سروش

اخبار

چالش اسلام و قدرت -۴

سخنرانی زنده همراه با پرسش و پاسخ: یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹. آیا ولایت پیامبر مطلقه بوده است؟ آیا یکی از اختصاصات پیامبر جواز ارتکاب امور خلاف شرع و اخلاق بوده است؟ آیا قانون‌گذاری ولو عادلانه معادل اقتدارطلبی است؟ آیا جامعه بدون وضع قانون قابل اداره است؟ چرا در تبیین سروش خدا غایب و عدالت امر دینی است؟! دیدگاه سروش با آنارشیسم چه تفاوتی دارد؟ آیا در قرآن و سنت عملی پیامبر، اسلام تسلیم شدن به خداوند بوده یا تسلیم شدن به قدرت حکومتی پیامبر ولو بدون ایمان قلبی؟

چالش اسلام و قدرت

چالش اسلام و قدرت -۲

اخبار آحاد ماموریت جنگ با مردم برای اسلام آوردن یا اخراج مشرکین از جزیرة‌العرب به دليل تعارض با محکمات قرآن قابل انتساب به پیامبر نیست. اشتباه سروش این است که مشرکین جزیرة‌العرب را با «کافر حربی» معادل دانسته، حرم – که مشرکین مجاز به ورود آن نبوده اند – را با تمام جزیرة العرب یکی گرفته است! جنگ پیامبر با کافران حربی «دفاع مشروع» بوده نه اقتدارطلبی! پیامبر با مشرکان غیرحربی پیمان عدم تعرض می‌بسته و مشرکان «با حفظ باور باطل خود»، از امنیت جانی و مالی برخوردار می ‌شده‌اند.

چالش اسلام و قدرت

پاسخ به نقد کتبی دکتر سروش

ایضاح چالش اسلام و قدرت. نقدهای من محصول بررسی ده میزان علمی مشخص بوده است. در جلسه نخست سروش حداقل دو بار واژه خشونت را به خدا و قرآن و در نُه عبارت دیگر «خشونت عریان» (شکنجه، قتل، و سربریدن) را به پیامبر نسبت داده است. پیامبر واقعی یعنی پیامبری که در تاریخ اتفاق افتاده است، به دنبال «مواجهه انتقادی با متون تاریخی» هستم نه انکار تاریخ. راهش این نیست که دلسوزانْ خدا، پیامبر، اسلام و قرآن را به ناروا و توجیهات مخدوش به خشونت و اقتدارگرایی متهم کنند.

نقد آراء دینی

نقدهای چالش اسلام و قدرت

۱۷ نقد منتشرشده بر «چالش اسلام و قدرت»: منتقدانِ سروش؛ کدیور و ادعای نقد تاریخی؛ مروری بر نقد؛ تکمله‌ای بر بحث کدیور درباره‌ی خبر واحد اُمرتُ؛ نقد نقد کدیور بر سروش؛ نواندیشان دینی و غرابت مفهومی یک حدیث؛ نقد و نظری بر دیدگاه‌های متاخر سروش-کدیور؛ سیره زریاب و تاریخ شهیدی؛ ارزیابی تحلیلی نقدها؛ درباره نقدهای کدیور؛ از این «روشنفکری دینی محترم » تا آن «روحانی محترم»؛ نظری بر مقاله قبل؛ در عرض دین و قدرت؛ نظریه در بوته نقد؛ ایمان و تاریخ؛ روش‌شناسی دین‌پژوهی در معرفی شخصیت‌های تاریخی؛ سروش اقتدارگرایی.

اخبار

چالش اسلام و قدرت

سخنرانی زنده همراه با پرسش و پاسخ: شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹. روشنفکر دینی محترم دکتر عبدالکریم سروش پنجمین گام خود را در اجرای برنامه حساب شده «اصلاح دین» برداشت: اسلام دینی خشن، خدای اسلام سلطانی مقتدر، قرآن خوف نامه، و محمد پیامبری اقتدارگرا بوده است. دلیل این دعاوی چیست؟ آیا تنها یا بزرگترین عامل خشونت احتمالی بعد از پیامبر تعالیم ایشان بوده است؟ آیا پیامبر مشرکان را بین پذیرش اسلام و مرگ مخیر کرده بود؟ با این توصیفات از اسلام، قرآن و پیامبر، چه مزیتی در مسلمانی باقی می ماند؟

خدا و شرّ

خدا و شرّ -۷

مسئله شرّ، ایران معاصر و فلسفه اسلامی: الهیات شکاکانه استراتژی تاکید بر «محدودیت علم آدمی» در پاسخ به براهین علیه وجود خدا در مسئله شرّ است. در بحث شرّ همت فلاسفه مسلمان مصروف اثبات سه قضیه شده است: شرور اموری عدمی و نسبی محسوب می‌شوند. خیرات و شرور در جهان مادی تفکیک ناپذیرند و خیرات بر شرور فزونی دارند. شرّ محض وجود ندارد. در هر شرّی جنبه خیریت یافت می شود. روشنفکران ایرانی اعم از دینی، معنویت گرای دین‌ناباور، و عرفی خداستیز در مباحث شرّ مصرف کننده صرف بوده اند.

