آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۱۰

آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۱۰

مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان -۲

خلاصه قسمت گذشته:

شهادت آقای طباطبایی بر اعلمیت و تعین آقای میلانی بر مرجعیت بعد از آقای بروجردی به معنی این بود که آقای طباطبایی از هیچیک از مراجع حاضر در قم و نجف خصوصا آقای خمینی علیرغم فعالیتهای پرشور سیاسیش حمایت نکرده است.

آقای طباطبایی در فلسفه بر آقای خمینی تفوق داشته است.

آقای خمینی در سال ۱۳۲۳: «هیچ فقیهی تا کنون نگفته که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست.» در سال ۱۳۴۳: «فقیه باید خودش شاه شود.» و با استقرار جمهوری اسلامی بالاخره شاه می شود، ولایت فقیه مورد نظر ایشان فرقی با «فقیه شاهی» ندارد.

آقا مرتضی حائری یزدی از ناتوانی آقای طباطبایی در پرداخت اجاره خانه روبروی مدرسه حجتیه مطلع می شود. در اسفند ۱۳۴۵ نزد آقای خمینی وساطت می کند که در مقابل خدمات فراوان علمی طباطبایی خانه به ملکیت وی درآید. پاسخ آقای خمینی: «بعد از مرگ آقای طباطبایی خانه به فرزندان ایشان که روحانی نیستند می رسد!» آیا ایشان نمی توانست با استفاده از روش سُکنای فقهی (سکونت دادن فرد در مِلک به رایگان) خانه را در اختیار آقای طباطبایی قرار دهد؟ یقینا چرا.

طباطبایی و بازرگان هر دو حیات مؤمنانه و درد دین داشته اند، اخلاقی زیسته اند، به قرآن عنایت خاص داشته اند، تعالیم اجتماعی اسلام را مورد توجه ویژه قرار داده اند، هیچکدام به ولایت فقیه باور نداشته اند، هر دو منتقد جمهوری اسلامی و مشی سیاسی و دینی آقای خمینی بوده اند.

آقای خمینی در سال ۱۳۴۱: بازرگان باید کوبیده شود!

سران نهضت آزادی در زمستان ۱۳۴۱ از طریق آقای طالقانی از چهار نفر از مراجع قم تقاضای ملاقات می کنند. ملاقات با آقایان گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی به راحتی صورت گرفت، اما آقای خمینی نپذیرفت در خانه خود با آنان ملاقات کند، و در خانه آقای طباطبایی با بازرگان، سحابی و طالقانی ملاقات کرد.

تمرکز آقای خمینی بر «اعمال غیراسلامی و خلاف شرع حکومت و لزوم مبارزه با آن» در مقابل تمرکز مهندس بازرگان بر لزوم «مبارزه با استبداد، احقاق حقوق مردم و اجرای قانون اساسی» مواجهه دو رویکرد متفاوت در آن دوران میان مسلمانان فعال است. آن‌که سالهای بعد به نام جمهوری اسلامی تاسیس می شود رویکرد ارتجاعی اول است نه رویکرد مترقی دوم.

از هفت نویسنده مقالات کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» (دی ۱۳۴۱) خارج از کتاب آقایان طباطبایی، سید ابوالفضل زنجانی، مهدی بازرگان، و سید مرتضی جزایری منکر ولایت فقیه بوده اند. آقایان طالقانی، مطهری و بهشتی به نوعی ولایت انتخابی مقیده فقیه باور داشته اند. (۱)

***

امروز ۲۵ شوال سالروز وفات امام جعفر صادق (ع) (۱۴۸-۸۳) است که به اعتبار خدمات فراوان ایشان تشیع شیعه جعفری خوانده می شود. ضمن عرض تسلیت امیدوارم توفیق آشنایی بیشتر با معارف اهل بیت پیامبر (ص) نصیبمان شود. مدتی این مثنوی تاخیر شد. (۲) اعتراضات خونین اخیر و نیز اشتغالات اینجانب دو عامل اصلی آن بوده است. امیدوارم گفتارهای باقیمانده با فاصله کمتری ارائه شود. این درس عمومی از سلسله مباحث تاریخ اندیشه به روش تحلیل انتقادی است و از زوایای شناخت آراء آقای سیدمحمد حسین طباطبایی، اندیشه شناسی شیعه معاصر، اندیشه شناسی ایران معاصر، و اندیشه شناسی تطبیقی نکات تازه ای مورد بحث قرار می گیرد. بعد از تحلیل انتقادی آراء سیاسی آقای طباطبایی در کلیه آثارش در گفتار هفتم (۳)، نوبت به دو اندیشه شناسی تطبیقی رسید. در گفتار هشتم آراء سیاسی آقایان طباطبایی و خمینی مقایسه شد. (۸) در گفتار قبل روابط طباطبایی و بازرگان را ضمن پنج بحث بررسی کردم: طباطبایی، بازرگان و خمینی؛ حضور بازرگان در مذاکرات طباطبایی کربن؛ ملاقات با آقای خمینی در منزل آقای طباطبایی؛ ملاقات طباطبایی با بازرگان در زندان؛ و همکاری در طراحی و انتشار کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت».(۵) وعده داده بودم که مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان را در گفتار بعدی مطرح کنم.

پرسشهای اصلی این گفتار اینهاست: نظر روشنفکران مذهبی آن زمان (از قبیل مهندس مهدی بازرگان) درباره نسبت دین و سیاست چه بوده است و چه شباهتها و تفاوتهایی با دیدگاه سیاسی آقای طباطبایی داشته است؟ مهندس بازرگان قبل از انقلاب از چه رابطه ای بین اسلام و سیاست دفاع کرده است؟ این تلقی به عنوان دیدگاه روشنفکر دینی آن دوران چه نسبتی با تلقی آقای طباطبایی از اسلام اجتماعی، حکومت اسلامی و نسبت بین اسلام و سیاست دارد؟ به عبارت دیگر دیدگاه سیاسی متفکران مسلمان ایرانی مستقل از آقای خمینی در دهه‌های چهل و پنجاه چه بوده است؟ اندیشه سیاسی بازرگان بعد از انقلاب و لمس تجربه جمهوری اسلامی چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ مهدی بازرگان (۱۳۷۳-۱۲۸۶) در دهه چهل مهمترین روشنفکر مذهبی ایران بوده است. نظر آقای طباطبایی نسبت به دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲) دیگر روشنفکر دینی تاثیرگذار آن دوران مساعد نبوده است. (۶) این بخش شامل دوازده بحث است که در ضمن سه بخش به شرح زیر تنظیم شده است: نسبت دین و سیاست در اندیشه بازرگان قبل از انقلاب، سیر تحول اندیشه سیاسی بازرگان بعد از تجربه جمهوری اسلامی، و مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان. واضح است که در این مباحث بنا بر نهایت اختصار است. از نقد آراء خود استقبال می کنم.

بخش اول. نسبت دین و سیاست در اندیشه بازرگان قبل از انقلاب

این بخش شامل سه بحث به شرح زیر است: مقاله «مرز بین دین و سیاست»، مقاله «انتظارات مردم از مراجع»، و کتاب «بعثت و ایدئولوژی».

بحث اول. مقاله «مرز بین دین و سیاست» (۱۳۴۱)

سال ۱۳۴۱ سال مهمی است. بعد از وفات آقای بروجردی، دو نیروی اصلی جامعه در تدارک پیش‌روی هستند. نظام شاهنشاهی در تدارک اصلاحات موسوم به انقلاب سفید است، و نیروهای مذهبی اعم از روحانیت و روشنفکران در تدارک استقرار قوانین اسلامی و مهمتر از آن حکومت اسلامی. البته تلقی ها از حکومت اسلامی متفاوت است. در این بحث و بحث بعدی آراء بازرگان در این سال را درباره نسبت دین و سیاست بررسی می کنم.

مقاله «مرز بین دین و سیاست» در زمره نخستین اظهارنظرهای مرحوم مهندس مهدی بازرگان در باره نسبت دین و سیاست است. این مقاله ویراسته متن سخنرانی مورخ ۲۱ شهریور ۱۳۴۱ وی در دومین کنگره انجمنهای اسلامی ایران در مسجد جامع نارمک تهران است که نخستین بار به صورت مستقل در کتابچه ای با همین نام توسط شرکت سهامی انتشار در دی ۱۳۴۱ منتشر شده است. این مقاله اکنون در جلد هشتم مجموعه آثار وی قابل دسترسی است. (۷) اهم مطالب این مقاله به شرح زیر است:

«سیاست با دین هم مرز است و رعایت مرز را نمی کند. یا سیاست باید غالب و حاکم بر مسلک و معتقدات مردم و هدفهای ملی شود و دین را نابود کند، یا دین باید بر سیاست غالب و حاکم شود و آن‌را در دست بگیرد. البته اگر دین غالب شود سیاست را از بین نخواهد برد، بلکه آن را اصلاح و اداره و زنده خواهد کرد» (۸) «دین نه تنها با سیاست بلکه با کلیه شئون زندگی و با جهان مرز مشترک دارد، ولی مرزی است یک‌طرفه، دین در زندگی و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت می کند و هدف و جهت می دهد. اما آنها نباید دخالت در دین نمایند و راه و رسم دین را تعیین کنند. در این صورت ناخالصی و شرک پیش می آید.» (۹) «دین فوق سیاست و حاکم بر سیاست و حکومت است نه ذیل آنها و نه در ردیف آنها… دین اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین می کند، ولی وارد جزئیات نمی شود…. انتخاب متصدیان و طرز اداره کاری نیست که دیانت در آن نظرمستقیم داشته باشد و روحانیت بتواند در انتصاب ها و دستورالعملها به استناد مقام دینی خود دخالت نماید. سیاست باید لله باشد… در قرآن سعادت و تامین دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، با یکدیگر توأمند.» (۱۰)

«فقه و فقهای ما … در مسئله حکومت و سیاست یا اداره امت را که شامل و حاکم بر تمام مصالح دنیوی و اخروی است و گرداننده سایر امور می باشد اصلا وارد نشده اند یا تقریبا وارد نشده اند.» (۱۱) «دین و سیاست نباید با هم مخلوط و مشتبه شوند. حفظ مرز لازم است. در هر در جا رعایت اصالت و استقلال و آزادی لازم است… در سیاست اشتباهات و انحرافها و خطاهای عمدی و غیرعمدی زیاد پیش می‌آید و ممکن است به پای دیانت نوشته شود یا عقاید را منجمد و متعصب کند… احزاب و رجال سیاسی نباید هیچگاه دیانت را وسیله یا ملعبه برنامه های سیاسی خود قرار دهند.» (۱۲)

بررسی: بازرگان در این مقطع اولا به نوعی سیاست اسلامی، اسلام سیاسی، و حکومت اسلامی قائل بوده است. ثانیا اسلام اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین می کند، ولی وارد جزئیات نمی شود. ثالثا البته به نظر وی فقها حق مطلب را در مسئله حکومت و سیاست یا اداره امت که گرداننده سایر امور می باشد ادا نکرده اند. رابعا به نظر وی تعیین مقامات سیاسی به عهده روحانیت نیست.

بحث دوم. مقاله انتظارات مردم از مراجع (۱۳۴۱)

این مقاله نخستین بار در کتاب مهم «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» در دی ۱۳۴۱ منتشر شده است و اکنون در جلد هشتم مجموعه آثار مهندس بازرگان قابل دسترسی است. (۱۳) درباره این کتاب در گفتار قبل به تفصیل بحث کردم. (۱۴) چکیده مقاله بازرگان به شرح زیر است:

«فقه و اجتهاد راجع به هر مسئله شرعی مورد ابتلای مسلمان است چه فرد مسلمان چه اجتماع مسلمان. از طرف دیگر هر مسئله و مطلبی که طرح شود چنانچه ارتباط با مصالح دین و دنیای ما داشته باشد مسئله شرعی است و اسلام نمی تواند نسبت به آن بی اعتنا و بی‌نظر باشد… بنابراین کلیه مسائل زندگی اعم از فردی و اجتماعی مسائل شرعی هستند و ناچار فقه و اجتهاد باید راجع به آن بحثی و جوابی داشته باشد.» (۱۵) «اگر ما به فقه و اجتهاد و تقلید اهمیت می دهیم از این جهت است که آئینه زنده و تمام‌نمای کلیه مظاهر و شئون زندگی مادی و معنوی و محور آمال و افکار و فعالیتهای جامعه مسلمان باید باشد.» (۱۶) «طرف صحبت در این مقاله خصوصا مراجع تقلید می باشند ولی به اقتضای مطلب و ارتباط موضوع از مرجعیت به زعامت و ولایت و به‌طور کلی به روحانیت نیز تعمیم پیدا می‌کند.» (۱۷)

«قرنهای چندی … برای شیعه مسئله حکومت و اداره امت اصلا مطرح نمی شد … بعدها که در ایران تشیع قوت و اکثریت یافت مثل اینکه علما بنا به عادت و میراث گذشته یا فراموشی توجهی به این قبیل مسائل عمومی نکردند و در کتب فقه ما باب مخصوصی با عنایت به طرز اداره امت و مباشرت در امور و اموال عمومی و کفالت و احتیاجات شهری یا مملکتی باز نشد. در صورتی که حکومت و اداره امت یا مملکت یا ملت خود موضوعی است و موضوع بسیار مهم و بزرگی است، موضوعی که نه تنها با مصالح دنیایی و معاشی مسلمانها سر و کار دارد بلکه به طور مستقیم و غیرمستقیم در اجرای فرائض دینی و در اشاعه عقاید و در تربیت و اخلاق پیر و جوان و به طور کلی در سرنوشت دنیوی و اخروی همه ما شدیدا موثر است.» (۱۸) «شیعه این سنت سنیه را که حکومت باید با حقانیت، عدالت و تقوی توأم باشد و رخصت از امام و امت داشته باشد حفظ کردند.» (۱۹)

«آن مجتهد عالیقدر و مرجع تقلیدی مورد انتظار و آرزوی ماست که ولو به مقیاس کوچکتر مانند علی (ع) هم عالم مطلع باشد، هم مرد میدان مبارزه، هم گوینده رشید، هم مردم‌شناس مردم‌دار مردم بر، هم فعال نان‌آور، هم مدیر مدبر … و هم پاکدامن پاکباخته خدا! کسی که در کار دین و دنیای و امور نظری و عملی هر دو بصیر و رهبر باشد.» (۲۱) «حق این است که در برابر هر یک رساله عملیه که از طرف مراجع تقلید و روحانیت نوشته می شود ده رساله علمیه، فکریه، اصولیه، اجتماعیه، اقتصادیه و سیاسیه بر طبق احتیاج و درک و قبول مردم و شأن زمان راجع به اصول و عقاید و افکار و مرام اسلام نیز باید نوشته شود.» (۲۲) «اگر پیشوایان دینی ما چنین نقشه هایی وکارهایی [اجتماعی] را از روزگار پیشین در پیش گرفته بودند از دیرزمانی حکومت اسلامی واقعی که هم ملی و دموکراتیک است و هم خدایی نصیبمان شده بود. بدون توسل به خون و خونریزی حق به حق‌دار می رسید و جور و فساد و معصیت از صحنه کشور پاک می شد.» (۲۳)

بررسی: بازرگان در ادامه مقاله قبلیش، اولا روحانیت و فقها را به سمت سیاست سوق می دهد. ثانیا به باور وی فقه و اسلام نمی تواند نسبت به تدبیر دنیای مردم بی تفاوت باشد. ثالثا این تدبیر دنیوی سیاست، اقتصاد و مدیریت را دربرمی‌گیرد. رابعا تدبیر دنیوی دینی بالمآل به کوشش برای تاسیس حکومت اسلامی می‌انجامد، حکومتی که ملی و دموکراتیک هم باید باشد، روحانیت و فقاهت هم در آن زمامدار نیستند.

بحث سوم. کتاب «بعثت و ایدئولوژی» (۱۳۴۳)

بعثت و ایدئولوژی، تفصیل و تدوین سخنرانی جشن مبعث، ۱۱ آذر ۱۳۴۳، در زندان قصر است. این سخنرانی به صورت کتاب مستقل در سال ۱۳۴۴ منتشر شده است و اکنون در جلد دوم مجموعه آثار مهندس بازرگان قابل دسترسی است. (۲۴) این کتاب مفصل‌ترین اثر بازرگان درباره اندیشه سیاسی وی است.

