر «برداشتی از قرآن»، و چندین مکتوب سیاسی. اثر اول را در این بخش معرفی میکنم و معرفی مکتوبات سیاسی را به بخشهای آینده موکول میکنم. تفسیر «برداشتی از قرآن». آنچه فعلاً در دست است تفسیر کامل سورههای اول و دوم قرآن (حمد و بقره) است که توسط یکی از شاگردانش [۱۷] در ۳۱۲ صفحه خوشنویسی شده، ولی بهچاپ نرسیده است. دستنویس متأسفانه فاقد تاریخ است، اما احتمالاً در سال ۱۳۵۷ به پایان رسیده، و در سال ۱۳۵۸ خوشنویسی شده است. [۱۸] آیا مجلدات دیگر این تفسیر نیز نوشته شده است؟ نمیدانم. تفسیر «برداشتی از قرآن» از سنخ تفاسیر نمادین و انقلابی آن دوره است. تفسیر سورۀ حمد آن را بهطور کامل و تفسیر چند آیۀ اول سورۀ بقره را اینجا بهعنوان مشت نمونۀ خروار میآورم. [۱۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (حمد ۱): [ترجمه]: بهنام خدای سرمایهبخش از خودمحوران بازپسگیر. [تفسیر]: بنام خدا (در جهت اهداف او و جبههی او) آنکه (برای پرورش استعدادات انسانها) امکانات در اختیار مینهد، (رحمان) و از خودمحوران بازپس میگیرد، (رحیم) (که اختصاص به مؤمنان دارد و تداوم امکانات را تنها برای آنان تثبیت میکند و از غیر آنان – خودمحوران – نفی و قطع میکند).
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ: [ترجمه]: تعظیم خدای تکاملبخش جهانیان راست. [تفسیر]: حمد جامع شکر و مدح است و احساسیت [۲۰] که از شناخت پدید میآید. تعظیم خاص خداست (در جهت نفی غیر از او) که تکامل بخش جهانیان (و هستیها، جهانها، جهان ماده، معنی، علم، فرهنگ، تمدن، و…) است.
الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ: [ترجمه]: سرمایهبخش از خودمحوران بازپسگیر. [تفسیر]: آنکه (برای شکوفائی استعدادات انسانها) امکانات در اختیار مینهد و از خودمحوران (که هر چیزی را برای خود – نه برای خدا و خلق – میخواهند) بازپس میگیرد (در زمینۀ تشریع با فرمان و قانونش که باز پس گیرید و در زمینۀ تکوین با میراندنشان).
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ: [ترجمه]: اختیاردار هنگامه اثر یا فرمانروای روزگار حاکمیت دین. [تفسیر]: فرمانروای روزگار حاکمیت دین (که در حاکمیت جاهلیت و طاغوت – که شب است نه روز – مالک و فرمانروا خدا نیست، یعنی خجالت الهیون) و یا مالک هنگامهی زایمان عمل.
إِيَّاكَ نَعْبُدُ: [ترجمه]: تنها ترا تن به بندگی میدهیم. [تفسیر]: تنها بهعبودیت تو تن میدهیم (نه به عبودیت و بردگی هر شیطان و طاغوتی و یا هر هوس و لذتی).
وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ: [ترجمه: و از تو کمک میخواهیم. تفسیر]: و (در راه برچیدن طاغوتان) از تو (از برآیند عملکرد به قوانین و پیروزی بخش تو و استخدام ثمرزای امکانات بیکران تو) کمک میخواهیم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ: [ترجمه]: بهراه مستقیم تکامل هدایتمان کن. [تفسیر]: ما را بهراه قیامخواهِ خود هدایت کن. (راه تکامل، راه هماهنگی با جریان هستی).
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: [ترجمه]: راه آنانکه نعمتشان بخشیدی. [تفسیر]: راه آنانکه نعمتشان بخشیدی (نعمت مادی و معنوی، نعمت توحید و جهاد، نعمت حرکت در بستر توحید، بستر جهاد و مقاومت، بستر پویایی و انقلاب، بستر رزم و نبرد که تعالی زاید و تکامل آرد.)
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ: [ترجمه]: نه راه آنانکه مورد خشماند. [تفسیر]: نه راه آنانکه مورد خشماند (خشم خدا و خلق، خشم قوای هستی و ناموس آفرینش، خشم و فشار حرکت جهان که بر خلاف جهت آن حرکت میکند: جلادان، مستبدان، ددمنشان، مغرضان، خودخواهان، خودمحوران، که هرچه هست برای خود میخواهد نه خدا و نجات و تعالی خلق.)
وَلَا الضَّالِّينَ: [ترجمه]: و نه راه گمراهان. [تفسیر]: و نه بیراهه گمراهان (که ابزار کار و آلت دست مغضوبٌ علیهم – باند مورد خشم خدا و خلق – میگردند: معتقدان ناآگاه، مؤمنان بیفهم و شعور، و مقدسان بی درک و عمل). [۲۱]
ذلک الکتابُ لا ریبَ فیهِ هُدیً لِلُمتَّقینَ (بقره ۲): [ترجمه]: این آن کتاب است که هیچ چیز مشکوکی در آن نیست و هادی راه انقلابیون است. [تفسیر]: این همان کتاب است که هیچ چیز مشکوکی در آن نیست و مشعل پیشرو و انقلابی [۲۲] است.
الذینَ یُؤمِنونَ بِالغیبِ: [ترجمه]: آنان که بهغیب ایمان میآورند. [تفسیر]: همانانکه به غیب (کار تشکیلاتی غیبی) [۲۳] – مخفی – (که غیب است)، پیروزی آفرینی آن (که آن هم غیب است) فرجام پیروزمند و ظفرنمون آن (که آن هم غیب است)، ناموس هستی (که آن هم غیب است) برآیند عملکرد به هر یک از قوانین پیروزی یا شکست تعالیبخش یا انحطاطآفرین، تکاملزای یا هرزدهنده و… (که آن هم غیب است) فرجام نیک یا بد این جهان (که آن هم غیب است) وووو ایمان میآورند.
وَیُقیموُنَ الصَلوةَ: [ترجمه]: و نماز – یا آتشزدایی – را به پا میدارند. [تفسیر]: (و رابطههای (مادی، معنوی، علمی، غرهنگی، اقتصادی، سیاسی، انسانی و …) با خدا را (در جهت قطع آنها از طاغوت) استوار میسازند. (یا در صحنۀ اجتماع و جهان در کار آتشزدائیاند: آتش شرک و کفر، آتش قلدری و حقپوشی، آتش بیداد و استبداد، آتش آخوند و استثمار و…).
وَمِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقوُنَ: [ترجمه]: و آنچه روزیشان کردیم خلأ پرمیکنند. [تفسیر]: و از آنچه روزیشان کردهایم (امکانات مادی، معنوی، جسمی، روحی، فکری، فرهنگی، جانی، مالی، علمی، صنعتی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، و… در راه نبرد توحیدی ما میریزند و) خلأها(ی این راه) را پرمیکنند. (انفاق یعنی خلأ را پرکردن، آنجا که با مال میشود با مال و آنجا که با جان میشود با جان و آنجا که با علم میشود با علم، و آنجا که با سلاح میشود با سلاح و آنجا که … و آنجا که جز با تمامی اینها نمیشود با تمامی …). [۲۴]
تفسیر نمادین انقلابی البته در این مقطع منحصر به آشوری نیست. اکبر گودرزی (۱۳۵۹-۱۳۳۸) و همفکرانش در فرقان هم هستند. اینکه کدام از دیگری متأثر شده است، تحقیق دیگری میطلبد. اما اجمالاً در حد اطلاع فعلی، به لحاظ نظری تفاوت چندانی با هم ندارند، هرچند آشوری تحصیلکردهتر از فرقانیهاست. این سبک از تفسیر قرآن بدون تردید «تفسیر بهرأی» است که پیامبر (ص) بهشدت نهی کرده است. [۲۵] این تفسیر قرآن نیست، تحمیل دیدگاه اصالت مبارزه و افکار دیالکتیکی و مارکسیستی به قرآن است. اسلام سیاسی، انقلابی و مارکسیستزده اشکالات بنیادی متعددی دارد. شرح و بسطش موکول به جای دیگر. به نظر میرسد میزان تفسیر بهرأی (یا همان تفسیر انقلابی) در آشوری از «توحید» به «برداشتی از قرآن» افزایش داشته است.
نتیجۀ مبحث اول
یک. آشوری در سن نوزده سالگی حداقل به مدت چهارده سال از سال ۱۳۳۳ در دروس خارج فقه و اصول آقای سید محمدهادی میلانی در حوزه علمیه مشهد شرکت کرده است. تقریرات مختصر اصول او در استصحاب، و تقریرات فقه او در صلاة جمعه منحصر بهفرد است چرا که هیچ تقریری از دروس مرحوم میلانی در این موضوعات تا کنون منتشر نشده است. از او در صلاة مسافر نیز تقریرات مختصری باقی مانده است.
دو. آشوری در اسفند ۱۳۴۶ در امتحانات خارج فقه و اصول مدرسه آیتالله میلانی مشهد شرکت کرده، و در شهریور ۱۳۵۸ کارت ورود بهجلسۀ امتحان دورۀ فوق لیسانس فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد را گرفته است. او در نیمه مهر ۱۳۵۸ در سن چهل و سه سالگی رسماً متقاضی استخدام در آموزش و پرورش مشهد به عنوان دبیر دبیرستان شده، که به دلیل کبر سن پذیرفته نشده است.
سه. یکی از آثار منتشرنشده آشوری «برداشتی از قرآن» یا تفسیر کامل سورههای حمد و بقره است که ظاهرا نگارش آن در سال ۱۳۵۷ بهپایان رسیده است. او در این کتاب بهشیوه نمادین آیات قرآن را ترجمه و تفسیر کرده است. این کتاب از جمله تفاسیر اسلام سیاسی، انقلابی، مبتنی بر اصالت مبارزه، دیالکتیکی و مارکسیستزده از قرآن است که در آن زمان رایج بوده است.
مبحث دوم. تحلیل محتوای توحید آشوری
این مبحث دربارۀ مهمترین کتاب حبیبالله آشوری یعنی «توحید» و شامل مقدمهای دربارۀ مشخصات کتابشناختی توحید، و دو بحث به شرح ذیل است: نکتۀ کانونی کتاب؛ و شرک، توحید و یکتاسازی.
مقدمه. مشخصات کتابشناختی توحید
کتاب توحید – مهمترین کتاب حبیبالله آشوری – در سال ۱۳۵۵ با دو ویرایش توسط دو ناشر (غدیر و سلمان) چند بار چاپ شده است، پشت جلد همۀ چاپها این شماره و تاریخ درج شده است: «[شماره] ثبت ۱۴۲۹ کتابخانه ملی [مورخ] ۱۲ دی ۲۵۳۵ [۱۳۵۵]». [۲۶] نشانی هر دو انتشارات در خیابان ناصرخسروی تهران بوده است. [۲۷] کتاب «علل گسترش اسلام» آشوری هم انتشارات سلمان منتشر کرده است. اینکه یک کتاب با یک شماره ثبت و تاریخ در کتابخانه ملی توسط دو ناشر مختلف منتشر شده باشد هضمش دشوار است.
چاپهای ویرایش دوم فاقد تاریخ است. اما اینکه کتابی در تاریخ دی ۱۳۵۵ در کتابخانۀ ملی ثبت شده باشد و تاریخ انتشار آن سه ماه زودتر (شهریور ۱۳۵۵) باشد! پرسش بیپاسخ دیگری است. در هر حال، ویرایش اول کتاب توحید در اواسط سال ۱۳۵۵ منتشر شده و ظاهراً چند ماه بعد ویرایش دوم آن منتشر شده و احتمالاً اواخر همان سال چاپ سوم آن منتشر شده است. آیا چاپ سوم آخرین چاپ کتاب است؟ معلوم نیست. ماه انتشار همین سه چاپ هم بهطور دقیق مشخص نیست. حروفچینی ویرایش دوم با حروفچینی ویرایش اول به شکل چشمگیری متفاوت است.
آشوری طرح جلد کتابش را به عباس فرحبخش (۱۳۹۲-۱۳۲۸) نویسنده و هنرمند مشهدی سپرده بود، و فرحبخش از محمد مهراف (۱۳۹۳-۱۳۲۸) نقاش متولد محلۀ سرشور مشهد – که به خاطر پرترههایش شهرت دارد – خواسته بود، جلد کتاب را طراحی کند، و مهراف طرحی متفاوت و متناسب با محتوای کتاب طراحی کرده بود. [۲۸]
با اینکه تعداد صفحات ویرایش اول و دوم بهظاهر یکی است، اما این دو ویرایش در شصت و هفت صفحۀ نخست کتاب چهار تفاوت دارند، [۲۹] و حدود هفت صفحه در ویرایش دوم به کتاب افزوده شده است. چهار صفحه در پیشگفتار، و سه صفحه در پاورقی طویل ابتدای فصل «بینش ماتریالیستی و جهانبینی خدایی». یک پرسش: چرا با این تفاوتهای نهچندان جزئی ویرایش اول و دوم، کوشش شده ظاهر کتاب – ۳۷۹ صفحه – دستنخورده باقی بماند؟ به نظر میرسد نویسنده و ناشر برای پرهیز از اینکه کتاب برای ویرایش دوم نیاز به بررسی جدیدی توسط ممیزیهای وزارت فرهنگ داشته باشد، و بتوانند با همان شماره ثبت کتابخانه ملی کتاب را چاپ کنند، چنین کردهاند و علیرغم اضافه کردن هفت صفحه به متن کتاب و تغییر شماره صفحات کتاب (تا صفحۀ ۶۷) سقف ۳۷۹ صفحه کتاب را حداقل به ظاهر حفظ کردهاند. استبدادْ شهروندان را به چنین ظاهرسازیهای غیرموجهی میکشاند.
نویسنده و ناشر در مقدمه یا مؤخره مطلقاً به این تغییرات و اضافات اشاره نکردهاند. اینکه چرا اغلاط موجود در سه صفحۀ غلطنامه در ویرایش دوم کتاب تصحیح نشده است، ظاهراً به این دلیل بوده که ناشر نخواسته غیر از حداکثر هفت صفحۀ اضافه شده، صفحهبندی بقیۀ صفحات را به استثنای تغییر شمارۀ صفحات شصت و هفت صفحۀ نخست تغییر دهد تا هزینۀ کمتری صرف شده باشد. تغییرات محتوایی کتاب در ویرایش دوم آن در ضمن بحث اول برجسته شده است. نثر کتاب به نثر علی شریعتی بسیار نزدیک است، جملات بسیار طولانی با لحنی خطابی.
بحث سوم. نکتۀ کانونی توحید آشوری
از شصت صفحۀ اول کتاب (ویرایش دوم) چهار نکته انتخاب کردهام که احتمالاً مهمترین بخش کتاب است و کوشیدهام نکتۀ کانونی کتاب را از آنها استخراج کنم.
الف. کتاب توحید «تقدیم به مشرکان» شده است! [۳۰] البته تعریف نویسنده از مشرک و موحد با تعریف رایج متفاوت است، که در بحث دوم خواهد آمد. در پیشگفتار ویرایش دوم آمده است: «توحید در جهانبینی اسلامی – پس از اثبات صانع که غیر توحید است – چون منشور دارای سه بُعد و بدنه است -: بینش (یکتابینی)، گویش (یکتاگویی)، و کنش (یکتاسازی) – که سوگمندانه فقط یک بُعد آن در گفتهها و نوشتهها نمودار است: بُعد عقیدتی، حالی که در بینش اسلامی عقیده اگر از دل به زبان و از زبان به اندام بسط نیابد سترون و نازا بوده نقش عینی و عملی نخواهد داشت و طبعاً عقیدهای اسلامی نخواهد بود.» [۳۱] تکیۀ آشوری در کتاب بر بُعد سوم یعنی یکتاسازی است، توحید به نظر وی یعنی «یکتاسازی»، و به زبان روشنتر رفع تبعیضهای اقتصادی و حذف طبقات اجتماعی.
در ابتدای فصل «نموداری از فلسفهی اعزام پیامبران» این آیه ترجمه و تفسیر شده است: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (حدید ۲۵) ترجمۀ آشوری: «ما پیامبران را با مشعلهای روشنگر هدایت بهرسالت بهسوی مردمان اعزام نمودیم و با آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم، تا مردمان به پیریزی بنیان عدالت قیام کنند و بر سکوی اوجخیز و جهشآفرین آن پا گیرند، و آهن را (برای این کار) در اختیار آنان نهادیم، که قدرتی شگرف دارد، و خلق را سود میبخشد، و تا خدا پاکبازانی را که وی و به دوشکشندگان پرچم رسالت وی را با نیروی قهر آن یاری میدهد، بازشناسد و بدانید که خدا نیرومند و مقهورناشدنی است.» [۳۲] از نقل تفسیر آن صرفنظر میکنم.
ب. «توحید محور کلیۀ عقاید و معارف و قوانین این دین بوده و زیربنای طرحی است که این آئین برای بهروزی جامعۀ بشری ارائه میدارد. … توحید باید در خلق جامعۀ متعالی و ایدهآل اسلام که دورنمایی از آن گذشت [بنیان نهادن جامعهای خدایی و پیراسته از هر ظلم و زور]، به تناسب جایگاهی که در این دین دارد، عیناً و عملاً سهیم باشد و بهمیزان اهمیتی که به آن داده میشود نقشی عینی و عملی بازی نماید.» [۳۳]
«”نظریۀ توحید دارای دو وجه و دو قطب است: وجود خدا و وحدت خدا” که در زمینۀ هر کدام موحد با یک گَله از انساننماها روبروست. در زمینۀ نخست با ماتریالیستها (منکران خدا) و در زمینۀ دوم با تندهندگان به نظامهای شرک و طاغوتی و پاسداران آنها، یعنی هزاران خداوند و خداوندگار. در زمینۀ نخست که مختصر و کوتاه است آثار مثبت و منفی فرض وجود و عدم آفریدگار مطرح است، نه اثبات وجود وی که ضربه از این سو نیست. و در زمینۀ دوم که جهت اصلی بحث است و گستردهتر نیز، نه اثبات وحدت (و مثلاً دفع بهاصطلاح شبهۀ ابن کمّونه [۳۴] و أمثال این ترّهات [!] که بدان نیازیمان نیست) که معنای توحید، آثار توحید، صفات خدایی، خودسازی موحدان بر مبنای این صفات، حقوق ویژه و انحصاری خدایی، منشأ طبیعی و منطقی این حقوق، ملاک توحید، نشانههای موحدان، نقش توحید در تعالی انسان و تکامل جامعه و حرکت تاریخ، جبهههای رودرروی توحید در نوار تاریخ و زنجیرۀ زمان، مشخصات و انگیزهها و نقش ویرانگر و دندۀ عقبپرداز آنها، معنای شرک و زمینههای شرکآفرین و مشرکساز، تباهیآفرینی شرک و مسخکنندگی آن (که انسان را از فلزی به تفالهای و از کانی به زبالهدانی تغییر میدهد) ریخت و ترکیب نظام شرک و مشخصات فرد و جامعۀ مشرک، بت و شمول مفهوم و گوناگونی مصادیق آن، بتپرستی و منشأ و زمینهسازان آن و انگیزههای آنان و …» [۳۵]
آشوری اولاً دو گروه را «انساننما» خطاب کرده، یکی منکران وجود خدا (ماتریالیستها) و دیگری منکران یکتاسازی که آنها را مشرکان عملی میداند. او ضربۀ اصلی را به جبهۀ موحدان از سوی ماتریالیستها (منکران خدا) نمیداند. ضربۀ اصلی به باور وی از سوی مخالفان یکتاسازی عملی است. پس «جهت اصلی بحث» کتاب، «یکتاسازی» یا حذف کلیۀ مظاهر ضد یکتاسازی یعنی انواع عملی استکبار، استعمار، استبداد، استثمار، استحمار، تبعیض، و ظلم است. آشوری مباحث فلسفی توحید را «تُرَّهات» نامیده است! بنابراین در جامعۀ توحیدی مورد نظر وی، مبانی نظری و فلسفی باور به خدای واحد (یکتابینی) نقشی به مراتب کمتر از موازین عملی توحید (یکتاسازی) یا عدالت اقتصادی و سیاسی دارد.
ج. در فصل مهم «بینش ماتریالیستی و جهانبینی خدائی» کتاب که در ویرایش دوم افزودههای قابل توجهی دارد، آمده است: «آنچه از اتکا بهصداقت و واقعیت باید بهدست آید آناست که: “جهان در بینش یک فرد مادی * (ماتریالیست) تودهای از اجزاء پراکنده است که پیوندی معنوی آنها را بهیکدیگر مرتبط نمیسازد و همچون اجزاء ازهمگسستۀ یک لاشۀ بیجان، تناسبی میان این اجزاء رعایت نشده، و برای آن مجموع هدفی و غایتی در نظر گرفته نشده است،” هستی بیحساب است و آفرینش بینقشه و پوچ و جهان از روح و الگویی که انسان خود را از روی آن بسازد تهی. چنین انسانی جهان را بیشهای تیره و تاریک میبیند و حیات را جلوهای بیشعور و بی معنی و انسان را موجودی در ردیف سنگ و اسب و قارچ و کلم، و ارزشهای انسانی را افسانه و یاوه، و فضائل اخلاقی و ملاکها و معیارهای حیات را یا زور یا دام و یا وهم و خرافه و موازین و مقدسات را یا عادت یا دروغ و یا جهل و حماقت و… علاوه!
