آذری قمی از منظر شبیری زنجانی

آذری قمی از منظر شبیری زنجانی

حاشیه انتقادی بر مدخل آذری قمی کتاب «جرعه ای از دریا»

از فقیه نزیه و رجالی بزرگ معاصر آقا سید موسی شبیری زنجانی (متولد ۱۳۰۶) کتابی منتشر شده است با عنوان «جرعه ای از دریا: مقالات و مباحث شخصیت شناسی و کتابشناسی» (قم: موسسه کتابشناسی شیعه، ۱۳۸۹-۱۳۹۹، تا کنون ۴ جلد). بخشی از این کتاب حکایات و مطالبی است که آقای شبیری زنجانی در بین راه (مسیر منزل تا حرم حضرت معصومه و مدرسه فیضیه و بالعکس) یا در جلسات انس بیان کرده است. این مطالب از نوار پیاده شده و توسط ناشر تنظیم شده است. پاورقی ها هم از ناشر است.

جلد چهارم این مجموعه أواخر تابستان ۱۳۹۹ منتشر شده است. تاریخ ذیل مقدمه مدیر موسسه کتاب شناسی شیعه رضا مختاری ۹ رمضان ۱۴۴۱ [۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹] است. بنابراین تاریخ انتشار «زمستان ۱۳۹۸» که در صفحه شناسنامه کتاب درج شده نادرست است!

مدخل شماره ۱۱۶ بخش سوم جلد چهارم کتاب با شماره ۱۱۶ به «حاج شیخ احمد آذری قمی (م۱۴۱۹) [۱۳۷۷]» اختصاص دارد. (ص۶۴۸-۶۵۳) تاریخ نقل این خاطرات بهار ۱۳۸۷ تا بهار ۱۳۹۰ است. من از اسفند ۱۳۹۱ تا تیر ۱۳۹۲ سلسله مقالاتی با عنوان «ذکر مصیبت آیت ­الله آذری قمی» در هشت قسمت در وبسایت خود و جرس منتشر کردم. ویرایش دوم این مقالات در کتابی الکترونیکی با عنوان «فراز و فرود آذری قمی؛ سیری در تحول مبانی فکری آیت ­الله احمد آذری قمی (۷۷-۱۳۰۲)، مجموعه مواجهه جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر دوم» در بهمن ۱۳۹۲ منتشر شد. جزئیات این یادداشت برگرفته از این کتاب است. طبیعی است که خاطرات مختصر هم‌بحث و دوست شصت ساله مرحوم آذری قمی آن هم شخصیت قابل احترامی مانند آقای شبیری زنجانی نظر مرا جلب کند. خاطرات ایشان در این باره حاوی پنج نکته مهم است که با حاشیه انتقادی تقدیم اهل نظر می شود.

نکته اول. جایگاه علمی و اخلاقی آذری قمی

«مرحوم آقای آذری نوه حاج رشید خان است که شاعر و خطاط درجه اول بود و به «اخگر» تخلّص داشت. حسین‌علی بیگ پدر حاج رشید‌‌خان نیز شاعر و به «شرر» متخلّص بود. لطف علی بیگ پدر شرر نیز«آذر» تخلّص داشت. معنای هرسه کلمه مرتبط با آتش است: «اخگر بن شرر بن آذر»!» (ص۶۴۸)

الف. «قوت حافظه و سرعت انتقال: آقای آذری قمی استعداد کم نظیری داشت. زمانی که درمدرسه جدید مشعول تحصیل بود، یکی از شاگردان به نام ایزدی که اوهم خوش استعداد بود، می‌گفت: اصلاً کسی به فکر نمی‌افتاد با اورقابت کند و احتمال نمی‌داد بتواند پا به پای او بیاید. حافظه وی خیلی قوی بود. از خود آقای آذری شنیدیم که می‌گفت: من یک صفحه قرآن را با یک بارخواندن حفظ می‌شدم. معمولاً افراد قوی الحفظ در انتقال به مطلب ضعیف هستند، ولی او هم حافظه‌ای قوی داشت و هم سریع الانتقال بود. تنها اشکال ایشان این بود که خیلی زحمت نمی‌کشید و پرکار نبود وعمده مایه علمی ایشان از قوت حفظ و فهم خوب بود. به همین جهت از هم بحثهای درجه اول اینجانب بود.» (ص۶۴۹)

ب. «مباحثات مستمر: از وقتی آقای آذری به قم آمد تا وقتی که از دنیا رفت، با ایشان هم‌بحث بودم. گاهی مباحثات ما ساعتها طول می‌کشید. مدتی خیلی جدی با هم مباحثه می‌کردیم. آقای آذری خیلی باهوش بود، ولی خیلی مطالعه و تحقیق نمی‌کرد.» (ص۶۵۲)

ج. «ازنظرعلمی هم درجه اول و بر بعضی رفقا مقدم بود.» (ص۶۵۲)

تعبیر به هم بحث درجه اول در طول شصت سال، درجه اول از نظر علمی، خیلی باهوش، صاحب استعداد کم نظیر، حافظه قوی، سریع الانتقال، و مقدم بر بعضی رفقا از سوی آقای شبیری زنجانی در حق آذری قمی باارزش است. البته ایشان منصفانه متذکر شده که او خیلی زحمت نمی‌کشید و پرکار نبود یا خیلی مطالعه و تحقیق نمی‌کرد.

نکته دوم. احساساتی و مبتلا به تندروی سیاسی    

الف. «آقای آذری احساساتی بود، و احساسات بر وی غلبه می‌کرد و زود هم پشیمان می‌شد. شکستی هم که اواخر عمر دچارش شد، ناشی از غلبه همین احساسات بود. من در مباحث سیاسی با وی همفکر نبودم، ولی چون مخلص بود، در طول شصت سال آشنایی با یکدیگر، اختلافات فکری درعلاقه متقابل من و ایشان هیچ تأثیری نگذاشت.» (ص۶۴۹)

ب. «درمسائل عاطفی قوی بود و همین قوت عاطفه گاهی سبب تندروی وی در مسائل سیاسی می‌شد. ویژگی دیگر وی صریح بودن و عدم مجامله در اموربود.» (ص۶۵۰)

ج. «متأسفانه تندرویهای سیاسی، کمالات وی را تحت الشعاع قرار داد، و استعجال درعمل مخالفان زیادی را متعاقب بود.» (ص۶۵۲)

د. « اینکه موضع گیریهای ضد و نقیض آقای آذری، از احساسی بودن وی نشأت می‌گرفت و منشأ این تندرویها، تدلیس ومسائل دنیوی نبود.» (ص۶۵۳)

اجمالا آقای شبیری زنجانی در اکثر تعابیر فوق برحق است: احساسی بودن، غلبه احساسات بر وی، صاحب عاطفه قوی، موضع گیریهای ضد و نقیض، مخلص بودن، صراحت لهجه، عدم مجامله، به دور بودن از تدلیس ومسائل دنیوی. علاوه بر آن با شفافیت به تفاوت سیاسی خود با هم بحثشان اشاره کرده اند. آقای شبیری آذری قمی را متهم به تندرویهای سیاسی دانسته که به شکستی هم که اواخر عمر دچارش شد، منجر شده است. در این دو نکته می توان در اظهار نظر این فقیه رجالی مناقشه کرد.