«قسمت اعظم آنچه اساس و مشترکات ایدئولوژی‌هاست به نحوی در آیه بعثت (جمعه ۲) منعکس شده است. این آیه که مشابه آن در دو سه جای دیگر قرآن تکرار می شود، راجع به نبوت پیامبر خاتم و رسالت او بر طبق دعای حضرت ابراهیم است. رسالتی که از زمان ابراهیم توأم با امامت یعنی پیشوایی از همه جهت و از جمله حکومت و اداره امت نیز بوده است. در اینجا و همانطور که اسلام عمل نمود، رهبری عقیدتی و فکری و اجتماعی تأم می باشد. پیش از هزار سال زودتر از آن که بشر متوجه و مستشعر شود که حکومت و سیاست بدون ایدئولوژی یا اعتقاد فکری و ایمان و عشق قلبی معنی ندارد، اسلام حکومت عقیده و ایمان را توأم با امامت افتتاح و اجرا نمود.» (۲۵)

«صاحب حکومت و برگزیننده زمامدار خود مردم هستند و حکومت اسلامی یک حکومت دموکراسی اعلا یا حکومت عامه است.* و عمل دولت نیز چیزی جز ولایت یعنی سرپرستی و تولیت در اموال و اموری که مردم به صورت امانت در اختیار او گذاشته اند نیست. *پاورقی بازرگان: بعضی از علما (۲۶) و نویسندگان جدید دینی (۲۷) استنکاف و حساسیت خاصی در برابر کلمه دموکراسی نشان داده و اسلام را مخالف آن دانسته اند. از دقت در بیان و توضیحاتشان معلوم می شود که قضاوت آقایان ناشی از عدم اطلاع یا سوء تعبیر است. مثلا مظاهر ظلم و فساد دولتها و ملتهای غربی را ملازم و به معنای دموکراسی گرفته اند و دموکراسی را آزادی مطلق فرد شناخته اند و یا تصور کرده اند که حکومت مردم و رای اکثریت در جمیع شئون و موارد بوده و اتخاذ و اعلام قوانین اصولی و اثبات حقایق نیز از طریق مراجعه به آرای عمومی و تصویب مجالس صورت می گیرد. در صورتی که هر کشور دموکراسی دارای یک ایدئولوژی و یک قانون اساسی و اصول ثابتی است که از طریق انقلاب یا اعتقاد (مانند مذاهب) قبول و اجرا شده است و اداره حکومت و انتخاب مجلس و رأی گیری‌ها برپایه و در سایه آن انجام می گیرد. هیچ‌گاه قبول یک حقیقت فلسفی یا علمی و حتی قضائی و سیاسی موکول به رأی مردم نیست و به صاحبان صلاحیت مراجعه می‌شود. آنچه واگذار به آرای اکثریت و عموم می‌شود، اداره کشور به لحاظ متصدیان درجه اول دریافت وجوه دولتی و مخصوصا مصرف آنها در معاش و معارف و عمران، تصمیم به جنگ و صلح، عقد قراردادها با همسایگان و مانند آنهاست.» (۲۸)

«حکومت عامه وقتی تحقق می یابد که همکاری و مراقبت مستمر باشد.» (۲۹) «در اسلام …. انتصاب و عزل امام یا زمامدار کل نیز باید با مشورت و انتخاب مردم صورت گیرد.» (۳۰) «بنا به نصوص صریح و بیانات مکرر حضرت ختمی مرتبت (ص) و چهار تن دیگر آل عبا (ع)، امامت به معنای حکومت عالیه مسلمین متعلق و مربوط به خود مردم است، با مشورت و انتخاب آنها تعیین می گردد و با بیعتشان واجب الاطاعة و یک فریضه عبادی می‌شود.» (۳۱)

«حکومت اسلامی بلاتردید حکومت علم، عدل و صلاحیت است، ولی انتخاب و اختیار با خود مردم، و عموم مردم اصولا می باشد. … اسلام درباره چگونگی اجتماع و مشاوره مردم و طرز انتخاب امام، مانند موارد دیگر وارد در جزئیات و شکل کار نشده است. مصلحت هم نبوده است بشود. اجرائیات و شکل حکومت و اداره اجتماع حالت متغیری داشته، بر حسب ممکنات و مقتضیات تابع زمان و مکان است و به عهده عرف می‌باشد. در ایدئولوژی اسلامی هم لزومی ندارد بیش از اصول چیزی را تعیین نمائیم. امر مسلم این است که اداره اجتماع و امر حکومت باید با مشارکت و مشورت عموم، اعم از طرفدار و غیرطرفدار و با موافقت اکثریت باشد. زمامدار خواه رئیس جمهور، پادشاه، صدر هیأت رئیسه یا صدر اعظم همه کاره اگر بدون مشورت و مخصوصا بدون رضایت اکثریت باشد باطل است.» (۳۲)

«اصل مشورت به هیچ وجه ناقض اصل ولایت و مسئولیت نیست. والی حق ندارد در اتخاذ کلیه تصمیم‌ها و در صدور احکام یا عزل و نصب‌ها همه جا معطل مشورت و مردد و متوقف بماند. وظیفه اصلی و اولیه او در برابر خدا و مردم اداره و اجرای امور و جلوگیری از ظلم و اسراف و فساد است. آنجا که حکم خدا و تکلیف شرعی و حکومتی معین است، «آیه فاستقم کما اُمرت» (هود ۱۱۲) بالای سر اوست و در آنجا که لازم به مشاوره است و از نظر مشورت معلوم شده است دستور «فاذا عزمت فتوکل علی الله» (آل عمران ۱۵۹) را باید نصب العین قرار دهد. اصل مشورت و اخذ آراء درباره جزئیات و اجرائیات و مخصوصا انتصابات وارد نیست.» (۳۳) «اطاعت و همگامی با دستگاه مدیره ای که منتخب و مورد قبول واقع شده باشد بر همه فرض است. اسلام اجازه نمی دهد هر کس به صرف اختلاف و ناسازگاری با سازمان حاکم راه قهر و جدایی پیش گرفته، برای خود دسته مستقل تشکیل دهد و شق عصای اجتماع را بنماید. وقتی زمامدار حاکم به رسمیت شناخته شده و مظهر و محافظ وحدت و نظام جمع باشد، معلوم نیست یک فرد یا یک اقلیت مخالف مجاز باشد بیش از حدود ارشاد و اعتراض به عدم تمکین و اخلال بپردازد.» (۳۴)

«در مواردی که اختلاف نظر اصولی با حکومت یا با متصدیان پیش آید به‌جای خودرأیی باید مراجعه به اصل ایدئولوژی شود (نساء ۵۹ و ۸۳) … چه اشکال دارد که در یک دولت و اجتماع اسلامی یک انجمن حل اختلاف و رفع نزاع یا هیأت عالی روحانی متشکل از علمای عادل مورد وثوق و مطلع در امور دین و دنیا (که قهرا و نهایتا منتخب مستقیم یا غیرمستقیم مردم خواهند بود) به طور دائم وجود داشته باشد، که هر زمان مسائل اختلافی مهم ایدئولوژی پیش آمده یا مابین ملت و حکومت و حتی مابین مقامات مختلف دولت (مثلا قضائی و اجرائی) در تشخیص و تطبیق احکام تضادی نظری رخ دهد، آن هیأت بر اساس قرآن و سنت و عقل رسیدگی و صدور رأی نماید. چنین هیأتی حتی حق وتو و نسخ قوانین مصوب مجلس را هم خواهد داشت. بدیهی است که تا تعیین تکلیف موارد اختلاف و نزاع، امر حکومت و والی‌یی که منتخب و منصوب امت است (یا هیأت رئیسه جمعیت) نافذ خواهد بود، والا مسئولیت و مأموریت منتفی شده و هرج و مرج و گسیختگی جای آن را خواهد گرفت.» (۳۴)

«اگر حکومت منتخب مردم عدول از حق و عدالت کرد یا از اصلْ منتخب صحیح و مرضی جمع نبود و تن به حکم خدا و رسول هم نداد … اولا وظیفه امر به معروف و نهی از منکر هیچ‌گاه تعطیل‌بردار نیست. کلیه افراد ملزم به نصیحت، دلالت، ملامت و در صورت امکان به راه درست آوردن متصدیان هستند و این خود جهاد بزرگی است … ثانیا هرکس می تواند و (می باید) از اطاعت آمرین، در آنجا که منافات آشکار با حکم خدا دارد و از تعهدات بیعت خارج شده است سرپیچی نماید…. ثالثا … اگر نصیحت و دلالت و مشورت و ملامت نتیجه نداد و کار به مخالفت و مزاحمت انتقاد کنندگان و به خصومت و شقاوت کشید و امور جامعه به فساد و تباهی گروید، هم قیام علیه حاکیمت غاصب فاسق جائر بنا به دعوت و در خواست مردم (مثل عمل حضرت سیدالشهدا ع) مجاز و وظیفه می شود و هم انقلاب علیه آن پس از مشورت عمومی (همان‌طور که علی ع در پیام به معاویه اشاره فرموده بود) مجاز می شود.» (۳۶)

«اختیارات حکومت اسلامی: زمامدار عالم عادل منتخب مردم که در اصطلاح شرع امام نامیده می شود و دستگاه اجرایی و قضائی و فتوایی وابسته به او حکومت یا دولت ملی اسلامی را تشکیل می دهد به نمایندگی از طرف خدا (که صاحب اصلی اموال است) و رسول، اختیارات وسیعی در دادن و گرفتن املاک و اموال و در وضع خراجها و مالیاتها و در تعیین حقوق و حدود دارند.» (۳۷) «این بود مجموعه آنچه با معلومات ناقص نگارنده به نظر می آمد از روی قرآن و سنت اسلام، خطوط اصلی ایدئولوژی و موازین اجتماعی را استخراج کرد.» (۳۸)

بررسی: بازرگان در این کتاب که تا زمان نگارش مفصل ترین کار او در زمینه مورد بحث دین و سیاست است اولا بار دیگر از اندیشه حکومت اسلامی ملی دموکراتیک دفاع می کند. ثانیا تاکید بیشتری بر جنبه دموکراتیک حکومت اسلامی می کند و می کوشد متدینان را با دموکراسی آشتی دهد. ثالثا او همچنان رئوس سیاست‌ورزی خود را از مستقیما از کتاب و سنت استخراج می کند و بر این باور پا می فشارد که مسلمانان باید اصول سیاست ورزی خود را از موازین اسلامی اخذ کنند، اما جزئیات سیاسی که امور متغیر است را از دانش و تجربه بشری استفاده کنند. رابعا برای مراجعه به رای مردم قلمرو تعیین می کند، و حوزه ای که زمامدار منتخب باید به تشخیص خود عمل کند را نیز مشخص می کند. خامسا از جمله نکات مهم این کتاب پیشنهاد تشکیل «انجمن دائمی حل اختلاف و رفع نزاع یا هیأت عالی روحانی متشکل از علمای عادل مورد وثوق و مطلع در امور دین و دنیا منتخب مستقیم یا غیرمستقیم مردم است که قلمرو اختیارات آن رفع اختلافات مابین ملت و حکومت و و مابین مقامات مختلف دولت بر اساس قرآن و سنت و عقل با حق وتو و نسخ قوانین مصوب مجلس» می باشد. سادسا رئیس حکومت اسلامی امام نامیده می شود و به نمایندگی از خدا و رسول اختیارات وسیع سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجرایی دارد. سابعا اگر امام مسلمین از وظایف اسلامی تخطی کرد مطابق موازین اسلامی با او برخورد می شود.

جمع بندی بخش اول. بازرگان قبل از انقلاب نگاهی انتزاعی به سیاست دارد، تلقی او از نسبت دین و سیاست آرمانی و بسیط است. او در ترسیم این نسبت کتاب و سنت و عقل را کافی دانسته است. از یک سو کمتر ارجاعی به مباحث فقهی از میراث اسلامی داشته است. از سوی دیگر و از آن مهمتر جای پایی از هضم علم سیاست و تجربه بشری در این نسبت سنجی دیده نمی شود. هیأت عالی دائمی روحانی رفع اختلاف حاکی از باور او به حق نظارت عالی روحانیت منتخب است، شبیه اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه. می توان دیدگاه او را حکومت دموکراتیک اسلامی با نظارت عالی روحانیت و مبتنی بر اجرای احکام شرعی دانست.

بخش دوم. سیر تحول اندیشه سیاسی بازرگان بعد از تجربه جمهوری اسلامی

بازرگان بعد از تجربه دولت موقت، نمایندگی دوه اول مجلس شورای اسلامی، و محدودیتهای دهه شصت به درک تازه ای از نسبت دین و سیاست می رسد. سیر تحول اندیشه سیاسی بازرگان بعد از تجربه جمهوری اسلامی را در پنج بحث به شرح زیر دنبال می کنم: سخنرانی «بعثت و دولت»، سخنرانی «ناگفته های بعثت»، کتاب «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه»، سخنرانی «مسلمین و حکومت اسلامی»، و کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء».

بحث چهارم. سخنرانی «بعثت و دولت» (۱۳۵۹)

تدوین و تفصیل سخنرانی در جشن مبعث انجمن اسلامی مهندسین، حسینیه ارشاد، ۲۱ خرداد ۱۳۵۹، قابل درسترس در جلد هفدهم مجموعه آثار وی. (۳۹)

«در سال ۱۳۴۳ بحث روی ایدئولوژی و سیستم حکومتی و نظام اجتماعی اسلام شد و کتاب «بعثت و ایدئولوژی» (۴۰) به این منظور منتشر گردید که نشان داده شود چگونه می توان از قرآن و سنت جواب مسائل اجتماعی و سیاسی و آنچه را که احزاب به عنوان ایدئولوژی عرضه می نمایند استخراج و ارائه نمود. در آن سال عده ای از دوستان نهضت آزادی ایران در زندان بودیم، سؤال و بحثی که مطرح شده بود یادآور حالت کسی یا کسانی بود که می گفتند «به ده راهش نمی دادند سراغ خانه کدخدا را می گرفت!» ما و عده ای زیادی از مبارزین ملی و چپی را به زندان انداخته بودند که چرا صحبت از قانون و سیاست و حکومت کرده ایم و می بایستی تا ابد محروم از فعالیت سیاسی و برکنار از حکومت و دولت باشیم. این نوع مباحث نه تنها ممنوع و خطرناک بود، بلکه تازگی داشت، یعنی تعداد اندکی از نویسندگان و علما پیش از آن یا در سالهای نزدیک بعد از آن ایدئولوژی یا فلسفه سیاسی و مسائل حکومتی و اجتماعی را مطرح می کردند. آقای قلمداران که کتاب «حکومت در اسلام» (۴۱) را در قم نوشته بود یا علامه نوری که تز دکترای خود را «حکومت اسلامی» (۴۲) قرار داده بودند و مخصوصا مرحوم نائینی مرجع بزرگ تقلید که در انقلاب مشروطیت کتاب بسیار ارزنده «تنبیه الامه وتنزیه المله» (۴۳) را تدوین کرده بود، از نوادر و مستثنیات به شمار می رفتند.

بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی برای تشکیل سمیناری از عده ای از علما و روشنفکران مسلمان دعوت به عمل آمد تا درباره جانشین ایشان و اساس روحانیت و زعامت تفکر و اتخاذ نظر نمایند. مجموع مقالات و نظریات طرح شده در آن مجتمع به صورت کتابی درآمد به نام «بحثی راجع به مرجعیت و روحانیت» (۴۴) این کتاب از طرف بعضی از آقایان قم تقبیح گردید (۴۵) ولی بعدا مقبولیت وسیع یافت. حتی در مجله بین المللی «Studia Islamica» که به صورت علمی و ادبی سطح بالا «مطالعات اسلامی» می نماید، مقاله ای به قلم یکی از محققین انگلیسی درج گردید که به این کتاب اختصاص یافته و پس از ذکر مقدماتی راجع به آنچه زمامداران و دانشمندان تسنن در زمینه حکومت و اداره امت کرده یا گفته اند، ارج خاصی به مقالات کتاب داده و اعلام کرده بود که برای اولین بار است که در دنیای تشیع مسئله حکومت و زعامت مطرح می شود. (۴۶)

منظور آن که از برکت جشنهای مبعث، با الهام از آیه بعثت و آیات دیگر و از آثار ائمه اطهار (ع) در سالهای خیلی جلوتر از پیروزی انقلاب اخیر، در انجمنهای اسلامی مهندسین و دانشجویان و محافل مسلمانان مبارز آن زمان، مسئله حکومت و دولت اسلامی با یک دید اعتقادی و تحقیقاتی دور از اغراض سیاسی و مصادیق زنده روز مورد بررسی و ارائه و اجرا قرار می گرفت. (۴۷)

حکومت اسلامی در ایدئولوژی الهی چگونه حکومتی است؟ مطابق با سنت سالهای گذشته برای جواب دادن به این سوال از آیه بعثت – والبته آیات دیگر قرآن و از سنت رسول اکرم و مولای متقیان – استمداد می شد و فرض بر این بود که حکومت یا امامت می تواند انعکاسی از بعثت و رسالت پیغمبر و از جهاتی قابل انطباق با آن باشد. فرض فوق صحیح است، زیرا که در مورد حضرت ابراهیم (ع) سرسلسله انبیای صاحب کتاب و امت که پیروان او حاکم بر دنیای معاصر هستند، صریحا فرمان «انی جاعلک للناس اماما» (البقره ۱۲۴) از مقام ربوبیت صادر شده است و عمل حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع) رهبری و زمامداری یا امامت و ولایت بوده است و در مکتب تشیع دین و سیاست از یکدیگر تفکیک پذیر نیستند.

بر این مبنا و ۱) به اعتبار «فی الأمییّن» و «مِنْهُم» (۴۸) استنباط کرده بودیم که نظام حکومتی الهی یا اسلامی یک نظام مردمی و خلقی یا حکومت مردم بر مردم است؛ ۲) به دلیل «یزکّیهم» حکومت تقوا و مبتنی بر اخلاق و صلاحیت است؛ ۳) به مصداق «یعلّمهم الکتاب والحکمة» و اشاره «وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین» که در آخر آیه آمده حکومتی است ارشادی؛ ۴) به حکم «لا اکراه فی الدین» (بقره ۲۵۶) و آیات دیگر حکومتی است آزاد و غیراجباری و غیرتحمیلی؛ ۵) به اتکای کلمه «بعَث» توأم با فی «الامیین» و «منهم» حکومتی است خودجوش یا انتخابی؛ ۶) با تاسی به «شاورهم فی الامر» (آل عمران ۱۵۹) و «امرهم شوری بینهم» (الشوری ۳۸) حکومتی است شورایی؛ ۷) و بالاخره به حکم «هو الذی» که در صدر آیه آمده است و نشئت و وحی از خدا می گیرد و آیه ماقبل که «یسبح لله ما فی السماوات وما فی الارض المَلِک القدوس العزیز الحکیم» (جمعه ۱) است و تصریح «المُلک لله» یا «لا حکم الا لله»  که مورد تایید مولا علی (ع) است اصول و اساس و قوانین بنیادی حکومت اسلامی نمی تواند از غیر خدا و از غیر طریق رسول و قرآن باشد، پس حکومتی است الهی.