او در مقایسۀ خویش با هستی بیکران و غولپیکر و همۀ بودها و نمودهایی که او نیستند، احساس حقارت میکند و چون وابستۀ جایی و متکی به قدرت و پایگاهی نیست و پشتوانه و صاحبی (مُسَیْطِر بر همۀ هستی و فوق همۀ غولپیکریش) ندارد که بدو آرامش و بهزندگی او معنی و جهت بخشد و او را از احساس حقارت و تنهایی درآورده و از این احساس که چونان ذرهای خاک بالأخره مغلوب کوچکی خود خواهد شد و همچون حبابی میان تهی سرانجام در کام امواج خروشان و کور جذر و مدّ هستی بیشعور خواهد ترکید و هیچ خواهد شد به دور دارد… آری چون چنین پایگاه و پشتوانهای ندارد، درونش لبریز از شک و یأس و بیم و وهم میشود که سرانجام قدرت ابتکار و عمل و یا حتی اصالت هستی و حیات را در او فلج میسازد،.. و در نتیجه روحش ناآرام، درونش متشنج، فکرش بحرانی، جهتش نامشخص، زندگیش بیمعنی، کمال مطلوبش ناشناخته، وجودش پوچ، خلقتش عبث، هدف و غایت از هستی و حرکتش نامعلوم و… و همهاش لغو مینماید:
چه بکند؟ چه راهی بپیماید؟ چه هدفی انتخاب کند؟ چه ایدهآلی برگزیند؟ به چه پایگاهی متکی باشد؟ خود را چه بسازد؟ با دیگران چگونه باشد؟ با فرد، با جامعه، با زورمندان، با محرومان، با ستمگران با ستمکشان، و… که طبعاً بالشی میشود و میگندد و میپوکد و میپوسد و یا ددی میشود و میجهد و میدرد و میخورد … و یا دچارافکاری سردرگم و بحران فکری و یأس روحی و فلسفی و احساس پوچی و بیهودگی و سپس چون [موریس] مترلینگ [۱۹۴۹-۱۸۶۲] و امثال او جنون و یا صادق هدایت [۱۳۳۰-۱۲۸۱] و امثال او انتحار که بر فرض اول جهان یعنی مرداب و بر فرض دوم یعنی جنگل و بر فرض سوم یعنی تیمارستان و بر فرض چهارم یعنی گورستان که از جهان بیصاحب نمیتوان بهتر از این [انتظاری] داشت چنانکه از دریای خون نمیتوان گلاب برداشت.”» [۳۶]
آشوری در متن این فصل با بینش الحادی و مادیگرایانه مرزبندی شفاف و روشنی دارد و به روشنی از جهانبینی الهی دفاعی فلسفی کرده، هرچند فلسفه را تخطئه کرده است! او به زیبایی نقش خدا را در معنیبخشی به زندگی ترسیم کرده است. برای نمونه، به پاراگراف زیر توجه کنید: «”ولی در جهانبینیِ انسان معتقد به خدا، جهان مجموعهای است از اجزائی که با اراده و قصدی خاص و با طرح و نقشهای مخصوص و با تناسب و تناسقی کامل و با پیوندها و رابطههایی تخلفناپذیر بهوجود آمده و به یکدیگر بسته شده و برای آن هدفی و غایتی در نظر گرفته شده است، و همه چیز و همه کار با ارادۀ خدا یعنی برطبق سنتها و قوانینی که او در عالم هستی ایجاد کرده صورت وجود میپذیرد، انسان نیز که جزئی از این مجموعه است ناگزیر رهرو هدفی و آفریده برای مقصدی است، همچنانکه اصل وجود او متناسب با دیگر اجزاء جهان است راه او نیز باید معارض و مصادم سنتها و قوانین جهان آفرینش نباشد، بدین کیفیت است که این بینش برای وی حس مسئولیتی عمیق، نظرگاهی وسیع و روشن، راهی مشخص و حساب شده پدید میآورد و به زندگی او جهت و سمت میدهد و او را از احساس پوچی و بیهودگی و بیبند و باری در اندیشه و عمل و بیتفاوتی در برابر رویدادها برکنار میدارد و در درون او نیرویی معنوی و امیدی ژرف برمیانگیزد و او را به خودسازی و کسب فضائل انسانی بر مبنای ارزشها و معیارهای خدایی آنسان که تابلویی برابرش باشد و امید دارد و در جهت بهسازی زندگی و بهروزی خلق و حرکت بسوی خدا قرار میدهد.”» [۳۷] این عبارات چیزی از یکتابینی یا همان باور به خدای واحد احد در اسلام کم نگذاشته است.
د. پاورقی بلند ذیل (به استثنای جملۀ اولش) به ویرایش دوم کتاب اضافه شده است: «مادیئی که پدیدهی دگرگونساز دیگری، چونان اومانیسم (انسانگرایی، عشق به انسان)، نظام حاکم بر هستی سنتهای حاکم بر اجتماع، قوانین حاکم بر تاریخ، سنن حاکم بر حرکت جهان، اصل تکامل، اصالت انسان و… را جای خدا ننشاند: [۳۸] مادّه گرایی سه چهره دارد و در سه زمینه تبلور مییابد:
۱- در زمینۀ فلسفی. که در نگرش به هستی به ماوراء مادّه نمیرسد (که این خود دو شاخه دارد: الف- آنکه بهحقایق نامبردۀ بالا (: نظام حاکم بر هستی، سنّتهای حاکم …الخ) نیز نرسیده است که همین مورد بحث در متن است. ب – آنکه به اینها – و یا برخیشان – رسیده فرجام کار انسان را بسته به قانون و طرز انتخاب و عمل میداند و موضعگیری او در برابر رویدادها زاده و تجلیگاه همین نظر میباشد – که این مورد بحث در متن است)
۲- در زمینۀ اخلاق و عمل، که خصلتهای حاکم بر وجود او (ولو با اعتقاد به ماوراء ماده) خصلتهای منفی مادّی است و محور اندیشه و عمل او را جز ماده و مادّیات تشکیل نمیدهند و چرخاننده و تشکیل بند زندگی و طرز فکر و بینش او، غالباً، نه انگیزههای عقیدتی و ایدئولوژیکی که، انگیزههای مادی و حیوانی است، و در راه عشق به انسانها: (اومانیسم) و رهائی انسانها از بیداد و استبداد انسانها از زندگی و مادیات آن چشم نمیپوشد، و بر فرض خودنمائییی در مراحل کم ضربت، در مراحل حادّ و جدی آن بازپس میکشد، و اگر به خصم نپیوندد، لااقل، رسوب میکند.
۳- در هر دو زمینه … و بدیهی است که بینایان و بیغرضان، از خارجی – : ماتریالیست اخلاقی و عملی – هزار به یک جو نمیخرند، و ماتریالیسم فلسفی را – آنجا که نه ویرانگر و بازدارنده که پوینده و زایا است پیراهن عثمان نمیسازند.» [۳۹]
در این پاورقی مهم – و کمی تا قسمتی مغلق! – آشوری مادهگرایان را به سه دسته تقسیم کرده است: منکران متافیزیک یا ماتریالیستهای نظری و فلسفی، ماتریالیستهای اخلاقی و عملی که رفتار آنها بویی از انسانیت نبرده است، و ماتریالیستهای نظری و عملی. مشکل اصلی آشوری با دستۀ دوم و سوم است، یعنی کسانی که عملاً برای رهایی انسانها مبارزه نمیکنند و در اعمال خود انگیزۀ مادی و حیوانی دارند. اما با دستۀ اول (ماتریالیستهای فلسفی) اگر اهل مبارزه برای رهایی انسانها باشند مشکلی ندارد، اگرچه با آنها همدل نیست، آنها را «ویرانگر و بازدارنده» نمیداند، بلکه «پوینده و زایا» میشناسد، چرا که اهل مبارزهاند. برای آشوری اصل یکتاسازی (مساوات و عدالت اقتصادی و اجتماعی) است، نه یکتاباوری (توحید نظری و فلسفی). او خود یکتاباور است اما چون اصالت را به یکتاسازی (مبارزه برای تحقق جامعه عاری از تبعیض، استثمار و استبداد) میدهد از همکاری خداناباوران اهل مبارزه استقبال میکند، هرچند تحمل یکتاباورانی – که اهل یکتاسازی نیستند و برای تحقق آن مبارزه نمیکنند – را ندارد، و در حقیقت لبۀ تیز کتاب علیه مشرکان عملی (مستکبران، مستبدان، استثمارگران، ظالمان و تبعیضگران) و مماشاتکنندگان با شرک عملی (قاعدان، ساکتان، و توجیهگران وضع موجود، ولو ظاهراً یکتاباور و موحد باشند) است.
اگر چنین باشد که آشوری نوشته، یکتاباوری (توحید در معنای رایج کلامی و فلسفی) در مقابل یکتاسازی (توحید عملی مورد عنایت آشوری یا همان سوسیالیسم) به حاشیه میرود. آشوری بر آنچه در این پاورقی طولانی مغلق نوشته هیچ دلیلی اقامه نکرده است. اگر ادعای او این است که این پاورقی معرفی اسلام است و مسلمانان باید چنین باوری دربارۀ جایگاه الحاد، شرک و کفر از یکسو و ضرورت مبارزه، نفی طبقات اجتماعی و تبعیض اقتصادی، و سوسیالیسم از سوی دیگر داشته باشند لازم بود دلیلی از قرآن و سنت معتبر بیاورد، که نیاورده است. برعکس، محکمات قرآن و مسلمات سنت معتبر بر خلاف چنین تلقی از الحاد ولو اهل مبارزه و به حاشیه راندن توحید و خداباوری و اصالت مبارزه (إنّ الحیاة عقیدة وجهاد) [۴۰] است. بهعلاوه این پاورقی در تعارض بیّن با متن کتاب حتی در همین فصل است. متن کتاب حاوی مرزبندی شفاف خداباوری با ماتریالیسم است. ظاهراً آشوری در زمان تنظیم ویرایش دوم کتاب توحید (در نیمۀ دوم سال ۱۳۵۵) به لحاظ فکری تمایلات غلیظتر مارکسیستزده و اصالت مبارزهای پیدا کرده بود، به حدی که توحید (خداباوری نظری) کاملاً به حاشیه رانده شده بود. البته حتی در همین زمان، او در نظر موحد و در عمل متشرع است. در هر حال، این پاورقی که قابل مناقشۀ جدی است، بلای جان آشوری و مستمسک حکم ارتداد او میشود، آن چنان که در بخشهای بعدی خواهد آمد.
بحث چهارم. شرک، توحید و یکتاسازی
الف. «شرک و توحید: از ماتریالیستها (منکران) و ساکتان دربارۀ خدا که بگذریم، دیگر مردمان جهان به دو گروه تقسیم میشوند: یا دستاندرکار توحید و یا تنداده به شرک (که دارای سه بُعد است: عقیده، اظهار، عمل: شرک در جهانبینی، شرک در بیان، شرک در عمل). آنان که دخالت و دخالتگران در حقوق ویژه و انحصاری آفریدگار را (که ناشی از آفریدگاری اوست) – چه در حوزۀ وجود خویش و چه در سرنوشت جامعه و جهان – تحمل میکنند تنداده به شرکند یعنی: عملاً (ولو بی اظهار و اعتقاد) شریکگیرندۀ دخالتگران در آن حقوق. و آنانکه تحمل نمیکنند، در کار توحید … یعنی: «برچینندۀ هر دخالتگر و میدان دهنده به یکتا آفریدگار صاحب حق»: اینکه انسان و جهان و سراسر پهنۀ هستی و حیات، و تمامی امکانات و عناصر زندگی و همۀ مایههای بقا و دوام انسانها و… تحت یک اراده، و آفریده و ساخته و پرداختۀ یک پدیدآورنده و آفریدگار است نتیجهی منطقیاش آنست که او را بلاشریک حقوقی باشد ویژه و انحصاری او … دخالت تام و تصرف کامل در این حقوق، خدایی کردن (: کُفْو و مِثل و نِدّ * و رقیب خدا بودن) و یا لااقل «ادعای خدایی» کردن است، و دخالت ناتمام و تصرف در بخشی و برخی از آنها «شریک خدا بودن» و یا لااقل «ولو عملاً نه لفظاً و اعتقاداً» این سان ادعایی داشتن. تحمل این دخالت، در فرض نخست «خدا عوض کردن» (نِدّ و خدای دیگری گرفتن) و کافر و مرتد شدن است و در فرض دوم «برای خدا شریک گرفتن» و فاسق و مشرک گردیدن. و تحمل نکردن آن توحید (یکتاسازی) یعنی رقیبان (اکفاء، أمثال، انداد) و شریکان را زدن و خدا را یکی کردن. (* پاورقی: نِدّ، که جمع آن انداد است، یعنی رقیب. آیه میگوید: لاتَجعَلوُا لِلّه أنْدادَاً [بقره ۲۲]: برای خدا رقیبانی قرار ندهید، فرق نِدّ با شریک – همانسان که خواهد آمد – این است که شریک در بخشی و برخی حقوق خدائی دخالت میکند و نِدّ در تمامی آن.)» [۴۱]
ب. آشوری در توضیح بُعد سوم توحید مینویسد: «توحید در پراتیک و عمل که با نبرد توحیدی و قهر انقلابی خود دیگر مدعیان خدایی را (آنسان که پیامبر (ص) بوسفیان و هراکلیتوس و … را) برچیده، تنها به همان یکتا اجازۀ دخالت و تصرف در سرنوشت انسان و جهان میدهد، یکی کردن، یکتاسازی. و در همین سومین بُعد است که علیه متجاوزان به حقوق خدا و خلق به عنوان آنتیتز نظامهای ظالمانه آنان طوفان انقلاب یکتاسازی وزیدن گرفته، رستاخیز جهانشمول توحیدی (بعثت) پا به عرصۀ وجود مینهد تا سنتز آن حاکمیت مطلق الله (نفی حکومت انسان بر انسان) از آن نشأة یابد.» [۴۲] بیشک مؤمنی که به وظایف شرعی و اخلاقی خود در ناحیۀ عمل فردی یا اجتماعی عمل نمیکند فاسق است، نه مشرک یا کافر. آشوری مؤمنان فاسق را مبتلا به شرک عملی میدانسته است، لذا دامنۀ موحدان در نزد وی کوچکتر، و دامنۀ مشرکان نزد وی بزرگتر از تلقی رایج اسلامی است. این تلقی متأثران از ادبیات دیالکتیکی و مارکسیستی آن دوران است.
پ. به نظر آشوری، یکتاسازی در بُعد اقتصادی اهمیت فراوان دارد: «(مال دنیا باید) همچون خونی در شریانهای اجتماع حرکت کند و امکانات متساوی برای بهرهمندی از مواهب الهی در اختیار همگان قرار گیرد و هر کس به میزان استحقاق از آن بهره بردارد و نظامهای استثماری بیقید و بند نامتعادل نظیر آنچه در جامعههای فئودالی پیشین و سرمایهداری جدید دندان نموده است، انسان را وسیله در حد بیل و کلنگ و مال را هدف در حد معبود و اله قرار ندهد، و با تقسیم غیرعادلانۀ اوضاع فقرآفرین و نکبتزای، کار بشر را تباه و روز بشر را سیاه نسازد. مَلک همۀ هستی نیز خداست و این نیز نتیجۀ منطقی دیگر بیچون و چند خالقیت و پروردگاری اوست و شرکت در آن و یا منحصر ساختن آن به خود از هیچکس و هیچچیز پذیرفته و قابل تحمل نیست و تمامی مدعیان و آنانی که در روند تاریخ بی داشتن ملاک خدایی و جواز آسمانی لباس آن را میپوشیده و خود را بر مردم تحمیل مینمودهاند غاصب و ندّ و رقیب خدا به حساباند و ادعا و حکمشان بیجا و نامربوط و برخلاف حق بوده است و تندهندگان به آن مشرک.» [۴۳]
«مال و امکانات زندگی را از افراد و قشرهایی که زحمت نمیکشند و تولید نمیکنند باز گیرید، تا ولو به جبر و قهر تن به کار و زحمت دهند یا خود زحمت کم نمایند.» [۴۴] «امروز جامعهشناسی میگوید: “استثمارگران را استثمارگری از (فطرت و انسانیت) خود بیگانه میکند، (الیناسیون) [۴۵] و استثمارشوندگان را تن به این ستم دادن»: زالو از مکیدن زیاد از حال عادی خارج میشود و جسم خون رفته از مکیده شدن، لذا است که انقلاب نه تنها از این نظر ضرور است که استثمار جز با تندر آن رخت نمیبندد، بلکه از این نظر نیز ضرور است که انسانها نیز جز در بستر آن عمق نمییابند (پالایش ساخته و انسان نمیشوند که جز این بستری برای تکامل نیست.)» [۴۶] این دو پاراگراف نمونههای تأثر شدید آشوری از ادبیات مارکسیستی دوران خود است.
ت. به نظر آشوری، شرایطی از قبیل شناخت معروف و منکر، قدرت بر امر و نهی، امن از ضرر – آن هم امن شخص نه هدف -، و احتمال تأثیر برای امر به معروف و نهی از منکر نه شرط وجوب که شرط وجودند، شرط امکان تحقق و انجام عملند: اگر فرد و جامعه و ملتی معروف (نظام عادلانۀ توحیدی – که کانون معروف است – و دستآوردهای آن) را از منکر (نظام ظالمانه طاغوتی – که سرچشمۀ منکرزا است – و تباهیآفرینیهای آن) تشخیص ندهد (شناخت نداشته باشد) یا بدهد ولی دانش و تکنیک و سلاح و ساز و برگ (قدرت) آن را نداشته باشد، یا داشته باشد ولی تشکیلات منظم و با انضباط تاکتیک دقیق و حسابشده، برنامۀ اساسی حزبی – تشکیلاتی و کار درازمدت عملی – انقلابی (شرط تأثیر) نداشته باشد، نمیتواند – نه که واجب نیست – اژدهای استبداد را بردرد و نظام طاغوتی را برچیند و سیستم الهی و انسانی را بر ویرانههای آن پی ریزد، و هدف و جبهه و تشکیلات خود را از آسیب و زیان ضربهپذیری مصون دارد (امن از ضرر). [۴۷] تفکیک صائب شرط وجوب از شرط واجب در وظیفۀ مترقی امر به معروف و نهی از منکر نشاندهندۀ این است که آشوری اولاً از فقه و اصول در حد سطح عالی یا خارج مطلع بوده است، ثانیاً اصل برای او مبارزه است و همۀ تعالیم اصلی و فرعی دینی را از این منظر مینگرد.
ث. کتاب توحید با این عبارات پایان مییابد: «خدایی که فرمان توحید (یکتاسازی) به بندگان خود میدهد، نقشۀ آن را نیز باید به آنان ارزانی دارد … رسیدن ابن نقشه به دست انسانها فلسفۀ نبوت است، با ولایت، با حج، با کسب علم، با … و با … ژرفانگری در این فصل (رابطۀ ارگانیک توحید با دیگر اجزاء و عناصر دین) است که روشنگر این معماها تواند بود که: “چرا توحید اصل الأصول و محور تمامی افکار و عقاید و اعمال مذهبی است؟! چرا توحید استخوانبندی دین و ستون فقرات آن باشد و بهتمامی دیگر اجزا و عناصر آن فلسفه و نقش بخشد و جهت و سمت دهد؟!» «چرا دیگر اجزا و عناصر دین تنها در شکل شرایط ذهنی و عینی تحقق آن معتبر و پذیرفتنی خواهند بود؟! و چرا هر کار و فکر و عقیدهای که در راه تحقق آن قرار نگیرد، کار و فکر و عقیدهای مذهبی نخواهد بود؟!”» [۴۸] از نظر آشوری، مکتب راهنمای عمل است، و جلوۀ اصلی و واقعی یکتاباوری در یکتاسازی یا تحقق جامعۀ بیطبقه توحیدی است. در مبارزۀ رهاییبخش یکتاسازانه یکتاباوری شرط لازم نیست، هرچند او خود یکتاباور و موحد بوده است.
نتیجۀ مبحث دوم
یک. آشوری در کتابش به یکتابینی (توحید اعتقادی) و یکتاگویی (توحید قولی) کاری ندارد. مراد او از «توحید» یکتاسازی (توحید عملی) است. به نظر او، بدون تحقق یکتاسازی، توحید محقق نشده است. جامعۀ ایدهآل اسلام که همان جامعۀ توحیدی باشد، جامعهای پیراسته از هر ظلم، زور، استثمار، استحمار، استبداد و استکبار است.
دو. شرک نفی توحید است و شرک عملی ضد یکتاسازی است. بنابراین ظلم، زور، استثمار، استحمار، استبداد و استکبار مظاهر عینی شرک و انکار عملی توحید هستند. ظالم، زورگو، استثمارگر، استحمارگر، مستبد و مستکبر منکران حقوق خداوند و مشرکان حقیقی هستند.
سه. آشوری در کتابش با بینش الحادی و مادیگرایانه مرزبندی شفاف و روشنی دارد و به روشنی از جهانبینی الهی و هدفمندی جهان آفرینش و ارزشهای الهی دفاع کرده است. او در سراسر کتابش شخصاً موحد است در باور، قول و عمل. به نظر او بزرگترین خطر برای توحید، انکار وجود خدا در نظر (ماتریالیسم فلسفی) نیست. خطر بزرگی که باید با آن مبارزه کرد انکار عملی مظاهر خدا در اجتماع است، یعنی استکبار، استعمار، استبداد، استثمار، استحمار، تبعیض، و ظلم.
چهار. آشوری مباحث فلسفی توحید را «تُرَّهات» نامیده است! چیزی از سنخ «فیلسوفان پفیوزان تاریخند» شریعتی. او مدافع اسلام ابوذری است نه اسلام ابن سینایی. آشوری با ماتریالیستهای نظری و فلسفی (منکران متافیزیک، خداناباوران) اگر اهل یکتاسازی باشند یعنی اگر اهل مبارزه برای رهایی انسانها باشند مشکلی ندارد، اگرچه با آنها همدل نیست، ولی آنها را «ویرانگر و بازدارنده» نمیداند، بلکه «پوینده و زایا» میشناسد، چرا که اهل مبارزهاند.
پنج. ماتریالیستهای اخلاقی و عملی یعنی خداناباورانی که رفتارشان بویی از انسانیت نبرده است، برای رهایی انسانها مبارزه نمیکنند، و در اعمال خود انگیزۀ مادی و حیوانی دارند، به نظر او مشرک هستند. همچنانکه کسانی که در نظر و قول دم از خدا و توحید میزنند، اما در عمل مستکبر و مستبد و استثمارگر یا مدافع استکبار، استبداد و استثمار هستند هم عملاً مشرک محسوب میشوند، و باید با آنان به نام اسلام و توحید مبارزه کرد. بنابراین آشوری ملاک متعارف شرک و توحید را تغییر داده است، دامنۀ مشرکان او بسیار گستردهتر شده، دامنۀ موحدان او کوچکتر شده است، و جمعی از خداناباوران اهل مبارزه برای رهایی انسان را هم عملاً ملحق به قلمرو توحید دانسته است. این نکته از اضافات ویرایش دوم کتاب است.