مواضع آذری قمی در چهار سال آخر عمرش (۱۳۷۴-۱۳۷۷) تندروی سیاسی نبود، آن‌چنان که مواضع دوست دیگر ایشان مرحوم استاد منتظری در سال ۱۳۷۶ به بعد هم تندروی نبود، بلکه دقیقا عمل به وظیفه شرعی امر به معروف و نهی از نکر و نصیحت به ائمه مسلمین بود. این‌که فقیه نزیهی مانند ایشان در قبال خودکامگی به نام دین و ادعای مرجعیت و فقاهت فرد فاقد شرایط لازم (ابتذال مرجعیت شیعه) سکوت کرده جای سوال دارد. در نامه سرگشاده درخواست وساطت برای آزادی زندانیان بیگناه سیاسی: نامه به آیت الله شبیری زنجانی (مورخ ۲۵ آبان ۱۳۸۹، بعدا در کتاب الکترونیکی ندای سبز، ۱۳۹۳) به اجمال به این امر اشاره کرده ام.

به علاوه چرا ایشان می فرمایند آذری قمی در أواخر عمرش شکست خورد؟! او بر آنچه حق می دانست مقاومت کرد و با استقامت بر این موضع خداپسندانه در حصر جان داد. آیا این شکست بوده است؟ چرا؟ مگر استقامت منجر به شهادت حسین بن علی (ع) شکست بود؟! متاسفانه این دو اظهار نظر قابل تامل حضرت آقای شبیری لوازم سیاسی نامطبوعی دارد که به دور از ساحت ایشان است. برای آشنایی به احترام نگارنده به جایگاه رفیع مرجعیت و شخص ایشان بنگرید به یادداشت پرده هفتم حاکمیت برای مرجعیت مستقل: مروری بر نقش نیابتی محمد یزدی در سرکوب استقلال حوزه علمیه (۸ آبان ۱۳۹۷).

نکته چهارم. تغییر مواضع نسبت به آقای شریعتمداری

«تغییرموضع: آقای آذری مدیر مسؤول روزنامه رسالت بود و درآن روزنامه از مرحوم آقای [سید کاظم] شریعتمداری به نحوی بسیار توهین آمیز تعبیر شده بود. اواخر آقای آذری از این کار پشیمان بود. دیدم در جایی از حاشیه آقای شریعتمداری [بر العروة الوثقی] تعریف می‌کرد و پیدا بود که لحن، لحن سابق نیست. البته حاشیه آقای شریعتمداری معرّف علم او نبود و مجلس علمی وی خیلی بهتر از حاشیه‌اش بر عروه بود.» (ص۶۵۳)

اعلام خلع آقای شریعتمداری از مرجعیت توسط جامعۀ مدرسین در زمان دبیری آذری قمی و به قلم محمد یزدی رئیس کمیسیون سیاسی جامعه صورت گرفته است. در مهر ۱۳۶۳ آقای خمینی به آذری قمی – که از رهبری انتقاد کرده  فرامین او را به مولوی و ارشادی تقسیم کرده بود – پیغام داد: «به آقاي آذري قمي بگويند كه نفوذ و مقام ايشان به گرد پاي نفوذ و مقام [آقای] شريعتمداري در ميان علماي أعلام نمي‌رسد، بهتر آن است، ديگر پا را از گليم درازتر نكنند.» شریعتمداری در آن زمان (مهر ۱۳۶۳) مهدور­العِرض (آبرویش به هدر) در حصر، و از اعزام به بیمارستان و ملاقات با غیر خانوادۀ خود محروم بوده است. آذری قمی دوازده سال بعد توسط خَلَف آقای خمینی به همان سرنوشتی دچار شد که در این پیغام به آن تهدید شده بود، یعنی سرنوشت آقای شریعتمداری که پایان کار همۀ علمای منتقد در جمهوری اسلامی بوده است. بنگرید به کتاب الکترونیکی اسنادی از شکسته شدن ناموس انقلاب: نگاهی به سالهای پایانی زندگی آیت الله سید کاظم شریعتمداری، ۱۳۹۴، مجموعه مواجهه جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر اول.

آقای شبیری زنجانی اجمالا در نکته فوق برحق است. اما مرحوم آذری قمی پشیمانیش را از موضع سابق نسبت به آقای شریعتمداری با کنایه نگفته بلکه به صراحت در حصر نوشته است: «من بی­پرده بگویم در مواردی که به شایعات و نقل­ قول­هایی در رابطه با آیت­الله [سید کاظم] شریعتمداری اعتماد کردم گرچه حجت شرعی دارم، ولی واقعاً شاید مسئله­ای در کار نبوده است. بگذار آقای [محمد محمدی] ری‌شهری بگوید آذری متعادل نیست، بله عذاب خداوند ترسیدنی است، اگر چند مرتبه هم رأی و نظر من عوض شود برمی­گردم و به آن افتخار می­کنم.» (نامه به ملت ایران، ۴ آذر ۱۳۷۶، ص ۳ و ۴)

نکته پنجم. تخریب منتقدان انقلاب

«پیش از پیروزی انقلاب یک بار با آقای آذری، آقای حاج سید مهدی روحانی و آقای [علی] مشکینی در مجلسی بودیم. آقای مشکینی پرسید: علمایی هستند مانند آقای آخوند همدانی [ظاهرا ملا علی‌معصوم‌علی همدانی متوفی ۱۳۵۷] وآقای حاج سید احمد خوانساری که به حسب ظاهرعادل هستند، ولی در مسیرانقلاب نیستند و درمقابل، علمایی هستند مانند آقای [محمد] صدوقی [۱۲۸۷-۱۳۶۱] که از نظرعلمی و وجهه مردمی در مرتبه بعد هستند، ولی در مسیر انقلاب هستند. اینکه آن علمای درجه اول را سدّ راه اسلام معرفی و از میدان خارج کنیم، شرعاً چه حکمی دارد؟ همچنین پرسید: تخریب ساختمانهای دولتی مانند بانکها برای مختل کردن نظام شاهنشاهی چه حکمی دارد؟ آقای آذری گفت: تخریب بانکها اشکال دارد، ولی تخریب وجهه آن علما اشکال ندارد. من و آقای حاج سیدمهدی [روحانی] گفتیم: این کار ضربه به اصل انقلاب است. درهمه جا سعی می‌کنند موجهین را جزء خودشان معرفی کنند، ولی شما می‌خواهید علمای موجهی را که مردم آنها را آزموده‌اند و به تقوا وعلم شناخته‌اند، مخالف قلمداد کنید! با تخریب علمای موجّه، خودتان خراب می‌شوید؛ زیرا دشمنان تبلیغ می‌کنندکه افراد موجّه وبزرگ که مریدان و مقلدان بسیاری دارند، این انقلاب را قبول ندارند.  شما که در مرتبه آقای آخوند [همدانی] و آقای خوانساری نیستید که حرف شما را بپذیرند. آقای آذری و همفکرانشان تصورمی‌کردند که با تخریب و منزوی کردن مخالفان انقلاب، به انقلاب کمک می‌شود؛ درحالی که این کار ضربه به اصل انقلاب و سبب تأخیر در پیروزی آن می‌شد. من و آقای حاج سیدمهدی [روحانی] معتقد بودیم: اگر انقلابیون کارِ درست انجام بدهند، مخالفان خود به خود به انزوا کشیده می شوند و مشکلی هم پیش نمی‌آید، ولی برخورد با بزرگان برای انقلاب مشکل ایجاد می‌کند.» (ص۶۵۱)