پس به طور خلاصه حکومتی است مردمی، ملی، ارشادی، آزاد، انتخابی، شورایی و الهی، ضمن آن که حائز امتیازات حکومتهای خلقی، لیبرال و دموکراتیک است، منطبق با هیچ‌یک از آنها نمی باشد و شعار نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی درباره آن صدق می کند: ۱) مردمی، ملی و دموکراتیک است، یعنی غیراشرافی (آریستوکراسی) و بدون امتیازات گروهی است، ولی نه به معنای تضاد طبقات و حاکمیت مطلق دسته خاص یا محو حقوق افراد ملت؛ ۲) ارشادی است یعنی غیردیکتاتوری و غیرفاشیستی است، ولی نه به معنای بی مسئولیتی و آنارشیسم؛ ۳) آزاد و لیبرال است، یعنی بدون تحمیل عقیده و رأی، نه به معنای بی بند و باری و سلب آزادی و حقوق از دیگران؛ ۴) انتخابی است (مادامی که نص وجود نداشته باشد) یعی غیر میراثی و غیرتحمیلی است، ولی نه بدون قید و شرط تقوا و صلاحیت؛ ۵) الهی است یعنی در ایدئولوژی و اصول قوانین از مشیت و شریعت الهی تبعیت می نماید، نه از فلسفه ها و آرای اکثریت بشری. (۴۹) حال که تجربه دوران انقلاب مسائل تازه ای را در برابرمان قرار داده و معلوم می شود که استنباطهای گذشته با توصیفی که از اصول حکومت اسلامی می کردیم ناقص و نارسا بوده است به آیات بعثت برگردیم. (۵۰)

نظام خدامرکزی (Theocentric) است، نه شرقی و نه غربی، نه استبدادی و نه فاشیستی، نه اشرافی (Aristrocritic) و روحانی (Theocratic)، نه سوسیالیستی و کمونیستی و نه ناسیونالیستی و لیبرال دموکراسی. همانطور که در نظر مؤمن مال و اولاد امانتهای خدا هستند، حکومت و قدرت چنین نظامی در نظر مسئولین و متصدیان، ودایع یا امانتهای خالق برای خدمت‌گزاری به خلق هستند. (۵۱) نظام اسلامی چون برای خداست و از هر طرف به سوی خدا می رود باید آنرا نظام خداسویی (Theoditrction) نامید، قهرا حالت دینامیک داشته دائما در حال توسعه و تقرب به سوی خدا و به حکم «کل شیء هالک الا وجهَه» (قصص ۸۸) پایدار است و بی پایان. مقایسه با نظامهای دیگر: نظام استبدادی، نظام کمونیستی، نظام دموکراسی لیبرال. (۵۲)

بررسی: این سخنرانی اولا بررسی آراء سیاسی قبل از انقلاب خصوصا «بعثت و ایدئولوژی» از زبان خود بازرگان است و از این حیث مهم است. ثانیا او تصریح می کند که در کار استخراج ایدئولوژی، سیستم حکومتی و نظام اجتماعی اسلام از کتاب و سنت بوده است. تلقی بازرگان در آن زمان و تا اواسط دهه شصت این بوده که حکومت و سیاست جزء بافت اسلام و رسالت و امامت است و او در آیات بعثت اجزای حکومت اسلامی را پیدا می کرده است، حکومت اسلامی ملی دموکراتیک. به نظر وی نظام سیاسی در اسلام «خدامرکز» و «خداسو» و نه شرقی نه غربی است. ثالثا یکی از منابع او در «بعثت و ایدئولوژی» کتاب «حکومت در اسلام» حیدرعلی قلمداران بوده است. قلمداران و یحیی نوری از جمله مطرح کنندگان نظریه «حکومت اسلامی منهای ولایت فقیه» در دهه چهل بوده اند. همان نظریه ای که آقای طباطبایی در اواسط دهه سی در تفسیر المیزان و در اوایل دهه چهل در مقاله «ولایت و زعامت» در اسلام مطرح کرده بود. (۵۳)

بحث پنجم. سخنرانی «ناگفته های بعثت» (۱۳۶۴):

تدوین و تفصیل سخنرانی در جشن مبعث انجمن اسلامی مهندسین، ۲۹ فروردین ۱۳۶۴ که اکنون در جلد بیست و ششم مجموعه آثار مهندس بازرگان قابل دسترسی است. (۵۴) اهمیت این سخنرانی از این روست که نخستین نشانه های تحول در اندیشه سیاسی بازرگان در این سخنرانی بروز می کند. چرا که او به جای اینکه خود را در استخراج فلسفه سیاسی از الفاظ آیات محدود کند، شخصا اندیشیده است و از ناگفته های آیات به نتایج مهمی هم رسیده است.

«جا دارد که خود را مدیون انقلاب اسلامی ایران و نظام حاکم نیز بدانیم. با برنامه  و داعیه ای که جمهوری اسلامی ایران در الهام گرفتن و پیاده کردن اسلام داشته و دارد و با تحولات و عملیاتی که انجام می گردد، یک سلسله ایهام و اعجاب ها در زمینه آئین و پیامبر و امامانمان پیش آورده و مسائلی را مطرح کرده است که خود آنها خوراک مناسب برای این قبیل مباحث و مجالس شده است.» (۵۵) «وقتی می بینیم امیرالمومنین (ع) با چنان تقسیمات و بسط و تفصیل به والی اعزامی خود (مالک اشتر) تعلیمات می دهد و هیچ نمی فرماید که مردم را به اجرای احکام دین و انجام فرایض وادار، تا عبادت خدا را بکنند یا خودت و مردم خدمت به اسلام نمایید، چاره ای نداریم جز اینکه این سکوت را دلیل بر عدم شمول حکومت و سیاست بر آنچه مربوط و مخصوص به دیانت و نبوت و به عهده خود مردم بر طبق صراحتهای کتاب و سنت گزارده شده است بدانیم.» (۵۶)

«نمونه هایی از ناگفته های آیه بعثت: ۱. خارج از تعلیم کردن کتاب و حکمت، از تعلیم رشته های دیگر علوم و فنون و به طور کلی از دانا و دانشمند کردن امّیون و مؤمنین حرفی زده نشده است. ۲. راجع به اقتصاد و مالکیت و توزیع ثروت نیز چیزی نمی بینیم. گفته نشده است که رسول باید مسائل مالی و مشکلات اقتصادی امت را سر و سامان دهد و یک جامعه توحیدی بی طبقه و بی اختلاف بسازد. ۳. تاسیس یک جامعه انسانی منظم مرفه و تعلیم اصول صحیح زندگی اجتماعی، در برنامه بعثت و وظایف و اهداف پیغمبر نیامده و از مسئله حکومت یا سیاست و تفکیک یا عدم تفکیک آن با دیانت ذکری نرفته است. ۴. توصیه و تشریعی درباره بهداشت و سلامتی و تعلیم طبابت نمی بینیم. ۵. نه از جنگ پروری و جنگ آوری و کفرستیزی خبری هست و نه از نعمت مجهول دوم یعنی تامین امنیت. ۶. لحن و روش اجرای برنامه تعیین نگردیده و تصریح نشده است که مسالمت آمیز و مثبت و مولد باشد یا با تندی و تخریب و تلخی و به صورت تحمیل و الزام و اعدام انجام گردد. ۷. نه نفی زندگی دنیایی و علایق مادی و جسمانی را در برنامه آورده و خواسته که تمتع و مصرف را در میان گروندگان از بین ببرد و نه آنها را به حیات روحانی و ذوقی و آداب مرتاضی و عرفانی بکشاند. ۸. از تسلط و نجات و عظمت عرب ها یا مسلمانان و سرنگونی و ذلت عجمها یا اهل کتاب و کافرها چیزی نمی بینیم. ۹. صدور اسلام به همه ملل و نحل و نابود کردن هرچه مشرک و مستکبر و ستمگر در جهان است، به چشم نمی خورد. ۱۰. گفته نشده است که باید نسبت به انسان بدبین بوده، او را از غرور و قدرت بیندازد یا الزام و آزار نماید؟ …. حتی اشاره ای به اصلاح اخلاق – که پیغمبر فرموده است: إنّی بُعثت لأُتمّم مکارم الأخلاق (من مبعوث شدم تامکارم اخلاق را تمام و کمال کنم) – در آیات بعثت دیده نمی شود. (۵۷)

«پیغمبران برای اینکه امور دنیایی را به ما تعلیم و تمرین بدهند، فرستاده نشده اند. آنها بنا به دستور و دریافت از خدا چیزی را به ما می آموزند که ضرورت داشته و خودمان از درک و توجه به آن عاجز و غافل بوده باشیم که یکی خداست و دیگری آخرت.» (۵۸) «نبوت و حکومت دو مسئله یا مشغله متمایز از یکدیگر بوده با هم ملازمه ندارند و به لحاظ منشأ و مقصد متفاوتند.» (۵۹) «تفکیک دین از سیاست و حکومتْ امر مسلم بوده، نباید دیانت استقلال و اصالت خود را از دست بدهد و تابع سیاست و دولت شود.» (۶۰)

«استقلال و انفکاک دیانت از سیاست نه به معنای تعطیل فریضه امر به معروف و نهی از منکر یا بی علاقگی و انصراف مسلمانان از تبلیغ و توسعه اسلام می باشد و نه دلالت بر عکس قضیه دارد که انفکاک سیاست و حکومت از دیانت باشد. امر به معروف و تبلیغ و توسعه اسلام، مسئله آزاد جداگانه ای است که مربوط به دیانت و روابطشان با خدا و خلق می باشد و نباید رنگ آمریت و حاکمیت را پیدا کند. …. اما عکس قضیه صحیح است. یعنی حکومت و دیانت منفک از دیانت نبوده باید تبعیت از آن بنماید. ولی این تبعیت دلالتی است که به صورت بند یا ماده ای از برنامه بعثت نیامده است و دستور مستقیم دین نمی باشد، بلکه نتیجه و فرعی است بر خلافت در زمین یا حاکمیت ملی با توجه به دستور «وشاورهم فی الامر» یا «امرهم شوری بینهم». قوانین و نظامات جامعه اسلامی چون باید با رضایت و رای مردم (یا اکثریت مردم) باشد، قهرا بر وفق ایدئولوژی عمومی یا دیانت مورد قبول ملت تنظیم می گردد و احکام و معتقداتی را که پای‌بند آن هستند رعایت می نمایند. … بنابراین وجود علمای طراز [اول] یا شورای اسلام شناسان عادل عالم به عنوان هیئت های مشاور در مجالس مقننه اشکال ندارد….» (۶۱)

«ولایت را نمی توان مترادف با حکومت و امارت گرفت، که از بالا با پائین اعمال و از آن اطاعت می شود، بلکه تمکین و تمایل و توحیدی است که از روی ایمان و عشق و اتحاد اتخاذ می گردد و حالت سرسپردگی و دلبستگی و همبستگی دارد.» (۶۲) «دین و سیاست در اسلام غیرقابل تفکیک بوده و حکومت اسلامی مردمی همان حکومت خداست، با این تفاوت و توجه که چنین حکومت بدون آن که واسط و والی و قیمی به نام خلیفه یا روحانیت در آن وجود داشته باشد، حکومت ایمان است و صاحب و ضامن آن باز خود مردمند. حکومت الله = حکومت مردم.» (۶۳) «نوع و کیفیت حکومت و دولت و شاید ضرورت و اصالت مذهبی آن یکی از ناگفته های بعثت و رسالت می باشد.» (۶۴)

«برنامه اصلی و رسالت مشترک پیامبران به طور خلاصه دو چیز بوده است. دو چیزی که عقل بشر نادان، ناتوان، و عاجز از درک آن بوده، (۶۵) نظیرش را ندیده و نمی بیند. یعنی خدا و آخرت. پیغمبران را خدا نفرستاده است که به انسانها رموز حکومت و مدیریت یا درس اقتصاد بدهند.» (۶۵) پیامبران مسئولیت اجرای دین و پیاده کردن مقررات و احکام آن در جوامع بشری و ممانعت از فسق و شرک را بیش از حدود ابلاغ و تذکر و انذار نیز نداشته اند.» (۶۷) «صرف اینکه پاره ای از احکام یا آیات خصلت اجتماعی دارند نمی توان آنها را به عنوان دستور تاسیس دولت گرفت.» (۶۸)

بررسی: اولا در نیمه دهه شصت تفکیک سیاست و حکومت از روحانیت در کارهای بازرگان برجسته تر شده، تفکیک نهاد دین از دولت هم فی الجمله پذیرفته شده، اما همچنان باید خطوط کلی سیاست را از اسلام گرفت. این خطوط کلی سیاست چیست؟ ارشاد به حکم عقل است یا توقیفی و تعبدی است؟

ثانیا بازرگان پذیرفته که «پیغمبران برای اینکه امور دنیایی را به ما تعلیم و تمرین بدهند، فرستاده نشده اند. آنها بنا به دستور و دریافت از خدا چیزی را به ما می آموزند که ضرورت داشته و خودمان از درک و توجه به آن عاجز و غافل بوده باشیم که یکی خداست و دیگری آخرت.» بعلاوه او پذیرفته که اقتصاد و سیاست از جمله اهداف بعثت نبوده است. این قدم بسیار بلندی است.

ثالثا بازرگان در این مقطع به این پرسش پاسخ نداده است که راستی باور به خدا و آخرت غیر از اخلاق چگونه در سیاست‌ورزی نقش بازی می کند؟ ظاهرا وی در این مقطع هنوز به لوازم «باور به آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبیاء» واقف نشده بود.

بحث ششم. کتاب «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» (فروردین ۱۳۶۷)

به پیشنهاد مهندس بازرگان نهضت آزادی سریعا نظر خود را دو هفته بعد از اعلام ولایت مطلقه فقیه از سوی آقای خمینی (۶۹) در قالب بیانیه چند صفحه ای و سه ماه بعد کتاب نظر تفصیلی و تحلیلی خود را تدوین و منتشر می کند. بیانیه و کتاب حاصل کار جمعی اعضا و علاقه مندان نهضت آزادی ایران است. بیانیه اول با عنوان «بیانیه نهضت آزادی ایران پیرامون ولایت مطلقه فقیه یا انقلاب چهارم» مورخ ۳۰ دی ۱۳۶۶ نقد اجمالی نظریه جدیدالولادة است. بیانیه دوم کتابی است با عنوان «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» که در فروردین ۱۳۶۷ در تهران به عنوان نشریه داخلی نهضت در سطح وسیعی تکثیر و پخش شده است. (۷۰)

چکیده بیانیه پیرامون ولایت مطلقه فقیه یا انقلاب چهارم: قدرت مطلقه اعطائي به حكومت يا به ولايت فقيه مبانيت آشكار با اسلام و توحيد ابراهيمي داشته قرآن و سنت و عترت آن را تأييد نمي‌كنند و بنابراين فاقد اصالت و اعتبار است. اين چه فرماني است و چه انقلابي در ايران و اسلام كه حكومت را در موضع بالاتر از فرستاده خدا قرار داده به او اختيار مي‌دهد برخلاف نص صريح «وشاورهم في الامر» (آل عمران ۱۵۹) و بدون مشورت با امت تصميم‌گيري در مصالح دولت و امور ملت نمايد، تعهدات و قراردادها را عليرغم دستور ازلي «اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا» (اسراء ۳۴) يك طرفه لغو كند و پا فراتر از خدا و «ما انزل الله» (مائده ۴۴، ۴۵ و ۴۷) گذارده به عقل خود مصلحت اسلام را تشخيص داده فروع و احكام الهي را موقتاً يا دائماً تعطيل نمايد؟!

خلاصه کتاب تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه: حكومت و مديريتي كه قرآن براي بعضي از پيغمبران يا پيشوايان امر و واليان تجويز كرده است، و نظم و نسق امور جامعه را مي‌رساند، به گفته مرحوم ناييني صرفاً «مباشرت» امور امت، به وكالت از طرف خود مردم است نه آمريت مستبدانه و حاكميت علي‌الاطلاق. ضمن آن كه اجراي همين وظيفه يا مأموريت، به نص آياتي از قرآن، چه براي رسول و چه براي مؤمنين، صرفاً روي مشورت با خود مردم و همكاري آن‌ها مي‌تواند باشد. يعني حكومت شورايي مردم بر مردم يا دموكراسي. همچنين بر خلاف ادغام دين و دولت، و الزامي كه براي حاكميت اجتماعي و سياسي پيغمبران و بزرگان دين و فقهاء قائل شده‌اند، نبوت و حكومت از نظر قرآن، دو مشغله و دو مسأله مستقل از يكديگر مي‌باشند. در ميان همه انبياء الهي، فقط سه چهار نفر آن‌ها شغل نبوت و حكومت را توأما به عهده گرفته‌اند. نه هر پيغمبر يا رهبر ديني حاكم و سلطان است و نه هر حاكم و سلطان بايد فرستاده خدا يا فقيه در دين باشد.