شش. آشوری در ترجمه و تفسیر آیات و روایات و تبیین تعالیم اسلامی تحت تأثیر مارکسیسم است و از استعمال تعابیری از قبیل تز، آنتیتز و سنتز ابایی ندارد. استثمار اقتصادی از بزرگترین اقسام شرک است و فئودالیسم و سرمایهداری جز با انقلاب ساقط نمیشوند، و جامعۀ توحیدی جامعهای بیطبقه است.
هفت. توحید آشوری بر اساس مکتب اصالت مبارزه نوشته شده و اسلام و توحید از این زاویه تبیین و تفسیر شده است. در رویکرد اصالت مبارزه طبیعی است که مباحث فلسفی و نظری اسلامی به شدت تقلیل پیدا کنند، مباحث عملی خصوصاً عدالت اجتماعی به شدت برجسته شوند، و مارکسیسم به عنوان علم مبارزه از پنجرۀ عدالتطلبی وارد ذهن و ضمیر مبارزان مسلمان شود. توحید آشوری از سوی دیگر از محصولات اسلام سیاسی در نیمۀ دهۀ پنجاه است.
هشت. یکی از تفاوتهای مهم ویرایش اول و دوم کتاب توحید آشوری، اضافه شدن یک پاورقی طولانی با عباراتی مغلق است، با این مضمون که ماتریالیستهای فلسفی اهل مبارزه برای رهایی انسانها «پوینده و زایا» هستند نه «ویرانگر و بازدارنده»، در حالیکه یکتاباورانی که برای یکتاسازی مبارزه نمیکنند مشرک محسوب میشوند. این پاورقی اولاً در تعارض بیّن با متن کتاب حتی در همین فصل «بینش ماتریالیستی و جهانبینی خدائی» است. متن کتاب حاوی مرزبندی شفاف خداباوری با ماتریالیسم است. ثانیاً بر خلاف دیگر مواضع کتاب، آشوری هیچ دلیلی بر ادعای متفاوتش اقامه نکرده است، و معلوم نیست این دیدگاه چگونه به اسلام نسبت داده شده است، در حالی که محکمات قرآن و مسلمات سنت معتبر بر خلاف چنین تلقی از الحاد ولو اهل مبارزه و اصالت مبارزه با به حاشیه راندن توحید و خداباوری است. این پاورقی پرمشکل مهمترین مستمسک حکم ارتداد نویسندهای شده است که در نظر و عمل مسلمان بوده است.
مبحث سوم. خامنهای و توحید آشوری
این مبحث به نسبت دو فرد (حبیبالله آشوری و سید علی خامنهای) از یکسو، و نظر خامنهای دربارۀ کتاب «توحید» آشوری از سوی دیگر بر اساس منابع دست اول میپردازد. سید علی خامنهای دربارۀ آشوری و کتاب توحید او دو روایت دارد. روایت نخست روایت غیرمستقیم از وی و متعلق به دیدگاه او قبل از انقلاب است، از آن به روایت متقدم خامنهای یاد میشود. روایت دوم، روایت مستقیم از او بیست و پنج سال بعد از اعدام آشوری است. از آن به روایت متأخر خامنهای یاد میشود. این دو روایت چه تفاوتهایی با هم دارند؟ خامنهای جزوهای داشته بهنام «جزوۀ توحید» که در اختیار شرکتکنندگان کلاسش گذاشته بود. این جزوه چه نسبتی با کتاب توحید آشوری دارد؟ آراء خامنهای دربارۀ توحید قبل از انقلاب چه تفاوتهایی با آراء آشوری در کتاب توحید داشته است؟ قرار است در این مبحث به این پرسشها در سه بحث به شرح زیر پاسخ مستند داده شود: آشوری و کتابش به روایت متقدم خامنهای، آشوری و کتابش به روایت متأخر خامنهای، و «توحید» آشوری اقتباس از «جزوۀ توحید» خامنهای؟
بحث پنجم. آشوری و کتابش به روایت متقدم خامنهای
نظر سید علی خامنهای نسبت به کتاب توحید حبیبالله آشوری تا حوالی پیروزی انقلاب چه بوده است؟ این روایت مستقیماً در دست نیست. اما از آن شش خرده روایت به شرح زیر در دست است: خرده روایت محمدعلی مهدویراد، خرده روایت مرحوم احمد قابل، خرده روایت سید هادی خامنهای، خرده روایت «ب»، خرده روایت «د»، و خرده روایت «ج». با جمعبندی این شش خرده روایت، روایت متقدم خامنهای قابل بازسازی است. سه خرده روایت نخست بهترتیب در سالهای ۱۳۸۱، ۱۳۸۴ و ۱۳۹۹ منتشر شدهاند. اما سه خرده روایت دوم برای نخستین بار در این تحقیق به شیوۀ تاریخ شفاهی منتشر میشوند. این سه خرده روایت گزارش نگارنده از روایت سه نفر از فضلای خراسانی حوزۀ علمیه قم است که به دلیل عدم امنیت، تمایلی به ذکر نامشان ندارند. هر سه نفر اخیر به خامنهای قبل از انقلاب نزدیک بودهاند، احتمالاً بیش از راوی اول. فضل حوزوی این سه نفر از سه نفر نخست کمتر نیست.
یک. خرده روایت محمدعلی مهدویراد
محمدعلی مهدویراد [۴۹] (متولد ۱۳۳۴) از مطلعان احوال خامنهای در مشهد است. [۵۰] روایت دست اول وی دربارۀ آشوری و کتابش در کتاب «جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران» تألیف رسول جعفریان [۵۱] (متولد ۱۳۴۳) از نخستین ویرایشهای آن درج شده است، یعنی از سال ۱۳۸۱. [۵۲] جعفریان در معرفی مهدویراد نوشته است: «دوست دانشمند من آقای محمدعلی مهدویراد که طلبۀ پیش از انقلاب مشهد بوده و گاه در درسهای آشوری شرکت کرده به بنده گفتند …» آنگاه بخشی از مطالب مهدویراد را در متن و بخشی را در پاورقی نقل کرده است.
بخشی از آنچه در متن کتاب جعفریان آمده را در بخش اول نقل کردم. بخش باقیمانده که مرتبط با بحث حاضر است را عیناً نقل میکنم: «وی [آشوری] به نوعی شاگرد آیتالله خامنهای بود و حتی [کتاب] توحید وی هم شرحی بر درسهای آیتالله خامنهای بود. … زمانی که کتاب توحید توسط انتشارات غدیر در سال ۱۳۵۵ش انتشار یافت مخالفتهایی با آن در مشهد و قم صورت گرفت. آیتالله [ابوالقاسم] خزعلی سخت با این کتاب مخالف بود و همین مخالفت او سبب محکومیت او در سال ۶۰ شد.» [۵۳]
اما آنچه جعفریان در ذیل این عبارت «حتی [کتاب] توحید وی هم شرحی بر درسهای آیتالله خامنهای بود» در پاورقی نقل کرده است، عیناً به این شرح است: «آقای مهدویراد افزودند: زمانی پیش از انقلاب، سه چهار ماهی بعد از انتشار [کتاب] توحید سر بازار سرشور [مشهد]، در حالی که عازم منزل آیتالله خامنهای بودم، ایشان را همانجا دیدم و از ایشان دربارۀ کتاب توحید آقای آشوری سؤال کردم. به ایشان عرض کردم کتاب توحید به قم رسیده و مشکلاتی را بهوجود آورده است. ایشان پرسید چه مشکلاتی؟ گفتم: برخی گفتهاند ایشان با این کتاب کمونیست شده است. ایشان گفتند: خیر، کمونیست نشده. ایشان مردی زحمتکش، فاضل و متدین است. اگر بههمین صورت که زحمت میکشد، دقت کند و تأمل کند و زحمت بکشد، در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد. آیتالله خامنهای دو بار تکرار کردند: گوش بده. نمیگویم الآن هست. اگر اینجوری بشود در آینده خواهد شد.
اما کتاب ایشان [توحید]، من مریض بودم. نسخۀ اولیۀ کتابش را آورد که من بخوانم و اظهار نظر کنم. وقتی تیترهای کتاب را دیدم مشاهده کردم که همان تیترهایی است که من در بحثهای اعتقادیم برای اینها یعنی [حبیبالله] آشوری و [سید رضا] کامیاب (۱۳۶۰-۱۳۲۹) و اخوی سید هادی [خامنهای] و دوستانشان داشتم. در متن دقت نکردم. نامهای را برای چاپ آن به آقا حمید اسلامی [متوفی ۱۳۹۸] نوشتم. بعد که چاپ شد دیدم مطالبی به آن افزوده که در بحثهای من نبوده است. ترجمۀ برخی از آیات و همچنین توضیحاتی که دربارۀ معاد در کتابش آورده بود، مورد تأیید من نبود و از من هم نبود. [پایان نقل قول از خامنهای] لازم بهیادآوری است که پس از بالا گرفتن سرو صدای این کتاب، حمید اسلامی نوشتۀ آقای خامنهای را به عنوان اینکه کتاب را ایشان تأیید کرده پشت شیشۀ مغازهاش زده بود. ناشر برخی از نوشتههای آیتالله خامنهای مانند کتاب «گفتاری در باب صبر» همین انتشارات غدیر بود. حمید فرزند مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی [۱۳۶۴-۱۲۸۱] است. بیفزائیم که نوشتۀ آیتالله خامنهای دربارۀ توحید عنوانش “روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا” بود.» [۵۴]
روایت مهدویراد مورد تأیید خامنهای است، چرا که در پاورقی خامنهای بر کتاب جعفریان (روایت متأخر ایشان که در بحث بعدی نقل خواهد شد) انکار نشده است. مهدویراد چهار نکته را از خامنهای بلاواسطه نقل میکند، چهار نکته را هم از جانب خود میگوید. اما چهار نکتهای که مهدویراد بلاواسطه از خامنهای نقل کرده است:
(م۱) خامنهای در اواخر سال ۱۳۵۵، چند ماه بعد از انتشار کتاب توحید، آشوری را «مردی زحمتکش، فاضل و متدین» میدانسته که «اگر همینگونه ادامه دهد در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد» و با نظر آنها که گفته بودند آشوری در کتاب توحیدش کمونیست شده است [۵۵] مخالفت میکند.
(م۲) آشوری کتاب توحیدش را قبل از انتشار برای اظهار نظر به خامنهای داده بود. خامنهای به علت کسالت، در متن کتاب دقت نکرده، اما عناوین فصول آن را سازگار با مباحث توحید خود یافته است.
(م۳) خامنهای برای حمید اسلامی پسر عباسعلی صاحب انتشارات غدیر (ناشر برخی کتابهایش) نامه نوشته تا کتاب توحید را چاپ کند. کتاب توحید آشوری بر اساس تأیید کتبی خامنهای منتشر شده است. ای کاش این نامۀ تاریخی قابل دسترسی باشد.
(م۴) بعد از چاپ کتاب، خامنهای درمییابد که مطالبی در کتاب افزوده بر بحثهای اوست: یکی ترجمۀ برخی آیات، دیگری توضیحات کتاب دربارۀ معاد. یعنی این دو مورد از خود آشوری است، لازمۀ این سخن این است که بقیۀ مطالب کتاب مشکلی ندارد و برگرفته از دروس توحید ایشان بوده است.
اما چهار نکتهای که حرف خود مهدویراد و داوری اوست:
(مه۱) آشوری به نوعی شاگرد آقای خامنهای بوده است. کتاب توحید وی هم شرحی بر درسهای آقای خامنهای بود.
(مه۲) آشوری در درس اعتقادات آقای خامنهای از جمله توحید شرکت میکرده، و مفاد این درسها را در تدریسهای خود از جمله توحید استفاده میکرده است.
(مه۳) وقتی به کتاب توحید و در نتیجه به ناشر اعتراض میشود، ناشر نامۀ آقای خامنهای در تأیید کتاب را پشت شیشۀ مغازهاش نصب میکند.
(مه۴) نوشتۀ آقای خامنهای دربارۀ «توحید» عنوانش «روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا» بود.
دربارۀ نکته اخیر مهدویراد گفتنی است که «جزوۀ توحید» خامنهای غیر از مقالۀ فوق است. توضیحاتی دربارۀ «جزوۀ توحید» و تفاوتش با مقالۀ «روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا» در مبحث سوم همین بخش خواهد آمد.
دو. خرده روایت احمد قابل
راوی دوم مرحوم احمد قابل [۵۶] (۱۳۳۶-۱۳۹۱) است. پدرش شیرمحمد قابل (۱۳۷۲-۱۳۰۳) نخستین امامجمعۀ فریمان (از ۱۳۶۴ تا زمان وفات) بود. خامنهای – رهبر جمهوری اسلامی – در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۷۸ در خانۀ پدری قابل در مشهد حضور یافته، از مادر ابوالقاسم قابل (۱۳۶۶-۱۳۴۶) شهید عملیات کربلای پنج تجلیل کرده است. [۵۷] احمد قابل در دو دهۀ آخر زندگیاش از منتقدان منصف رهبری بود و به دلیل انتقاداتش متحمل زندان شد.
قابل در نامۀ سرگشاده مورخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۴ به مقام رهبری – مهمترین نوشتۀ سیاسی در طول حیاتش [۵۸]– نکاتی را دربارۀ آشوری و کتابش با ایشان در میان میگذارد. نامۀ انتقادی وی از تاجیکستان البته امکان انتشار در رسانههای داخلی نداشت. برخی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور متن کامل آن را منتشر کردند. [۵۹] قابل بعد از نوشتن این نامه در بازگشت از تاجیکستان تا آخر عمر ممنوعالخروج شد. [۶۰] نامۀ قابل در سال ۱۳۹۱ در کتاب الکترونیکی «نقد خودکامگی» انتشار یافت. [۶۱] متن کامل قسمت مرتبط با آشوری و کتابش در نامۀ فوق به این شرح است:
“«نقش شما [خامنهای] در این میان، چه در هنگامی که به مراجعان خود از پاسداران انقلاب [اسلامی] در خراسان توصیه میکردید که خان ستمگری از اهالی بجنورد را بدون ارجاع به دادگاه انقلاب و گرفتاری در پیچ و خم آن، اعدام کنند و از شرش راحت شوند» و چه در هنگامهی «محاکمه و اعدام دوست و همراه و همفکر سابق شما، مرحوم شیخ حبیبالله آشوری، بهاتهام ارتداد» که سکوت کردید و شاهد جان باختن فردی شدید که به جرم انتشار کتاب «توحید» و اصرار و شهادت آقایان شیخ ابوالقاسم خزعلی (عضو سابق شورای نگهبان) و شیخ محمدتقی مصباح یزدی، مبنی بر کفرآمیز بودن مطالب و مرتد بودن نویسندهی آن کتاب، اعدام شد.
وجدان شما بهتر از هر کسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفتانگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟!! یکی شایستهی «گور» باشد و دیگری شایستهی «رهبری نظام اسلامی»؟!
البته از دهها نفری که از چند و چون این ماجرا باخبرند، هنوز تعداد بسیاری زندهاند و هنوز وجدان بیدارشان این حقیقت را گواهی میدهد. کاش این شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود (آقایان خزعلی و مصباح) نیز میدادید تا یک روحانی زاهد و فقیر و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف شما) مظلومانه کشته نمیشد و همسر و فرزندانش بیسرپرست و یتیم نمیشدند. البته کم نیستند کسانی که سخنان پرشور شما در مسجد امام حسن [مجتبی] (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیهی «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» [قصص ۵] با صدای بلند فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!!! جناب آقای خامنهای، این رویکردهای نظری متفاوت با آنچه اکنون به آن رسیدهاید، حق شماست.
ولی آیا اگر از اعدام مرحوم آشوری جلوگیری میکردید (با فرض اینکه تصورات او خطا بوده باشد) آیا امکان منطقی تغییر رأی و رسیدن به حقیقت برای او وجود نداشت؟! چرا باید شما این فرصت را داشته باشید، ولی دیگری از این فرصت محروم بماند؟ آیا از نظر شما، مرحوم آشوری مستحق اعدام بود؟!! آیا این خون به ناحق ریخته شده و خون صدها بیگناه دیگر در اعدامهای سیاسی و امنیتی دادگاههای انقلاب در سالهای ٦٠ تا ٦٨، سرنوشت خطیر امروز را رقم نزده است؟” [۶۲]
احمد قابل دو نکته را از خامنهای نقل کرده و هفت نکته نیز به عنوان نظر و داوری خود مطرح کرده است. اما دو نکتهای که می گوید خامنهای در جمع عمومی بر زبان رانده و بسیاری از مستمعان آن زندهاند، این دو نکته است:
(ق۱) در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد (۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳) [۶۳] پس از قرائت آیۀ «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» [قصص ۵] خامنهای با صدای میگوید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!
(ق۲) بین پائیز ۵۵ تا دی ۵۷ در جمع فعالان مذهبی سیاسی مشهد که برای رفع اختلاف بین خامنهای و آشوری کوشش میکردند، خامنهای میگوید: «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا [آشوری] به نام خودش چاپ کرده است».
این هفت نکته نیز نظر و داوری احمد قابل است:
(قا۱) اعتراض اصلی خامنهای به آشوری سرقت علمی در کتاب توحید از مباحث خودش بوده است. ایشان محتوای اصلی کتاب توحید را متعلق به خود میدانست که آشوری به نام خودش منتشر کرده است.
(قا۲) قبل از انقلاب و بعد از انتشار کتاب توحید، فعالان سیاسی مذهبی مشهد در جلسات متعدد تلاشهای فراوان ناموفقی برای آشتی دادن خامنهای و آشوری در مورد کتاب توحید کردند. این اختلاف بر سر سرقت علمی بود، نه محتوای کفرآمیز کتاب! بسیاری از شاهدان این جلسات هنوز زندهاند.
(قا۳) اگر دعوای اصلی در مورد کتاب توحید «مالکیت معنوی» آن بوده است نه محتوای آن، پس دیدگاه طرفین نزاع (خامنهای و آشوری) حداقل در مسئلۀ توحید یکی است. چگونه یکی به جرم ارتداد اعدام میشود، و دیگری شایستۀ رهبری نظام اسلامی است؟!
(قا۴) چرا خامنهای در زمان محاکمۀ آشوری – «دوست، همراه و همفکر سابق خود» – به اتهام ارتداد مبتنی بر کتاب توحید سکوت کرد و شهادت نداد که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است»؟!
(قا۵) اگر خامنهای همان شهادتی را که قبل از انقلاب دربارۀ کتاب توحید داده بود، در محضر دادگاه یا در حضور مفتیان ارتداد داده بود، آشوری – «این روحانی زاهد، فقیر و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف خامنهای) مظلومانه کشته نمیشد و همسر و فرزندانش بیسرپرست و یتیم نمیشدند».
(قا۶) نظر خامنهای در دهۀ پنجاه، بعدا تغییر کرده است. آن نظر متقدم همان است که در کتاب توحید منسوب به آشوری و تفسیر آیۀ ۵ قصص قابل مشاهده است.
(قا۷) اگر آشوری هم اعدام نمیشد و فرصت مییافت، چه بسا او نیز نظرش تغییر میکرد و همانند خامنهای خطاهای خود در بحث توحید را تصحیح میکرد.
در حاشیۀ روایت قابل این دو ملاحظه قابل ذکر است:
یک. قابل هر دو عبارت منقول از خامنهای را از مستمعان مستقیم متعددی شنیده است، اما خود شاهد حسی این عبارات نبوده است. [۶۴] من هم برخی از آنها (فضلای مشهدی مأنوس با خامنهای) را میشناسم. ای کاش مستمعان مستقیم این دو عبارت مهم آنچه را شنیدهاند، کتمان نکنند، و برای ثبت در تاریخ شهادت دهند. روایت سه نفر از آنها («ب»، «ج»، و «د») در همین بحث گزارش شده است.
دو. اگرچه سخنرانیها و مصاحبههای دهههای ۷۰ و ۸۰ مصباح یزدی علیه آشوری – که خواهد آمد – بدون بهکار بردن واژۀ ارتداد مضمون اعلام ارتداد وی را دارد، اما حکم دادگاه ظاهراً بر اساس اعلام ارتداد خزعلی است، و در اوراق دادگاه که به آن اشاره خواهد شد، اسمی از مصباح برده نشده است. حداقل من سندی از استناد دادگاه به فتوای مصباح یزدی برای اعدام آشوری ندیدهام.
سه. خرده روایت سید هادی خامنهای
سید هادی خامنهای [۶۵] (متولد ۱۳۲۶) از مبارزان قبل از انقلاب مشهد، و از روحانیون اصلاحطلب بعد از انقلاب، برادر کوچکتر دومین رهبر جمهوری اسلامی، اما مستقل از اوست. [۶۶] در خاطراتش که در سال ۱۳۹۹ منتشرشده، حبیبالله آشوری را در ضمن دوستانی که در زمان انتقال وی به زندان شهربانی در پاییز ۱۳۵۰ آزاد شدند، ذکر کرده است. [۶۷] «در ماههای پس از آزادی از زندان میشنیدم حبیبالله آشوری با چریکهای فدایی خلق ارتباطاتی گرفته و بخشی از افکار، اندیشهها، نوشتهها و سخنرانیهایش در راستای خواست و اهداف آنان شده است. همین مسئله باعث شد که بخشی از کلاسهای من در مشهد برای خنثی کردن جلسات او تشکیل شود. در واقع من و آقای اخوی [سید علی] و برخی دوستان وقتی متوجه فعالیتهای آشوری شدیم، تصمیم گرفتیم کلاسهایی برپا کنیم. وقتی به این تصمیم رسیدیدم، دوستان پیشنهاد دادند این کلاسها را یا من برپا کنم یا آقای اخوی [سید علی]؛ چون آقای اخوی به دلایلی که نمیدانم، علاقهای نداشت خودش کلاس را برقرار کند، پس لاجرم قرعه بهنام من افتاد، و من جلسه را در یکی از مساجد متروکه و در محلهای پرت که نه امام جماعت داشت و نه متولیِ معلوم و مشخصی برگزار کردم. علت انتخاب چنین مسجدی هم فقط ساواک بود. ما برای اینکه ساواک را حساس نکنیم، چنین مکانی را انتخاب کردیم و بیسر و صدا کلاس را برگزار میکردیم. طلبه و غیرطلبه میآمدند. الآن بهطور مشخص موضوع دقیق کلاس را بهیاد نمیآورم، اما استقبال مطلوبی از کلاسها میشد.