آقای شبیری زنجانی به نکته بسیار مهمی اشاره کرده است. نقد ایشان و سید مهدی حسینی روحانی (۱۳۰۳-۱۳۷۹) بر آذری قمی کاملا بر حق بوده است. ایشان مشخص نکرده موضع علی مشکینی که این پرسشهای مهم را مطرح کرده بود در این قضیه چه بود. موضع آذری در این مسئله متاسفانه موضع غالب انقلابیون قبل از انقلاب و حتی بعد از پیروزی انقلاب بوده است. من حداقل در سه جا در این زمینه بحث کرده ام:

الف. در کتاب الکترونیکی «انقلاب و نظام در بوته نقد اخلاقی: آیت الله سید محمد روحانی، مباهته و مرجعیت» مجموعه مواجهه جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر سوم (۱۳۹۴) در این کتاب مواضع عملی آقای خمینی هم در این باره مورد تحلیل قرار گرفته است.

ب. در مقاله بلند نماد تقوی، فقه سنتی، مخالفت با انقلاب و انکار ولایت فقیه: سیری در آراء و مواضع آقا سید احمد خوانساری (۹ بهمن ۱۳۹۶) إعمال این روش ناصواب در مورد آقای سید احمد خوانساری (۱۲۷۰-۱۳۶۳) را مستندا نشان داداه ام.

ج. سلسله مقالات تهمت در حکومت اسلامی: ریشه یابی احکام مهدور العِرض در فقه و روایات شیعه (از بهمن ۱۳۹۷) که متمرکز در رویه بنیانگذار جمهوری اسلامی در این زمینه است.

آذری قمی در دو ساله آخر عمرش – بعد از اینکه با خودش با همین روش ضداخلاقی و خلاف شرع رفتار شد – متوجه اشکال آن شد، هر چند بسیار دیر بود.

نکته ششم. عذرخواهی

«آقای آذری در جهات سیاسی تند بود. بعد از رحلت آقای خمینی وقتی مجلس خبرگان، آقای [سید علی] خامنه‌ای را برای رهبری انتخاب کرد، ظاهراً وقتی آقای خامنه‌ای از پذیرش این بارسنگین استنکاف کرده و پرسیده بود که چه کسی رهبری من را می‌پذیرد، آقای آذری گفته بود: اولین نفر خود من هستم. ولی چند سال بعد وقتی با آقای خامنه‌ای اختلاف نظر پیدا کرد، با ایشان مخالف شد. اواخرعمرهم از این کار خود پشیمان شد و در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ [۱۰ محرم ۱۴۱۸] نامه‌ای به ایشان نوشت به این مضمون که: من بر اثر سوء ظنّ به انقلاب به ناراحتی‌ای درونی مبتلا، و سحرگاه یازدهم محرم [۱۴۱۸] به حضرت قمر بنی هاشم (ع) متوسل شدم و خداوند مرا از آن مشکل نجات بخشید. الآن هم مؤتمر به أوامر شما هستم و شما، آقای حجازی و آقای محمدی را از دعا فراموش نکرده ام. تفصیل این را آقای [علی اکبر] مسعودی خمینی اطلاع دارند. (محرم ۱۴۳۲) [آذر ۱۳۸۹]» (ص ۶۵۳)

ناشر در مورد اظهارات آذری قمی در مجلس خبرگان رهبری به منبع زیر ارجاع داده است: «ر.ک: روایت رهبری [مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولیّ فقیه، سید یاسر جبرائیلی، تهران: نسیم انقلاب وابسته به انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۹۸]، ص۴۸۵»؛ دو نفر اخیر را هم اینگونه معرفی کرده است: «حجج اسلام سیدعلی اصغر حجازی و شیخ محمد محمدی گلپایگانی از اعضای دفتر مقام معظم رهبری دامت برکاته.» موارد داخل کروشه را من به متن افزوده ام. درباره کتاب «روایت رهبری» بنگرید به این یادداشت ابهامهای جدی درباره انتخاب رهبری: چرا مشروح مذاکرات اجلاسیه های ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری تا کنون منتشر نشده است؟ (۲۰ مرداد ۱۳۹۹)

این نکته مهمترین قسمت این یادداشت است. فردی از مدافعان رهبری (و ظاهرا از دفتر ایشان) که از طریق ایمیل سالهاست انتقادات این جناح را برایم مطرح کرده در شهریور جاری به من اعتراض کرد که چرا نامه پشیمانی و عذرخواهی آذری قمی به مقام معظم رهبری را در کتابم سانسور کرده ام! و قطعه فوق از کتاب جرعه ای از دریا را فرستاد. گفتم بعد از دسترسی به کتاب نظرم را خواهم نوشت. به دلیل بلای کرونا و نیمه تعطیل بودن کتابخانه ها و کتابفروشی‌ها تهیه کتاب به طول انجامید. هفته گذشته به کتاب دسترسی پیدا کردم. این یادداشت وفای به وعده ای است که داده بودم. در مورد جمله اول این خاطره در نکته دوم بحث شد. در مورد عبارات دیگر آن پنج بحث است:

بحث اول. اظهارات آذری قمی در مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۶۸