البته حكومت و سياست، يا اداره يك جامعه مسلمان و معتقد به خدا طبعاً و منطقاً از ديانت و از اصول و احكامي كه اكثريت جامعه پذيرفته و پيشوا يا ايدئولوژي خود قرار داده‌اند، تبعيت مي‌نمايد، ولي عكس قضيه صحيح نيست. يعني ديانت و شريعت نبايد از سياست و حكومت (آن طور كه شيوه خلفاي اموي و عباسي و عثماني بوده است، و امپراطوران و پادشاهان يا فرعون‌هاي هر زمان مي‌خواسته و مي‌كرده‌اند) تبعيت نمايند. هر جا كه امر دين به دست دولت (يا حكومت و سياست) بيفتد، نظر به اين كه سياست و حكومت به گونه‌اي توأم با قدرت و احياناً خشونت مي‌باشند، اصل «لااكراه في الدين» (بقره ۲۵۶) نقض مي‌گردد و خداپرستي تبديل به شخص پرستي يا مكتب پرستي شرك و به اسارت درآمدن انسان‌ها مي‌شود.

ما نمي‌گوييم فروع دين و احكام فقهي در آن چه ارتباط با انسان و اجتماع دارد بايد خشك و لايتغير مانده جوابگوي شرايط زمان و مكان و مسائل قرن نباشد، ما از يك فقه پوياي توانا، ولي اسلامي اصيل غيرالتقاطي، استقبال مي‌نماييم. اتفاقاً ايراد بزرگ روشنفكران مسلمان به فقه سنتي و اسلام فقاهتي همين است كه چرا نوآوري ندارد و تنها مسائل مبتلابه هفتصد هشتصد سال گذشته را مطرح و عرضه مي‌نمايد؟ حتي در دادگاه‌ها حدود و ديه‌هاي محكومين و مقصرين را بر حسب ارزشهاي كهنه متروك، مانند برد يماني و شتر تعيين مي‌نمايند! در حالي كه فقه شيعه افتخار به «اجتهاد» و به تقليد از مجتهد زنده مي‌نمايد و حضرت صادق (ع) فرموده‌اند: «اصول را از ما بگيريد و تفريع و تطبيق به عهده شما است.» آن چه به نظر ما ناروا مي‌باشد، تغيير و تعيين احكام عبادي و اجتماعي اسلام به دست حاكميت است كه بر حسب مصالح و تشخيص‌هاي سياسي و گروهي يا شخصي، هر روز تصميمي بگيرند و بر دولت و ملت تحميل نمايند. با اين نوع مصلحت انديشي‌هاي خودسرانه، هم شيرازه دين و دينداري گسيخته مي‌شود و هم‌شيرازه مملكت و دولت.

اساس و قسمت اعظم قرآن و دعوت و تعليمات همه پيغمبران براي اين دو هدف، يعني خدا و آخرت است، و هر جا كه تعليم حكمت نموده و احكام و دستورات و اخلاقياتي در زمينه‌هاي انفاق، ارث، ازدواج، معاملات و اقتصاد، يا جهاد مقرر داشته‌اند بيشتر براي راه‌گشايي به سوي خداوند متعال و جلوگيري از افتادن به دام شيطان، از طريق انحراف و اغواء، بدخواهي يا ستمگري و فساد و ظلم‌هاي ديگر، به خود و به مردم بوده است، نه براي آئين‌نامه نويسي خانواده و كارخانه و شهر و ديار، و همچنين [نه] براي تمرين و تربيت انسان در مزرعه و آزمايشگاه زندگي اين دنيا، بلكه جهت تدارك و تطبيق با محيط و شرايط زندگي آخرت.

بررسی: بازرگان و همفکرانش در این بیانیه و کتابچه مهم اولا به ولایت مطلقه فقیه، ربانی سالاری یکه سالارانه (حکومت تئوکراتیک اتوکراتیک)، استبداد دینی، دخالت حاکمیت در دین و دینداری مردم، فقاهت جامد و اجتهاد دور از مقتضیات زمان و مکان، حکومت فرمان‌محور به جای حکومت قانون‌مدار، تغییر احکام شرعی به بهانه مصلحت نظام، و حکومت مطلقه شجاعانه انتقاد کرده اند. اما ثانیا همچنان از دو نکته مهم دفاع می کنند: یکی حکومت اسلامی دموکراتیک ملی و دیگری لزوم تبعیت حکومت و سیاست از اصول دینی مورد پذیرش اکثریت جامعه. و ثالثا به این باور رسیده است که «اساس و قسمت اعظم قرآن و دعوت و تعليمات همه پيغمبران براي اين دو هدف، يعني خدا و آخرت است» و احکام معاملات فقهی یا همان اجتماعیات تعالیم اسلامی را «جهت تدارك و تطبيق با محيط و شرايط زندگي آخرت» و نه برای اداره دنیا معرفی کرده است. بازرگان در این مقطع در حال گذار است، اما هنوز از جدایی کامل نهاد دین از دولت فاصله دارد.

بحث هفتم. سخنرانی «مسلمین و حکومت اسلامی» (۱۳۶۹)

تدوین و تفصیل یک سخنرانی در سال ۱۳۶۹ که در جلد ۲۶ مجموعه آثار بازرگان قابل دسترسی است. (۷۱) بازرگان ضمن مرور دیدگاه اهل سنت و تشیع درباره سیاست و حکومت، الغای خلافت را در توسط مجلس ملی ترکیه مهم یافته است: «خلافت بیش از آنچه از جانب خدا مامور باشد، ساده وارِ یک نهاد اجماعی است که برای اداره جامعه اسلامی تعبیه شده است، خلافت واقعی فقط تا سی سال پس از مرگ پیغمبر دوام یافت، و آنچه در مهمترین قسمت تاریخ اسلام رایج بود یک خلافت موهوم بود که با زور مطلق حفظ شده بود… مجلس ترکیه تشخیص داد که چنین تضمینی را نمی توان بدون پرداختن به ارزیابی مجدد از خود خلافت و در جریان آن باطل ساختن افسانه های مربوط به تقدیس نهادهای سیاسی سنتی و وظیفه مطلقه مومنان از فرمانروایان منطقا توضیح داد.» (۷۲)

بازرگان خلاصه نظرات علی عبدالرازق (م ۱۹۶۶) و محمد رشیدرضا (م ۱۹۳۵) را گزارش کرده است. عبدالرازق تحصیل کرده الازهر و آکسفورد در قاهره قاضی شرع بود. او در کتاب مهمش «الاسلام واصول الحکم» (۷۳) صریحا اعلام کرد که خلافت نه در قرآن، نه در سنت و نه در اجماع اساسی ندارد. (ص۴۵۷) «ماحصل تفکر عبدالرازق: ۱) قدرت و دولت سیاسی هر قدر هم که جهت اجرای آرمانهای اسلامی اجتناب ناپذیر باشد به جوهر اسلام متعلق نیست و مخصوصا هیچیک از اصول عمده را تشکیل نمی دهد. ۲) اسلام اگر درست فهمیده شود مسلمین را در انتخاب هر شکل دولتی که برای تامین رفاه خود لازم بدانند آزاد می گذارد. ۳) عقیده مخالف دائر بر اینکه در اسلام دین و سیاست یک کل متصل را تشکیل می دهد، تا آن حد که سیاست را در درجه اول با خلافت و سپس با رژیمهای ستم‌کاری که در طول تاریخ بر مسلمین حکومت کرده اند ارتباط می دهد، نادرست است. ۴) در اسلام چیزی که مانع شود مسلمین را از رقابت با سایر ملل در زمینه علوم اجتماعی و سیاسی و تخریب آن نظام کهنه ای که موجبات انقیاد و حقارت آنان را فراهم آورده است، و تاسیس قوانین کشور و سازمان دولت بر اساس کامیابی های عقل بشر و بر مبنای محکم‌ترین تجربیات ملل در مورد بهترین اصول حکومت، وجود ندارد. (۷۴) … دادگاه خاص الازهر در سال ۱۹۲۵ علی عبدالرازق را از دیپلم الازهر و از شغل قضا محروم ساخت.» (۷۵)

بررسی: گزارش بازرگان در این سخنرانی آنچنان که خود متذکر شده تلخیصی از کتاب مهم حمید عنایت «تفکر سیاسی نوین اسلام» (۷۶) است، اما اهمیت آن اطلاع بازرگان از تفکر علی عبدالرازق است و خصوصا این دو نکته: یکی سیاست و حکومت از نبوت جداست. دیگری دین و سیاست در اسلام تلازمی ندارند. فهم کتاب بعدی بازرگان با این اطلاع هموارتر می شود.

بحث هشتم. کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» (بهمن ۱۳۷۱)

سخنرانی ۱ بهمن ۱۳۷۱ با عنوان «آخرت و خدا تنها برنامه بعثت انبیاء» در جشن مبعث انجمن اسلامی مهندسین. این سخنرانی با واکنشهای متفاوت و نظرات انتقادی مواجه گردید، از این رو بحث مزبور توسط مولف فقید تدوین شد و توسط انجمن برای ۲۸ تن از صاحب نظران ارسال گردید. در سمیناری که طی هشت جلسه از ۲۱ مهر تا ۲ دی ۱۳۷۲ برگزار شد، ۱۵ نفر از مدعوین دیدگاههای خود را بیان کردند. در جلسه آخر مولف فقید ضمن ارائه توضیحات لازم، به نظرات ابراز شده پاسخ دادند و بر اصول نظرات پیشین تاکید کردند. در نهایت با توجه به نظرات ابراز شده در سیمنار متن مکتوب سخنرانی توسط مهندس بازرگان مجددا تنظیم شد و با اصلاح عنوان به «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» تبدیل شد. متن جدید که در پیام و محتوای اصلی آن تغییر مهمی بوجود نیامده بود … پس از ویرایش و آماده سازی در بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان در سال ۱۳۷۷ توسط موسسه خدمات فرهنگی رسا منتشر گردید. متن ویراسته سخنرانی در دفتر هفدهم مجموعه آثار وی در سال ۱۳۸۷ با عنوان «آخرت و خدا برنامه بعثت انبیاء» منتشر شده است. (۷۷) این کتاب مهمترین کتاب بازرگان در زمینه نسبت دین و سیاست و نظر نهایی وی در این زمینه است. چکیده آن را مرور می کنم.

«آیا ادیان الهی صرفا برای تامین و ترمیم و تعالی امور دنیای انسانها بوده است یا نظر به دنیا و آخرت هر دو داشته اند و شامل و جوابگوی همه مسائل و مشکلات دنیا هستند، یا آن که انبیاء صرفا به خاطر خدا و آخرت ما فرستاده شده اند، و در این صورت ادیان الهی چه نظر یا اثری روی دنیای ما داشته و دارند؟» (۷۸) وی بعد از نقد دیدگاه دین برای دنیا می نویسد:«عمل و رسالت پیامبران در دو چیز خلاصه می شود: ۱. انقلاب عظیم و فراگیر علیه خودمحوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانها، ۲. اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگتر از دنیای فعلی. (۷۹) [انسان] نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند، خصوصا که گرفتاری و سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات جزئی از برنامه آفرینش آدمی است و وسیله اصلاح و تقرب او به خداوند متعال می باشد. (۸۰)

«چنان‌چه آخرت و خدا را برنامه اصلی بعثت انبیاء بدانیم و امر و اصلاح دنیا هدف و وظیفه ادیان الهی نباشد دیگر ایراد و نقصی برای ادیان نخواهد بود که گفته شود در اصول و احکام دین همه مسائل و مشکلات زندگی و دستورالعملهای جامع و کامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مورد نیاز جوامع وجود ندارد یا بگوئیم که یک ایدئولوژی صرفا دینی می تواند به لحاظ سیاست و مدیریت و اقتصاد یا به طور کلی دنیاشناسی و جهان بینی انسانی فلسفی و فنی کامل و کافی نباشد. (۸۱) قرآن و رسالت پیغمبران نسبت به امور دنیایی ما، نه بیگانه است و نه بی نظر و بی اثر، آنچه از این بابت عاید انسانها می‌گردد، محصول فرعی محسوب می شود و به طور ضمنی بدست می آید بدون اینکه اصل و اساس باشد یا به حساب هدف بعثت و وظیفه دین گذارده شود. (۸۲) معادله یکطرفه: وقتی می گوئیم آخرت و دنیا یا دین و حکومت دو مقوله از هم جدا هستند، پیوستگی عملی یا ارتباط ارگانیک آنها را انکار نمی کنیم. جز آن که این ارتباط حالت معادله یک‌طرفه را دارد. اگر هدف جامعه ای خدا و آخرت باشد و در جهت خدا و عمل به احکام خدا حرکت نماید دنیای این جامعه نیز بهبود پیدا می کند و قرین نعمت سعادت می شود، اما عکس قضیه صحیح نیست… معادله نمی تواند دوطرفه باشد. (۸۳)

مسئله حکومت واداره امت یا ادغام دین و سیاست: … اگر اسلام و پیامبران به ما درس آشپزی و باغداری یا چوپانی و خانه داری نداده و به خودمان واگذار کرده اند تا با استفاده از عقل و تجربه و تعلیمات و با رعایت پاره ای از احکام حلال و حرام شرعی آنها را انجام دهیم، امور اقتصاد و مدیریت و سیاست را هم به عهده خودمان می باشد… اشکالی ندارد که ادیان الهی مبارزه با ستمگران و عدالت و اداره امتها را تجویز و تاکید کرده باشند ولی ایدئولوژی و احکام و تعلیمات خاصی در آن زمینه ها نداده باشند. (۸۴)

اصرار ما در منحصر دانستن هدف دین به آخرت و خدا و تفکیک رسالت انبیا از سیاست و اداره دنیا برای چیست؟ شعارهای دین برای دنیا یا دین و دنیا با هم و طرز تفکر ظاهرا مترقی و معقولی که هدف از بعثت و رسالت انبیا، سلامت و سعادت زندگی انسانها و اداره صحیح دنیا بوده است یا توام با آخرت می باشد، یک سلسله زیانها و آفات و انحرافهایی به بار می آورد که نهایت آن «خسر الدنیا والآخرة» شدن است و ذیلا به بعضی از آنها اشاره می نماییم: (۸۵)

۱. تبدیل توحید به شرک: وقتی بهبود زندگی فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا، پا به پای آخرت و خدا، هدف و منظور دین قرار گرفت و مورد علاقه و عقیده شد، از آنجا که به طور کلی اهداف و معبودهای بشری منضم شده به خداوند یکتا، محسوس و مأنوس انسانها و در دسترس آنها قرار می گیرد و راحت‌تر و زودتر مورد توجه و تمایل واقع می گردند، اخلاص در دین و عبودیت خدا در محاق رفته، پس زده و فراموش می شود، و به‌دین وسیله توحید، تبدیل به شرک – با همه آثار و مظالم و مفاسد هلاکت بار آن – گردیده، دیانت و دینداری از اصالت و خاصیت می افتد.

۲. انصراف از دین و سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین در اثر ناتوانی دین و شریعت در جواب‌گویی به مسائل بی‌شمار ونوظهور علمی و انسانی و حل مشکلات دائم التزاید فردی و اجتماعی است. از آنجا مکاتب توحیدی و رسالت انبیاء و شریعت‌ها، نه برای جواب‌گویی به مسائل علمی و عملی جهان بی نهایت گسترده به‌جود آمده است، و نه به منظور درمان دردهای آدمی و مشکلات دنیایی نازل گردیده است و چنین انتظار و ادعا پشتوانه محکم و مستندی در کتاب و سنت نداشته، صرفا مخلوق آمال و افکار بشری است، وقتی مردم مؤمن، مخصوصا جوانان پرشور و امید، مواجه با ناتوانی و عجز ادیان گردند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار می شوند که به اصلاح و التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین می گردند.

۳. زیان تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت، از جمله نتایج  معکوس و تجربیات تلخ قضیه است. شواهد آن: هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی، ادغام دین و سیاست در دوره خلفای اموی، عباسی و عثمانی و دین آلت اجرایی خلفا برای تامین قدرت، ثروت و شهوت خود و بستگانشان، سفاکی و هرزگی سلاطین صفوی و در نهایت تلاشی ایران، فجایع سلسله قاجار و در نهایت از دست دادن بخشهای مهمی از خاک ایران.

۴. اسلامی که با پشتوانه قدرت و روش اکراه پیش برود، بیشتر کالای شیطان است تا دین خدا. نام اسلام هم ریشه با تسلیم است ولی نه تسلیم آمرانه و اجباری، بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه، با سلام و صفا و رضا. داعیان دروغین و کاسه های داغ تر از آش نمی دانند که چون کار دولت‌ها مقابله با دزدان و دشمنان و برهم زنندگان امنیت و نظام است، ناچار زبان تند و تلخ دارند و چماق و سرنیزه بدست می گیرند، یعنی بدترین حالت و ناصالح ترین شخصیت برای مجری و معرف دین خدا شدن! و بهترین صفت و شاخصیت برای ضایع کردن دین و راندن خلایق از خالق خودشان!

۵. دین برای دنیا و ترک دنیا برای دین دو حالت افراط و تفریط در دین هستند، در حقیقت دو روی سکه واحدی هستند که به دست بشری جاهل در ضرابخانه شیطان قالب خورده اند و قرآن شدیدا هر دو را رد می کند. یک روی سکه نقش متفکرین نزدیک‌نگر و انسان دوستان نارس را دارد که تصور کرده اند تعلیمات و تلقینات ادیان الهی برای بهبودبخشیدن به زندگی افراد و حسن اداره اجتماعات بوده است. روی دیگر سکه تصاویر زاهدهای رهبان صفت و تارک دنیاهای مرتاض مسلک را نشان می دهد.

۶. اعتقاد به اینکه پیامبران خدا صرفا خبردهندگان و تدارک کنندگان قیامت و آخرت و معرفی کنندگان خالق یکتا بوده اند و دنیا چیزی جز مزرعه و کشتزار یا میدان فعالیت و تربیت آدمی برای حیات جاودان و خدایی شدن انسان نیست، ضرورتی نیروبخش برای بقای دین و دنیا و نگاهداری انسانها در چنین روزگار سراسر رنج و ملال است. اگر زندگی امروز ما خراب یا دشوار است، چرا زندگی فردا و همیشگی‌مان خراب باشد؟!