حبیبالله آشوری چه کسی بود؟ حبیبالله آشوری طلبهای از اهالی خراسان بود، اصالتاً گنابادی، اما در مشهد تحصیل و فعالیت میکرد. آشنایی من و او از سالهای حدود ۱۳۴۹-۱۳۴۸ بهواسطۀ ارتباطش با آقای اخوی [سید علی] بود. ما با هم در زمینۀ ترجمۀ برخی متون همکاری میکردیم. همچنین یک مسیر مطالعاتی داشتیم و با طلاب و دانشجویان دیگر کار میکردیم. در این رابطه چون حبیبالله آشوری گنابادی بود، تعداد زیادی از همین طلبهها گنابادی بودند. حبیبالله آشوری سادهزیست بود. خانهای بسیار ساده و گِلی داشت و در اتاقی که زندگی میکرد، یک گلیم رنگ و رو رفته زیر پایش بود.
آبان ۱۳۵۱ که از زندان آزاد شدم، دیدم [آشوری] منبر میرود. منبرهایش هم خیلی شلوغ و پررونق بود. آقای اخوی [سید علی] در معرفیاش نقش داشت. سال ۱۳۵۲ که من در تهران منبر میرفتم او نیز منبر میرفت تا اینکه من در فروردین ۱۳۵۳ دستگیر شدم. در اواخر فروردین ۱۳۵۶ که از زندان آزاد شدم، دیدم فعالیتهای گسترده و طرفدارانی پیدا کرده، ولی افکار و اندیشههایش نشانههایی از انحراف دارد. او به سمت افراطیگری رفته بود و در سخنرانیها و صحبتهایش حرفهایی تند و تیز و پرگزَک علیه روحانیت و شیوههای سنتی مذهبی میزد. انتقاداتش بیشتر این احساس را در مخاطب برمیانگیخت که باید از دین خداحافظی کرد.
کتابی هم نوشته بود بهنام توحید، که به توحید آشوری شهرت داشت. این کتاب مَلغَمهای بود از بحثهایی که در جلسات میشد و او گردآوری کرده، خودش مطالبی به آن افزوده و با زبانی بهظاهر مترقی منتشر کرده بود. توحید آشوری بارها تجدید چاپ شد، اما حبیبالله آشوری عاقبت بهخیر نشد. (پاورقی: آشوری در آبان ۱۳۵۹ دستگیر و در نهایت در شهریور ۱۳۶۰ در زندان اوین اعدام شد.)» [۶۸]
نکات قابل توجه خاطرات سید هادی خامنهای دربارۀ آشوری به شرح زیر است:
(ها۱) سید هادی خامنهای از حدود سالهای ۱۳۴۹-۱۳۴۸ با حبیبالله آشوری از طریق برادرش سید علی خامنهای آشنا میشود. سید هادی و حبیبالله در کارگاه ترجمۀ عربی به فارسی شرکت میکردند.
(ها) سید هادی خامنهای و آشوری مسیر مطالعاتی مشترک داشتهاند. محصول این مطالعات مشترک برای طلاب و دانشجویان تبیین میشد. بسیاری از این طلاب همشهری آشوری – گنابادی – بودند.
(ها۳) آشوری سادهزیست بود. خانهاش ساده و گِلی، و زیر پایش یک گلیم رنگ و رو رفته بود.
(ها۴) منبرهای آشوری از ۱۳۵۱ به بعد در مشهد و تهران خیلی شلوغ و پررونق بود. در این پررونقی معرفی وی توسط برادرش سیدعلی خامنهای نقش داشت.
(ها۵). توحید آشوری مَلغَمهای بود از بحثهایی که در «جلسات» میشد و او گردآوری کرده، خودش مطالبی به آن افزوده و با زبانی بهظاهر مترقی منتشر کرده بود. این کتاب بارها تجدید چاپ شد.
(ها۶). از سال ۱۳۵۶ آشوری فعالیتهایی گسترده و طرفدارانی پیدا کرده بود. اما افکار و اندیشههایش انحراف داشت. او به سمت افراطیگری رفته بود و در سخنرانیها و صحبتهایش حرفهایی تند و تیز و پرگزَک علیه روحانیت و شیوههای سنتی مذهبی میزد. انتقاداتش بیشتر این احساس را در مخاطب برمیانگیخت که باید از دین خداحافظی کرد.
(ها۷). سید هادی خامنهای در سال ۱۳۵۶ شنیده که آشوری با چریکهای فدایی خلق مرتبط و در برخی افکار، نوشتهها و سخنرانیهایش از آنها متأثر شده است.
(ها۸). سید هادی خامنهای، برادرش سید علی، و برخی دوستانی که از آنها نام نمیبرد، تصمیم میگیرند برای خنثی کردن تأثیر افکار آشوری، کلاسهایی در مشهد برپا کنند. سید علی خامنهای به دلایلی که برای سید هادی نامعلوم بود از عهدهداری این کلاسها سر بازمیزند. اما سید هادی کلاسها را برگزار میکند. از استقبال از کلاسها احساس رضایت میکند، هرچند موضوع آن کلاسها را بهیاد نمیآورد.
(ها۹) حبیبالله آشوری عاقبت بهخیر نشد.
دربارۀ رئوس خاطرات دربارۀ سید هادی خامنهای این نکات قابل ذکر است:
یک. اولاً طریق آشنایی سید هادی خامنهای با آشوری از حوالی سال ۱۳۴۸ برادرش سید علی خامنهای بوده است. ثانیاً مربی کارگاه ترجمۀ عربی به فارسی که سید هادی به وی اشاره نکرده سید علی خامنهای بوده است، (ها۱). ثالثاً مربی مسیر مطالعات مشترک هم برادرش سید علی بوده است، (ها۲). یکی از جزواتی که محور این مسیر مطالعاتی و تدریس برای طلاب و دانشجویان بوده «جزوۀ توحید» سید علی خامنهای بوده است. رابعاً معرفی آشوری از سوی سید علی خامنهای در رونق منابر آشوری نقش مهمی داشته است. با توضیحات سید هادی خامنهای، آشوری در این چهار محور دستپروردۀ برادرش سیدعلی خامنهای است.
دو. اولاً حبیبالله آشوری روابط عمومی گستردهای در میان طلاب گنابادی – همشهریاش – داشته است، (ها۲). ثانیاً آشوری از اوایل دهۀ پنجاه منبری خیلی شلوغ و پررونق در مشهد، تهران و دیگر شهرها داشته است، (ها۴). این مؤید توصیف عمید زنجانی از منابر آشوری است، [۶۹] که در بخش اول گذشت. ثالثاً شهرت و فعالیتهای گستردۀ آشوری در نیمۀ دوم دهۀ پنجاه به اوج خود رسیده بود. رابعاً تأثیر افکار و سخنرانیهای آشوری به میزانی رسیده بود که سید هادی خامنهای، برادرش سید علی و برخی دوستانشان برای خنثی کردن آن مجبور میشوند کلاسهایی در نقد وی برگزار کنند، (ها۶).
سه. توصیف سید هادی خامنهای از توحید آشوری بسیار محتاطانه است. اولاً اعتراف میکند که این کتاب بارها تجدید چاپ شده است. ثانیاً کتاب برگرفته از بحثهای انجام شده در «جلسات» است که «او گردآوری کرده، مطالبی به آن افزوده، و با زبانی بهظاهر مترقی منتشر کرده» است، (ها۵). کدام جلسات؟! جلسات برادرش سید علی خامنهای! بنابراین در بین السطور این عبارات، سید هادی اعتراف کرده که توحید آشوری «گردآوری» جلسات تفسیری برادرش است، یعنی تأیید ادعای برادر و دیگران. البته آشوری به این اقتباس اشارهای نکرده است. ثالثاً آشوری علاوه بر این اقتباس، خودش مطالبی هم به کتاب افزوده است، مثلاً بحث معاد که در مباحث سید علی نبوده است. رابعاً زبان کتاب «بهظاهر مترقی» است. خامساً آنچه سید هادی در اینجا متعرض آن نشده انتقاد از محتوای کتاب مثلاً تفسیر ماتریالیستی آن است. چون پای برادر مسندنشینش در کار بوده او ترجیح داده این محور انتقادیاش را متوجه کتاب نکند و مستقلاً بیان کند.
چهار. نقد یا اشکال اول سید هادی خامنهای به آشوری ارتباط وی با چریکهای فدایی خلق، و متأثر شدن از این گروه مارکسیست مبارز در برخی افکار، نوشتهها و سخنرانیهایش است، (ها۷). این اتهام را قبلاً محمدتقی مصباح یزدی هم به آشوری زده بود که در بخش بعدی خواهد آمد. اما هر دو این امر را «شنیدهاند». علی طهماسبی (متولد ۱۳۲۴) در روزهای بعد از زلزلۀ طبس (۲۵ شهریور ۱۳۵۷) خاطرهای برایم نقل کرد: «من و چند دانشجوی دیگر مشهدی برای کمک به روستاهای اطراف طبس رفته بودیم. از همه قماشی با تبلیغات غلیظ برای کمک آمده بودند، هم [از جانب] روحانیون مشهور چادر زده بودند: آیتالله [محمد] صدوقی، و احتمالاً آیات [سید حسن طباطبایی] قمی، و [سید عبدالله] شیرازی، و هم [سازمان] مجاهدین خلق و [سازمان] فدائیان خلق هم با همین شیوۀ تبلیغاتی حضور چشمگیر داشتند. [حبیبالله] آشوری را قبلاً دیده و میشناختم. دیدم از چادر فدائیان خلق آفتابه بهدست بیرون آمد، که برای نماز وضو بگیرد. دیدن این صحنه و ترکیب این دو امر در وی برایم جالب بود.» [۷۰] از این نقل حداکثر ارتباط وی با فدائیان خلق بهدست میآید.
گفتنی است، اولاً در اسناد ساواک – که نسبت به این امور هم کاملاً حساس بوده است – هیچ مدرکی بر این ادعا به چشم نمیخورد. ثانیاً در اتهاماتی که در حکم دادگاه متوجه وی شده است هیچ اشارهای به این امر نیست. ثالثاً در نشریۀ کار (ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) کمترین واکنشی نسبت به دستگیری و اعدام آشوری نشده است، بر خلاف نشریات مجاهد و پیکار. [۷۱] البته قابل انکار نیست که آشوری نشریات گروههای مارکسیست را مطالعه میکرده است و از مارکسیسم – به عنوان علم مبارزه! – نیز متأثر بوده است، اما این اعم از مدعاست.
پنج. نقد یا اشکال دوم سید هادی خامنهای به آشوری شامل چهار امر است: ۱) انحراف فکری، ۲) گرایش به افراطیگری، ۳) حرفهایی تند و تیز و پرگزَک علیه روحانیت و شیوههای سنتی مذهبی، ۴) و برانگیختن این احساس در مخاطب که باید از دین خداحافظی کرد، (ها۶). البته وی ترجیح داده هیچ شاهدی بر این چهار امر نیاورَد. امور اول و دوم کلی است و اجمالاً بیوجه نیست. امر سوم ظاهراً دلیل برخاستن موج بلند انتقاد علیه آشوری در حوزههای علمیه است که احتمالاً در مجازات او نیز بیتأثیر نبوده است. در این باره شواهد بیشتری در بخش بعدی ارائه خواهد شد. امر چهارم چندان موجه به نظر نمیرسد. تفسیر آشوری از دین با تفسیر سنتی فرق میکند، اما در حد اطلاع من او از دین عبور نکرده بود.
شش. سید علی خامنهای در سال ۱۳۵۶ از عهدهداری کلاسهای نقد آشوری سرباز میزند. دلیل این امر بر برادرش نامعلوم است، (ها۸). احتمالاً دلیل این استنکاف بر سید هادی پنهان نبوده، اما مصلحت در ابرازش نبوده است. این استنکاف احتمالا دو وجه میتواند داشته باشد. یکی سید علی اشتراکات فکری فراوان با آشوری و کتاب توحیدش داشته است. نقد او به امور حاشیهای مؤلف و کتاب بوده است نه امور اساسی و اصلی. دیگر اینکه سید علی در آن حوالی در حال تطور و تحول فکری بوده است. هنوز به حالت مستقری نرسیده بود. شاهد آن در ضمن اظهارات «ج» در همین بحث خواهد آمد.
چهار. خرده روایت «ب»
کتاب توحید حبیبالله آشوری قبل از چاپ دستنویس بود، از ترس اینکه به آن اجازۀ چاپ ندهند، من تمام آن را برای خودم رونویسی کردم، البته بعد از چند ماه چاپ شد. چون آن را من رونویسی کرده بودم، دیدم ادبیات برخی صفحات آن با درس جناب آقای [سید علی] خامنهای کاملاً منطبق است. یکبار ایشان [آقای خامنهای] در راه دربارۀ دو سه صفحۀ کتاب [توحید] گفت: این عین مطالب ماست! [۷۲]
از روایت «ب» این گزاره مستقیماً از خامنهای نقل شده است:
(ب۱) «ب» بهیاد میآورد که خامنهای یکبار در راه درسها به او گفته حداقل دو سه صفحۀ کتاب توحید آشوری عین مطالب ماست!
این دو گزاره هم خود نقل کرده است:
(با۱) «ب» که از خواص شاگردان خامنهای بوده و در عین حال در کلاس اقتصادنای آشوری هم شرکت میکرده، در نیمۀ اول سال ۱۳۵۵ تمام دستنویس توحید آشوری را از ترس اینکه مبادا به آن اجازۀ چاپ ندهند، برای خود رونویسی کرده است. بعد از چند ماه کتاب چاپ میشود.
(با۲) «ب» در حین رونویسی درمییابد که توحید آشوری حداقل در برخی صفحات کاملاً منطبق بر درسهای توحید خامنهای است.
از این گزارهها این نکات قابل ذکر است:
یک. کتاب توحید آشوری برای خواص شاگردان خامنهای حداقل در سال ۱۳۵۵ نه تنها دافعه نداشته بلکه به قدری جذاب بوده که یکی از خواص شاگردان خامنهای که فاضلی متشرع است تمام کتاب را برای استفادۀ شخصی رونویسی میکند، (ب۱).
دو. «ب» شخصاً درمییابد که توحید آشوری حداقل در برخی صفحات برگرفته از دروس خامنهای است که او و آشوری مشترکاً در آن شرکت میکردهاند، (ب۲).
سه. خامنهای به «ب» در نیمۀ دوم سال ۱۳۵۵ گفته است: حداقل چند صفحه از کتاب توحید آشوری عین مطالب ماست. «ب» اعتراضی از خامنهای به محتوای کتاب آشوری جز ادعای مالکیت معنوی حداقل بخش از آن را بهیاد نمیآورد.
پنج. خرده روایت «د»
سال ۱۳۵۵ سفری به نجف داشتم. امام [خمینی] پیغامی به شیخ الشریعه [محمد شریعت اصفهانی] [۱۳۵۷-۱۲۸۳] نمایندۀ خود در پاکستان داد، پیغامی هم برای دو نفر از علمای مشهور تهران داد که هر دو از دنیا رفتهاند. با مضمون واحدی همان پیام برای آقای [سید علی] خامنهای هم بود. امام نصیحت کرده بودند که علما نباید در زندگی از مردم فاصله بگیرند. خانه و ماشین کذایی در شأن علما نیست. من در بازگشت سری به قم زدم. آقای [مرتضی] پسندیده [۱۳۷۵-۱۲۷۵] پیغام دادند که به آقای [سید علی] خامنهای بگو که آقای [ابوالقاسم] خزعلی شدیداً از [حبیبالله] آشوری ناراحت است. [آیۀ ۵ سورۀ نساء] وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامَاً (اموالتان را به سفهاء ندهید، اموالی که قوام شما را در آن قرار داده است) را استفاده کرده که اقتصاد در جامعۀ توحیدی زیربناست.
من هم پیغام امام و هم پیغام آقای پسندیده را به آقای خامنهای رساندم. با بردن اسم آقای خزعلی، ایشان [خامنهای] پوزخندی زد و گفت: این [زیربنا بودن اقتصاد در جامعۀ توحیدی] نظر من هم است. اصول دیالتیک چهارتاست، و با هم معنی میشود. آشوری این را تنها نگفته است، او اینها را از من گرفته است. در مورد کتاب توحید، آقای خامنهای حرفش این بود که این بحثها و درسهای من است که آشوری کم و زیاد کرده و به نام خودش منتشر کرده است. آقای خامنهای در آن دوران [انتشار کتاب توحید] از آشوری نبرید. [۷۳]
از اظهارات «د» این چهار گزاره قابل استخراج است، دو گزارۀ اخیر آن اظهارات مستقیم خامنهای است:
(د۱) «د» در سفر ۱۳۵۵ به نجف حامل چند پیام به روحانیون ایران بوده است، از جمله تذکر به سادهزیستی و فاصله نگرفتن اهل علم از مردم در سطح زندگی. خامنهای هم یکی از مخاطبان سهگانۀ این تذکر بوده است.
(د۲) مرتضی پسندیده، برادر بزرگتر آقای خمینی، در زمستان ۱۳۵۵ از طریق «د» به خامنهای پیغام میدهد که ابوالقاسم خزعلی شدیداً از حبیبالله آشوری ناراحت است، چرا که وی در تفسیر آیۀ ۵ سوره نساء اقتصاد را زیربنا در جامعۀ توحیدی دانسته است.
(د۳) خامنهای – با شنیدن پیام پسندیده و گلایۀ خزعلی – به «د» میگوید: زیربنا بودن اقتصاد در جامعۀ توحیدی نظر من است، و آشوری آن را از من گرفته است. اصول دیالتیک چهارتاست، و با هم معنی میشود.
(د۴) خامنهای کتاب توحید را بحثها و درسهای خود میدانست که آشوری کم و زیاد کرده و به نام خودش منتشر کرده است. خامنهای در دوران انتشار کتاب از آشوری نبُرید.
این نکات دربارۀ گزارههای فوق قابل استخراج است:
یک. لزوم سادهزیستی روحانیون و فاصله نگرفتن از مردم در سطح زندگی در جامعه مطرح بوده که بر زبان آقای خمینی هم جاری شده است، (د۱). فارغ از میزان مطلوب سادهزیستی، آشوری هم چنین درخواستی از روحانیون داشته است.
دو. نقد مشخص ابوالقاسم خزعلی به آشوری در سال ۱۳۵۵ اقتصاد را زیربنای جامعه توحیدی دانستن بوده است، (د۲). این امر در غالب آثار آشوری از جمله توحید قابل مشاهده است.
سه. به روایت «د»، خامنهای در سال ۱۳۵۵ اقتصاد را زیربنای جامعۀ توحیدی میدانسته، به اصول چهارگانۀ دیالکتیک در عین اعتقاد به اسلام باور داشته است. این تلقی دور از آثار خامنهای در آن ایام نیست که شواهد آن در مبحث بعدی همین بخش خواهد آمد.
چهار. خامنهای در سال ۱۳۵۵ توحید آشوری را برگرفته از دروس خود میدانسته که آشوری با کم و زیاد به نام خود منتشر کرده است. وی در آن زمان اشکال محتوایی به کتاب نداشته است، اشکالش مالکیت معنوی کتاب بوده است.
شش. خرده روایت «ج»
ظاهراً حوالی سال ۱۳۵۶ آقای [سید علی] خامنهای آشوری را به شدت رد میکرد. در میان بستگان ما کسانی بودند که به [حبیبالله] آشوری بابت سهم امام کمک میکردند، که ایشان [خامنهای] به آنان گفته بود که دیگر به او [آشوری] کمک نکنید، و از طرفی به توصیۀ ایشان [خامنهای] قبلاً او [آشوری] را برای مجالس و مناسبتهای دینی دعوت میکردند که باز در همان ایام ایشان [خامنهای] افراد را از دعوت آشوری منع کرده بود. تنها صحبتی که من در سال ۱۳۵۷ با آقای خامنهای داشتم، دربارۀ کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» و تفسیرهای آن بود. به ایشان گفتم: سخنان امروز شما با سخنانتان در سال ۱۳۵۴ در مسجد امام حسن مجتبای مشهد سازگاری ندارد. ایشان پاسخ داد: آن سخنان مربوط به قبل از ملاقات و صحبت من با آقای [مرتضی] مطهری است. آقای مطهری مرا قانع کرد.
لازم به یادآوری است که در ماه رمضان سال ۵۴ [آقای خامنهای] پس از نماز ظهر [در مسجد امام حسن مجتبی] سخنرانی داشت و جمعیت بسیاری هم حضور داشتند و ایشان تفسیر میگفت که در«طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» که چاپ شده بازتاب یافته و البته در همان جلسات به صورت پلیکپی عرضه میشد. تفسیر ایشان در قصۀ [حضرت] موسی (ع) و فرعون نوعی مبارزۀ قهرآمیز طبقاتی بود.
در یکی از همان روزها که از مسجد برمیگشتیم، به مناسبتْ صحبتی از استاد مطهری شد، کاملاً روشن بود که [ایشان از مطهری] به خوبی یاد نمیکرد. البته این مسئله خیلی چیز عجیبی نبود، در میان روحانیون روشنفکر فکر بسیار غالبی بود. بین سالهای ۴۹ تا ۵۵ افراد متعددی میشناسم و هماکنون برخی از آنان [هم] در حیات نیستند [که با افکار مطهری موافق نبودند] و بعد به شدت هم مخالف [با نظام] شدند، ولی تفسیر دینی آنان تحت تأثیر جریانهای روشنفکری، تفسیر دیالکتیکی و مبارزۀ قهرآمیز انقلابی متأثر از [ارنستو] چهگوارا، [فیدل] کاسترو و جریان چپ بود. از آقای [طاهر] احمدزاده خودم شنیدم که گفت: [من از آقای خامنهای شنیدم که] مطالب کتاب توحید از من است و [حبیبالله] آشوری آن را برداشته، و مطالب مرا به صورت غیرمستقیم به نام خودش [در کتاب توحید] منتشر کرده است.[۷۴]
اظهارات «ج» را میتوان در چهار گزاره بهشرح زیر تلخیص کرد. هر چهار گزاره نقل قول مستقیم از خامنهای است.
(ج۱) خامنهای در ماه رمضان سال ۱۳۵۳ در ضمن مباحث «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» اولاً آیات ماجرای موسی و فرعون را بهنوعی مبارزۀ قهرآمیز طبقاتی تفسیر میکرد. ثانیاً در بحث خصوصی بعد از همین جلسات، نظر مساعدی نسبت به مرتضی مطهری نداشت. اینگونه تفاسیر دیالکتیکی، متأثر بودن از مارکسیسم، و موضعگیری در قبال مطهری در میان دیگر روحانیون روشنفکر بیسابقه نبود.