برای آشنایی با زمینه مسئله متن سخنان آقای خامنه ای پیاده شده از فایل تصویری جلسه را عینا اینجا نقل می کنم: «واقعا باید خون گریست در جامعه‌ی اسلامی که حتی احتمال [رهبر شدن] کسی مثل بنده در آن مطرح شود. خود من حقیقتا لایق این مقام نیستم، و این را بنده می‌دانم، و شاید آقایان هم می‌دانید. من نه از لحاظ قانون اساسی، و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد. قانون اساسی که می‌گوید مرجع، حالا یا مرجع شأنی یا مرجع فعلی، آن که حالا هیچی … از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد…. از لحاظ شرعی هم، حجیت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که می‌خواهد به حرف او [رهبر] عمل کند او [رهبر] را فقیه و صاحب نظر در امور دین بداند، خوب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدند صحبت کردند و تصریح کردند که بنده صاحب‌نظر [در أمور فقهی] نیستم. مسئله [رهبری من] اشکال فنی دارد، اشکال اساسی دارد…. اصلا از لحاظ فنی اشکال پیدا می‌کند این قضیه [رهبر شدن من]، رهبری [من]، رهبری صوری خواهد بود نه رهبری واقعی. قبلا خدمت آقای هاشمی [رفسنجانی] هم گفته ام در یکی دو هفته قبل از این که همین قضیه مطرح بود و ایشان فرمودند من جدّا به ایشان گفتم من قاطعا چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. چطور همین آقای [احمد] آذری [قمی] که اسم مرا اول بار در این جلسه آوردند، بنده اگر حکم بکنم ایشان قبول خواهند کرد؟ (همهمه: بله قبول خواهند کرد) قطعا قبول نمی‌کنند!» یکی از خبرگان در پاسخ به اشکال آقای خامنه‌ای به پاسخ آقای خمینی به نامه علی مشکینی استناد می‌کند. به نظر وی منتخب خبرگان در هر صورت رهبر است چه مجتهد باشد چه مجتهد نباشد و از عدول مؤمنین باشد در هر دو صورت رهبر منتخب خبرگان ولایت دارد، حتی ولایت مطلقه دارد و تبعیت از او واجب و حکمش نافذ است. آقای خامنه‌ای به حق تذکر می‌دهد: «این دیگر ولایت فقیه نیست. ولایت عدول مومنین است» یکی دیگر از خبرگان اشکالات آقای خامنه‌ای به عدم صلاحیتش به رهبری دائم را وارد دانسته متذکر می‌شود که قرار است ایشان رهبر موقت باشد و برای رهبری موقت شرایط رهبری دائم الزامی نیست. لذا ایشان اگرچه فاقد درجه فقاهت و اجتهاد است اما رهبری موقت غیر فقیه و غیرمجتهد مانعی ندارد. آقای خامنه‌ای پاسخی به وی نمی‌دهد. واضح است که شرائط رهبری چه دائم و چه موقت شرعا و قانونا مشخص است و ایشان خود را واجد صلاحیت رهبری موقت هم نمی‌دانسته است. در عین اینکه قانون اساسی و شرع چنین سمتی را به رسمیت نشناخته است. توجیه محمد امامی کاشانی در مورد استنابه دادن منکران فقاهت ایشان به کسانی که برای وی صلاحیت فقهی فی الجمله قائلند هم مسکوت می‌گذارد چرا که حلال مشکل نیست و به کلاه شرعی اشبه است. (سندی بر تدلیس مقام رهبری و مجلس خبرگان، ۱۹ دی ۱۳۹۶)

آذری قمی شخصا حداقل دو بار درباره این قضیه اظهار نظر کرده است:

الف. آذری قمی در زندگی نامه خودنوشت در کتاب «خبرگان ملت» حوالی سالهای ۱۳۶۹-۱۳۷۰ درباره نقش خود در رهبری آقای خامنه ای چنین نوشته است: «در تعيين مقام معظم رهبرى نقش مؤثرى را ايفا كردم و ترديد ايشان با اظهار من كه چون به ولايت مطلقه معتقدم رفع شد.» (خبرگان ملت: شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، دفتر اول، تهیه و تنظیم دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، قم، ۱۳۷۹، ص۱۳۴)

ب. همو در دست نوشته ده صفحه أواخر آبان ۱۳۷۶ که به صورت پرسش و پاسخ تنظیم شده کوشیده به ابهاماتی که دربارۀ مواضع جدیدش مطرح بوده پاسخ دهد، از جمله نوشته است: «ما نگران بعد از امام راحل بودیم، شب وفات با چند نفر از بزرگان خدمت مرحوم آیت‌الله ‌العظمی گلپایگانی مشرف شدیم… ایشان هرگز قبولی خود را اعلام نفرمودند. مجموعۀ سه نفره‌ای در همان شب در منزل امام تصمیم خود با مقدمات امر را گرفته بودند، یعنی چند نفر از قبیل آقای [محسن مجتهد] شبستری از مرحوم حاج احمد آقا [خمینی] مطلبی دائر به رهبری آقای خامنه‌ای فقط در حد اینکه ایشان برای رهبری خوب است در خبرگان نقل کنند، علمدار توطئه هم آقای هاشمی [رفسنجانی] بود… فاصلۀ بین ایشان [آیت­الله گلپایگانی] و آقای خامنه‌ای بسیار زیاد بود… حقیر آقای خامنه‌ای را به عنوان قائم مقام آقای گلپایگانی مطرح [کردم] و بعد مستقلاً. اینجا بود که زمینه برای اجرای توطئه‌ فراهم شد. آقای هاشمی [رفسنجانی] تعزیه‌ گردانی خود را آغاز و از زید و عمر استشهاد کرد. با اینکه قبلاً مطلب را از بعضی افراد زیرک شنیده بودم ولی نیاز مبرم به تصمیم‌گیری فوری برای صلاح امت محمد (ص) مرا وادار به تسلیم کرد. آقای خامنه‌ای طرح کردند که [آیا] آقای آذری گوش به حرف من می‌کند؟! به صحن مجلس رفتم و گفتم من قائل به ولایت مطلقه هستم، بله گوش می‌دهم. پس از رأی­گیری، من به تلویزیون پیشنهاد کردم خبر را با لقب آیت‌الله خامنه‌ای اعلام کنند.» (ص۸)

اظهار نظر کوتاه آقای شبیری زنجانی در این زمینه مطابق واقع است.

بحث دوم. اختلاف نظر با آقای خامنه ای

این بحث در شرح این عبارت آقای شبیری زنجانی است: «ولی چند سال بعد وقتی با آقای خامنه‌ای اختلاف نظر پیدا کرد، با ایشان مخالف شد.» آذری قمی با اینکه به اجتهاد مطلق آقای خامنه ای قائل نبود بنا بر مصلحت نظام به رهبری وی رای داد و از ولایت مطلقه ایشان هم دفاع کرد، اما از ابتدا خط قرمز وی «ادعای مرجعیت آقای خامنه ای» بود. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم – که خود وی از مؤسسان و مدتها دبیر آن بود – در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۷۳ خامنه ای را به عنوان یکی از هفت مرجع جامع الشرایط اعلام کرد. آذری مخالف بود. از این تاریخ او بتدریج مخالفت خود را با مرجعیت رهبری ابراز می کند. در این مجال سرخط دو سند دالّ بر اختلاف نظر آقایان آذری قمی و خامنه ای در سالهای ۱۳۷۴-۱۳۷۵می آورم.