۷. زیان سنگین تفکر دین برای دنیا: انتظار یا اعتقاد به اینکه بعثت پیامبران و تعلیمات آنها کلا یا ضمنا به خاطر اصلاح انسانها و ادره امور فردی و اجتماعی آنها در دنیاست و ادیان توحیدی علاوه بر اصول و احکام عبادی، جامع اندیشه ها و رهنمودهای لازم برای بهبود زندگی افراد و جوامع بشری هستند، باعث می شود که مومنین و علاقه مندان احساس وظیفه و نگرانی نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود و اجتماع و جامعه بشری به امید اینکه دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است، در صدد تدبیر و فعالیت و تلاش خارج از دین برنیایند، بلکه کافی خواهد بود که در انجام حدود و ظایف شرعی مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تامین گردد، بدون ان که احتیاج به کسب دانش‌ها و کنجکاوی و تفحص در مسائل و قوانین طبیعا و خلایق داشته باشند و به بسط روابط با دنیای خارج خودشان و اکتشافات و اختراعات برای چاره جویی مشکلات فزاینده زندگی و دنیا بپردازند. (۸۶)

بررسی: در این سخنرانی نکات ذیل قابل توجه است:

یک. رسالت پیامبران از جمله پیامبر اسلام در دو امر خلاصه می شود: ایمان به خدا و ایمان به آخرت.

دو. انسان نیاز ندارد که خدا یا پیامبرانش به او راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را بیاموزند. تدبیر این امور به عقل آدمی سپرده شده است.

سه. دین برای دنیا، دین برای دنیا و آخرت، و دین برای آخرت سه رویکرد کاملا مجزاست. تاثیر دین در دنیا بنا بر رویکرد سوم بهبود تبعی زندگی دنیوی است. قرآن و تعالیم اسلامی از رویکرد سوم دفاع می کند: دین برای آخرت، بدون اینکه منکر ارزش کوشش عقلی، علمی و عرفی برای ارتقای زندگی دنیوی شود. اما تدبیر دنیا کار دین نیست. پیامبران آمده اند تا زیست دنیوی انسانی در جهت ارزشهای الهی و برای دستیابی به سعادت حقیقی که در آخرت تحصیل می شود هدایت کنند، نه اینکه به انسان تدبیر دنیا، سیاست، اقتصاد، و مدیریت بیاموزند.

چهار. سیاست دینی، اقتصاد دینی، و حکومت دینی همگی از اجزای رویکردهای دین برای دنیا و دین برای دنیا و آخرت با هم است. این دو رویکرد یک سلسله زیانها و آفات و انحرافهایی به بار می آورد که نهایت آن «خسر الدنیا والآخرة» شدن است. بازرگان به هفت آفت اساسی این دو رویکرد اشاره می کند که می توان آنها را به تخریب دین و تخریب دنیا خلاصه کرد: تخریب دین یعنی دور شدن از تعالیم توحیدی و تخریب دنیا یعنی نپرداختن به علوم بشری اعم از علوم تجربی و انسانی واجتماعی و اکتفا به علوم دینی که هرگز برای تدبیر دنیا طراحی نشده اند.

پنج. در این صورت دیگر نمی توان از دین انتظار ارائه اصول کلی سیاست و اقتصاد را داشت. آن‌چنان که بازرگان در این اثر بر خلاف آثار قبلی از این ادعا دست برداشته است.

جمع بندی بخش دوم

 الف. مهدی بازرگان در تمام طول زندگی به این اصول در نسبت دین و سیاست پابند بود و هرگز در آنها تجدید نظر نکرد:

اول. حکومت بر مردم کار نمایندگان مردم با تحصیل رضایت ایشان است. او همواره مدافع حکومت دموکراتیک بود.

دوم. استبداد در تمام ابعاد آن از جمله استبداد دینی مضر است.

سوم. وظیفه روحانیون زمامداری و تعیین مقامات سیاسی نیست. حکومت اسلامی به معنای حکومت روحانیون یا ولایت فقیه قابل پذیرش نیست.

ب. تفکر بازرگان در این محورها بتدریج پس از تجربه جمهوری اسلامی دچار تحول شد:

یک. بازرگان تا اواخر دهه شصت معتقد بود رسالت و امامت مشتمل بر سیاست و حکومت است، لذا در قرآن و اسلام دنبال استخراج مبانی سیاست و حکومت بود.

دو. او حداقل تا اواسط دهه شصت معتقد بود اسلام اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین می کند، ولی وارد جزئیات نمی شود. اسلام باید بر سیاست و حکومت سیطره داشته باشد، اما سیاست و حکومت مجاز به دخالت در امور دینی نیستند. او در اثر اخیرش از این ادعا دست برداشت.

سه. بازرگان حداقل تا اواخر دهه شصت از حکومت دموکراتیک اسلامی ملی حمایت می کرد. اما در اثر اخیرش این امر را به کناری نهاد.

چهار. بازرگان قبل از انقلاب فقها را عملا به دخالت در امور سیاسی و نظرا به تدوین احکام فقهی سیاست و اقتصاد و مدیریت تشویق می کرد. در دهه شصت همچنان به تجدید نظر در فتاوا در مباحث اجتماعی تشویق می کرد، اما در اثر اخیرش هر دو امر را به کناری نهاد.

پنج. بازرگان حداقل تا اواسط دهه شصت به «نظارت عالیه هیأت عالی روحانی منتخب برای رفع اختلافات مابین ملت و حکومت و مابین مقامات مختلف دولت بر اساس قرآن و سنت و عقل با حق وتو و نسخ قوانین مصوب مجلس» معتقد بود، از چنین حق نظارتی در اثر اخیر وی خبری نیست.

شش. تلقی بازرگان از سیاست قبل از انقلاب انتزاعی و بسیط بود. بعد از تجربه جمهوری اسلامی به تدریج از این تلقی فاصله گرفت و به پیچیدگی های سیاست و تفاوت آن با دین بیشتر واقف شد. این وقوف در اثر اخیرش به اوج می رسد.

هفت. بازرگان از سال ۱۳۶۴ به دو نکته مهم واقف می شود: یکی اینکه پیامبران نیامده اند که امور دنیوی که عقل بشری به آنها می رسد به ما تعلیم دهند. تعلیم اصلی پیامبران ایمان به خدا و آخرت است. دیگر اینکه اقتصاد و سیاست از جمله اهداف بعثت نبوده است. این دو نکته در اثر اخیر بازرگان به اوج خود می رسد.

هشت. از اواخر دهه شصت بازرگان متوجه این نکته می شود که احکام معاملات فقهی یا همان اجتماعیات تعالیم اسلامی «جهت تدارك و تطبيق با محيط و شرايط زندگي آخرت» است و نه برای اداره دنیا. این نکته در اثر اخیر بازرگان به اوج خود می رسد.

نُه. آشنایی غیرمستقیم با کتاب «الاسلام واصول الحکم» علی عبدالرازق (جدایی سیاستمداری از پیامبری) در اواخر دهه شصت در به کنار نهادن تلقی دین برای دنیا و آخرت و نقد جدی دین برای دنیا بی تاثیر نبوده است. بازرگان در اثر اخیر خود دربست از رویکرد دین برای آخرت دفاع می کند، او تاثیر دین در بهبود زندگی دنیوی را تبعی می شمارد.

ده. بازرگان دین برای دنیا (و دین برای دنیا و آخرت) «خسر الدنیا والآخرة» تعبیر می کند، یعنی به تخریب دین و دنیا منجر می شود.

یازده. بازرگان تا اواخر دهه شصت به این گزاره قائل بود: حکومت و سیاست از اصول دینی مورد پذیرش اکثریت جامعه باید تبعیت کند، یعنی نوعی رقیق از سیاست دینی، قانون دینی و حکومت دموکراتیک دینی. او در اثر آخرش «خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء» به جدایی نهاد دین از دولت و سکولاریسم رسید.

بازرگان در تمام عمر خود قبل از انقلاب و بعد از آن صادقانه از موضع دینی فعالیت سیاسی کرد، اما در دو سال آخر عمرش به این نتیجه درخشان رسید که سیاست جزء اهداف بعثت نبوده است. پیامبران هدفی جز خدا و آخرت نداشته اند، و این یعنی نفی سیاست دینی و حکومت دینی به هر معنایی. باید به شجاعت و صداقت بازرگان آفرین گفت. بسیاری از پیروان بازرگان هنوز این تحول شگرف در مقتدای خود را باور نکرده اند. (۸۷)

بخش سوم. مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان

بخش‌های اول و دوم این گفتار مقدمه برای بخش سوم یعنی مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان بود. این سلسله گفتارها به تحلیل انتقادی آراء سیاسی آقای طباطبایی اختصاص دارد. درباره وجوه اشتراک آقای طباطبایی با مهندس بازرگان در گفتار قبلی اشاره کردم: «آقای سید محمدحسین طباطبایی متولد ۱۲۸۱ است و مهندس مهدی بازرگان متولد ۱۲۸۶. هر دو اصالتا تبریزی و ترک بوده اند. طباطبایی تحصیل‌کرده حوزه نجف و اهل فلسفه و علوم دینی بوده است و بازرگان تحصیل‌کرده مهندسی ترمودینامیک در فرانسه. علیرغم حوزه متفاوت تحصیلی و علمی، هر دو حیات مؤمنانه و درد دین داشته اند، اخلاقی زیسته اند، به قرآن عنایت خاص داشته اند، تعالیم اجتماعی اسلام را مورد توجه ویژه قرار داده اند، اگرچه از تلقی خاصی از حکومت اسلامی دفاع کرده اند، هیچکدام به ولایت فقیه باور نداشته اند، هر دو به آقای شریعتمداری نزدیک‌تر بوده اند تا آقای خمینی، هر دو منتقد جمهوری اسلامی و مشی سیاسی و دینی آقای خمینی بوده اند، طباطبایی از ابتدا و بازرگان حداقل بعد از همکاری به عنوان دولت موقت. می توان به این شباهتها افزود. هر دو اهل صداقت و یک‌رنگی بوده اند. و هر دو چه در رویکرد دینی چه در رویکرد سیاسی اجتماعی مستقل از آقای خمینی بوده اند. روابط دوستی این دو شخصیت بزرگ ایران معاصر حداقل به دهه سی برمی گردد.» (۸۸) این بخش شامل چهار بحث به شرح زیر است: بازرگان متقدم و متأخر، ادامه یا تجدید نظر در مواضع گذشته؟ نقد دین شناسی و اندیشه سیاسی بازرگان، و مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان.

بحث نهم. بازرگان متقدم و متأخر

میراث کتبی و شفاهی آقای طباطبایی یک نظریه سیاسی را از اول تا آخر بیشتر نشان نمی دهد. حکومت اسلامی یا انسانی منهای ولایت فقیه با زمامداری منتخب مردم که با مشورت ایشان و رعایت مصلحت آنها با اقتدا به سنت و سیره پیامبر جامعه را اداره می کند. اکثر قریب به اتفاق آراء سیاسی ایشان قبل از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ابراز شده است.

در میراث نظری و عملی مهندس بازرگان دو نظریه دین شناسی و به تبع آن دو نظریه سیاسی به چشم می خورد، که از آن به بازرگان متقدم و بازرگان متاخر یاد می کنم. مراد از بازرگان متقدم تا اواخر دهه شصت است. البته از اواسط دهه شصت (دقیقا از سال ۱۳۶۴ در «ناگفته های بعثت») نشانه های گذار به تفکر متأخر قابل مشاهده است. از اوایل دهه هفتاد با بازرگان متاخر مواجه هستیم. تفاوت این دو بازرگان در دین شناسی است. بازرگان در تمام زندگی خود منهای حدود چهار سال آخر به «دین برای دنیا و آخرت توأما» قائل بود، در حالی که نظر نهایی او «دین برای آخرت» بود یا همان « آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» یا عنوان اولیه و اصلی کتابش « آخرت و خدا تنها برنامه بعثت انبیاء». با این توضیح لازم که ایمان به خدا و آخرت لامحاله تاثیرش را در بهبود زندگی دنیوی مؤمن می گذارد، اما تدبیر دنیا هدف اصلی دین نیست، نتیجه تبعی آن است.

بر این مبنا بازرگان متقدم خطوط اصلی سیاست و اقتصاد و مدیریت را در اسلام و خصوصا قرآن می جوید، رابطه دین و سیاست را یک‌طرفه می داند، دین باید غالب بر سیاست باشد، نه برعکس. حکومت اسلامی البته دموکراتیک بهترین نوع حکومت برای مسلمانان است. جزئیات سیاسی و اقتصادی البته کار دین نیست. بازرگان متاخر دیگر از دین انتظار تعیین خطوط کلی سیاست و اقتصاد ندارد. کارویژه دین بالاتر از اینهاست، چیزی که عقل و تجربه بشری توان دستیابی به آن را دارد کار دین نیست. دین نیامده به ما سیاست و اقتصاد و پزشکی و کشاورزی بیاموزد. واضح است که بازرگان متاخر مدافع حکومتی دموکراتیک اسلامی یا احکام شرع برخاسته از اجتهاد با رعایت شرایط زمان و مکان به مثابه قانون نیست. البته او همچنان در جامعه مدنی به عنوان شهروند از حکومت دموکراتیک و قاعدتا سکولار دفاع می کند و به تکالیف شرعی خود به عنوان مؤمن عامل پای‌بند است. (۸۹)

بحث دهم. ادامه یا تجدید نظر در مواضع گذشته؟

این بحث شما یک مقدمه و سه قسمت به شرح ذیل است: مخالفان تجدید نظر بازرگان، موافق تجدید نظر بازرگان، خود بازرگان چه می گوید؟

در انتهای «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» دیدگاهها و انتقادات نُه نفر از صاحب‌نظران و نیز پاسخ نهایی و کلی مهندس بازرگان به نقدهای مطرح شده درج گردیده است. (۹۰) تنها یک نفر از این افراد قائل است تجدیدنظری صورت نگرفته است. محمد بسته نگار: به دنبال سخنرانی آقای مهندس بازرگان در عید مبعث سال ۱۳۷۱ در جلسه انجمن اسلامی مهندسین جنجالی در اطراف آن راه افتاده و این طور وانمود شده که این بیانات بر خلاف افکار گذشته ایشان است. لازم دیدم به عرض برسانم که مطالب ایرادشده مغایرتی با افکار گذشته ایشان ندارد و اگر انتقادی در این زمینه باشد، بیشتر جنبه شکلی دارد تا محتوایی. (۹۱) هشت نفر دیگر به شکل غیرصریح بر این باورند که تجدیدنظر صورت گرفته است. هفت نفر با نظر ابراز شده در سخنرانی مخالفت کرده اند، یک نفر هم از آن حمایت کرده است. (۹۲)

الف. مخالفان تجدید نظر بازرگان: برای به روز بودن بحث نظر کنونی فرزند ارشد و نزدیکترین یاران سیاسی او را نقل می کنم.

عبدالعلی بازرگان: «همچون اکثریت قاطع دوستان قدیم نهضت یا انجمن اسلامی مهندسین که با سیر سخنان و نوشته های ایشان آشنا بودند، احساس نکردم سخنرانی « آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» تجدید نظری در آنچه در سالیان پیش گفته بودند می‌باشد، جز آنکه به دلیل انحراف حاکمان جمهوری اسلامی از مبانی کتاب و سنت و محور قرار دادن قدرت سیاسی با تعطیل اصل آزادی و حاکمیت ملی، مرحوم پدر روی دو اصل بنیادین خدا و آخرت تاکید ویژه کردند.» (۹۳)

حسن یوسفی اشکوری: «از همان زمان تا کنون چنین پنداشته ام که سخنرانی/نوشتار ایشان چنان دچار تناقضات و ابهاماتی است که پاسخ قاطع به این پرسش که او در واقع تجدیدنظر کرده یا نه دشوار است. در متن مقاله (۲۴) هم به این تناقض ها و ابهام ها اشاره کرده و روی آن ها انگشت نهاده ام. اما با این همه، هرچند که در متن به این پرسش پاسخ نداده و فقط ان‌قلت‌ها را ذکر کرده ام، ولی اگر تأکید های بازرگان را در همین نوشتار و نیز در پاسخ شفاهی به انتقادها در همان جلسات انجمن اسلامی مهندسین به‌علاوه یک عمر فعالیت های دینی، اجتماعی و سیاسی او کنار هم بگذاریم، این جمع بندی به صواب نزدیکتر است که او در نقش دین و اسلام تجدیدنظر نکرده است. او به گمانم بیشتر در واکنش به وضعیت نقش اسلام در جمهوری اسلامی و مدعیات مطرح و رایج واکنش نشان داده است. در واقع تصریحات بازرگان در نوشته و در زندگی اش «محکم» است و بقیه مطالب «متشابه». برخی از افراد (مؤثرتر از همه عبدالکریم سروش) به بخش متشابهات و ابهامات سخنرانی/نوشتار بازرگان دامن زدند تا بگویند مهندس بازرگان هم مانند ما فکر می کرده و یا مدعی شوند که وقتی چون فردی چون مهندس بازرگان چنین نتیجه گیری کرده پس یک تحول مهم در جریان اصلاح دینی رخ داده است.» (۹۵)