(ج۲) خامنهای در ضمن بحثی خصوصی با «ج» در سال ۵۷ میپذیرد که بعد از ملاقات با مرتضی مطهری در سال ۵۶ مسیر فکریاش تغییر کرده است و از تفسیر دیالکتیکی و طبقاتی فاصله گرفته است.
(ج۳) خامنهای از حوالی سال ۱۳۵۶ اولاً در زمرۀ منتقدان آشوری بود. ثانیاً متدینین را از پرداخت وجوهات شرعیه به آشوری و دعوت وی به مجالس مذهبی منع میکرد.
(ج۴) «ج» مستقیماً از طاهر احمدزاده (۱۳۹۶-۱۳۰۰) شنیده است که آقای خامنهای گفته مطالب کتاب توحید از من است و آشوری آنها را به نام خودش در کتاب توحید منتشر کرده است.
دربارۀ این گزارهها نکات زیر یادکردنی است:
یک. مراد از گزارۀ (ج۱) جلسۀ شانزدهم کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» با عنوان «رستاخیز اجتماعی نبوت» مورخ جمعه ۱۷ رمضان ۱۳۹۴ق (۱۲ مهر ۱۳۵۳) در تفسیر آیات ۶-۱ سورۀ قصص است. [۷۵] عین کلمات خامنهای: «وقتی که نبی وارد اجتماع میشود با این ایده، با این هدف، با این فکر وارد اجتماع میشود که آن جامعۀ طبقاتی را دگرگون کند، ویران کند، در هم بریزد و یک جامعۀ توحیدی بیطبقۀ بیتبعیض بیظلم تحت حکومت پروردگار عالَم به وجود بیاورد؛ نبی برای این کار میآید.» [۷۶] انبیاء برای «تحقق جامعۀ بیطبقۀ توحیدی» مبعوث شدهاند. دیدگاه مطهری را میتوان در کتاب «علل گرایش به مادیگری» (۱۳۵۰) و خصوصاً مقدمۀ چاپ هشتم آن با عنوان «ماتریالیسم در ایران» (۱۳۵۷) یافت. [۷۷]
دو. شواهد گزارۀ (ج۲) یعنی تغییر دیدگاههای چپ خامنهای در سال ۱۳۵۶ در (قا۶) هم اشارهوار آمده بود. در بحث بعدی شواهد دیگری بر این امر خواهد آمد.
سه. شواهد گزارۀ (ج۳) با دیگر نقلهای این بخش و بخش بعدی سازگار است. خامنهای قبل از ۵۶ مدافع آشوری بلکه یکی از منابع اصلی افکار وی و بعد از این تاریخ منتقد و مخالف وی شده است.
چهار. مواضعی از خاطرات طاهر احمدزاده دربارۀ آشوری در بخش چهارم میآید. این نقل البته در دو جلد منتشرشدۀ خاطرات احمدزاده – که در حقیقت خلاصۀ خاطرات وی است – به چشم نمیخورد. اما متن کامل خاطرات احمدزاده در دوازده دفتر دستنویس بعد از دستگیری وی (بعد از انقلاب) توسط وزارت اطلاعات از منزل وی ربوده شده و هنوز بهطور کامل به بازماندگان وی عودت داده نشده است. [۷۸]
نتیجۀ بحث پنجم: بازسازی روایت متقدم خامنهای
بر اساس شش خرده روایت پیشگفته، روایت متقدم خامنهای در شش گزاره به شرح زیر قابل بازسازی است:
(خا۱) خامنهای شخصاً در دهۀ پنجاه حداقل تا سال ۱۳۵۶ متأثر از مارکسیسم (در حد تحلیل طبقاتی و تفسیر دیالکتیکی) بوده است: اولاً او در ۱۲ مهر ۱۳۵۳ در ضمن مباحث «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» آیات ماجرای موسی و فرعون را به نوعی مبارزۀ قهرآمیز طبقاتی تفسیر کرد. ثانیاً در بحث خصوصی بعد از همین جلسات نظر مساعدی نسبت به مرتضی مطهری نداشت، (ج۱). ثالثا در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد (۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳) پس از قرائت آیۀ «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» [قصص ۵] خامنهای با صدای بلند میگوید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»! (ق۱). رابعا خامنهای – با شنیدن پیام مرتضی پسندیده و گلایۀ ابوالقاسم خزعلی در سال ۱۳۵۵- میگوید: زیربنا بودن اقتصاد در جامعۀ توحیدی نظر من است، و آشوری آن را از من گرفته است. اصول دیالتیک چهارتاست، و با هم معنی میشود، (د۳).
(خا۲) توحید آشوری چند ماه قبل از انتشار در اختیار خامنهای بوده و با اجازۀ کتبی وی منتشر شده است. اولاً آشوری کتاب توحیدش را قبل از انتشار برای اظهار نظر به خامنهای داده بود. خامنهای ادعا کرده به علت کسالت، در متن کتاب دقت نکرده، اما عناوین فصول آن را سازگار با مباحث توحید خود یافته است، (م۲). ثانیاً خامنهای برای حمید اسلامی پسر عباسعلی صاحب انتشارات غدیر (ناشر برخی کتابهایش) نامه نوشته تا کتاب توحید را چاپ کند. کتاب توحید بر اساس تأیید کتبی خامنهای منتشر شده است، (م۳).
(خا۳) خامنهای: مطالب کتاب توحید، از من است که آشوری به نام خودش چاپ کرده است: اولاً «ب» بهیاد میآورد که خامنهای یکبار در راه درس به او گفته حداقل دو سه صفحۀ کتاب توحید آشوری عین مطالب ماست! (ب۱). ثانیاً خامنهای کتاب توحید را بحثها و درسهای خود میدانست که آشوری کم و زیاد کرده و به نام خودش منتشر کرده است. خامنهای در دوران انتشار کتاب از آشوری نبُرید، (د۴). ثالثاً «ج» مستقیماً از طاهر احمدزاده شنیده است که آقای خامنهای گفته مطالب کتاب توحید از من است و آشوری آنها را به نام خودش در کتاب توحید منتشر کرده است، (ج۴). رابعاً بین پاییز ۵۵ تا دی ۵۷ در جمع فعالان مذهبی سیاسی مشهد که برای رفع اختلاف بین خامنهای و آشوری کوشش میکردند، خامنهای میگوید: «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا [آشوری] به نام خودش چاپ کرده است»، (ق۲). بعد از چاپ کتاب، خامنهای درمییابد که مطالبی در کتاب افزوده بر بحثهای اوست: یکی ترجمۀ برخی آیات، دیگری توضیحات کتاب دربارۀ معاد. یعنی این دو مورد از خود آشوری است؛ لازمۀ این سخن این است که بقیۀ مطالب کتاب – حداقل در ویرایش اول آن – مشکلی ندارد و برگرفته از دروس توحید ایشان بوده است، (م۴).
(خا۴) نظر خامنهای دربارۀ آشوری تا اواخر سال ۱۳۵۵: خامنهای چند ماه بعد از انتشار کتاب توحید، آشوری را «مردی زحمتکش، فاضل و متدین» میدانسته که «اگر همینگونه ادامه دهد در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد» و با نظر آنها که گفته بودند آشوری در کتاب توحیدش کمونیست شده است مخالفت میکند، (م۱).
(خا۵) تغییر نظر خامنهای دربارۀ آشوری از حوالی سال ۱۳۵۶: اولاً او از این تاریخ در زمرۀ منتقدان آشوری قرار میگیرد. ثانیاً متدینین را از پرداخت وجوهات شرعیه به آشوری و دعوت وی به مجالس مذهبی منع میکرد، (ج۳). ثالثاً سید هادی خامنهای، برادرش سید علی، و برخی دوستانی که از آنها نام نمیبرد، تصمیم میگیرند برای خنثی کردن تأثیر افکار آشوری کلاسهایی در مشهد برپا کنند. سید علی خامنهای به دلایلی که برای سید هادی نامعلوم بود از عهدهداری این کلاسها سر بازمیزند. اما سید هادی کلاسها را برگزار میکند، (ها۸).
(خا۶) خامنهای در ضمن بحثی خصوصی با «ج» در سال ۵۷ میپذیرد که بعد از ملاقات با مرتضی مطهری در سال ۵۶ مسیر فکریاش تغییر کرده است و از تفسیر دیالکتیکی و طبقاتی فاصله گرفته است، (ج۲). نظر خامنهای در دهۀ پنجاه، بعداً تغییر کرده است، (قا۶).
این شش گزاره رئوس روایت متقدم خامنهای دربارۀ آشوری و کتابش است و شواهد تغییر در وی از حوالی ۵۶، همگی مستند به شش خردهروایت. در بحث بعدی روایت متأخر خامنهای را به قلم خودش میآورم.
بحث ششم. آشوری و کتابش به روایت متأخر خامنهای
سید علی خامنهای (متولد ۱۳۱۸) مقام رهبری بر چاپ سوم کتاب «جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران» (۱۳۸۱) تألیف رسول جعفریان حاشیه زده است. این حواشی در چاپ ششم (۱۳۸۵) به کتاب افزوده شده است. [۷۹] زمان نگارش آنها ظاهراً چند ماه قبل از چاپ ششم، یعنی سال ۱۳۸۵ است. از این حواشی دو حاشیه مرتبط با موضوع بحث است، یکی کوتاه [۸۰] و دیگری بلند [۸۱]، که در پاورقی عیناً نقل شدهاند.
حواشی رهبری سال ۱۳۸۵ در ضمن شش گزاره به شکل ذیل قابل صورتبندی است:
(خ۱) آشوری در ابتدا طلبۀ مستقیم و سربهراهی بود. از حدود سال ۱۳۴۶ با من مرتبط شد، با من رفت و آمد داشت، و در بسیاری از محافلی که با طلاب و دانشجویان داشتم حاضر میشد. آشوری در جلسهای که برای چند نفر از طلاب همردیف او به عنوان تمرین نویسندگی تشکیل دادم، شرکت میکرد. [۸۲] گاهی هم به درس تفسیر که از سال ۱۳۴۷ برای طلاب میگفتم میآمد.
(خ۲) اولاً کتاب توحید آشوری شرح «جزوۀ توحید» است، که شخصاً آن را نوشته، در اختیار برخی از طلاب نخبه جهت تدریس قرار داده بودم. ثانیاً آشوری که در جمع اولیۀ طلاب نخبه نبود، نیز جزوۀ توحید مرا گرفت تا تدریس کند. ثالثاً مدتی بعد از اینکه آشوری جزوۀ توحید مرا گرفت، آن شرح بیرون از متن (کتاب توحید) را درست کرد. رابعاً متن جزوۀ من در کتاب توحید آشوری با گیومه مشخص شده است.
(خ۳) اولاً از حدود سالهای ۵۱ به بعد، آشوری تحت تأثیر تفکرات سازمان مجاهدین خلق ایران واقع شد. ثانیاً یکی دو بار به من گفت که گرههایی در ذهنیات خود دارد و خواست که با او بنشینم و آن گرهها باز شود. ثالثاً در همین اوقات (متأثر شدن از تفکرات سازمان مجاهدین و استمداد از من برای بازکردن گرههای ذهنیاش) «شرح بر جزوۀ توحید» (کتاب توحید) را نوشت.
(خ۴) اولاً آشوری «شرح بر جزوۀ توحید» را به من داد تا دربارۀ آن نظر بدهم. ثانیاً ضعفهای متعددی داشت. من بارها دربارۀ اشتباهات و انحرافات نوشتهاش به او تذکر داده و در چند جلسۀ طولانی با او بحث کردم. ثالثاً گرههای ذهن او همانها بود که در کتاب منعکس شده است. رابعاً در موارد متعددی نسبت به اشکالات قانع میشد، ولی بار دیگر در جلسات بعد همانها را تکرار میکرد. متأسفانه غالباً بحثهای ما بینتیجه بود.
(خ۵) اولاً مهمترین مانع از اینکه حرف غلط خود را پس بگیرد، فضای آن روز در محیط مبارزاتی بود. حرفهای افراطی و تند به مذاقها خوش میآمد، و مستمعین را به گرد گویندگان چنین حرفهایی جمع میکرد. ثانیاً او این نقطه ضعف را داشت که از تحسین و تمجید بهخصوص از سوی جوانان و مبارزین به وجد میآمد و همین نمیگذاشت او درست بفهمد یا درست عمل کند.
(خ۶) اولاً دوستان خوب و اصیل ما از اینکه او روزبهروز بیشتر زاویه میگرفت ناراحت بودند. ثانیاً یکی از مبارزین جلسهای در خانۀ خود تشکیل داد و از او و من و دکتر علی شریعتی دعوت کرد تا شاید بشود او را از ادامۀ این کجرویها منصرف کرد. ثالثاً آن روز شریعتی و من ساعتها با او حرف زدیم و شریعتی بیش از من. و متأسفانه اثر نداشت. من در آن روز انگیزههای ضدمارکسیستی علی شریعتی را بیش از همیشه حس کردم.
دربارۀ این شش گزاره نکات زیر یادکردنی است:
یک. از میان این شش گزاره، تنها گزارۀ نخست (خ۱) است که با تمام جزئیاتش گزارش از واقع است و هیچ تعارضی با قول متقدم خامنهای و تمامی خردهروایاتش ندارد.
دو. گزاره (خ۲) حاوی چهار نکته است. نکتۀ دوم آن (اینکه آشوری جزوۀ توحید خامنهای را در اختیار داشته است) مشکلی ندارد. نکتۀ چهارم آن (متن جزوۀ توحید خامنهای در کتاب توحید آشوری با گیومه مشخص شده است) در عین عدم تعارض با خردهروایات قبلی، نکتۀ جدید، راهگشا و آزمونپذیری است. در هر دو ویرایش توحید آشوری، مجموعاً حدود هشت صفحه (به قطع جیبی) در گیومه آورده است. آشوری اخلاقاً و شرعاً موظف بوده در مقدمه، صاحب مطالب در گیومه را امانتدارانه معرفی کند. اشکال خامنهای وارد است. اما نسبت این مطالب در گیومه با کل کتاب (۳۸۰ صفحه) – نزدیک ٪۲ (دو درصد) – در حدی نیست که سهم شارح فرضی را نادیده بگیریم. این مؤید (ب۱) است.
سه. بحث اصلی بر سر نکتۀ اول (کتاب توحید آشوری شرح «جزوۀ توحید» خامنهای است که به قلم خود نوشته است) و سوم (توحید آشوری «شرح بیرون از متن» جزوۀ توحید است) گزارۀ (خ۲) است. این دو نکته چهار اشکال دارند:
اشکال اول. راستآزمایی این دو نکتۀ مهم در گرو دسترسی به «جزوۀ توحید» خامنهای است، که بعد از نیمقرن هنوز آن را منتشر نکرده است. چرا؟!
اشکال دوم. اگرچه نکتۀ اول مؤید گزارۀ (خا۳) در روایت متقدم ایشان است (مطالب کتاب توحید، از من است که آشوری به نام خودش چاپ کرده است)، اما در قرائت متأخر نسبت کتاب توحید آشوری با دروس خامنهای دقیقتر شده است، اولاً دروس خامنهای متنی کتبی داشته بهنام «جزوۀ توحید» که خود شخصاً در اختیار او و جمعی دیگر از طلاب قرار داده بود، و وجود این جزوه به عنوان اساس کتاب توحید آشوری برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ توسط خود وی عیان شده است. ثانیاً نسبت جزوۀ توحید و کتاب توحید «نسبت متن و شرح» است، توحید آشوری شرح جزوۀ توحید خامنهای است.
اشکال سوم. اینکه شرح مذکور سازگار با متن نیست، بلکه «بیرون از متن» است، نکتهای بدیع و تازه است که البته هیچ توضیحی هم دربارۀ آن داده نشده است. این ادعا در قرائت متقدم خامنهای نه تنها بیسابقه است، بلکه متعارض با گزارۀ (خا۴) روایت متقدم است. خامنهای چند ماه بعد از انتشار کتاب توحید، آشوری را «مردی زحمتکش، فاضل و متدین» میدانسته که «اگر همینگونه ادامه دهد در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد». چطور ممکن است، سی سال بعد کتاب چنین فردی را «شرح بیرون از متن» اعلام کند بدون اینکه توضیح دهد تکلیف اظهار نظر قبلی چه میشود؟! این نخستین محور تعارض روایت متقدم و متأخر خامنهای است.
اشکال چهارم. نکتۀ اول و سوم گزارۀ (خ۲) متعارض هستند. اگر توحید آشوری «شرح» جزوۀ توحید است، «شرح بیرون از متن» یعنی چه؟! اگر کتاب آشوری بیرون از متن جزوۀ خامنهای است، دیگر شرح نیست! کتابی مستقل و متعارض با جزوه است! اینکه کتاب آشوری هم شرح جزوۀ خامنهای باشد، در عین حال بیرون از متن آن باشد، کوسهریشپهن است! ظاهراً خامنهای بین دو محذور قرار گرفته است. محذور اول: سال ۵۵ گفته مطالب کتاب توحید برگرفته از دروس اوست که آشوری بهنام خود چاپ کرده است (و این قابل انکار نیست). محذور دوم: آشوری به دلیل کتاب توحید از سوی همفکرانش محکوم به ارتداد و اعدام شده است (این هم قابل انکار نیست!) برای فرار از دوران امر بین المحذورین «شرح بیرون از متن» را اختراع کرده است!
چهار. گزارۀ (خ۳) حاوی سه نکته است:نکتۀ اول (آشوری از ۵۱ تحت تأثیر تفکرات مجاهدین خلق بوده است)، نکتۀ دوم (آشوری برای باز کردن گرههای ذهنی خود از خامنهای استمداد کرده است)، نکتۀ سوم (آشوری در چنین فضایی – که در نکات اول و دوم اشاره شد – «شرح بر جزوۀ توحید» را نوشته است).
اولاً اینکه مبارزی قبل از سال ۵۴ متأثر از مجاهدین خلق باشد، محتمل است. به این عبارت در کتاب سرگذشت خامنهای توجه کنید: «همدلی و بیش از آن حمایت از سازمان مجاهدین خلق امری پذیرفته شده میان اکثریت روحانیون پیشگام بود. این حمایت تا سال ۱۳۵۴ زمانی که این سازمان دچار دگرگونی عقیدتی شد ادامه داشت.» [۸۳] ساواک حتی خود خامنهای را به این متهم کرده که «او در سال ۱۳۵۲ در مسجد کرامت بهطور تلویحی و غیرمستقیم از ایدئولوژیهای گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ایران جانبداری مینماید.» [۸۴]محمل این اتهام که منجر به دستگیری خامنهای در سال ۱۳۵۳ شد این بود که خامنهای در ضمن دروس تفسیریاش مؤمنان را «به اتحاد و مبارزه با استثمار به منظور تشکیل نظام مطلوب دعوت کرده» و «با استناد به پارهای قسمتهای نهجالبلاغه در منابر خود موضوعات به اصطلاح انقلابی مطرح نموده»، «نظریات گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ایران را تأمین کرده است.» [۸۵]آیا آشوری هم در آن ایام در همین حد متأثر از افکار مجاهدین خلق بوده است؟!
ثانیاً اینکه آشوری بیش از این حد، خصوصاً بعد از سال ۵۴، متأثر از افکار مجاهدین خلق بوده باشد، کاملاً محتمل است، اما خامنهای شاهدی بر این مدعا اقامه نکرده است. بهعلاوه اینکه آشوری در چنین جوی کتابش – یا به اصطلاح خامنهای شرح بر جزوۀ او – را نوشته است باز محتمل است، اما بر فرض صدق هر دو احتمال، چگونه خامنهای کتاب چنین فرد مشکلداری را تأیید کرده و برای انتشار آن به ناشر خودش نامه نوشته است؟! نقطۀ دیگر تعارض جدی روایت متقدم و متأخر خامنهای.
پنج. گزارۀ (خ۴) حاوی چهار نکته است. نکتۀ اول آن مطابق واقع است: آشوری پیشنویس کتاب خود – به اصطلاح خامنه ای شرح جزوۀ توحید – را چند ماه قبل از انتشار برای اظهار نظر در اختیار خامنهای قرار داده بود. این نکته کاملاً با گزارۀ (خا۱) روایت متقدم خامنهای سازگار است.
اولاً سه نکتۀ بعدی آن متعلق به بعد از چاپ کتاب است، نه قبل از آن! خامنهای در روایت متقدمش در سال ۱۳۵۵ – برخلاف ادعای متأخرش سی سال بعد – نه تنها هیچ اشکالی در کتاب توحید آشوری نیافته، بلکه در تأیید محتوای کتاب نامهای به حمید اسلامی پسر عباسعلی صاحب انتشارات غدیر (ناشر برخی کتابهایش) نوشته تا کتاب توحید را چاپ کند، و اسلامی هم بر اساس تأیید کتبی خامنهای کتاب آشوری را منتشر کرده است. خامنهای این روایت مهدویراد را در کتاب جعفریان دیده و آن را تاکنون تکذیب نکرده است.
ثانیاً خامنهای بعد از چاپ کتاب توحید هم اشکال اساسی از این سنخ که در روایت متأخر سی سال بعد ادعا کرده، نیافته بود. اشکالات او سال ۵۵ در این حد بوده است: مطالبی در کتاب افزوده بر بحثهای اوست: یکی ترجمۀ برخی آیات، دیگری توضیحات کتاب دربارۀ معاد. یعنی این دو مورد از خود آشوری است، لازمۀ این سخن این است که بقیۀ مطالب کتاب مشکلی ندارد و برگرفته از دروس توحید ایشان بوده است. جالب است که این هم جزء روایت مهدویراد – گزارۀ (م۴) در کتاب جعفریان است که توسط خامنهای انکار نشده است.
ثالثاً نکتۀ دوم (کتاب توحید، ضعفهای متعدد داشت)، نکتۀ سوم (گرههای ذهن او همان موارد منعکس شده در کتاب بود: شرح بیرون از متن!)، و نکتۀ چهارم (قانع شدن او نسبت به برخی اشکالات و تکرار آنها بعدتر، بینتیجه بودن غالب بحثها) احتمال صدق دارد، و آن اینکه جلسات طولانی گفتگوی آشوری و خامنهای – نه در سال ۵۵ یا اوایل ۵۶ – بلکه اواخر ۵۶ تا اواسط ۵۷ صورت گرفته باشد، یعنی بعد از متحول شدن خود خامنهای – بعد از ملاقات با مطهری در سال ۱۳۵۶ یعنی گزارۀ (خا۶) – بوده باشد.