الف. در نخستین قدم روزنامه رسالت – که وی مؤسس و صاحب امتیازش بود – از انتشار مقالاتش سرباز زد. روزنامه سلام مورخ ۱۰ آبان ۱۳۷۴ در مصاحبه با آذری قمی نظراتش را منتشر می کند. وی در این مصاحبه برای نخستین بار نظریۀ ولایت مرجع اعلم و رهبری فردی که توان اجرایی داشته باشد به عنوان معاون یا منصوب او را مطرح می کند. معنی این نظریه نفی ولایت و مرجعیت آقای خامنه‌ای به دلیل فقدان شرط اعلمیت فقهی و ولایت مرجع اعلم – که در آن زمان به نظر آذری آقای محمد تقی بهجت فومنی بود – می‌باشد. مطابق این نظریه رهبری آقای خامنه‌ای تنها با اذن یا نصب مرجع اعلم مشروع می‌شود. آذری اعلام مرجعیت مقام رهبری را مغالطه و گناه بزرگ اعلام می‌کند. مراد وی از مغالطه کاربرد مصلحت نظام در امر مرجعیت است. وی جامعه مدرسین حوزۀ علمیۀ قم و جامعۀ روحانیت مبارز تهران و برخی سیاسون را که در اعلام مرجعیت آقای خامنه‌ای پیشقدم بودند مرتکبان گناه بزرگ اعلام می‌کند که باید در قیامت پاسخ­گو باشند. آذری مخالفت با مرجعیت فرد فاقد صلاحیت را عمل به وظیفۀ شرعی خود اعلام می­کند. آذری نیک می‌داند که نظام با منتقدان رهبری چقدر خشن و بی‌گذشت رفتار می‌کند، لذا در همان اول کار می‌گوید: «برای همه پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آماده‌ام. بیش از این لازم نمی‌دانم مطلب را تعقیب کنم.»

ب. دومین سندی که اختلاف نظر آذری قمی را با خامنه ای نشان می­دهد، نامۀ ۲۸ صفحه­ای تایپ شده در تاریخ ۹ آبان ۱۳۷۴ در پاسخ به شمیرانی از اعضای بنیاد رسالت خطاب به کل بنیاد است. بنیاد رسالت ناشر روزنامۀ رسالت بوده، روزنامه‌ای که آذری قمی صاحب‌ امتیاز آن بوده و از دی ۱۳۷۳ به تدریج از انتشار یادداشت‌های وی امتناع کرده است! این نامۀ سرگشاده البته هیچ‌جا امکان انتشار نیافته، و در حد وسع نویسنده نزد دوستان و آشنایان پخش شده است. آذری قمی در نخستین نامۀ سرگشادۀ خود در دوران متأخر حیات سیاسی‌اش نکات زیر را مورد تأکید قرار می­دهد: ۱) اعتقاد به اصل ولایت مطلقۀ فقیه؛ ۲) اعتقاد به مصداق ولایت ‌فقیه آقای خامنه‌ای؛ ۳) اعتقاد به لزوم «ولایت نظارتی مرجع اعلم» بدون تصدی بالمباشرۀ امور اجرایی توسط وی و انجام وظیفۀ عامل اجرایی به عنوان «قائم‌مقام امور اجرایی»: امام زمان دو نایب در کنار هم دارد، مرجع اعلم رئیس‌الفقها است که فقهای مادون را به پست‌های مختلف می‌گمارد و رهبر قائم ‌مقام مرجع اعلم است؛ ۴) این‌نظر در مجلس خبرگان در مورد ولایت آقای گلپایگانی و قائم‌مقامی اجرائی خامنه‌ای ابراز شد و رأی نیاورد. با التزام به قانون‌اساسی و نظر آقای خمینی آقای خامنه‌ای فقط رهبر است؛ ۵) بعد از آقای اراکی آقای بهجت مرجع اعلم است، اگرچه در برخی ابواب آقای شبیری زنجانی و در برخی ابواب (اقتصادی، قضائی و اجتماعی) آذری قمی خودش را اعلم می‌دانسته است. در هر صورت به نظر وی آقای خامنه‌ای فاقد صلاحیت مرجعیت است؛ ۶) آذری جلوگیری از چاپ رساله علمیه‌ اش را یادآور انگیزیسیون قرون‌وسطی می‌داند؛ ۷) احدی حق ندارد از انتقاد از رهبری جلوگیری کند و نفی مرجعیت رهبری همانند نفی رهبری مراجع توهین نیست؛ ۸) آقای خامنه‌ای بر خلاف بنیانگذار جمهوری اسلامی انتقاد را برنمی‌تابد؛ ۹) آذری همکاری با قوای سه‌گانه را برخود تحریم کرده، از عضویت مجلس خبرگان هم استعفا نموده است. می‌گوید هیچ‌کس حتی نهاد رهبری به عرایض من توجه نمی‌کند.

خلاصه اختلاف نظر اصلی آذری با رهبری «ادعای مرجعیت رهبری» بوده است. جناب آقای شبیری به موضوع اختلاف رهبری و آذری اشاره نفرموده اند.

بحث سوم. پشیمانی و عذرخواهی؟!

از آقای شبیری زنجانی در انتهای این مدخل نقل شده است: «اواخرعمرهم از این کار خود پشیمان شد و در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ [۱۰ محرم ۱۴۱۸] نامه‌ای به ایشان نوشت به این مضمون که: من بر اثر سوء ظنّ به انقلاب به ناراحتی‌ای درونی مبتلا، و سحرگاه یازدهم محرم [۱۴۱۸] به حضرت قمر بنی هاشم (ع) متوسل شدم و خداوند مرا از آن مشکل نجات بخشید. الآن هم مؤتمر به أوامر شما هستم و شما، آقای [سیدعلی اصغر] حجازی و آقای [محمد] محمدی [گلپایگانی] را از دعا فراموش نکرده ام. تفصیل این را آقای [علی اکبر] مسعودی خمینی اطلاع دارند. (محرم ۱۴۳۲) [آذر ۱۳۸۹]»

ادعا شده است که آذری قمی در أواخر عمر از مخالفت با مرجعیت رهبری پشیمان شده است. سند این پشیمانی نامه ای است به قلم آذری قمی که تاریخ و مضمون آن نقل شده است. البته ظاهرا آقای شبیری خود نامه را ندیده است: مسعودی خمینی از این پشیمانی و نامه اطلاع دارد. علی اکبر مسعودی خمینی متولد ۱۳۱۰، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و تولیت حضرت معصومه از ۱۳۷۱ تا ۱۸ آذر ۱۳۸۹ [۳ محرم ۱۴۳۲] بوده است. مسعودی این مطلب را ظاهرا در نخستین روزهای پایان دوران تولیت خود برای آقای شبیری نقل کرده است. مضمونی که برای آقای شبیری نقل شده و ظاهرا ایشان تلقی به قبول کرده اند خلاف واقع است و مطابق ادله ای که اقامه می شود نمی تواند صحت داشته باشد.