محمد توسلی: «اصرار بر اینکه رسالت انبیاء انحصارا بر دو مقوله آخرت و خدا متمرکز بوده است با محتوای تعالیم انبیاء سازگار نیست. این نظریه با نظریات قبلی جنابعالی سازگار نیست.* ارائه این نظریه که آخرت و خدا تنها برنامه بعثت انبیاء بوده است به طور طبیعی نظریه طرفداران لائیک را تأیید می کند. یعنی همان جمع بندی مسیحیان بعد از رویدادهای کلیسا در قرون وسطی و جدا کردن مطلق پرونده دین از زندگی اجتماعی.» *پاورقی بازرگان: قبلا هم بنده نظر دیگری نداشتم و خلاف این چیزی نگفته ام، جز آن که این اندازه توجه به درجه انحراف افکار نداشتم. تجربه انقلاب و مطالعات تدبری در قرآن اهمیت موضوع را برایم روشن تر کرد.» (۹۶) «سخنران اصلی سومین مراسم حسینیه ارشاد دکتر عبدالکریم سروش بود که در سخنرانی خود با توجه به یکی از آخرین آثار مهندس بازرگان با عنوان آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء چنین جمع بندی کردند که مهندس بازرگان به نوعی از آثار گذشته خود عبور کرده و هدف نهایی بعثت پیامبر (ص) را پرداختن به آخرت دانسته بود. البته بسیاری از صاحب نظران و آشنایان مهندس بازرگان که چنین برداشتی را خلاف نظرها، اندیشه ها و باورهای آن مرحوم می دانستند، سخنان دکتر سروش را مورد انتقاد قرار دادند.» (۹۷)

ب. موافق تجدید نظر بازرگان: عبدالکریم سروش به اختصار در نظرخواهی اولیه از این سخنرانی حمایت می کند. (۹۸) وی در مجلس ترحیم بازرگان در حسینیه ارشاد، ۶ بهمن ۱۳۷۳ به تفصیل درباره تجدید نظر بازرگان در اثر اخیرش داد سخن می دهد. چکیده ای از این سخنرانی: بازرگان به جدّ معتقد بود  که دین هم برای تامین دنیایی آباد و پیشرفته و با نظم و آگاه آمده و دینداران می توانند از دین درس دنیاداری بیاموزند. اگر حقیقتا هدف این است که ما از مسیر دین به دنیای آبادی برسیم، آیا مسیرهای دیگری برای رسیدن به دنیای آباد یا آبادتری وجود ندارد، و از همه بالاتر اگر دین را برای دین می خواهیم دنیا را برای چه می خواهیم؟ بازرگان جوان این فکر را نداشت، اما بازرگان میان‌سال این فکر برایش به جدّ مطرح بود. عموم کتابهایی هم که در در دهه چهل نوشته است، کما بیش ناظر به همین معناست. او کوشید دین را در جامه ایدئولوژی عرضه کند و بعثت و ایدئولوژی  را بنویسد. ایدئولوژی اندیشی در عرصه دین معنایش جز این نیست که اولا مکتبی مولد و مبارز  عرضه کنیم ثانیا نشان بدهیم که این مکتب همان قدر به درد دنیا می خورد که بقیه مکاتب و بلکه بهتر از آنها دنیای ما را آباد می کند.

مرحوم بازرگان ابتدا کوشیده بود تا بگوید این دین دشمن دنیا نیست، بلکه آبادگر آن است، اما وقتی که دید رقیبان بسیاری پدید آمده اند که آنها هم همین ادعا را دارند، کوشید تا اثبات کند دین از این جهت بهتر از آنهاست. مرحوم بازرگان در دوران پس از انقلاب و با نزدیک‌تر شدن به پایان عمر مسئله انتظار از دین برایش مطرح شد… در اینجا ما شکاف خیلی عمیقی بین اندیشه جدید بازرگان و اندیشه های قبلی او می بینیم…. مرحوم بازرگان در این مسئله رفته رفته به این معنا متمایل شد که اگر قصه دین قصه فقه و مقررات اجتماعی باشد و ما دین را برای این مقررات بخواهیم، در این صورت نیازی به دین نیست، چرا که مقررات اجتماعی  را به نحوی از انجا و با توافق عقلا می توان وضع کرد و بر وفق آنها عمل کرد، چنان‌که دیگران کرده اند و چندان زیان هم نکرده اند…. وی به اینجا رسید که پیامبران اولا و بالذات برای اداره امور اجتماع نیامده اند. این انتظار مهمترین انتظاری نیست که ما از انبیا داریم. حاجت اصلی ما به دین در جای دیگر است، چرا سرّ حاجت به انبیا چیز دیگری است…. بلکه صحیح تر آن است که بگوئیم کار برای آخرت مخلّ دنیا نیست.

دلیل محکم او هم این بود که دین برای دنیا فاصله چندانی ندارد با دین برای دنیاداران و دین به کام دنیاداران. … پاسخ او [به پرسش اصلی] این است: دین برای خدا و برای آخرت، و دنیا تابع آن. … از دین فقط باید دین را بخواهد. …. متدینان همانقدر باید به فکر دنیای خودشان باشند که غیرمتدینان هستند … و این انتظار عبث را از دل خود بیرون کنند که دین همه سوالات را می تواند پاسخ دهد. این نکات شاید برای کسانی که عمری در مبارزه و ترویج اندیشه دین برای دنیا گذرانده اند، فوق العاده ثقیل باشد و من می دانم که چه شکنجه ای بر ذهن مرحوم بازرگان رفته است تا این اندیشه را به این وضوح و صراحت ابراز کند. همین که همفکران او  – که هیچ‌وقت به عمق فکر او نرسیدند – نتوانستند تا اینجا با او همراهی کنند، نشان می دهد که برداشتن این گام چقدر مشکل بوده است، و ورود به این مرحله چه شجاعت روحی و چه دلیری عقلانی می خواهد.

بنده یک نکته قابل توجه در کار اخیر مرحوم بازرگان می بینم و آن اینکه ایشان جواب این سوال [انتظار از دین] را از درون دین می جوید، یعنی می خواهد با آیات و روایاتی که داریم نشان بدهد که آبادانی دنیا را از دین نباید انتظار داشت. این شیوه ممکن است برای متدینان دل انگیزتر وقابل قبول‌تر باشد و در بادی امر به نظر می رسد که بهترین راه برای تعیین انتظارات بشر از دین همین است که از خود دین بپرسیم که برای رفع کدام حاجات و درمان کدام دردها آمده است و پیامبران و داعیان دینی برای کار خود چه اهداف و مقاصدی را معین و معرفی نموده اند، اما واقع آن است که این شیوه وافی به مقصود نیست، چرا که اولا فهم متون دینی خود در گرو تعیین و تحدید انتظارات ما از دین است و نه برعکس…. ثانیا سخن بر سر صدق و کذب دعاوی دین  است، به ویژه هنگامی که فرد از بیرون در دین نظر کند و در مقامی باشد که هنوز به دینی از ادیان اعتقاد و التزام نوردیده است….

روشنفکری دینی ما تا کنون در پی آن بوده است که دین را به کار دنیا بزند و یا در خور دنیا در آورد، باید از این پس در پی بیرون آوردن دین از چنگال دنیا و دنیاداران باشد. اثبات دین یا انسانی بودن آن امری است و اثبات دنیوی بودن آن – در عرض مکاتبی چون مارکسیسم و در قیاس با آنها – امری دیگر است. بازرگان که خود روزگاری مفتون ایدئولوژی اندیشی دینی بود، با مرگ خود بر آن فکر مهر خاتمت زد. مرگ او مرگ آن اندیشه است. برای همین است که عرض می کنم مرحوم بازرگان به اسم بازرگان بود نه به صفت. او بر خلاف سیاستمداران و دین فروشان، هیچگاه با دین تجارت نکرد. او هیچگاه دین را برای دنیای خود نخواست، اما گمان می برد که دین برای دنیاست. و همین که دانست که چنین نیست، بر ان اندیشه هم رقم بطلان زد. این مسیر بازرگان بود از روزی که حرکت را شروع کرد تا روزی که که یار به یاران رسیده و راه به پایان.» (۹۹)

ج. خود بازرگان چه می گوید؟ بازرگان در پاسخ به پرسشهای پیرامون سخنرانی، تجدید نظر در آرای خود را رد کرده و می گوید «در سال ۱۳۶۴ در سخنرانی ناگفته های بعثت گفته بودم که حکومت و اقتصاد و این قبیل مسائل جزء گفته های انبیاء نیست.» (۱۰۰) آیا بازرگان در سخنرانی و نوشته های باقیمانده تا آخر عمرش چیزی خلاف محتوای این کتاب ابراز کرده است؟

وی برای آخرین بار در عید مبعث سخنرانی می کند: «بعثت و آزادی» (۱۰ دی ۱۳۷۳) بیست روز قبل از وفات در انجمن اسلامی مهندسین. متن این سخنرانی در جلد هفدهم مجموعه آثار وی در دسترس است. (۱۰۱) چنین گفته است: «آیا دینی که انبیاء آورده اند وارد سیاست و حکومت و مسائل اقتصادی و امثال آن می شود یا نه؟! و اگر وارد سیاست می شود، مسئله استقلال دین و سیاست یا ادغام دین و سیاست چه می شود؟ از یک نظر دین و خدا و پیغمبران به هیچ وجه من الوجوه وارد سیاست نمی شوند و برنامه انبیاء همان‌طور که در سخنرانی قبل مطرح شد اول از همه برای آخرت است و بعد خدا، آخرت و خدا هم کاری به حکومت و امور زندگی ندارد. نه اینکه بگویم به آن نپردازیم، بلکه می گویم این بخش به جای خود محفوظ.

ولی از نظر دیگر اصلا بعثت و ماموریت انبیاء چیزی جز یک عمل سیاسی نیست و در واقع برای درافتادن با حکومتها و قدرتهای سیاسی است. اگر سیاست را به معنایی که در جامعه شناسی تفسیر می کنند، یعنی به معنای احراز قدرت و دعوا بر سر قدرت بگیریم، اصلا دین چیزی جز سیاست نیست و از همان اول دعوای پیغمبران بر سر قدرت سلاطین و ملوک و امرا و حکام و اربابهای به عنوان مهمترین مانع رسیدن انسانها به خدا و آخرت بوده است…. گفتن لا اله الا الله بزرگترین شعار سیاسی و حکومتی استبدادی اینکه نقش تمام حکومتها را تعیین می کند و در واقع تاریخ بعثت انبیاء تاریخ مقابله و منازعه با سیاست و قدرت است. (۱۰۲)

از نظر بعثت و ماموریت و انجام وظیفه، به لحاظ سیاسی و سیاست هم، دستور بر آزادی و دموکراسی و حکومت مردم بر مردم است. چرا؟ برای اینکه خدا می خواهد بندگانش زیر انقیاد و دستور هیچ کس نروند و خودشان خودشان را اداره کنند. اگر دموکراسی را به این معنی بگیریم، یعنی حکومت مردم بر مردم، این همان چیزی است که قرآن می گوید و در رسالت و بعثت انبیاء هم مطرح بوده است. (۱۰۳)

مرحوم بازرگان در اواخر دی ماه ۱۳۷۳ و چند روز پیش از عزیمت به خارج برای مداوا متنی را به کیهان هوایی فرستاد. (۱۰۴) «به من نسبت داده اید که با تشکیل حکومت اسلامی مخالفم …. از هیچ جای گفتارها و نوشتارها یا پندارها و کردارهای این بنده حقیر برنمی آید که با تشکیل حکومت اسلامی مخالف بوده یا مخالفت ورزیده باشم. بلی با آن حکومت اسلامی مخالفم که خواسته باشد به نام اسلام و به خیال اسلام در داخل و خارج تحمیل اسلام نماید و خود را موظف و مسئول دین و ایمان مردم و اجرای احکام اسلام در ایران و دنیا بداند والا حاکمانی که در اداره امور ملت و کشور خود در اجرای قوانین و حقوق و حدودها و در قضاوت و عدالت، خدا و دین او را منظر نظر و علم داشته باشند مورد آرزو و علاقه یا اعتقاد و اعلام همیشگی ام بوده است …. نظام و دولتی را که به خاطر منافع و مقام بر اریکه قدرت ننشسته باشد و مرام و اعمالش بر معیار حق و قانون و عدالت و با رعایت آزادی و مردمسالاری باشد، نه تنها مومنین و متدینین مبارز ملی و انقلابی آن را قبول دارند و خواهان و پشتیبان آنند، بلکه غیرمتدین عامل به فرائض و ملیون آزاداندیش بی‌طرف نیز اگاهانه و علاقه مندانه به آن رای داده اند و مدافعش به حساب می آیند.

تز جدایی دین از ایدئولوژی و منع دین از نزدیک شدن به حوزه دستورات اجرایی … به من نسبت داده اید و از خود نپرسیده اید که چگونه ممکن است کسی که در سالهای قبل از دهه چهل در زمانی که داعیان حکومت اسلامی امروز سر و کار با ایدئولوژی و مبارزات سیاسی نداشتند، در زندان شاه کتاب بعثت و ایدئولوژی را نوشته و نشان داده است که در برابر همه فلسفه های اجتماعی و مکاتب سیاسی و غربی می توان از اسلام و از برنامه بعثت پیامبران ایدئولوژی جامعه و مستقل برای اجتماع و حکومت خودمان استخراج کرد و کسی که به عنوان وظیفه دینی بیش از نصف عمر خود را در مبارزه علیه استبداد و استیلای خارجی گذرانیده و برای حاکمیت قانون و ملت فعالیت کرده است، حالا طرفدار تز جدایی دین از ایدئولوژی و منع دین از نزدیک شدن به حوزه دستورات اجرایی شده باشد؟ …

گمان می کنم در سال ۱۳۳۵ بود که در یک سخنرانی به دعوت کانون نشر معارف اسلامی مشهد درباره حکومت اسلامی از دریچه دینی و اجرایی ایراد کردم که تازگی داشت و مورد استقبال استاد شریعتی و جوانان کانون قرار گرفت. آنچه باید اضافه کنم این است که ایدئولوژی می تواند اصول و اهداف یا چارچوب خود را از دین بگیرد ولی دین و ایدئولوژی دو مقوله جدا از یکدیگرند. ادیان توحیدی الهام شده از طرف خالق عزیز حکیم قطعا نظر و اثر در شئون دنیایی و انسانی دارند، ولی از افق دیگر و برای منظوری غیر جوابگویی و حل مسائل  و مشکلات شده است. بعثت و ماموریت پیامبران و موضوعاتی بوده است خیلی خیلی بزرگتر و بالاتر از آنچه ششدانگ ذهن و اشتغالات بشر را جذب خود کرده و به کلی از دسترس و درک دانش و آزمایش اوست یعنی آخرت و خدا!

بنابراین نباید انتظار داشت که اسلام (یا مسیحیت و یهودیت) برای ما اساسنامه و آئین نامه ها یا قوانین شسته رفته کامل درباره ایدئولوژی، حکومت، اقتصاد، علوم و فنون، پزشکی و بهداشت به دستمان داده باشند یا بدهند. همچنان‌که آشپزی ، خیاطی، معماری و سایر فنون زندگی و علوم و اکتشافات را نیز تعلیم نداده اند. ولی بالعکس ما می توانیم و اگر خداپرست و خدادوستیم باید در تدوین ایدئولوژیکی، سیستم حکومت، قوانین اقتصاد و در کلیه فعالیتها و خواسته ها طوری حرکت وعمل کنیم و تدوین اصول و فروع نمائیم که اولا بر طبق کتاب و سنت به سوی خدا و در جهت تکامل و تقرب باشد، ثانیا مباینت و مخالفت با رهنمودهای دین و حدود و احکام شریعت نداشته باشد. اگر چنین کردیم می توانیم اسم آنرا ایدئولوژی اسلامی، حکومت اسلامی، یا اقتصاد اسلامی و غیر آنها بگذاریم. متوجه هم باشیم که چنین دستاوردها اگرچه نام اسلام یا خدا و دین ورزی روی آنها گذاشته شده باشد، مانند کتاب خدا و آئین انبیاء ازلی و لایتغیر نیستند، زیرا ناشی از بشر و ناظر بر بشر بوده قهرا مشمول تحول و تکامل بر حسب شرایط متغیر روزگارند.» (۱۰۵)

جمع بندی بحث دهم

یک. بازرگان در کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» در محوری هایی که در جمع بندی بخش دوم گذشت در مقایسه با آثار سابقش دچار تحول شده است. یعنی بازرگان در دین شناسی و اندیشه سیاسی به بازرگان متقدم و متاخر تقسیم می شود.

دو. بازرگان بعد از  سخنرانی مذکور حداقل در دو اثر («بعثت و آزادی» و یادداشت کیهان هوایی، هر دو دی ۱۳۷۳) مطالبی دو پهلو بر زبان رانده است، ظاهر آن عدم تجدیدنظر است. هر چند تفسیر آن به تجدید نظر نیز ممکن است، با این توجیه که بازرگان در یادداشت اخیر در مقام جدل است.

سه. پیروان بازرگان علی الاغلب مایل به دیدگاه عدم تجدیدنظر هستند. این رویکرد با موضع ایشان به عنوان فعال سیاسی قابل فهم است. اما این تفسیرِ بیطرفانه متن نیست.

چهار. حتی اگر ظاهر مطالب دی ۱۳۷۳ بازرگان را پیام اصلی و نهایی او بدانیم، و او را فردی تصور کنیم که سازگار سخن نگفته است، دلالت کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» – مستقل از نویسنده – به قوّت خود باقی است.

بحث یازدهم. نقد دین شناسی و اندیشه سیاسی بازرگان

این بحث شامل دو قسمت است: اهم نقاط قوت بازرگان در زندگی علمی و عملی، و اهم نقاط ضعف آراء بازرگان در دو حوزه دین شناسی و اندیشه سیاسی.

الف. اهم نقاط قوت بازرگان در زندگی علمی و عملی

۱. بازرگان مسلمانی متدین و انسانی اخلاقی بود. از او می توان به «عبد صالح» خداوند یاد کرد.