شش. گزارۀ (خ۵) حاوی دو نکته بود. نکتۀ اول (فضای جذابیت افراطی و تند در آن روزها مانع از پس گرفتن حرف غلطش میشد) و نکتۀ دوم (نقطه ضعف آشوری: آشوری از تحسین مستعمعان به وجد میآمد و این نمیگذاشت درست بفهمد). هر دو نکته کاملاً محتمل است، اما این دو نکته اختصاصی به آشوری ندارد. نکتۀ اول از جمله عوامل رونق بازار علی شریعتی، خود خامنهای و آشوری بوده است. آن دوره حرفهای انقلابی و اسلام سیاسی بازاری بسیار داغ داشت. اما نکتۀ دوم نوعی انگیزهخوانی است. این را معادیخواه هم دربارۀ آشوری گفته است، که در بخش آخر خواهد آمد.
هفت. گزارۀ (خ۶) حاوی سه نکته است: نکتۀ اول (نگرانی دوستان مشترک از شکاف ایجاد شده بین آشوری و خامنهای)، نکتۀ دوم (تشکیل جلسهای در منزل یکی از مبارزین برای اصلاح آشوری با حضور خود وی، علی شریعتی و خامنهای)، نکتۀ سوم (بی اثر بودن جلسۀ طولانی، ظاهرتر شدن انگیزههای ضدمارکسیستی شریعتی).
اولاً نکتۀ اول مطابق واقع است، البته به روایت دیگری، آنچنان که در گزارۀ (خا۳) روایت متقدم خامنهای بر اساس چهار خردهروایت بررسی شد. جلسات متعددی برای آشتی خامنهای و آشوری در مورد ادعای خامنهای در مورد مالکیت معنوی کتاب آشوری برگزار شده بود. موضوع این جلسات بررسی انحراف آشوری نبود! مگر اینکه فرض کنیم جلسات متفاوتی از آنچه در قرائت متقدم گزارش شده بود تشکیل شده باشد.
ثانیاً نکات دوم و سوم به دلیل زیر مشکوک به نظر میرسد: علی شریعتی بعد از آزادی از هجده ماه زندان انفرادی (اواخر اسفند ۱۳۵۳) تا هجرت از ایران به شدت تحت نظر ساواک بوده است [۸۶] و کلیۀ ملاقاتهای وی در تهران و مشهد در اسناد ساواک ثبت شده است. این اسناد تنها دو ملاقات را در تاریخهای ۱۱ و ۱۲ دی ۱۳۵۵ در تهران نشان میدهد که علاوه بر خامنهای و شریعتی چندین نفر دیگر هم هستند [۸۷] و از آشوری – که اتفاقاً فرد سابقهداری هم بوده، – در زمان حیات شریعتی اثری در این اسناد نیست. در مراسم چهلم شریعتی البته نام او به چشم میخورد. [۸۸] چطور جلسهای که سه فرد تحت نظر در آن شرکت داشتهاند، در اسناد ساواک درج نشده است؟!
با چنین زمینهای، بسیار مستبعد است چنین جلسهای با حضور شریعتی تشکیل شده باشد، و موضوع آن نقد مارکسیستزدگی آشوری بوده باشد.
خاتمه: در خاتمۀ این بحث، توجه به نقل ذیل مفید است:
محمدعلی گرامی (متولد ۱۳۱۷): «[اکبر] گودرزی [۱۳۵۹-۱۳۳۸] هم از جمله کسانی بود که کار اصلی خود را کنار گذاشته بود و بیشتر به مطالعۀ آثار چپیها میپرداخت. آگاهیهای او در مورد جریان چپ هم عمیق نبود… تفاسیرش از قرآن هم بیشتر بر مبنای ذوقیات و علائق خودش و در واقع تفسیر به رأی بود. به شکل موازی با گودرزی هم، فرد دیگری در مشهد به نام شیخ حبیبالله آشوری بود که کارهایی شبیه به گودرزی انجام میداد. البته آن دو ارتباط گروهی با هم نداشتند. اما در عین حال خیلی به هم شبیه بودند. آشوری در آغاز شاگرد جناب آقای [سید علی] خامنهای بود و ظاهراً مقداری از سطح را پیش ایشان خوانده بود. خاطرم هست بعد از اعتراضاتی که به کتاب توحید شد، آقای خامنهای به منزل ما در قم آمدند و گفتند: “این فرد به رغم اینکه در مقطعی شاگرد ما بوده، ولی الآن حرفهایش مورد تأیید ما نیست.” در آن موقع آشوری به سیم آخر زده بود و همۀ آیات قرآن را مادی معنی میکرد و کم کم پایش به جلسات دیگر تبلیغی شهرهای دیگر هم کشیده شد.» [۸۹]
آشوری در عین شباهت با گودرزی، تفاوتهایی هم با او دارد. در این زمینه در بخشهای بعدی بحث خواهد شد. اینکه آشوری نزد خامنهای مقداری از سطح را خوانده باشد قابل مناقشه است. خود خامنهای چنین نگفته است! بهعلاوه با توجه به تقریرات بهجامانده از آشوری، او در دروس حوزوی متقدم بر خامنهای بوده است. ملاقات گرامی با خامنهای باید متعلق به اواخر ۵۶ یا اوایل ۵۷ بوده باشد.
نتیجۀ بحث ششم
اول. روایت متأخر خامنهای در گزارههای ذیل با روایت متقدم و واقع سازگار است: (خ۱)، (خ۲) نکات اول تا سوم، (خ۴) نکتۀ اول، و (خ۶) نکتۀ اول. (خ۵) نیز احتمال صدق دارد.
دوم. روایت متأخر در نکات دوم تا چهارم از گزارۀ (خ۴) با یک اصلاح مهم احتمال صدق دارد و آن اینکه تذکرات خامنهای به آشوری همگی متعلق به بعد از چاپ کتاب و بعد از سال ۱۳۵۶ باشد، نه قبل از آن. ایشان تا زمان چاپ کتاب توحید آشوری هیچ اشکال محتوایی به کتاب نداشته است و با آن همنظر بوده است.
سوم. اینکه توحید آشوری شرح جزوۀ توحید خامنهای بوده باشد، با روایت متقدم و خردهروایتهای آن سازگار است، اما نکتۀ چهارم گزارۀ (خ۲) از روایت متأخر یعنی «شرح بیرون از متن» بودن آن دوران امر بین المحذورین و غیرقابل پذیرش است. این با گزارههای (خا۲) و (خا۴) در تعارض آشکار است. چگونه برای «شرح بیرون از متن» نامۀ تأیید برای ناشر نوشته شده است؟!
چهارم. از گزارۀ (خ۳) – متأثر بودن آشوری از مجاهدین خلق – «قبل از ۱۳۵۴» مدرکی علیه آشوری بهدست نمیآید. اگر آشوری بعد از ۵۴ متاثر از مجاهدین خلق بوده باشد، این با (خا۲) و (خا۴) نظر متقدم خامنهای در تعارض است: چگونه «مردی زحمتکش، فاضل و متدین» که «اگر همینگونه ادامه دهد در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد» متأثر از مجاهدین خلق بوده است؟ بهعلاوه، چگونه «خامنهای برای حمید اسلامی پسر عباسعلی صاحب انتشارات غدیر (ناشر برخی کتابهایش) نامه نوشته تا کتاب توحید را چاپ کند»؟! («کتاب توحید بر اساس تأیید کتبی خامنهای منتشر شده است»). یکی از دو نظر متقدم و متأخر خامنهای یا هر دو دربارۀ آشوری خلاف واقع است.
پنجم. نکات دوم و سوم از گزارۀ (خ۶) (جلسهای با حضور شریعتی و آشوری در نقد مارکسیستزدگی آشوری) مشکوک به نظر میرسد، و ادلۀ خلاف واقع بودن آن اقوی است.
ششم. روایت متأخر خامنهای در موارد تعارض با روایت متقدم وی از درجۀ اعتبار ساقط است. بیش از نیمی از روایت متأخر خامنهای دربارۀ تأثر آشوری از سازمان مجاهدین خلق و مارکسیسم است. چیزی که مطلقاً در روایت متقدم او وجود ندارد! چرا؟ فراموش نکنیم که روایت متأخر خامنهای بیست و پنج سال بعد از اعدام آشوری نوشته و منتشر شده است.
بحث هفتم. توحید آشوری اقتباس از «جزوۀ توحید» خامنهای
در دو بحث قبلی نسبت کتاب توحید آشوری با «جزوۀ توحید» خامنهای مورد بحث قرار گرفت. آیا آن جزوه اکنون در دسترس است؟ میدانیم که خامنهای در دهۀ پنجاه کتابچهای با نام «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» که بخشی از آن دربارۀ توحید است، و مقالۀ «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» را نیز نوشته است، که هر دو هم منتشر شدهاند. «جزوۀ توحید» چه نسبتی با قسمت توحید کتابچۀ اول و مقالۀ دوم دارد؟ در این بحث به دنبال پاسخ به این دو سؤال هستم.
الف. «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» سخنرانیهای ماه رمضان سال ۱۳۵۳ سید علی خامنهای در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد است. خطوط کلی سخنرانی در یکی دو صفحۀ پلیکپی شده روزانه در اختیار مستمعان قرار میگرفت. این پلیکپیها با پیشگفتار نویسنده در سال ۱۳۵۴ منتشر شد. [۹۰] کتاب شامل چهار باب ایمان، توحید، نبوت، و ولایت است. در پیشگفتار آمده است: «طرح اسلام به صورت مسلکی-اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یکآهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسانها یکی از فوریترین ضرورتهای تفکر مذهبی است. مباحثات و تحقیقات اسلامی، بیش از این بهطور غالب فاقد این دو ویژگی بسی مهم بوده و از اینرو در مقایسۀ اسلام با مکاتب و مسالک اجتماعی این روزگار، باحثان و جویندگان را چندانکه شاید و باید به نتیجۀ ثمربخش و قضاوت قاطع نرسانیده است، یعنی از اینکه بتواند مجموعاً طرح و نقشۀ یک آئین متحدالأجزاء متماسک را ارائه دهد و نسبت آن را با مکتبها و آئینهای دیگر مشخص سازد عاجز مانده است. به علاوه چون عموماً بحثها ذهنی و دور از حیطههای تأثیر عملی و عینی و مخصوصاً اجتماعی، انجام گرفته بیش از معرفتی ذهنی به بار نیاورده و نسبت به زندگی جمعی انسانها علی الخصوص نسبت به تعیین شکل و قوارۀ جامعه، تعهد و تکلیف و حتی نظریۀ روشن و مشخصی ارائه نداده است. سخن دیگر آن که … تفکرات اعتقادی جدا از قرآن و بیاعتنا به آن نشو و نما یافته و شکل گرفته است.» [۹۱]
بخش توحید کتاب در ۲۳ صفحه شامل شش فصل به شرح ذیل است: توحید در جهانبینی اسلام، توحید در ایدئولوژی اسلام، عبادت و اطاعت انحصاری خدا، روح توحید: نفی عبودیت غیر خدا، توحید نفی طبقات اجتماعی، و تأثیر روانی توحید. [۹۲] برخی عبارات قابل توجه این کتاب دربارۀ توحید را اینجا نقل میکنم:
«توحید قرآن تنها نگرشی بی تفاوت و غیرمسئول نیست. شناختی متعهد، و بینشی فعال و سازنده است، طرز فکری است که در بنای جامعه و ادارۀ آن و ترسیم خط سیر آن (استراتژی) و تعیین هدف آن و تأمین عناصر حفظ و ادامۀ آن دارای تأثیر اساسی و تعیین کننده است و اصطلاحاً توحید از ارکان (ایدئولوژی) اسلام بلکه رکن اصلی آن نیز هست…. دانش بیپایان خدا مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشری (که ناگزیر تابع نیازها و مصالح انسانهاست) در انحصار او باشد. عبودیت یکسان همۀ موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچیک از بندگان خدا، خودسر و مستقل، حق تحکم و فرمانروایی بر بندگان دیگر نداشته باشد (نفی طاغوت) و زمامدار و مدیر و مدبر امور زندگی انسانها فقط کسی باشد که خدا خود به حکومت برگزیده است (یا بهشخص، مانند امامان معصوم و یا به علائم و ملاکها، مانند حاکم اسلامی در زمان غیبت امام معصوم) (ربوبیت انحصاری).» [۹۳]
«نفی عبودیت خدانماها – چه در لباس قدرتهای مذهبی (احبار و رُهبان) و چه در نقش قدرتهای سیاسی و اقتصادی (طاغوت، مَلَأ و مُترِف).» [۹۴] قرآن عبادت نکردن غیرخدا را برای موحد بودن کافی نمیداند و شرط دیگری را نیز بر آن میافزاید و آن اطاعت نکردن از رقیبان و معارضان خداست. این مطلب در فرهنگ قرآنی چندان واضح است که در مواردی بر «اطاعت و دنبالهروی» نام عبادت نهاده شده و اطاعتکنندگان غیرخدا مشرک معرفی شدهاند. با این بیان عبادت خدا را که روح و معنای توحید است میتوان با تعبیر «عبودیت و اطاعت انحصاری خدا» معرفی کرد و عبودیت و اطاعت غیرخدا را شرک دانست، چه در فرمانهای شخصی، چه در قوانین عمومی و چه در شکل و قواره و نظام اجتماعی.» [۹۵]
خامنهای در فصل توحید و نفی طبقات اجتماعی نوشته است: «برخورداریهای متفاوت و متمایز اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار طبقات مردم ستم بزرگ تاریخ بشری است. زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه گاه بهاین صورت که خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند هر طبقهای را با مزایا و حقوقی خاص پدید آوردهاند و گاه بهاین صورت که خدای واحد گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنان را از ویژگیهای حقوقی برخوردار ساخته است، و گاه بهصورتهای دیگر در عقیده اجتماعات بشری وجود داشته است. و بنابراین اساس برخورداریهای اختصاصی طبقات بالا موهبتی طبیعی و محرومیتهای طبقات پایین نیز ضرورتی فطری قلمداد گردیده است. عقیده بهتوحید علاوه بر آنکه همه را مخلوق و بندۀ یک خدا میداند با آموزشها و معارف دیگری – و همه زائیده از توحید – نیز ریشههای اختلاف طبقاتی را از ذهن انسانها و از واقعیت و متن اجتماع بیرون میکشد.» [۹۶] «بزرگترین رسالت توحید بنای جامعۀ توحیدی است یعنی جامعهای بدون طبقه، تحت فرمان الله دارای مقررت الهی.» [۹۷]
متن کامل پیادهشدۀ این سخنرانیها در سال ۱۳۹۲ همراه با فهرست آیات و روایات منتشر شد. [۹۸] بخش توحید این کتاب در برگیرندۀ شش جلسه در ۱۸۳ صفحه است: جلسات هشتم تا سیزدهم، ۴ تا ۹ مهر ۱۳۵۳. [۹۹] برای آشنایی بیشتر نگرش خامنهای به توحید، تأمل در این عبارات کتاب مفید است: «توحید هم جزو جهانبینی اسلام است، هم جزو ایدئولوژی زندگیساز اسلام است.» [۱۰۰] «اگر دینی پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فرو بستۀ مردم نگشود، برای امروز و فردی مردم خشخاشی، ذره مثقالی سود نداشت، تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، ردش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست این جوری نیست.» [۱۰۱]
«توحید اسلامی الهامی است در زمینۀ حکومت، در زمینۀ روابط اجتماعی، در زمینۀ سیر و هدف جامعه … معنایش این است که در تمام منطقه وجود خودت شخصاً و جامعهات عموماً جز خدا کسی حق فرمانروایی ندارد.» [۱۰۲] «اگر چنانچه قائل بهتوحید باشی، در جامعه اختلاف طبقاتی و تبعیض اصلاً معنی ندارد. آن جامعه که سری و تَهی دارد، بالایی و پائینی دارد، آن جامعه، جامعۀ توحیدی نیست.» [۱۰۳] «معنای دوم عبادت چیست؟ … اطاعت هر کسی به صورت مستقل و بیقید و شرط عبادت اوست.» [۱۰۴] «جامعۀ توحیدی یک جامعۀ بیطبقه است، جامعهای که گروههای انسانها از یکدیگر بر حسب حقوق و مزایا جدا نشدند.» [۱۰۵] «توحید به معنای یک خدا بودن، تدبیر و خلق و آفرینش و ادارۀ جهان را از یک خدا دانستن ضامن نفی طبقات اجتماعی است.» [۱۰۶] «توحید صیغۀ باب تفعیل، یعنی یکی کردن، واحد کردن، واحد ساختن.» [۱۰۷]
ب. مقالۀ «روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا» برای نخستین بار در پاییز ۱۳۵۷ در کتاب «دیدگاه توحیدی (مجموعه مقالات)» منتشر شده است. [۱۰۸] مقالۀ مذکور دومین مقالۀ این مجموعه مقالات است. [۱۰۹] یکی از گردآورندگان کتاب خاطرۀ خود را از چگونگی تدوین این کتاب طی مقالهای به رشته تحریر درآورده است. در فضای بعد از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، دو نفر از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تبریز به شکل حضوری با نزدیک بیست نفر از شخصیتهای آن دوره ملاقات میکنند و مقالهای دربارۀ توحید را سفارش میدهند. اواخر سال ۱۳۵۵ برای دیدن دو نفر به مشهد میروند: سید علی خامنهای و محمدتقی شریعتی.
در منزل آقای خامنهای «پس از ذکر مقدماتی که اعتماد ایشان را جلب کنم طرحمان را ارائه کردم و در چند و چون آن تبادل نظر کردیم. عنوان مقالهای را که برای ایشان در نظر گرفته بودیم، «توحید، نفی عبودیت غیر خدا» بود. قبلاً یک کتاب کوچک از ایشان خوانده بودم، به نام «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» که زیر همین عنوان «توحید نفی عبودیت غیر خدا» در حد یکی دو صفحه مطلب نوشته بود. [۱۱۰] به نظرم موضوع خوبی بود، لذا از ایشان خواستم همین مطلب را به صورت یک مقالۀ مستقل با شرح و بسط بیشتر درآورد و به ما بدهد. ایشان نیز پذیرفت و مدتی بعد، مقاله را آماده نمود که من در سفر بعدیام به مشهد، آن را دریافت کردم.» [۱۱۱] این مقاله در سال ۱۳۶۰ به شکل مستقل در قالب یک کتابچه در ۳۲ صفحه توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر میشود. [۱۱۲]
نقل برخی عبارات این مقاله خالی از فایده نیست: «توحید برخلاف برداشت عامیانۀ رایج که آن را صرفاً یک نظریۀ فلسفی و ذهنی تلقی میکند، یک نظریۀ زیربنایی در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.» [۱۱۳] فهرست کوتاهی از جوانب گوناگون محتوای توحید: ۱. وحدت و یکپارچگی همۀ جهان، ۲. هدفداری آفرینش، ۳. سربه فرمایی همۀ اشیاء و عناصر عالم در برابر خداوند، ۴. وحدت و یکسانی انسانها در رابطه با خداوند، ۵. وحدت و برابری انسانها در آفرینش و مایههای انسانی، ۶. یکسانی و برابری انسانها در امکان تعالی و تکامل، ۷. آزادگی همۀ انسانها از کلید اسارت و عبودیت غیرخداوند، ۸. تکریم و ارزش دادن به انسان، یکپارچگی و وحدت قلمرو زندگی و هستی انسان، ۱۰. هماهنگی و همگامی انسان با جهان پیرامون، ۱۱. سلب صلاحیت، کارگردانی و طراحی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان از غیر خداوند، ۱۲. سلب حق ولایت جامعه و زمامداری زندگی انسان از غیر خداوند، ۱۳. اختصاص دادن مالکیت همۀ نعمتها و موجودیهای جهان به خداوند، برابر دانستن انسانها در بهرهمندی از نعمتهای جهان. [۱۱۴]
«توحید تنها نظریهای فلسفی، ذهنی و غیرعملی نیست، … از سویی یک جهانبینی است، … و از سوی دیگر یک دکترین اجتماعی است، .. تعرضی است بر وضع موجود و بر سلطهها و قدرتهای نگاهبان آن و بر جو و فضایی که بدان مجال ادامه، رشد، و تغذیه میدهد.» [۱۱۵] «توحید اسلام – به رغم تلقی برخی موحدان غافل از بدنههای عینی و عملی و مخصوصاً اجتماعی آن – … طرز تفکری که متعهد به سامان ویژهای برای زندگی و طراح شکل و قوارۀ دیگری برای جامعه است … این پیام یک نظم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نوین است که با آنچه هماکنون بر جهان میگذرد، به هیچ رو سر آشتی و سازگاری ندارد، نفی وضع موجود است، و اثبات وضعی دیگر.» [۱۱۶]
«توحید صلح کل، توحیدی که با همۀ انداد و رقیبان خدا بسازد، توحیدی که فقط فرضیۀ پذیرفته شدهای در ذهن باشد، چیزی فراتر از یک نقش بدلی از توحید انبیاء نیست، بسی طبیعی خواهد بود، اگر دینامیسم دعوت انبیاء در چنین توحیدی وجود نداشته باشد.» [۱۱۷] برخی از ویژگیها و خصلتهای طبقۀ مستکبر: ۱. نفی و رد حاکمیت و مالکیت مطلق خداوند، ۲. برتر و بزرگوارتر دانستن خود از دیگران، ۳. رد نمودن آیات الهی، ۴. انکار و رویارویی با دعوت رهایی بخش پیامبران، ۵. متهم کردن رهبران الهی به قدرتطلبی و سودجویی، ۶. استفاده از زور و تزویر برای کشاندن مردم بهسوی خود، ۷. متوجه نمودن پیکان سخت حملات علیه برنامۀ انبیاء و پیروان آنها. [۱۱۸] «برخی از طبقۀ مستکبر در قالب چهرههای مشخص از دیدگاه قرآن، طرح شعار توحید از سوی انبیا و ستیز سرسختانۀ مستکبران با آنان، و رابطۀ نامتعادل میان دو طبقۀ مستکبر و مستضعف در نظام غلط جاهلی دیگر عناوین مقاله است». [۱۱۹]
ج. جزوۀ توحید در اوایل نیمۀ اول دهۀ پنجاه به قلم خامنهای نوشته شده بود و در حقیقت طرح درس توحید وی بوده است. خود او در گزارۀ (خ۲) تصریح کرده است: «متن جزوۀ من در کتاب [توحید] آشوری با گیومه مشخص شده است.» از کنار هم گذاشتن عبارات داخل گیومه در کتاب توحید آشوری میتوان جزوۀ توحید خامنهای را بازسازی کرد. عبارت داخل گیومه در کتاب توحید آشوری را با علامت “ “مشخص کرده، همگی را در گزارش کتاب توحید در همین بخش نقل کردم. این عبارات داخل گیومه زیاد نیست. بعد از مطالعۀ تطبیقی کتاب «توحید» آشوری با فصل توحید کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی» و مقالۀ «توحید، نفی عبودیت غیر خدا» نوشتۀ خامنهای میتوانم بگویم:
این دو کتاب و یک مقاله کاملاً همسو و هماهنگ هستند. هر سه تصویر واحدی از توحید را ارائه میکنند. هر سه تأکیدشان بر جنبههای عملی توحید و لوازم انقلابی و مبارزاتی توحید است. در هر سه، ابعاد اقتصادی و سیاسی جامعۀ توحیدی برجسته است. جامعۀ بیطبقۀ توحیدی توسط خامنهای و آشوری به رسمیت شناخته شده است. البته تفکر دیالکتیکی و مارکسیستزدگی آشوری از خامنهای غلیظتر است. در کتاب و مقالۀ خامنهای ترجمه و تفسیر آیات منضبطتر از کتاب آشوری است، و روی خوشی به خداناباروان یکتاساز شبیه آنچه در پاورقی ویرایش دوم کتاب آشوری آمده بود، حداقل بهصراحت، دیده نمیشود. اختلاف کتاب آشوری با فصلی از کتاب و مقالۀ خامنهای همگی دربارۀ توحید جدّاً اندک است. لذا این احتمال قوی است که آشوری اصل سوژۀ کتاب توحید خود را از خامنهای گرفته باشد و میزان استفادۀ وی از خامنهای بیش از عبارات منقول در گیومه باشد.