دلیل اول. مسعودی «دوازده سال بعد از درگذشت آذری قمی» آن را برای آقای شبیری نقل کرده است. یعنی زمانی که امکان راست آزمایی آن به دلیل وفات آذری وجود نداشته است! با توجه به اینکه آقای شبیری زنجانی هر روز نماز جماعت مغرب و عشا را در حرم حضرت معصومه امامت می کرده است، و مسعودی خمینی هم تولیت حرم بوده چطور خبر چنین نامه ای را از تاریخ کتابت دوازده سال به تاخیر انداخته است!؟ رافع هر ابهام انتشار متن نامه – در صورت وجود خارجی! – توسط وی یا دفتر رهبری است. تاریخ نگارش نامه هم یک روز قبل از تاریخ توسل به قمر بنی هاشم است! یعنی ناسازگاری درونی ادعا.

دلیل دوم. در تماس با فرزندان مرحوم آذری قمی آنها از چنین نامه ای اطلاع نداشتند و آنرا تکذیب کردند. (شهریور ۱۳۹۹) البته این فرض منتفی نیست که آذری این نامه را – بر فرض وجود خارجی – از خانواده اش مخفی کرده باشد.

دلیل سوم. ادعا شده وی به دلیل سوء ظنّ به انقلاب به ناراحتی‌ای درونی مبتلاشده بود. در حالی که آذری هرگز ذره ای به انقلاب سوء ظن پیدا نکرده بود! او تا به آخر از انقلاب، آقای خمینی و حتی ولایت مطلقه فقیه برنگشت. در تاریخ اردیبهشت ۱۳۷۶ او همچنان به رهبری آقای خامنه ای وفادار بوده است و صرفا به ادعای مرجعیت ایشان انتقاد داشته است. آذری قمی هرگز از انکار مرجعیت آقای خامنه ای پشیمان نشده است. بلکه بعد از اتفاقات آبان ۱۳۷۶ (یعنی شش ماه بعد از تاریخ این نامه) تا آخر عمر تندترین انتقادهای ممکن را به آقای خامنه ای به رشته تحریر در آورده است.

اگر فرضا آذری چنین نامه ای نوشته باشد این نامه شامل مواضع و اظهارات قبل از خود می شود، نه بعد از خود! یعنی بر فرضْ وی از آنچه در دو سند قبلی گفته پشیمان شده و عذرخواهی کرده است. اما آذری از اردیبهشت تا بهمن ۱۳۷۷ مجموعا بیست و دو ماه دیگر زنده بوده  اتفاقا بسیار هم فعال بوده است. اسناد این بیست و دو ماه مدرک قطعی بر «مجعول بودن این نامه ادعایی» است که در دو بحث بعد به آن می پردازم.

بحث چهارم. مواضع آذری قمی قبل از حصر

دوران بیست و دو ماه پایانی زندگی آذری قمی به دو دوران قبل از حصر و حصر (از ۲۸ آبان ۱۳۷۶) تقسیم می شود. در دوران اول یعنی هفت ماه (اردیبهشت تا آبان ۱۳۷۶) آذری حداقل هفت نامه نوشته است که نسخه ای از آنها در اختیار من است و در کتاب فراز و فرود آذری قمی آورده ام.

اول. نامۀ سرگشاده به جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، مورخ ۱۱ خرداد ۱۳۷۶، در ده صفحه. از نکات تازه این نامۀ سرگشاده تیزترشدن انتقادات متعدد فقهی به مرجعیت آقای خامنه‌ای، دفاع از مظلومیت استاد منتظری، و مصلحتی دانستن جواز تقلید یا اعلمیت آقای خامنه‌ای است.

دوم. نامۀ سرگشاده به اکبر هاشمی‌رفسنجانی – که آخرین روزهای ریاست‌ جمهوریش را می‌گذراند – به عنوان رئیس‌جمهور و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مورخ ۲ مرداد ۱۳۷۶، در ده صفحه: انتقاد از اقتصاد دولتی و سوسیالیستی، انتقاد شدید از وزارت اطلاعات به دلیل دخالت در امور حوزه‌ها و مراجع، و بالاخره افشای معاونت حوزه‌ها و مراجع وزارت اطلاعات در زمان وزارت علی فلاحیان در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی که مستقیماً زیرنظر دفتر رهبری برای جا انداختن مرجعیت و اعلمیت آقای خامنه‌ای انجام وظیفه می‌کرده است.

سوم. نامۀ یک صفحه ای دست‌نویس مورخ ۲۵ شهریور ۱۳۷۶ به «مقام منیع و خطرناک وزارت اطلاعات» [قربانعلی دری نجف آبادی]: آقای خامنه‌ای حداکثر یک «مجتهد متجزی» است، در حالی که شرط مرجعیت اجتهاد مطلق است. فلاح معاون حوزه و مراجع وزارت اطلاعات با «ضرب زور» مرجعیت فردی فاقد صلاحیت را بر خلاف سنت جاریه قرن‌ها جا انداخته است. تحمیل فرد فاقد صلاحیت به عنوان مرجع تقلید وجه قبیحی از مرجعیت و رهبری در میان مسلمانان جهان به نمایش گذاشته است.

چهارم. نامۀ سرگشاده تایپ شده‌ ۳۴ صفحه ای مورخ ۵ آبان ۱۳۷۶ به سید محمد خاتمی رئیس­جمهور اصلاح طلب. این نامه که علیرغم مخاطب آن در نقد رهبری و مرجعیت ناحق وی است به سرعت دست ‌به دست می‌گردد و مورد توجه افکارعمومی قرار می‌گیرد و علت اصلی تضییقات و حصر وی در أواخر همین ماه می‌شود. آذری قمی در این نامۀ تاریخی ولایت مطلقه بلکه مطلق ولایت آقای خامنه­ای را به دلیل عدم­ برخورداری از شرائط مجتهد جائزالتقلید منتفی دانسته، رهبری ایشان را تنها از باب ضرورت مجاز می­داند که صرفا با اذن مجتهد جامع ­الشرائط اعلم امکان ادامه دارد. وی مقام رهبری را مسئول جنایت­های وزارت اطلاعات معرفی کرد و برای نخستین­بار به برخی فشارهای غیرقانونی و خلاف ­شرع به مراجع مستقل از سوی وزارت اطلاعات از قبیل استاد منتظری و نیز آقایان سید­محمد روحانی و سیدمحمد شیرازی اشاره نمود. نامۀ سرگشادۀ آذری در محافل مذهبی سیاسی قم و تهران با استقبال مواجه شد. جامعۀ مدرسین طی دو بیانیۀ شدیداللحن به وی تاخت و از این تاریخ آذری از شرکت در جلسات جامعه کناره ­گیری کرد یا اخراج شد. دو روز بعد اراذل و اوباش در لباس طلاب علوم دینی به درس آقای آذری قمی در مدرسۀ فیضیه قم حمله کرده با شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» ایشان را مورد ضرب­ وشتم قرار داده، درسش را برای همیشه تعطیل کردند.