۲. قرآن کریم را به عنوان کلام الله مجید از ته دل باور داشت و با آن شدیدا مأنوس بود. تحقیقاتش درباره تاریخ نزول آیات و سیر تحول قرآن بسیار باارزش است. (۱۰۶)

۳. بازرگان دانشمند علوم تجربی بود، پیش‌کسوت علم ترمودینامیک در ایران، استاد دانشگاه، نخستین دانشیار دانشگاه تهران، و شش سال رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود.

۴. بازرگان در زمینه «سازگاری علم و دین»، خصوصا اسلام و علم از پیش کسوتان این حوزه در ایران است. (۱۰۷)

۵. او از دهه سی تا هفتاد (به مدت چهار دهه) یکی از سه نواندیش دینی تراز اول ایران بوده است.

۶. فعالیتهای خالصانه او برای دموکراسی، آزادی و استقلال ایران که منجر به سالها زندان قبل از انقلاب و بیش از دو دهه محدودیت بعد از انقلاب است فراموش نشدنی است. (۱۰۸)

۷. بازرگان حق بزرگی بر تشکلهای اسلامی خصوصا انجمن‌های اسلامی دانشجویان، مهندسین، پزشکان و …. دارد.

۸. او در بنیانگذاری نهضت آزادی ایران (همراه با دکتر یدالله سحابی و آقای سید محمود طالقانی) و دبیرکلی نهضت در تحزب سیاسی در ایران نقش داشته است. (۱۰۹)

۹. خدمات او در دوران نخست وزیری دولت موقت پس از انقلاب خصوصا در تلطیف خشونتها شایسته سپاس است.

ب. اهم نقاط ضعف آراء بازرگان در دو حوزه دین شناسی و اندیشه سیاسی

اول. ضعف هرمنوتیک در تفسیر متنی: بازرگان در سراسر زندگیش صادقانه کوشید دین شناسی و سیاست ورزی خود را از قرآن استخراج کند. نظر نهایی او هم از «ناگفته های بعثت» در نهایت تفسیر دیگری از متن قرآن بود. او نه از «مباحث الفاظ علم اصول فقه» که شیوه سنتی فهم کتاب و سنت در جهان اسلام است، اطلاع داشت، نه از هرمنوتیک مدرن که شیوه فهم متن از جمله متون دینی است با خبر بود، لذا با فهم عرفی و غیر عالمانه از آیات قرآن در دوره ای طولانی «دین برای دنیا و آخرت» شامل سیاست و حکومت استخراج کرد، و در دوره کوتاه متاخر «دین بالاصاله برای آخرت و بالتبع برای دنیا» را استخراج کرد. هر چند نتیجه متاخر درست است، اما راه وصول به آن قابل مناقشه است. اینکه دین برای چیست یکی از ادله اش کتاب و سنت است، نه تنها دلیلش. دلیل اصلی عقلی است.

دوم. ضعف فلسفی: او نه فلسفه تحصیل کرده بود، نه به فلسفه خوشبین بود، حتی اگر فلسفه را مطالعه هم کرده بود، آن را هضم نکرده بود و به مبانی آن اشراف نداشت. فلسفه اعم از متافیزیک، فلسفه دین، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق است. انتظار از دین از مباحث فلسفه دین است. بدون اطلاع از مباحث فلسفه دین در این زمینه نمی توان رای شایسته ای داشت.

سوم. ضعف علم سیاست و فلسفه سیاسی: مهندس بازرگان فلسفه سیاسی و علم سیاست تحصیل نکرده بود. اما مطالعه کرده بود. از تاریخ سیاسی در دوران اسلامی و نیز غرب اطلاعاتی داشت. اظهارنظرهای او در نسبت دین و سیاست چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب تا اواسط دهه شصت دلالت بر هضم اصول علم سیاست نمی کند. او سیاستمداری سختکوش و خالص بود، اما دیدگاهش در نسبت دین و سیاست در دوران طولانی متقدم پخته نیست. البته در مقایسه با آقای خمینی بسیار آگاه‌تر از سیاست مدرن و فلسفه سیاسی بوده است.

چهارم. در اینکه هدف اصلی بعثت انبیاء خدا و آخرت است، تردیدی نیست، اما اینکه دلیل آن این بوده که رسالت انبیاء به اموری تعلق می گرفته که «عقل بشر نادان، ناتوان و عاجز از درک آنها بوده است» قابل بحث است. اصل امور اعتقادی یعنی وجود مبدء، معاد، نبوت، و عالم غیب قابل ادراک عقلی است. ادله فلسفی و کلام عقلی اقامه شده بر ان امور بهترین شاهد این مدعاست. انبیاء در این زمینه سه کار کرده اند: اول) ارشاد به حکم عقل، دوم) ارائه جزئیات این امور و نکاتی که درک دقیق مبدء و معاد را میسر می سازد. سوم) تنبه به انسان دنیازده اسیر شهوات عملی برای رفع موانع ادراکی.

بحث دوازدهم. مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان

پرسش این بحث این است: آقای طباطبایی به ترتیب با بازرگان متقدم و بازرگان متاخر چه نسبتی دارد؟ این بحث شامل سه امر به شرح زیر است: اهم شباهتهای آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متقدم، اهم تفاوتهای نظری و عملی آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متقدم، و مقایسه آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متأخر.

الف. اهم شباهتهای آقای طباطبایی و مهندس «بازرگان متقدم»

مطابق تحقیق انجام شده آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متقدم در این امور اشتراک نظر دارند:

یک. دین و خصوصا اسلام برای دنیا و آخرت توأمان یعنی رفع حاجات دنیوی و اخروی انسان است، البته دنیای مؤمن در خدمت آخرت اوست.

دو. اسلام حاوی دائمی احکام فردی و اجتماعی و البته برخی احکام متغیر است.

سه. احکام ثابت دینی از جمله احکام اجتماعی اسلام همواره لازم الاجراست و هیچ قدرت سیاسی با هیچ مصلحت سنجی حق تغییر، توقف یا نسخ آنها را ندارد.

چهار. اجرای احکام اجتماعی اسلامی و احکام متغیر به عهده حکومت اسلامی است.

پنج. حکومت اسلامی منتخب مردم است و با تاسی به روش رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) پیش می رود. به تعبیر آقای طباطبایی حکومت اسلامی انسانی است، و به تعبیر مهندس بازرگان حکومت دموکراتیک اسلامی است. هیچیک با روش فقهی به ضرورت وجود حکومت اسلامی استدلال نکرده اند.

شش. شکل حکومت به شرایط زمان و مکان بستگی دارد.

هفت. رئیس حکومت اسلامیِ منتخب مردم لزوما فقیه نیست. از ادله دینی یا عقلی «ولایت سیاسی فقیه» بدست نمی آید.

هشت. اگر چه در جامعه اسلامی اصول سیاست یا اقتصاد متخذ از کتاب و سنت خصوصا تعالیم قرآنی است، اما جزئیات سیاست و اقتصاد و مدیریت و اداره جامعه کار دین نیست.

نُه. مراجع و روحانیت حق نصب مقامات سیاسی را ندارند.

ده. هیچیک به مشی و روش آقای خمینی نظر مساعدی نداشته اند. آقای طباطبایی سلوک فرهنگی مستقلی داشته و تفاوت سلوک اجتماعی سیاسی مهندس بازرگان با سلوک اجتماعی سیاسی آقای خمینی خصوصا از حوالی سال ۵۸ بیشتر می شود.

ب. اهم تفاوتهای نظری و عملی آقای طباطبایی و مهندس «بازرگان متقدم»

اهم موارد تفاوت نظر و عمل آقای طباطبایی ومهندس بازرگان متقدم به این قرار است:

اولا بازرگان به نظارت هیأت عالی روحانی منتخب با حق وتو و نسخ قوانین در موارد اختلاف حاکمیت و مردم و درون حاکمیت قائل بوده است، چنین حق نظارتی در آثار آقای طباطبایی برای فقها و روحانیون مشاهده نمی شود.

ثانیا بازرگان به دموکراسی اعتقاد تمام عیاری داشته است. آقای طباطبایی اگرچه به منتخب بودن رئیس حکومت و لزوم مشورت قائل بوده، اما نشانی به پذیرش دموکراسی به میزان بازرگان در کارهای او دیده نمی شود. بلکه انتقاد هم داشته است.

ثالثا بازرگان حداقل سه دهه قبل از انقلاب روحانیون، مراجع و فقها را به فعالیت سیاسی تشویق می کرد. آقای طباطبایی خود علی الاغلب فعالیت سیاسی نداشت و حوزویون یا دانشگاهی‌ها را هم به فعالیت سیاسی تشویق نمی کرد.

رابعا آقای طباطبایی در طول زندگیش فعالیت سیاسی برجسته ای نداشته است، ایشان عملا عالم غیرسیاسی بوده است. در حالی که در زندگی مهندس بازرگان غالبا فعالیت سیاسی بر حرفه مهندسی و بر روشنفکری مذهبی غلبه داشته است. او عضو موسس و دبیرکل یک حزب سیاسی اسلامی بوده است: نهضت آزادی ایران. بعد از انقلاب نخست وزیر دولت موقت، و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی بوده است. به خاطر فعالیت سیاسیش قبل از انقلاب سالها زندان رفته است، به دلیل اختلاف نظر سیاسی با جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری و دوره دوم مجلس شورای اسلامی به بعد رد صلاحیت شده و خودش و حزبش مشمول محدودیتهای غیرقانونی عدیده شده اند.

خامسا نظر آقای طباطبایی از ابتدا نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی نامساعد بود. مهندس بازرگان حداقل از نیمه سال  ۱۳۵۷ تا حوالی پائیز ۱۳۵۸ با آقای خمینی و جمهوری اسلامی همکاری تراز اول داشته است، هرچند به تدریج به نظری مشابه آقای طباطبایی می رسد.

سادسا در این مقطع، به نظر می رسد آقای طباطبایی در غالب آراء مشترک چند سال زودتر از بازرگان آراء خود را منتشر کرده است، و مهندس بازرگان خصوصا در اسلام اجتماعی و «حکومت اسلامی منهای ولایت فقیه» متأثر از آراء آقای طباطبایی بوده است.

ج. مقایسه آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متأخر

بازرگان سیزده سال بعد از آقای طباطبایی از دنیا رفت، و فرصت طولانی تری برای لمس تجربه جمهوری اسلامی یافت. این دو در نکات ذیل متفاوتند:

اول. دین برای آخرت، یا خدا و آخرت هدف (یا تنها) هدف بعثت انبیاء مختص بازرگان متاخر است و در کارهای آقای طباطبایی مشاهده نمی شود.

ثانیا لوازم این رویکرد به شرح زیر هم مختص بازرگان متاخر است و در آثار آقای طباطبایی مشاهده نمی شود:

الف. دست بر داشتن از فقه معاملات و احکام اجتماعی قرآن به عنوان احکام دائم،

ب. دست برداشتن از لزوم ارائه خطوط کلی سیاست و اقتصاد توسط اسلام و قرآن،

ج. دست برداشتن از لزوم برپایی حکومت اسلامی (ولو دموکراتیک یا انسانی) برای مسلمانان.

بازرگان در دیدگاه اخیرش حداقل در اندیشه شیعه مبتکر و پیش کسوت محسوب می شود.

نتیجه: آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متقدم در اصول تفکر با هم اشتراک نظر دارند، هرچند در برخی موارد فرعی تفاوت داشته اند. آقای طباطبایی با مهندس بازرگان متأخر در دین شناسی و تفکر سیاسی تفاوت نظر اساسی دارد. دین شناسی بازرگان متأخر از یک حیث اقوی به نظر می رسد.

خداوند هر دو متفکر که در نظر و عمل از پیشگامان تفکر اسلامی در دوران خود بودند را غریق رحمت کند و با اولیای خود محشور فرماید.

موضوع قسمت بعد: بررسی کتاب «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» (۱۴۰۱) در جرح کدیور در مورد عبارت «نخستین شهید این انقلاب اسلام بود» آقای طباطبایی، انشاءالله.

جمع بندی

مهندس مهدی بازرگان چهار دهه یکی از سه نواندیش دینی تراز اول ایران بوده است.

او از پیش کسوتان «سازگاری علم و دین» در ایران و صاحب تحقیقاتی باارزش درباره «سیر تحول قرآن» است.

بازرگان در تمام طول زندگی به این اصول در نسبت دین و سیاست پابند بود:

دفاع از حکومت دموکراتیک و مبارزه با استبداد در تمام ابعاد آن از جمله استبداد دینی.

وظیفه روحانیون زمامداری یا تعیین مقامات سیاسی نیست. حکومت اسلامی به معنای حکومت روحانیون یا «ولایت فقیه» قابل پذیرش نیست.

تفکر بازرگان بتدریج پس از تجربه جمهوری اسلامی، از ۱۳۶۴ در «ناگفته های بعثت» و خصوصا از ۱۳۷۱ در «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» در این محورها دچار تحول شد:

تا حوالی دهه شصت:

رسالت و امامت مشتمل بر سیاست و حکومت است.

اسلام اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین می کند، ولی وارد جزئیات نمی شود.

اسلام باید بر سیاست و حکومت سیطره داشته باشد، اما سیاست و حکومت مجاز به دخالت در امور دینی نیستند.

– «حکومت دموکراتیک اسلامی ملی» حکومتی مطلوب برای مسلمانان است.

قبل از انقلاب فقها را عملا به دخالت در امور سیاسی، و نظرا به تدوین احکام فقهی سیاست و اقتصاد و مدیریت تشویق می کرد.

به «نظارت عالیه هیأت عالی روحانی منتخب برای رفع اختلافات مابین ملت و حکومت و مابین مقامات مختلف دولت بر اساس قرآن و سنت و عقل با حق وتو و نسخ قوانین مصوب مجلس» معتقد بود.

از اواسط دهه شصت:

پیامبران نیامده اند که امور دنیوی که عقل بشری به آنها می رسد به ما تعلیم دهند. تعلیم اصلی پیامبران ایمان به خدا و آخرت است. اقتصاد و سیاست از جمله اهداف بعثت نبوده است.

احکام معاملات فقهی یا اجتماعیات تعالیم اسلامی «جهت تدارك و تطبيق با محيط و شرايط زندگي آخرت» است و نه برای اداره دنیا.

آشنایی غیرمستقیم با کتاب «الاسلام واصول الحکم» علی عبدالرازق (جدایی سیاستمداری از پیامبری) در او بی تاثیر نبوده است.

– بازرگان در اثر اخیر خود دربست از رویکرد «دین برای آخرت» دفاع می کند، او تاثیر دین در بهبود زندگی دنیوی را تبعی می شمارد.

به نظر او دین برای دنیا (و دین برای دنیا و آخرت) «خسر الدنیا والآخرة» است، یعنی به تخریب دین و دنیا منجر می شود.

او در اثر آخرش به جدایی نهاد دین از دولت یا سکولاریسم رسید.

آقای طباطبایی و مهندس بازرگان متقدم در اصول تفکر با هم اشتراک نظر دارند، هرچند در برخی موارد فرعی تفاوت داشته اند. آقای طباطبایی با مهندس بازرگان متأخر در دین شناسی و اندیشه سیاسی تفاوت نظر اساسی دارد.

یادداشت‌ها:

۱. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۹: مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان –۱، ۸ مرداد ۱۴۰۱.

۲. لایو اینستاگرام من در نیمه فروردین ماه جاری مسدود شده بود، بعد از پیگیری گفته شد که مانع مرتفع شده است. این نخستین برنامه لایو بعد از این قضیه است. چون از رفع مانع اطمینان نداشتم در اعلان این گفتار کنار لایو اینستاگرام نوشته بودم «به‌قید انشاءالله!» ضمنا در فاصله قسمت نهم و دهم، نقد زیر هم به این سلسله گفتارها منتشر شده است: مجتبی صالحی راد، وقتی علامه طباطبایی هم بهانه تاختن بر نظام می‌شود! گروه سیاسی الف، ۲۶ آذر ۱۴۰۱.

۳. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۷: تحقیقی درباره اندیشه سیاسی مکتوب صاحب المیزان، ۲۹ خرداد ۱۴۰۱.

۴. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۸: اندیشه سیاسی طباطبایی در بوته نقد و تطبیق، ۱۲ تیر ۱۴۰۱.

۵. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۹: مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان –۱، ۸ مرداد ۱۴۰۱.

۶. بنگرید به آقای طباطبایی، انقلاب، و نظام -۱: در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود، ۲۱ آذر ۱۴۰۰، پاسخ به استفتاء درباره آراء علی شریعتی.

۷. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۸: مباحث علمی، اجتماعی، اسلامی؛ تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۷۸، ص ۳۷۹-۳۵۳.

۸. پیشین، ص ۳۷۲.

۹. پیشین، ص۳۷۴.

۱۰. پیشین، ص ۳۷۵ -۳۷۶.

۱۱. پیشین، ص ۳۷۸.

۱۲. پیشین، ص ۳۷۸-۳۷۷.

۱۳. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۸: مباحث علمی، اجتماعی، اسلامی، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۷۸؛ ص ۴۰۱-۳۸۱.

۱۴. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۹: مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان –۱، ۸ مرداد ۱۴۰۱.

۱۵. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۸ ، ص۱۰۴.

۱۶. پیشین، ص ۱۰۵.

۱۷. پیشین، ص ۱۰۵.

۱۸. پیشین، ص ۱۱۰.

۱۹. پیشین، ص ۱۱۱.

۲۰. پیشین، ص ۱۱۷.

۲۱. پیشین، ص ۱۲۲.

۲۲. پیشین، ص ۱۲۲.