این ادعای خامنهای که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا [آشوری] به نام خودش چاپ کرده است» مردود نیست. اگر جزوۀ توحید خامنهای در دست بود قاطعانهتر میشد در این باره اظهار نظر کرد. اخلاقاً و شرعاً وظیفۀ آشوری بود که در مقدمۀ کتاب به میزان اقتباس و استفاده از مطالب و جزوۀ استادش تذکر دهد. اینکه آشوری هیچ اشارهای به این مهم در مقدمۀ کتابش نکرده قابل مذمت است. توحید اقتضای رعایت اخلاق میکند. من با مطالعۀ دقیق کتاب «توحید» آشوری و فصل توحید در کتاب «خطوط کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» و مقالۀ «توحید، نفی عبودیت غیر خدا» خامنهای به این نتیجه رسیدم. اما پرسیدنی است چرا خامنهای تا کنون «جزوۀ توحید» خود را منتشر نکرده است؟! بسیار بعید است که این جزوه مفقود شده باشد. به احتمال قوی جزوۀ توحید خامنهای تفاوت چندانی با شرح آشوری بر آن (همین کتاب توحید وی) ندارد. خامنهای انتشار آن را به مصلحت ندیده است. او به تدریج از سال ۱۳۵۶ متوجه اشتباهات خود شده است و از تفکر دیالکتیک زده و تحلیل طبقاتی پیشین فاصله گرفته است. آن جزوه متعلق به دوران متقدم وی بوده است. بهترین راه آزمون این ادعا انتشار «جزوۀ توحید» است.
آنچه در این مبحث مطرح شد، روایتهای متقدم و متأخر خامنهای از آشوری و کتابش بود. انصاف اقتضا میکند که یکطرفه به قاضی نرویم و روایت دستاول آشوری دربارۀ سوابق کتابش توحید و از آن مهمتر، نظر او دربارۀ خامنهای را بشنویم، و بعد از مقایسۀ روایت طرفین، بهداوری بنشینیم. این مهم در بخش سوم محقق خواهد شد، انشاءالله. [۱۲۰]
نتیجۀ بحث هفتم
یک. تأکید خامنهای در فصل توحید کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» (۱۳۵۴) و مقالۀ «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» در مجموعه مقالات «دیدگاه توحیدی» (پائیز ۱۳۵۷) بر جنبههای عملی توحید و لوازم انقلابی و مبارزاتی توحید است، و ابعاد اقتصادی و سیاسی جامعۀ توحیدی بسیار برجسته است. خامنهای در کتابش «جامعۀ بیطبقۀ توحیدی» را بهرسمیت شناخته است.
دو. این کتاب و مقالۀ خامنهای با کتاب توحید آشوری همسو و هماهنگ هستند. هر سه تصویر واحدی از توحید را ارائه میکنند. البته تفکر دیالکتیکی و مارکسیستزدگی آشوری از خامنهای غلیظتر است. در کتاب و مقالۀ خامنهای ترجمه و تفسیر آیات منضبطتر از کتاب آشوری است، و روی خوشی به خداناباروان یکتاساز شبیه آنچه در پاورقی ویرایش دوم کتاب آشوری آمده بود، حداقل بهصراحت، دیده نمیشود. اختلاف کتاب آشوری با فصلی از کتاب و مقالۀ خامنهای همگی دربارۀ توحید اندک است.
سه. خامنهای در اوایل نیمۀ اول دهۀ پنجاه طرح درسی بهنام «جزوۀ توحید» نوشته شده است. این احتمال که آشوری اصل سوژۀ کتاب توحید خود را از خامنهای گرفته باشد، قوی است. اخلاقاً و شرعاً وظیفۀ آشوری بود، که در مقدمۀ کتاب به میزان اقتباس و استفاده از مطالب و جزوۀ استادش تذکر دهد.
چهار. به احتمال قوی «جزوۀ توحید» خامنهای تفاوت چندانی با شرح آشوری بر آن (کتاب توحید) ندارد. خامنهای انتشار آن را به مصلحت ندیده است. او بهتدریج از سال ۱۳۵۶ متوجه اشتباهات خود شده است و از تفکر دیالکتیکزده و تحلیل طبقاتی پیشین فاصله گرفته است. آن جزوه متعلق به دوران متقدم وی بوده است. بهترین راه آزمون این ادعا انتشار «جزوۀ توحید» است.
جمعبندی بخش دوم
به شهادت تقریرات موجود، آشوری حداقل به مدت چهارده سال، از سال ۱۳۳۳ در دروس خارج فقه و اصول آقای میلانی شرکت کرده است.
یکی از آثار منتشرنشده آشوری «برداشتی از قرآن» تفسیر سورههای حمد و بقره بهشیوه انقلابی است.
توحید آشوری در سال ۱۳۵۵ با دو ویرایش، حداقل سه بار چاپ شده است. با اینکه تعداد صفحات دو ویرایش بهظاهر یکی است، اما هفت صفحه بهکتاب افزوده شده است.
مراد آشوری از توحید، «یکتاسازی» یا سوسیالیسم است. او از جهانبینی الهی دفاع کرده و در سراسر کتابش شخصا موحد است.
خداناباورانی که برای رهایی انسانها مبارزه نمیکنند، و انگیزه مادی و حیوانی دارند، مشرک هستند. همچنانکه موحدانی که در عمل مستبد و استثمارگر یا مدافع استبداد و استثمار هستند هم عملا مشرک محسوب میشوند، و باید با آنان مبارزه کرد.
آشوری در پاورقی پرمناقشه افزوده بهویرایش دوم، جمعی از خداناباوران اهل مبارزه را هم عملا ملحق به قلمرو توحید نمود. این پاورقی مهمترین مستمسک حکم ارتداد نویسندهای شد که در نظر و عمل مسلمان بود.
آشوری کتابش را قبل از انتشار برای اظهار نظر بهخامنهای داده بود. کتاب بر اساس تأییدنامه کتبی خامنهای بهناشر منتشر شده است!
خامنهای از حوالی سال ۱۳۵۶ در زمرۀ منتقدان آشوری قرار گرفت، متدینین را از پرداخت وجوهات شرعیه بهآشوری و دعوت وی به مجالس مذهبی منع کرد.
حواشی خامنهای بر «جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران» رسول جعفریان که در سال ۱۳۸۵ به کتاب افزوده شده، با روایت متقدم ایشان چند اختلاف جدی دارد.
خامنهای که ادعا کرده بود «مطالب کتاب توحید از من است و آشوری به نام خودش چاپ کرده است»، یا توحید آشوری شرح «جزوۀ توحید» من است، در روایت متأخر، آنرا «شرح بیرون از متن» نامید!
اگر آشوری در زمان انتشار توحید متاثر از مجاهدین خلق بوده باشد، چگونه خامنهای برای چاپ کتاب چنین فرد منحرفی به ناشر خود نامه نوشت!؟
و چگونه چند ماه بعد از انتشار کتاب، آشوری را «مردی زحمتکش، فاضل و متدین» میدانسته که «اگر همینگونه ادامه دهد در آینده اسلامشناس بزرگی خواهد شد» و با نظر آنها که گفته بودند آشوری در کتاب توحیدش کمونیست شده است مخالفت کرده بود؟!
خامنهای در کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» «جامعۀ بیطبقۀ توحیدی» را بهرسمیت شناخته است. این کتاب و مقالۀ «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» با کتاب توحید آشوری همسو هستند!
به احتمال قوی «جزوۀ توحید» خامنهای تفاوت چندانی با توحید آشوری ندارد. بهترین راه ابطال این ادعا، انتشار «جزوۀ توحید» است.
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
بخش سوم: من و آقای «خ» – روایت آشوری (بزودی)
[۱] بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی نسخهای از ویرایش اول کتاب توحید که مزین به تعلیقات ایشان بود را در اختیارم گذاشت. آقای علی طهماسبی خاطرات خود را از آشوری و فضای فرهنگی سیاسی آن زمان مشهد در میان نهاد. آقای مصطفی ایزدی سوابق کتاب «دیدگاه توحیدی» و مقالۀ «روح توحید نفی عبودیت غیرخدا» را در اختیارم گذاشت. دستیار جوانی – که نامش نزد من محفوظ است – مرا در دستیابی به برخی منابع تحقیق و نیز تصحیح و تحقیق متن یاری کرده است. وظیفۀ خود میدانم از همۀ این عزیزان – علاوه بر کسانی که در ابتدای بخش اول از ایشان یاد کردم (خصوصا حمید آشوری) – صمیمانه تشکر کنم.
[۲] در بخش اول به نقل از برخی فضلای خراسانی گفته شده بود: «در هیچیک از دروس سطح عالی و خارج حوزۀ علمیۀ مشهد دیده نشده است». آشوری سالها قبل از ایشان در این دروس شرکت کرده بود، و طبیعی است که آنها که در طبقه متأخر از آشوری بودهاند، او را در این دروس ندیده باشند.
[۳] برخی صفحات تقریر فارسی تاریخ دارد: سیزدهم و هفدهم شهریور و چهارم مهر ۱۳۳۳. برخی صفحات تقریر عربی تاریخ دارد: اول مهر ۱۳۳۳، ۱۳ آبان ۱۳۳۳، و ۲۳ آذر ۱۳۳۳.
[۴] عبدالحسین طالعی، “سالشمار آیتالله میلانی”، در کتاب «مقالات: نوشتارهایی در معرفی و تبیین شخصیت و اندیشههای آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی ره»، بهکوشش سید محمدعلی ایازی و حسن پویا، قم: نشر سهل، ۱۳۹۵، ص ۱۹۳. در این سالشمار تاریخ شروع درسهای فقه و اصول آقای میلانی در حوزه علمیه مشهد به چشم نمیخورد!
[۵] مهمترین مقرران اصول ایشان سید ابراهیم علمالهدی، شیخ علی تهرانی، سید محمدباقر حجت طباطبایی، و سید حسین شمس بودهاند. متاسفانه از هیچکدام اثری نیست. (بنگرید به مصاحبهها: گفتوگو با شاگردان و نزدیکان آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی، به کوشش سید محمدعلی ایازی و حسن پویا، قم: نشر سهیل، ۱۳۹۵)؛ محمدرضا حکیمی گفته است هفت سال در درس خارج اصول و ده سال در درس خارج فقه ایشان شرکت میکرده است (محمدرضا حکیمی از زبان خود او، مصاحبه با سید محمدمهدی حسینی دورود، عصر ایران، ۱۰ شهریور ۱۴۰۰) ظاهراً او نیز همۀ تقریرات فقهی و اصولی خود را از بین برده است؛ محمدعلی موحدی کرمانی گفته است در سال ۱۳۳۹ آقای میلانی مباحث سوره، رکوع و سجود کتاب صلاة در فقه، و قاعدۀ لاضرر و استصحاب را در اصول تدریس میکرد. (مصاحبهها: گفتوگو با شاگردان و نزدیکان آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی، گفتوگو با آیتالله محمدعلی موحدی کرمانی، ص ۳۸۹)، «اما در زمینۀ علم اصول، آیت الله میلانی یک دوره کامل اصول را تدریس کرد. این دوره از درس ایشان با تقریرهای برخی شاگردان فرهیختهاش موجود است. از خدای سبحان مسئلت داریم که توفیق نشر آنها را نصیبمان فرماید.» (مرجع آگاه: نگاهی به زندگی حضرت آیت الله العظمی سید محمدهادی حسینی میلانی، سید محمدعلی حسینی میلانی، قم: مرکز حقایق اسلامی، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۱۶۸) متأسفانه گزارشها دقیق نوشته نشده است.
[۶] عنوان روی جلد این دفتر «خارج فقه و گیاهشناسی» است. محتوای آن خارج اصول است. وجه تسمیه گیاهشناسی بر من مشخص نشد.
[۷] دو صفحۀ آخر این دفتر به فارسی خوشخط با این عبارت شروع میشود: «مقدمه علوم طبیعی به دانشهایی اطلاق میشود که از موجودات زنده و غیرزندۀ جهان طبیعت بحث کند» بعد وارد توصیف میکروسکوپ میشود. صفحۀ آخر که ناتمام است با توضیحاتی دربارۀ گلبول، آمیب، میکروب، و سلول تمام میشود.
[۸] اکثر صفحات با عباراتی از قبیل «السلام علیک یا ولیّ الله ادرکنی» آغاز میشود.
[۹] متأسفانه دروس ایشان در آن مقطع ضبط نیز نشده است.
[۱۰] المحقق الحلی، شرایع الاسلام، کتاب الصلاة، الركن الثالث في بقية الصلوات، الفصل الأول في صلاة الجمعة، النظر الثاني فيمن يجب عليه، (تصحیح عبدالحسین محمدعلی بقال، قم: اسماعیلیان، ۱۴۰۸ق)، ج ۱، ص ۸۶.
[۱۱] المحقق، الشرایع، کتاب الصلاة، الركن الرابع فی التوابع، الفصل الاول فی الخلل الواقع فی الصلاة، ج ۱، ص ۱۰۳.
[۱۲] المحقق، الشرایع، کتاب الصلاة، الركن الرابع فی التوابع، الفصل الخامس فی صلاة المسافر، الشرط الخامس، ج ۱، ص ۱۲۴.
[۱۳] السید محمدهادی المیلانی، محاضرات فی فقه الامامیة، کتاب الصلاة، صلاة المسافر وقاعدتی الصحة والید، جمعها وعلق علیها فاضل الحسینی المیلانی، مشهد: دانشگاه فردوسی، ۱۳۵۵، ص ۲۶۱-۲۳۴.
[۱۴] طلاب سطح به دو طبقه (رتبه) اول و دوم تقسیم شدهاند. مواد امتحان شش ماهه دوم سال (دهه اول ذیحجه ۱۳۸۶ ق [دهه آخر اسفند ۱۳۴۵]) طبقه اول: أصول از اول رسائل تا اجماع، فقه از اول مکاسب تا آخر مکاسب محرمه؛ طبقه دوم: أصول از اول کفایه تا اول اوامر، فقه از اول مکاسب تا آخر بیع فضولی.
[۱۵] بر أساس اعلامیۀ تایپ شدۀ مدیر مدرسه [آیتالله میلانی] و متن دستنویس، سؤالات کفایه شامل هشت سؤال بوده است، از جمله سؤال اول: «مقدمات دلیل انسداد بهنظر مرحوم صاحب کفایه چندتاست و اجمالاً ذکر کنید.» احتمالا آشوری جزوه تقریرات صلاة مسافر پیشگفته را که پاکنویس کرده بود در این زمان بهعنوان نمونه درس خارج فقه خود ارائه کرده بود.
[۱۶] نامه مورخ ۲۷ مهر ۱۳۵۸ خراسانی کفیل اداره کل آموزش و پرورش خراسان به آشوری.
[۱۷] این فرد – که نامش نزد من محفوظ است – قبلاً خوشنویسی پیشنویس توحید را انجام داده بود. او به اتهام همکاری با آشوری در نیمۀ اول دهۀ شصت پنج سال در زندان گذرانیده است.
[۱۸] علی طهماسبی (متولد ۱۳۲۴) فعال فرهنگی سیاسی خراسان در گفتگو با نگارنده: «در سال ۱۳۵۸ آشوری توسط یکی از شاگردانش دستنویس تفسیر سورۀ بقره را برای اظهار نظر در اختیارم قرار داد. بعد از مطالعه به منزل آشوری رفتم. به شوخی به او گفتم انگار تفسیر شما از لولۀ تفنگ صورت گرفته است! (کنایه از مبارزه مسلحانه) آشوری پاسخ داد: اینطورها هم نیست.» این خاطره طهماسبی باعث با خبر شدن از وجود این تالیف مهم آشوری و کشف آن شد. با تشکر فراوان از ایشان.
[۱۹] منهای حواشی طولانی آن.
[۲۰] کذا فی الاصل.
[۲۱] آشوری، برداشتی از قرآن، دست نویس، ص ۴-۱. قرآن بر مبنای تیپشناسی خاص خود مردمان را در این سوره به سه دسته [تقسیم] کرده است: ۱) نعمت یافتگان: الذین انعمت علیهم، پویندگان راه تکامل. ۲) خودمحوران: مغضوبٌ علیهم، جلادان جبهۀ ضد تکامل. ۳) گمراهان: ضالین، ابزار دست جبهۀ ضد تکامل. و سپس به انسان انتخابگر (دست کم) روزی ده بار راه مینماید که ای انتخابگر، انتخاب کن.» (پاورقی ص ۴)
[۲۲] «نهادن واژه ‘انقلابی’ بهجای واژه ‘متقی’ گلوله معنی را بهتر پرتاب میکند و بار معنی را بهتر مینمایاند … و هماهنگتر با سیر تکاملی زبان و متناسبتر با فرهنگ انقلابی عصر است.» (آشوری، برداشتی از قرآن، پاورقی ص ۸)
[۲۳] پرانتز بعد از «غیبی» در دستنویس نیست.
[۲۴] آشوری، برداشتی از قرآن، دست نویس، ص ۹-۵.
[۲۵] بنگرید بهمدخل «تفسیر بهرأی» در دائرة المعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم: بوستان کتاب، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۸۲، ج ۸ ص ۱۷۳-۱۶۱.
[۲۶] مشخصات ویرایش اول: حبیبالله آشوری، توحید، تهران: انتشارات غدیر، چاپ مشعل آزادی، رمضان ۱۳۹۶ ق [شهریور ۱۳۵۵]، تیراژ: ۵۰۰۰ نسخه، ۳۷۹ صفحه + ۵ صفحه شامل ۲ صفحه فهرست و ۳ صفحه غلطنامه در انتهای کتاب بدون شماره صفحه، ۷۵ ریال. در صفحه پشت جلد، کتاب دیگر ناشر تبلیغ شده است: «چاپ سوم [کتاب] گفتاری در صبر نوشته سید علی خامنهای، ۳۵ ریال». ویرایش دوم در چاپخانه مشعل آزادی توسط دو ناشر مختلف در ۳۸۱ صفحه (فهرست دو صفحهای انتهای کتاب شماره صفحه دارد) منتشر شده است: الف) حبیبالله آشوری، توحید، تهران: انتشارات غدیر، [دی ۱۳۵۵]، ۷۵ ریال. در پشت جلد این چاپ هم آگهی قبلی به چشم میخورد، اما فاقد غلطنامۀ سه صفحهای، بدون اینکه اغلاط در متن کتاب تصحیح شده باشد. ب) حبیبالله آشوری، توحید، تهران: انتشارات سلمان، [دی ۱۳۵۵]، ۶۵ ریال. (فاقد تبلیغ کتاب خامنهای)، اما واجد غلطنامۀ سه صفحهای.
[۲۷] انتشارات غدیر در پاساژ مجیدی، و انتشارات سلمان در کوچۀ حاج نایب، طبقۀ سوم پاساژ خاتمی بودهاند.
[۲۸] «انتشار [کتاب] توحید خشم خیلیها را برانگیخت. برخی از طرح جلدش ایراد گرفته بودند که چرا فلشهایش به سمت چپ است و از رنگهای زرد و قرمز در آن استفاده شده؟! طرح جلد را محمد مهراف کشیده بود. عباس فرحبخش که قرار بود نسخۀ اصلی طرح جلد را به من بدهد، ولی مرگ امانش نداد، میگفت: مزخرف میگویند! پدرت هیچ نقشی در طرح جلد نداشت. به ما گفت یک طرح بزنید، ما هم زدیم.» (حمید آشوری، اینستاگرام)
[۲۹] الف) پیشگفتار ویرایش دوم شش صفحه است، یعنی چهار صفحه به کتاب افزوده شده است، اما در ویرایش دوم شماره صفحه ۱ از صفحه سوم پیشگفتار آغاز میشود و دو صفحه نخست پیشگفتار شماره صفحه ندارد! پاراگراف آخر صفحه ۶ از ویرایش اول حذف شده است و صفحات ۱ تا ۴ ویرایش دوم کاملاً جدید است. ب) از صفحه ۷ تا ۵۷ ویرایش اول تنها شماره صفحهها به ترتیب به ۵ تا ۵۵ تغییر یافته بدون اینکه محتوای صفحات تغییری بکند. در انتهای صفحه ۴۳ (ویرایش دوم) کلمۀ اسلام به متن کتاب (ص ۴۵ ویرایش اول) افزوده شده است. ج) در فصل «بینش ماتریالیستی و جهانبینی خدایی» در صفحه ۵۸ سطر دوم پاورقی تغییر کرده و دنبالۀ این پاورقی صفحات ۵۶ و ۵۷ ویرایش دوم کاملاً جدید است. د) در صفحه ۶۷ ویرایش دوم عنوان «در جهت نفی از غیر خدا» به کتاب افزوده شده است. این عنوان در ویرایش نخست نبوده است. در صفحۀ فهرست انتهای کتاب که فاقد شماره صفحه بود، در ویرایش دوم شماره ۳۸۱-۳۸۰ دارد. در دیگر صفحات کتاب تغییری مشاهده نشد.