پنجم. در فردای واقعه یعنی سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۷۶  آذری قمی نامۀ سرگشاده‌ای (یک صفحۀ تایپ شده) را خطاب به هموطنان درباره اعلامیۀ جامعه مدرسین و حملات سبعانه پس از آن منتشر کرد و نسخه‌ای از آن را به خبرگزاری جمهوری اسلامی ارسال کرد که هرگز روی تلکس خبرگزاری نرفت.

ششم. به دنبال عدم انتشار اعلامیه آذری از سوی خبرگزاری جمهوری اسلامی، وی چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۷۶ (برابر با ۱۱ رجب) نامه‌ای شدیداللحن به  قربانعلی درّی ‌نجف‌آبادی «مقام غیرمحترم و غیرمسئول وزارت اطلاعات» (دو صفحۀ دست‌نویس) نوشت و او را به دلیل حمله نیروهای امنیتی به کلاس درسش و تعطیل آن همراه با هتاکی و شعارهای موهن مورد اعتراض قرار داد. آذری قمی در تابستان ۱۳۷۶ با­خبر شده بود که مقام رهبری اراده کرده از طریق جامعۀ مدرسین قم مرجعیت را همانند رهبری در خود منحصر کند، به عبارت دیگر برای مرجعیت اعلی برنامه­ریزی می­کرد. او این مسئله را همراه با مستنداتش در روستای خاوه (اطراف قم) برای استاد منتظری تشریح کرد. سخنرانی ۱۳ رجب (۲۳ آبان ۱۳۷۶) هر دو فقیه در نقد مرجعیت رهبری مبتنی بر رخداد یادشده بود. سخنرانی انتقادی استاد منتظری اعتراض آذری را تحت­الشعاع خود قرار داد. نتیجه این سخنرانی معلق­شدن سودای مرجعیت اعلای رهبری بود. آقای منتظری درآن روز به صراحت عدم­ صلاحیت آقای خامنه­ای را برای مرجعیت اعلام کرد و دخالت او و عوامل اطلاعاتی امنیتی­اش در امر مرجعیت را «ابتذال مرجعیت شیعه» خواند. اعتراض استاد موثرترین اعتراض به مشروعیت دومین رهبر جمهوری اسلامی بود.

هفتم. آذری قمی در تاریخ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۷۶ در نامۀ سرگشادۀ (دست­نویس ده صفحه‌ای) خطاب به «هموطنان عزیز» برای بار دوم «دیدگاه جامعۀ محترم مدرسین» را مورد نقد قرار داد. وی در این ‌نامه برای نخستین‌بار اولاً اعلمیت استاد منتظری را به رسمیت می‌شناسد، ثانیاً با صراحت و وضوح بیشتری فقدان شرائط آقای خامنه‌ای را جهت تصدی ولایت‌فقیه و مرجعیت اعلام می‌کند. به نظر وی نصب آقای خامنه‌ای به رهبری از باب ضرورت بوده که بسیاری آثار ولایت شرعی از جمله اختیارات یازده‌گانه قانون‌اساسی بر آن بار نمی‌شود و انجام وظیفۀ وی تنها با اذن و نظارت مجتهد اعلم میسر خواهد بود.

بنابراین واضح است که آذری قمی از اردیبهشت تا آبان ۱۳۷۶ یکی از دو منتقد اصلی آقای خامنه ای در حوزه علمیه قم بوده و توهم پشیمانی او از انتقاداتش نسبت به ادعای مرجعیت رهبری کاملا بی پایه است.

بحث پنجم. مواضع آذری قمی از حصر تا وفات

جامعه مدرسین و شورای مدیریت حوزه علمیه قم به همراه آموزش­وپرورش و ادارات قم و مشهد با هماهنگی کامل با قوه قضائیه، وزارت اطلاعات، سپاه و بسیج در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۷۶ با تعطیل دروس حوزه و مدارس و ادارات تظاهرات خودجوش مردمی! ترتیب دادند و اراذل و اوباش امنیتی با غارت و تخریب و تصرف حسینیۀ استاد منتظری و دفتر آقای آذری برهان قاطعی! به منتقدان رهبری نشان دادند. شورای عالی امنیت­ملی به دستور مقام معظم رهبری برای حفظ جان این فقیهان «خائن» آنها را در منزل مسکونی­شان محصور کرد تا مایۀ عبرت خلائق گردند.

الف. آذری در نخستین ساعات حصر نوشت: «خامنه­ای أبرار را می­کشد و شکنجه می‌کند، و أخیار را هتک می­کند، و أبریاء [پاکان] را به قربانگاه [می­برد]، و به غصب ولایت ادامه می­دهد… من از ظلم و ستم خامنه­ای بیزاری می­جویم، و اگر ولایتی داشته ساقط [است]، و نهادهای مربوطه از امامت جمعه گرفته تا مناصب دیگر باطل است.»

ب. آذری قمی در نامۀ آذر ۱۳۷۶ به علی رازینی رئیس دادگستری تهران نوشت: «لشکریان ولایت­ فقیه همچون لشکریان شاه شیشه شکستند، و درها را شکسته از جا کندند، قرآن و مفاتیح و کتب حدیث را از بالا پرت کردند و کف کوچه را از اوراق آنها پر کردند. چیزی را سالم نگذاشتند. صدای زینب­های زمان را درآوردند که: یزید بزن، خوب می‌زنی! این چوب ولایت­فقیه است، نوش­جان کن. نه به خانوادۀ مریض و نه به فرزند مریض من رحم نکردند، و چند روز آنها را بدون دوا و استراحت رها کردند.»

پ. هر دو فقیه منتقد در حصر هم به انتقادات خود ادامه دادند. رئیس قوۀ ­قضائیه علمای منتقد را تهدید کرد که اگر به انتقاداتشان ادامه دهند «مردم!» قدم بعدی را محکم­تر برخواهند داشت. آذری در طول ۱۵ ماه حصر دو بار به حال اغماء افتاد. به دلیل فشار روحی روانی، سرطان خون دوازده سال قبل وی که معالجه شده بود عود کرد. اگرچه در اغماء دوم نظام دستپاچه او را برای معالجۀ فوری به آلمان اعزام کرد، اما بعد از بازگشت و بهبود نسبی پزشکان رفع­حصر را برای عدم­ بازگشت بیماری او و همسرش لازم تشخیص دادند وگرنه بیم خطر جانی می­رود. محمد مؤمن قمی أواخر پائیز ۱۳۷۷ به دیدار مقام رهبری رفته از ایشان درخواست می‌کند حصر بیت آقای آذری قمی برداشته شود تا بلکه ایشان بتواند با شرائط روحی مناسب به بیمارستان اعزام شود، در غیر این صورت در مورد ایشان بیم جانی می‌رود. مقام معظم در پاسخ به خواسته خداپسندانه وی با خونسردی فرمودند: «به دَرَک!»