۲۳. پیشین، ص ۱۲۶.

۲۴. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، دفتر دوم، بعثت (۱)، تهران، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ص ۲۴۵ تا ۴۰۵.

۲۵. پیشین، ص ۲۸۹.

۲۶. احتمالا مراد بازرگان از علما آقای طباطبایی است.

۲۷. احتمالا مراد بازرگان از نویسندگان جدید دینی حیدرعلی قلمداران است.

۲۸.  مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۲، ص۳۲۱.

۲۹. پیشین، ص۳۴۰.

۳۰. پیشین، ص ۳۴۲.

۳۱. پیشین، ص ۳۴۳.

۳۲. پیشین، ص ۳۵۲.

۳۳. پیشین، ص ۳۵۳.

۳۴. پیشین، ص ۳۵۸.

۳۵. پیشین، ص ۳۶۰.

۳۶. پیشین، ص ۳۶۲-۳۶۰.

۳۷. پیشین، ص ۳۹۶.

۳۸. پیشین، ص ۴۰۵.

۳۹. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۱۷، بعثت -۲، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۷، ص ۵۷-۲۱.

۴۰. در بحث قبلی همین گفتار مورد تحلیل قرار گرفت.

۴۱. حیدرعلی قلمداران (۱۲۹۲-۱۵ اریبهشت ۱۳۶۸) نویسنده و معلم آموزش و پرورش قم در کتاب «حکومت در اسلام»، از سلسله نشریات حقایق عریان در علل و عوامل انحطاط و ارتقای مسلمانان، [بی‌جا، بی نا، بی تا]، جلد اول: (تاریخ کتابت: ۲۶ دی ۱۳۴۴، قم)، ۴۳۰ صفحه؛ جلد دوم: وظایف حکومت اسلامی، (تاریخ کتابت ۲ بهمن ۱۳۵۸)، ۲۰۰ صفحه.

۴۲. آقای یحیی نوری (۱۳۸۶-۱۳۱۱) علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه قم و نجف دکترای خود را از دانشکده الهیات دانشگاه تهران گرفته بود. «سیستم حکومت اسلامی» بخشی از کتاب وی با مشخصات زیر است: اسلام و عقاید و آرای بشری یا جاهلیت و اسلام، (تاریخ مقدمه: اسفند ۱۳۴۲، چاپ نهم: تهران، بنیاد علمی و اسلامی مدرسة الشهدا، ۱۳۶۰)، بخش چهارم: گزیده هایی از نظامات و سنن اجتماعی و اخلاقی، [فصل] ۴: حکومت و سلطنت در عرب جاهلی و حکومت در اسلام، ص ۶۸۸-۶۴۴. قسمت حکومت در اسلام این کتاب در دهه چهل جداگانه هم منتشر شده است. حکومت اسلامی مورد بحث در کتابهای قلمداران و نوری مبتنی بر ولایت فقیه نیست. اینکه موضوع رساله دکتری یحیی نوری دقیقا چه بوده، استاد راهنمایش چه کسی بوده است، و در چه سالی دفاع کرده اطلاعی ندارم.

۴۳. میرزا محمدحسین نائینی (۱۳۱۵-۱۲۳۹) نویسنده رساله «تنبیه الامه وتنزیه المله» (۱۲۸۸). برای آشنایی بیشتر با  نظر نائینی و کتابش و نسبت آن با ولایت فقیه و حکومت اسلامی بنگرید به: یادنامه میرزای نائینی (۲۵ مرداد ۱۳۹۵).

۴۴. بنگرید به آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۹: مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان –۱، ۸ مرداد ۱۴۰۱، بخش چهارم: تحلیل انتقادی کتاب «بحثی راجع به مرجعیت و روحانیت».

۴۵. آیا این کتاب از سوی آقای خمینی تقبیح شده است؟! نیاز به مستند دارد. بعید نیست.

  1. Ann K. S. Lambton. “A Reconsideration of the Position of the Marja’ Al-Taqlīd and the Religious Institution”. Studia Islamica, ۱۹۶۴, Netherlands, Brill, No. 20 (1964), pp. 115-135.

نظری دوباره به جایگاه مرجع تقلید و نهاد دینی، مجله دوسالانه مطالعات اسلامی، هلند، شماره ۲۰، ۱۳۴۳. نویسنده مقاله خانم آن لمبتون (۲۰۰۸-۱۹۱۲) استاد ایران‌شناسی دانشگاه لندن، و رایزن مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران (۱۹۴۵-۱۹۳۹)، نویسنده کتابهای متعددی درباره ایران از جمله کتاب زیر است:

Ann K. S. Lambton.  State and Government in Medieval Islam, An Introduction to the Study of Political Theory: The Jurists. London Oriental Series, Volume 36,1981.

۴۷. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۱۷، ص ۲۷-۲۵.

۴۸. واژه های مورد بحث برگرفته از این آیه هستند: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (جمعه ۲) شماره‌ها را من در متن افزوده ام.

۴۹. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج۱۷، ص ۲۹-۲۷. شماره‌ها را من در متن افزوده ام.

۵۰. پیشین، ص ۳۷. ‎

۵۱. پیشین، ص ۵۱.

۵۲. پیشین، ص ۵۳-۵۲ (با تلخیص).

۵۳. بنگرید به آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۷: تحقیقی درباره اندیشه سیاسی مکتوب صاحب المیزان، ۲۹ خرداد ۱۴۰۱.

۵۴. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۲۶، بازیابی ارزشها -۲، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۹۱، ص ۴۳۸-۳۴۳.

۵۵. پیشین، ص ۳۴۳.

۵۶. پیشین، ص۳۵۴.

۵۷. پیشین، ص۳۵۵-۳۵۴.

۵۸. پیشین، ص ۳۶۸.

۵۹. پیشین، ص ۳۷۶.

۶۰. پیشین، ص ۳۸۰.

۶۱. پیشین، ص ۳۸۶.

۶۲. پیشین، ص ۳۹۵.

۶۳. پیشین، ص ۳۰۶.

۶۴. پیشین، ص۳۹۷.

۶۵. این ادعا قابل مناقشه است. در قسمت نقد به آن خواهم پرداخت.

۶۶. پیشین، ص۴۳۴.

۶۷. پیشین، ص ۴۳۵.

۶۸. پیشین، ص۴۳۵.

۶۹. نامه مورخ ۱۶ دی ۱۳۶۶ آقای خمینی به خامنه ای امام جمعه تهران و رئیس جمهور وقت، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۵۲-۴۵۱. اگرچه این نخستین ابراز صریح عمومی ولایت مطلقه به قلم آقای خمینی است اما ایشان «حداقل از سال ۱۳۴۴ به ولایت انتصابی مطلقه فقیه باور داشته است.» بنگرید به بحث پنجم. آراء سیاسی خمینی به ترتیب زمانی در گفتار هشتم همین سلسله مباحث.

۷۰. این بحث خلاصه این مقاله من است: نخستین نقد ولایت مطلقه فقیه، مروری بر آراء سیاسی مهندس مهدی بازرگان، ۴ بهمن ۱۳۹۵.

۷۱. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، جلد ۲۶، بازیابی ارزشها -۲، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۹۱، ص ۴۶۴-۴۳۹.

۷۲. پیشین، ص۴۵۴.

۷۳. «الاسلام واصول الحکم: بحث فی الخلافة والحکومة فی الاسلام» (اسلام و مبانی حکومت: بحثی در خلافت و حکومت در اسلام – ۱۹۲۵) این کتاب مهم به زبانهای مختلف ترجمه شده است، از جمله دو ترجمه فارسی: اسلام و مبانی قدرت، ترجمه امیر رضائی، تهران: قصیده سرا، ۱۳۸۰ (ترجمه فارسی از ترجمه فرانسوی)؛ اسلام و مبانی حکومت، ترجمه محترم رحمانی، تهران، سرایی، ۱۳۸۲. ظاهرا بازرگان نه متن عربی کتاب و نه ترجمه فرانسوی آن را دیده بود.

۷۴. کذا فی الاصل! متن (ترجمه کتاب عنایت) سلیس نیست.

۷۵. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، جلد ۲۶، ص۴۶۰-۴۵۹.

۷۶. تفکر سیاسی نوین اسلام، حمید عنایت، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲. ترجمه دیگر کتاب: اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، دی ۱۳۶۲. مشخص نیست چرا بازرگان از ترجمه دوم که از ترجمه اول بهتر است استفاده نکرده است.

۷۷. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، بعثت -۲، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۷، ص۲۶۵-۴۷۹. پیشنیه سخنرانی را از پیش‌گفتار انجمن اسلامی مهندسین ص۲۶۸-۲۶۷ مقدمه همین سخنرانی نقل کرده ام. لازم به ذکر است که یک سال بعد از درگذشت مهندس بازرگان گزیده سخنرانی به صورت مقاله در مجله کیان (آذر-بهمن ۱۳۷۴، شماره ۲۸، ص ۶۱-۴۶) منتشر شد.

۷۸.  پیشین، ص۲۷۸.

۷۹. پیشین، ص۲۹۳.

۸۰. پیشین، ص ۲۹۴.

۸۱. پیشین، ص۳۲۳.

۸۲. پیشین، ص۳۳۵.

۸۳. پیشین، ص ۳۲۸-۳۲۷.

۸۴. پیشین، ص۳۳۰.

۸۵. پیشین، ص۳۳۹.

۸۶. پیشین، ص۳۵۴-۳۳۰ با تلخیص.

۸۷. چکیده این دو بخش را قبلا در سخنرانی زیر ابراز کرده بودم: سیاست‌ورزی مسلمانان در دوران معاصر، ۲ شهریور ۱۴۰۱. نتیجه آن: «بازرگان در نهایت به جدایی نهاد دین از دولت یا سکولاریسم رسید. او در میان مسلمانان شیعه عامل ظاهرا نخستین پیشگام پذیرش مبنای جدایی نهاد دین از دولت است.» همانجا وعده داده بودم که تفصیل این مبحث را در گفتار دهم مباحث آقای طباطبایی، انقلاب و نظام مطرح خواهم کرد.

۸۸. آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۹: مقایسه اندیشه سیاسی طباطبایی و بازرگان –۱، ۸ مرداد ۱۴۰۱.

۸۹. این تفکیک در صورتی تمام است که در بحث بعدی (دهم) به تجدیدنظر منجر شود.

۹۰.  مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، ص ۴۶۲-۳۵۵. اظهار نظر مکتوب این افراد آمده است: آقایان حسین علی منتظری نجف آبادی، سیدمحمدجواد موسوی غروی، عبدالکریم سروش، حسن یوسفی اشکوری، مصطفی کتیرایی، سعید غفارزاده، ضیاء رفیعیان، محمد بسته نگار، و محمد توسلی.

۹۱. پیشین، ص۴۴۵.

۹۲. عبدالکریم سروش تنها حامی بازرگان به عنوان تجدید نظر در آراء گذشته است. هفت نفر دیگر منتقد نظر اخیر او هستند.

۹۳. عبدالعلی بازرگان در پاسخ کتبی به پرسش اینجانب، ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲.

۹۴. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، ص۴۰۵-۴۲۰.

۹۵. حسن یوسفی اشکوری در پاسخ کتبی به پرسش نگارنده، ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲. چون احتمال تغییر نظر بعد از بیست سال می دادم نظر اخیر ایشان را جویا شدم.

۹۶. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، ص۴۶۰. چون احتمال تغییر نظر بعد از بیست سال می دادم نظر اخیر سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران را جویا شدم. ایشان مرا به نظر مکتوب بیست سال پیش خود ارجاع داد. نقد مهندس توسلی بر ویرایش اول سخنرانی بازرگان بوده است و در چاپ اول کتاب (رسا، ۱۳۷۷) هم درج نشده بود. چون نقد بر ویرایش دوم باقی بوده خود ایشان این نقد را در اختیار بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان گذاشته است.

۹۷. خاطرات مهندس محمد توسلی، جلد چهارم، ۱۴۰۲، ص ۱۵۰. متاسفانه این کتاب مجوز انتشار نگرفته است، با تشکر از نویسنده محترم که نسخه ای از آن را در اختیارم گذاشت.

۹۸. «لُبّ رأی ارائه شده در این دفتر را موافق حق و صواب یافتم و از آن بهره بردم. و نشر آن را برای پیشگیری و بل درمان انحراف خطرناکی که در فکر دینی پیش آمد، سودمند می دانم.» مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، ص۳۸۹. قسمتهای مرتبط سخنرانی وی نیز در همین جا درج شده است: ص۴۰۴-۳۹۰.

۹۹. عبدالکریم سروش، آن‌که به نام بازرگان بود نه به صفت، تحریر و تنقیح سخنرانی مجلس ترحیم مهندس بازرگان: مجله کیان ، شماره ۲۳، بهمن-اسفند ۱۳۷۳، ص۲۱-۱۲؛ عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، تهران: صراط، ۱۳۷۵، چاپ ۲: ۱۳۸۵، ص ۱۴۴-۱۱۹.

۱۰۰.  مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، ص ۴۷۴.

۱۰۱. مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان، ج ۱۷، بعثت و آزادی، ص ۵۳۲-۴۹۹.

۱۰۲. پیشین، ص۵۲۵۰-۵۲۶.

۱۰۳. پیشین، ص۵۳۲.

۱۰۴. بازرگان مقاله ای به زبان فرانسوی نوشت و در تاریخ ۳ نوامبر ۱۹۹۳ برای لوموند فرستاد. لوموند در تاریخ ۱۹ آوریل ۱۹۹۴ (۳۰ فروردین ۱۳۷۳) خلاصه ای از آن (در حدود یک چهارم آنرا) منتشر کرد.   (“?L’islam est-il un danger international”) نهضت آزادی ایران ترجمه متن کامل مقاله با یک مقدمه با عنوان «دفاعیه از اسلام: آیا اسلام یک خطر جهانی است؟» در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۳ (۵ می ۱۹۹۴) پخش کرد. به دلیل سانسور مطبوعات امکان انتشار در داخل کشور نیافت، بازرگان آن را برای کیهان هوایی فرستاد. هفته نامه کیهان هوایی متن کامل آن را همراه با پاسخ انتقادی مشروح سردبیر در ذیل آن منتشر کرد: تعابیر خودخواسته از اسلام، غباری بر چهره تابناک دین، کیهان هوایی، شماره ۱۰۹۷، ۱۶ شهریور ۱۳۷۳. بازرگان به حواشی انتقادی کیهان هوایی پاسخ داد که دوباره با حواشی انتقادی سردبیر کیهان هوایی منتشر شد: تعین حوزه های تمدنی و چارچوبهای مشروع برای تبلیغ اسلام، شماره ۱۱۱۲، ۳۰ آذر ۱۳۷۳. بار دیگر و برای آخرین بار بازرگان به حواشی انتقادی کیهان هوایی پاسخ داد که بعد از وفاتش با مشخصات زیر و البته با حواشی انتقادی مفصل‌تر از متن منتشر کرد: آخرین مباحثه با مهدی بازرگان: نزدیکی به باورهای نظام سلطه با دوری جستن از اصالتها! شماره ۱۱۲۱، ۳ اسفند ۱۳۷۳. نحوه درج مطالب بازرگان در کیهان هوایی مشمئز کننده است: وی از تعیین عنوان برای هر سه مطلبش محروم بوده است. مطالب سه گانه وی در صفحات مستقلی منتشر نشده اند. خوانندگان افراد محجوری فرض شده اند که اگر مطلب بازرگان را بدون نقدهای بی ارزش سردبیر در همان صفحه و با تیترها و سوتیترهای سردبیر بخوانند گمراه می شوند! سردبیر وقت کیهان هوایی عباس سلیمی نمین (متولد ۱۳۳۳) بوده است.

۱۰۵. کیهان هوایی، شماره ۱۱۲۱، ۳ اسفند ۱۳۷۳، صفحه برخورد اندیشه، ص ۱۴. این قسمت را به طور کامل علیرغم طولانی بودنش آوردم تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

۱۰۶. بنگرید به ابتکارات یک نواندیش: نقد و بررسی سیر تحول قرآن مهندس بازرگان، آذر ۱۳۸۶.

۱۰۷. بنگرید به علم و دین: مطالعه موردی دیدگاه مهندس بازرگان، همایش علمی فرهنگی بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان، ۲۹ دی ۱۳۸۳، حسینیه ارشاد؛ بازرگان راه پاک، مجموعه مقالات همایش، صفحه ۳۶۰–۳۵۱.

۱۰۸. بنگرید به «ممانعت از فعالیت سیاسی مهم‌ترین حزب منتقد» در رویه بنیانگذار: رویه یکه سالاری فراقانونی، ۱۰ خرداد ۱۳۹۴.

۱۰۹. بنگرید به میزگرد پنجاهمین سالگرد نهضت آزادی ایران، عبدالعلی بازرگان و محسن کدیور، تلویزیون رسا، اول خرداد ۱۳۹۰؛ و پیر فرزانه نارضی منصف: سخنراني در مجلس ترحيم دكتر يدالله سحابي، حسينيه ارشاد، ۲۷ فروردین ۱۳۸۱. در ابتدای کتاب بهای آزادی: دفاعیات محسن کدیور در دادگاه ویژه روحانیت، به کوشش زهرا رودی (کدیور)، (تهران: نشر نی، ۱۳۷۸) این جمله آمده است: «تقدیم به روان پاک و مطهر ابوذر زمان و مالک اشتر دوران حضرت آیت الله سید محمود طالقانی قدس سره.»

سخنرانی زنده همراه با پرسش و پاسخ، ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۱۶ می ۲۰۲۳

آقای طباطبایی، انقلاب و نظام -۱۰

 

دریافت فایل صوتی