[۳۰] صفحه قبل از بسمله در هر دو ویرایش شماره صفحه ندارد.
[۳۱] آشوری، توحید، ویرایش دوم، صفحه دوم و سوم پیشگفتار. شماره صفحه ۱ از صفحه سوم پیشگفتار شروع شده است.
[۳۲] آشوری، توحید، ویرایش اول، ص ۱۳-۱۲، ویرایش دوم، ص ۱۱-۱۰.
[۳۳] آشوری، توحید، ویرایش اول، ص۴۴-۴۳، ویرایش دوم، ص ۴۶-۴۵.
[۳۴] سعد بن منصور مشهور به ابن کمّونه (متوفی ۶۸۳) صاحب کتاب الجدید فی الحکمة از شارحان سهروردی بوده است. آنچه به نام شبهۀ ابن کمّونه مشهور شده مناقشه در ادلۀ توحید است، بر فرض اینکه دو واجب الوجود باشد. فلاسفۀ قبلی شبهه را مطرح کرده و به آن پاسخ دادهاند، اما شبهه – افتخارالشیطان! – بهنام ابنکمّونه مشهور شده است. (بنگرید به مدخل ابن کمونه به قلم سید جعفر سجادی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۰، ج ۴، ص ۵۲۶-۵۲۴)
[۳۵] آشوری، توحید، ویرایش اول، ص ۵۷-۵۶، ویرایش دوم، ص ۵۵-۵۴.
[۳۶] آشوری، توحید، ویرایش اول، ص ۶۰-۵۸؛ ویرایش دوم، ص ۶۰-۵۶.
[۳۷] آشوری، توحید، ویرایش اول، ص ۶۲-۶۱؛ ویرایش دوم، ص ۶۲-۶۰.
[۳۸] از اینجا تا انتهای پاورقی در ویرایش دوم به کتاب افزوده شده است.
[۳۹] آشوری، توحید، ویرایش دوم، ص ۶۰-۵۸.
[۴۰] زندگی عقیده و مبارزه در راه آن است. در آن دوره این عبارت به امام حسین (ع) نسبت داده میشود، که نسبتی مطلقاً بیپایه است. مبارزه در راه عقیدۀ باطل چه ارزشی دارد؟!
[۴۱] آشوری، توحید، ص ۶۴-۶۲.
[۴۲] آشوری، توحید، ص ۷۶-۷۵.
[۴۳] آشوری، توحید، ص ۱۲۶-۱۲۱.
[۴۴] آشوری، توحید، ص ۱۲۸.
[۴۵] Alienation.
[۴۶] آشوری، توحید، ص ۲۲۴. اینجا قاعدتاً باید گیومه “ بسته شده باشد که فراموش شده است.
[۴۷] آشوری، توحید، ص ۲۷۶-۲۷۵.
[۴۸] آشوری، توحید، ص ۳۸۹-۳۸۸.
[۴۹] کتابپژوه، دانشیار گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران پردیس قم، دبیر جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (۱۴۰۲-۱۳۹۲)، و سردبیر دوماهنامۀ آینه پژوهش (از بدو تأسیس در سال ۱۳۶۹).
[۵۰] بنگرید به جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، پاورقی ص ۴۰۲-۴۰۰: «دوست دانشمندم آقای محمدعلی مهدویراد به درخواست من گزارشی از موقعیت آیتالله خامنهای پیش از انقلاب در مشهد نوشتند که برداشت ایشان به همراه چند خاطره است. متن دستنوشتۀ ایشان به این شرح است.» «آقای مهدویراد برای چاپ نهم کتاب هم این یادداشت را دربارۀ ایشان [خامنهای] برای بنده نوشت.» (ص ۴۰۲)
[۵۱] مورخ، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران، رئیس کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران (از بدو تاسیس در سال ۱۳۷۴)، و عضو پیوستۀ فرهنگستان جمهوری اسلامی (از ۱۳۹۷).
[۵۲] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران (از روی کارآمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سالهای ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ویرایش سوم، ۱۳۸۱، ۶۰۸ صفحه. وجه اهمیت ویرایش سوم کتاب در بحث بعد مشخص خواهد شد.
[۵۳] جعفریان، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ۱۳۹۶، ص ۹۳۴-۹۳۳.
[۵۴] جعفریان، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ۱۳۹۶، پاورقی ص ۹۳۳.
[۵۵] در گزارش ۱ تیر ۱۳۵۶ در ضمن خبر مطلع شدن مردم از درگذشت دکتر علی شریعتی از شیخ قاسم اسلامی [متوفی ۱۳۵۸] نقل میشود: «اخیراً شخصی به نام حبیبالله آشوری که از روحانیون مشهد است کتابی نوشته به نام توحید که از مطالعۀ آن دیدم که در این کتاب از مرام کمونیستی تعریف بسیار نموده و مرام کمونیستی را منطبق با موازین اسلامی کرده و کتاب مزبور وسیلۀ پسر شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری چاپ و منتشر شده و دولت هم اجازۀ چاپ و انتشار آن را داده است.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ج۳، ص ۱۵۹-۱۵۸)
[۵۶] بنگرید به پیام تسلیت در رثای مجتهد مجاهد (۱ آبان ۱۳۹۱)، مقدمههای اینجانب بر مجموعه آثار احمد قابل، جلدهای سوم تا دهم (مرداد ۱۳۹۱ – تیر ۱۳۹۲) و یک جلد یادنامۀ وی (اسفند ۱۳۹۱)، مجاهدتهای علمی مرحوم احمد قابل (۹ آبان ۱۳۹۱)، پنجمین سالگرد درگذشت احمد قابل (۳۰ مهر ۱۳۹۶)، و احمد قابل در زبان انگلیسی (۱۴ خرداد ۱۴۰۲).
[۵۷] هیچیک از برادران قابل از این ملاقات با خبر نشده، در خانه حضور نداشتند.
[۵۸] این تعبیر را نخستین بار در مقدمه «نقد خودکامگی» احمد قابل (۹ آبان ۱۳۹۱) بهکار بردم: احمد قابل، نقد خودکامگی، یادداشتهای سیاسی (۱۳۸۸-۱۳۸۳)، خاطرات و اشعار، مجموعه آثار -۴، آذر ۱۳۹۱، ص ۱۲.
[۵۹] نامه به رهبر جمهوری اسلامی ایران، ایران امروز، ۱۰ خرداد ۱۳۸۴، و به نقل از آن وبسایت بی بی سی فارسی، در همان تاریخ.
[۶۰] بنگرید به شکایت مورخ ۱۲ مهر ۱۳۸۴ وی به کمیسیون حقوق بشر اسلامی در قابل، نقد خودکامگی، ص ۱۳۳، و یادداشت ممنوع الخروج در همین کتاب، ص ۱۳۹.
[۶۱] قابل، نقد خودکامگی، نامه به رهبری، ص ۶۶-۴۵.
[۶۲] قابل، نقد خودکامگی، ص ۵۰-۴۸. گیومهها « » و علامات تعحب را خود قابل گذاشته است.
[۶۳] خامنهای بین پاییز ۱۳۵۱ تا خرداد ۱۳۵۲ در مسجد امام حسن (ع) در مشهد جلسات تفسیر قرآن داشته است. بنگرید به جعفر شیرعلینیا، روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سید علی خامنهای (۱۳۱۸ تا کنون)، تهران: نشر سایان، ۱۳۹۴، ص ۱۳۹. وی در همین مسجد در ماه رمضان سال ۱۳۵۳ (۲۸ شهریور تا ۲۴ مهر) هم مباحث تفسیری «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» را مطرح کرده است.
[۶۴] احمد قابل از سال ۱۳۵۴ برای ادامۀ تحصیل در حوزۀ علمیۀ قم بوده است. (بنگرید به کتاب الکترونیکی یادنامه احمد قابل، ۱۳۹۱، ص ۱۳)
[۶۵] عضو مجمع روحانیون مبارز (از ۱۳۶۶)، دبیر کل مجمع نیروهای خط امام (از ۱۳۷۴)، مدیر پژوهشکده تاریخ اسلام (از ۱۳۹۸)، نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی در ادوار اول، دوم و سوم، و نماینده مردم تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی.
[۶۶] در دورۀ رهبری برادرش، سید هادی خامنهای در انتخابات دورۀ دوم مجلس خبرگان (۱۳۶۹)، و در انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای اسلامی (۱۳۷۱) از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده است. روزنامههای جهان اسلام و حیات نو به مدیر مسئولی وی به ترتیب در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۸۱ توقیف شدهاند.
[۶۷] یادستان دوران: خاطرات حجت الإسلام والمسلمین سید هادی خامنهای، تحقیق و نگارش محمد قبادی، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۹، ص ۲۸۰. نام دیگر دوستان وی در آن زمان: «سید عباس موسوی، صادقی کاشمری، شیخ علی آقا تهرانی، و آقای اخوی [سید علی]».
[۶۸] سید هادی خامنهای، یادستان دوران، ص ۵۳۳-۵۳۲.
[۶۹] روایتی از انقلاب اسلامی ایران: خاطرات حجت الاسلام والمسلمین عباسعلی عمید زنجانی، تدوین محمدعلی حاجی بیگی کندی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۱۵۵-۱۵۴.
[۷۰] علی طهماسبی از فعالان فرهنگی سیاسی خراسان در گفتگو با نگارنده.
[۷۱] مدارک آن در بخش آخر خواهد آمد.
[۷۲] «ب» از فضلای خراسانی حوزۀ علمیۀ قم در گفتگو با نگارنده.
[۷۳] «د» از فضلای خراسانی حوزۀ علمیۀ قم در گفتگو با نگارنده.
[۷۴] «ج» از فضلای خراسانی حوزۀ علمیۀ قم در گفتگو با نگارنده.
[۷۵] سید علی حسینی خامنهای، طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۴، ص ۷۰-۶۷. شماره جلسه در این نسخه پانزدهم ثبت شده است.
[۷۶] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای، گردآوری و تنظیم صهبا، تهران: انتشارات مؤسسه ایمان جهادی، ۱۳۹۲، ص ۴۵۱.
[۷۷] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۱، علل گرایش به مادیگری، تهران: صدرا، ۱۳۷۷، ص ۵۸۴-۴۳۹.
[۷۸] با مرحوم طاهر احمدزاده در واشینگتن در اواخر دهۀ هشتاد یا اوایل دهۀ نود ملاقات کردم. اطلاعات خاطرات دستنویس وی را از بازماندگانش شنیدهام و برخی از دفاتر بازپس دادهشده را هم دیدهام. تفصیل این قضیۀ تلخ بماند به وقت دیگر.
[۷۹] «در چاپ ششم [و بعد از آن]، دو سری حواشی منظم که یکی روی چاپ سوم کتاب و دیگری روی پنجم کتاب نوشته شده بود، در پاورقیها درج شد. این دو حاشیه یکی متعلق به استاد جلالالدین فارسی بود که متن چاپ پنجم کتاب را با حواشی خودشان به من سپردند. و حاشیۀ دیگر از حضرت آیتالله خامنهای بود که در قالب جزوهای از طرف دفتر ایشان در اختیار من قرار گرفت. ایشان چاپ سوم را ملاحظه کرده بودند و حواشی یادشده مربوط به همان چاپ بود، اما غالب آنها دربارۀ چاپ پنجم [۱۳۸۳] هم صدق میکرد. بنابراین در چاپ جدید که چاپ ششم کتاب است، آنها را در جای خود آوردم. از عنایت هر دو بزرگوار به این کتاب سپاسگزار و منتپذیر آنان هستم.» رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران (از روی کارآمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سالهای ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۱۵. (جعفریان، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ۱۳۹۶، ص ۱۸) مشخصات چاپ سوم کتاب: رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران (از روی کارآمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سالهای ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۱، ۶۰۸ صفحه. متأسفانه به جزوۀ حواشی رهبری بر کتاب جعفریان و تاریخ دقیق آن علیرغم تفحص فراوان دست پیدا نکردم.
[۸۰] “آیتالله خامنهای در حاشیۀ این مبحث (در چاپ سوم کتاب حاضر) نوشتهاند: «این کتاب (توحید آشوری) شرح جزوۀ توحید است که من آن را نوشته و پس از تدریس برای جمع کوچک و نخبهای از طلاب، برای تدریس در جمعهای کوچک دیگر در اختیار تعدادی از آنان گذاشتم. [حبیبالله] آشوری که در جمع اولیه نبود، نیز آن را گرفت تا تدریس کند و پس از مدتی آن شرح بیرون از متن را درست کرد. من بارها دربارۀ اشتباهات و انحرافات نوشتهاش به او تذکر داده و با او بحث کردم که متأسفانه غالبا بینتیجه بود. متن جزوۀ من در کتاب [توحید] آشوری با گیومه مشخص شده است.»” (جعفریان، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ۱۳۸۵، پاورقی ص۵۵۵؛ ۱۳۹۶، پاورقی ص ۹۳۳)
[۸۱] “آیتالله خامنهای در جای دیگری در حاشیۀ چاپ سوم همین کتاب دربارۀ آشوری چنین نوشتهاند: «آشوری در ابتدا طلبۀ مستقیم و سربهراهی بود. از حدود سال ۴۶ با من مرتبط شد و در جلسهای که برای چند نفر از طلاب همردیف او به عنوان تمرین نویسندگی تشکیل دادم، شرکت میکرد. گاهی هم به درس تفسیر که از سال ۴۷ برای طلاب میگفتم میآمد، و فراتر از اینها با من رفت و آمد داشت، و در بسیاری از محافلی که با طلاب و دانشجویان داشتم حاضر میشد. از حدود سالهای ۵۱ به بعد [آشوری] تحت تاثیر تفکرات [سازمان] مجاهدین خلق [ایران] واقع شد و یکی دو بار به من گفت که گرههایی در ذهنیات خود دارد و خواست که با او بنشینم و آن گرهها باز شود. در همین اوقات «شرح بر جزوۀ توحید» را نوشت و به من داد تا درباره آن نظر بدهم. ضعفهای متعددی داشت و من در چند جلسۀ طولانی با او دربارۀ آنها گفتگو کردم. گرههای ذهن او همانها بود که در کتاب منعکس شده است. در موارد متعددی نسبت به اشکالات قانع میشد، ولی بار دیگر در جلسات بعد همانها را تکرار میکرد. مهمترین مانع از اینکه حرف غلط خود را پس بگیرد، فضای آن روز در محیط مبارزاتی بود. حرفهای افراطی و تند به مذاقها خوش میآمد، و مستمعین را به گرد گویندگان چنین حرفهایی جمع میکرد. او این نقطه ضعف را داشت که از تحسین و تمجید بهخصوص از سوی جوانان و مبارزین بهوجد میآمد و همین نمیگذاشت او درست بفهمد یا درست عمل کند. دوستان خوب و اصیل ما از اینکه او روزبروز بیشتر زاویه میگرفت ناراحت بودند. یکی از مبارزین جلسهای در خانۀ خود تشکیل داد و از او و من و دکتر [علی] شریعتی دعوت کرد تا شاید بشود او را از ادامه این کجرویها منصرف کرد. آن روز شریعتی و من ساعتها با او حرف زدیم و شریعتی بیش از من. و متأسفانه اثر نداشت. من در آن روز انگیزههای ضدمارکسیستی [علی] شریعتی را بیش از همیشه حس کردم.»” (جعفریان، جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ۱۳۸۵، پاورقی ص۵۵۵؛ ۱۳۹۶، پاورقی ص ۹۳۴)
[۸۲] ظاهراً مراد کارگاه ترجمه از عربی به فارسی است. شرکتکنندگان سیدهادی خامنهای، محمدباقر داودی، حبیبالله آشوری و سید علیاصغر امینی بودهاند. بنگرید به هدایتالله بهبودی، شرح اسم: زندگی نامه آیتالله سید علی حسینی خامنهای، (۱۳۵۷-۱۳۱۸)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۹۱، ص ۳۱۷-۳۱۶.
[۸۳] بهبودی، شرح اسم، ص ۴۵۹.
[۸۴] بهبودی، شرح اسم، ص ۵۰۶.
[۸۵] بهبودی، شرح اسم، ص ۵۲۲.
[۸۶] پوران شریعت رضوی، طرحی از یک زندگی، تهران: چاپخش، ۱۳۷۴، ص ۲۱۷-۱۹۵.
[۸۷] جلسۀ صرف شام مورخ ۱۲ دی ۱۳۵۵ در منزل دکتر مفیدی با شرکت سید ابوالفضل موسوی زنجانی، محمد مفتح، مرتضی مطهری، سید علی خامنهای و علی شریعتی تشکیل شده است. از برخی ترجمههای قرآن انتقاد شده است. شریعتی سخنانی در نقد مارکسیسم ایراد کرده است. (شریعتی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ج۲، ص ۵۴۴-۵۴۳) نیز بنگرید به بهبودی، شرح اسم، ص ۵۶۱-۵۶۰.
[۸۸] علی شریعتی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ج۳، ص ۱۵۹-۱۵۸. این گزارش قبلاً در همین بخش نقل شد.
[۸۹]زمینههای پیدایش فرقان و فرقانگونهگان در گفتوگوی یادآور با آیتالله محمدعلی گرامی قمی: تفاسیرشان مبتنی بر ذوقیات بود، نشریه یادآور، تابستان، پائیز و زمستان ۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شمارههای ۶ و ۷ و ۸، ص ۲۴.
[۹۰] سیدعلی حسینی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۴، ۱۲۰ صفحه. کتاب به نام سیدعلی خامنهای در سال ۱۳۵۹ و ۱۳۶۸ تجدید چاپ شده است.
[۹۱] خامنهای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص ۶-۵، تاریخ پیشگفتار ۳ آبان ۱۳۵۳.
[۹۲] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۵۶-۳۳.
[۹۳] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۳۹-۳۸.
[۹۴] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۴۴.
[۹۵] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۴۵.
[۹۶] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۵۰.
[۹۷] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، ص ۵۴.
[۹۸] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای ( مشهد مقدس، مسجد امام حسن مجتبی (ع)، رمضان المبارک ۱۳۵۳ شمسی)، گردآوری و تنظیم صهبا، تهران: انتشارات مؤسسه ایمان جهادی، ۱۳۹۷، ۸۶۰ صفحه.
[۹۹] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۸۰-۲۱۷.
[۱۰۰] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۲۲۳.
[۱۰۱] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۲۴۷.
[۱۰۲] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۲۵۶.
[۱۰۳] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۲۵۷.
[۱۰۴] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۰۱.
[۱۰۵] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۲۸.
[۱۰۶] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۳۸.
[۱۰۷] خامنه ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۵۷.
[۱۰۸] دیدگاه توحیدی (مجموعه مقالات)، کتاب اول، غلامعباس توسلی: جهانبینی، ساخت فکری و نگرش توحیدی، سید علی حسینی خامنهای: روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، مرتضی مطهری: جهانبینی الهی و جهانبینی توحیدی، سید ابوالفضل موسوی زنجانی: رابطهی توحید و وجدان، و سیدمحمد بهشتی: توحید در قرآن، گردآوری مصطفی ایزدی و قاسم مسکوب، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۷، ۱۸۲ صفحه. تاریخ مقدمه: اسفند ۱۳۵۶، تاریخ ثبت در کتابخانه ملی: ۲ مهر ۱۳۵۷.
[۱۰۹] صفحه ۸۲-۵۱.
[۱۱۰] خامنهای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۵۴، فصل دهم، ص ۵۳-۵۰.
[۱۱۱] مصطفی ایزدی، شش نفر از بیست نفر: خاطراتی از انتشار کتاب دیدگاه توحیدی و دیدار با بزرگان، کتابنامه: ضمیمه نقد و بررسی کتاب، ماهنامه مهرنامه، شماره ۵، مهر ۱۳۸۹، ص ۳۶-۳۲. در اشاره ناشر بر کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن این مقاله اینگونه معرفی شده است: «روح توحید: نفی عبودیت غیرخدا مقالهای است که معظم له آن را به درخواست یک دانشجو و در پاسخ به این سؤال که اعتقاد به توحید عملاً چه نقشی در زندگی سیاسی دارد؟ نوشته اند…. گرچه عنوان این مقاله با عنوان جلسۀ دوازدهم این کتاب مشابهت دارد، اما از نظر محتوا عمیقتر و در حقیقت خلاصه و نتیجهای است از تمام مباحث فصل توحید.» (طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ۱۳۹۲، ص ۳۰)
[۱۱۲] سید علی حسینی خامنهای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، تهران: مؤسسه انجام کتاب، پائیز ۱۳۶۰، ۳۲ صفحه. در صفحه شناسنامه کتاب، ناشر نوشته است: «این مقاله جزء مقالات [کتاب] دیدگاه توحیدی که وسیله دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است آمده و اینک هم به خواست آقای خامنهای بهصورت جداگانهای منتشر میگردد. (ص ۲) ویرایش دوم کتاب: مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای دام ظله العالی، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، پائیز ۱۳۸۸، ۶۰ صفحه. در مقدمه ناشر آمده است: «مؤلف عالیمقام این کتاب آن را بیش از سی سال قبل تألیف کرده است … این مجموعه حاوی طرح نظام جامعۀ توحیدی بهویژه در بعد سیاسی آن است.» (ص ۶) کتاب فاقد نمایه است.
[۱۱۳] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۱۰.
[۱۱۴] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۳۰-۱۰.
[۱۱۵] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۳۱-۳۰.
[۱۱۶] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۳۳-۳۲.
[۱۱۷] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۳۴.
[۱۱۸] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۴۲-۳۶.
[۱۱۹] خامنه ای، روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا، ۱۳۸۸، ص ۵۵-۴۳.
[۱۲۰] سلسله مقالات «توحید آشوری، ارتداد و اعدام» با اضافهشدن این بخش از چهار بخش وعدهداده شده در ابتدا بهپنج بخش افزایش مییابد.