ت. آذری در دوران حصر در اکثر آراء و فتاوای قبلی خود تجدید ­نظر کرد. او به واسطۀ «فتوای بی­موقع» تمرکز وجوه شرعیه در دست رهبری از خدا و رسول استغفار و از مردم عذرخواهی کرد. او استاد منتظری را اعلم مراجع اعلام کرد و در نامه به رهبری او را از ظلم به بی­یاوران و قتل آمران به معروف و ناهیان از منکر برحذر داشت، و به او نصیحت کرد که رهبر باید متواضع و فروتن باشد.

ث. آذری قمی در نامۀ سرگشادۀ اردیبهشت ۷۷ به جوانان از قدم­هایی که برای تثبیت رهبری آقای خامنه­ای برداشته و جهات دیگر از خدای خود و جوانان عذرخواهی کرد. او یکی از اشتباهات روحانیت را این می­داند که در اموری غیرفقهی و چیزهایی که مردم و اساتید دانشگاه از آنها بهتر می ­فهمند خود را قیّم مردم می ­پندارد. این نهضت هم اگر مبتلا به افکار ارتجاعی ضد تمدن غرب باشد قطعاً شکست می­خورد، بلکه شکست خورده است. در همین نامه در حقیقت آذری با نامشروع دانستن حاکمیت دستور اعتصاب و انقلاب به جوانان می­دهد.

ج. آذری قمی در آخرین نوشته خود با بیان دو نکته آراء سابق خود را تصحیح می­کند: ولایت مطلقۀ اجرائی و سایر اختیارات متعلق به امام معصوم و آیت‌الله خمینی است. گفتارها و نوشتارهای گذشته اگر ظهوری بیش از این داشته باشد اشتباه محض است و آذری قمی از این بابت از خدا و رسول و مردم بخصوص روشنفکرهای مذهبی عذرخواهی می­کند. دیگر اینکه «ولی­فقیه یا رهبر خارج از مجاری قانون‌اساسی هیچ اختیاری ندارد، آنچه قبلاً گفته­ام ولایت­فقیه از نظر آیات و روایات است، آنچه ‌أخیراً می­گویم ولایت ­فقیه از نظر قانون­اساسی است.»

چ. آخرین نوشته آذری قمی قبل از آخرین اعزام اضطراری به بیمارستان: «آقای خامنه­ای با بحران مشروعیت رهبری مواجه است. زیرا مطابق قانون­اساسی قدیم ایشان فاقد شرائط بود (مرجعیت بالفعل)، از نظر قانون­اساسی جدید هم ایشان فاقد شرائط است، زیرا فاقد اجتهاد مطلق است. انتخاب ایشان در شرائط اضطراری و بر اساس نقل قول امام خمینی بود که دوام آن تا رفراندم قانون­اساسی بود. بر این اساس انتخاب معظم­ له قانونی نبوده است. اگر ایشان اعلم در موضوعات هم باشند احدی ایشان را اعلم در احکام نمی­داند. من درصدد تضعیف یا تخریب ولایت فقیه نیستم، درصدد زدودن پیرایه­هایی هستم که ولایت­ فقیه را از قانون­اساسی بالاتر برده است، امری که در دنیای امروز خریداری ندارد. همه­ چیز را در گرو ولایت ­فقیه دانستن نادرست است. استبداد دینی بدترین استبدادهاست.»

ح. آذری قمی در بیمارستان با دیدن خبر قتل­های زنجیره­ای در روزنامه­ها می‌گوید اگر عمری باشد دربارۀ آمرین قتل‌ها حقایقی را خواهم گفت. اما خبر درگذشت آذری ده روز زودتر از مرگ وی از رادیو ایران پخش می­شود! بالأخره احمد آذری قمی به شکلی مشکوک و مظلومانه در ۲۲ بهمن ۱۳۷۷ همزمان با وفات امام صادق (ع) در بیمارستان خاتم‌الانبیاء تهران در سن ۷۳ سالگی دارفانی را وداع می­کند.

خ. استاد منتظری تنها مرجعی است که از حصر «رحلت ناگوار و مظلومانه عالم بزرگوار و فقيه مجاهد حضرت آيت‌الله آقاي حاج شيخ احمد آذري قمي» را تسلیت گفت و در توصیف ایشان نوشت: «مردي متعهد و بافضيلت كه در تمام مراحل انقلاب اسلامي همراه امام راحل (ره) و روحانيت و مردم بود و از هيچ تلاش و فداكاري دريغ نمي‌كرد، و هيچ‌گاه در انجام آنچه را وظيفه شرعي تشخيص مي‎داد كوتاهي نمي‌نمود، و آخرالامر در اثر تذكر دادن به مقامات با برخوردهاي تند و حصر غيرقانوني در منزل مواجه شد و خدمات شايان و سوابق درخشان ايشان را ناديده گرفتند.»

د. آقا سید موسی شبیری زنجانی در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۷۷بر جنازه دوست دیرینه و هم بحثش نماز خواند و در مقبره مهدی عراقیِ حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. در مراسم ترحیم وی در مسجد محمدیه که از سوی خانواده متوفی برگزار شده بود مرحومان محمد تقی بهجت فومنی و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، آقایان سید موسی شبیری زنجانی و  لطف­الله صافی گلپایگانی، احمد منتظری به نمایندگی از پدر محصورش، و نیز ابراهیم امینی، محمد مؤمن­ قمی و حسین راستی کاشانی از اعضای جامعه مدرسین و شورای­عالی مدیریت حوزه علمیه قم شرکت داشتند.

نتیجه. با توجه به مدارک فوق کمترین تردیدی باقی نمی ماند که ادعای پشیمانی آذری قمی از مواضعش در نقد مرجعیت و رهبری آقای خامنه ای از پایه بی اساس است و اثبات صحت نامه ادعایی منقول مسعودی خمینی برای آقای شبیری زنجانی با چه موانع بزرگی مواجه است. مؤسسه کتابشناسی شیعه ناشر و تنظیم کننده کتاب جرعه ای از دریا هفت سال بعد از انتشار کتاب فراز و فرود آذری قمی با نادیده گرفتن مستندات فوق اعتبار خود را زیر سؤال برده است. امیدوارم حضرت آقای شبیری زنجانی با مطالعه کتاب «فراز و فرود آذری قمی» مستندات چهار سال آخر زندگی دوست صمیمی و هم بحث خود را از نظر بگذرانند.

 

۵ بهمن ۱۳۹۹

آذری قمی از منظر شبیری زنجانی