نواندیشی دینی

اصلاح دینی در اسلام شیعی

اصلاح دینی درسده اخیر اسلام شیعی در ایران حداقل پنج سرمشق دارد. سرمشق اول: اصلاح دین از طریق پالایش احادیث و آموزه های تشیع، تاکید بر تعالیم قرآن. سرمشق دوم: پاک دینی: اصلاح دین از طریق خرافه زدایی: اصل تشیع خرافه است و از اسلام نیز باید عبور کرد! سرمشق سوم: تلفیق اسلام با سوسیالیسم و برخی آموزه های مارکسیسم (پروتستانتیسم اسلامی) سرمشق چهارم: اصلاح دین از طریق به دست گرفتن قدرت سیاسی: اسلام حکومتی. سرمشق پنجم اصلاح دین از طریق تقلیل دین به امر حداقلی مشترک بین ادیان الهی، و پرکردن نیازهای معنوی با ذوقیات عرفانی. اسلام شیعی چهار رکن دارد: قرآن (کلام الله)، سنت رسول الله، سیره ائمه و عدالت. اگر از این چهار رکن به رکن اول اکتفا کنیم می شود اسلام پروتستانی جدیدی بنام «اسلام قرآنی». اگر به دو رکن نخست اکتفا کنیم اسلام اهل سنت حاصل می شود. اگر به سه رکن منهای عدالت بپردازیم می‌شود «اسلام شیعی اخباری». و اگر هر چهار رکن بماند می شود «اسلام شیعی اصولی». اصلاح اسلام شیعی بدون حفظ این چهار رکن، بازسازی اصل دین است نه اصلاح دینی.

اخبار

اطلاعیه

چکیده: سه هفته قبل اعلام کرده بودم: «مقاله بسیار مهم میان پرده تلخ: تحلیل انتقادی قضایای ایران کنترا و سید مهدی هاشمی با اسناد متعددی از منابع ایرانی، لبنانی، آمریکایی و اسرائیلی در نیمه دوم خرداد منتشر می شود.» به دلایل ذیل این وعده به موقع عملی نشد: یکی اینکه خوشبختانه به مدارک جدیدی دست یافتم. دیگر اینکه مشخص شد که می باید علاوه بر قضایای ایران کنترا و سید مهدی هاشمی، قضیه سومی هم بطور موازی در همین ارتباط بررسی شود و آن قضیه اعدام مشکوک فتح الله امید نجف آبادی است. و بالاخره دلیل سوم وقوع اتفاقات غیرمنتظره در کشور است. دسته گلهای مکرر «آقا» از قبیل حکم حکومتی «آتش به اختیار» که نقد و بررسی آنها مرا از برنامه زمان بندی شده عقب انداخت. در هر صورت بابت تاخیر پیش آمده از کاربران محترم عذرخواهی می کنم، و مژده می دهم که مقاله «میان پرده تلخ» بزودی، و قبل از آن دو مقاله دیگر به شرح زیر متعاقبا منتشر خواهد شد.
– تحلیل انتقادی لایحه قصاص و حکم ارتداد جبهه ملی صادره از سوی آقای خمینی مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰. اگر چه جبهه ملی به تبعیت از اکثریت حقوقدانان با لایحه قصاص (و نه حکم قصاص در قرآن) مخالف بوده، اما موضوع مشخص راهپیمایی جبهه ملی «اعتراض به استبداد و خفقان» بوده، نه مشخصا اعلام راهپیمایی علیه «لایحه غیرانسانی قصاص»! آقای خمینی با تحریف موضوع راهپیمایی جبهه ملی و اعلام ارتداد دکتر مصدق و جبهه ملی فصل تازه ای در اخلاق سیاسی و حقوق کیفری باز کرد. با اتکا به اسناد و مدارک دست اول پرونده اولین حکم ارتداد پس از انقلاب از دو جنبه حقوقی و سیاسی مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
– بخش دوم تحلیل انتقادی دو نظریه قرآن کلام محمد (ص) و رؤیاپنداری وحی یا رؤیای رسولانه دانشمند محترم دکتر عبدالکریم سروش با بررسی اظهارات اخیر وی. در گفتگوی کتبی بین دو برادر ایمانی، مغالطات مضمر متعددی که در این دو نظریه رخ داده مستند به معیارهای روش شناختی، فلسفی، عرفانی و قرآن پژوهی عیان شده، ضعف نظریه های دوقلو در مبانی و مبادی مورد استدلال قرار می گیرد. عدم رعایت ضوابط فلسفی و روش شناختی، خلط عمیق شئون و ساحات متفاوت عرفانی، و تعارض با محکمات قرآن سه محور این نقد را تشکیل می دهد. خدای صامت، غلو در حق پیامبر، و اسقاط قرآن کریم از داوری در نظریات یادشده از جمله مهمترین نتایج این نقد است.

سخنرانی

تأملی درباره وحی

چکیده: نقد نظریه رؤیا پنداری وحی دکتر عبدالکریم سروش: «قرآن یا کلامی است مستعار، مخلوق ذهن و محصول تجربه محمّد (ص) (فرضیه اوّل: قرآن کلام محمد)، یا رؤیایی است جاندار و مخلوق خیال خلّاق و صورتگری محمّد (فرضیه دوم: محمّد: راوی رویاهای رسولانه).» ابتدا هر دو نظریه با کلمات صاحب آن تقریر و سپس نقد شده است.
نقد نظریه اول: گیریم تمام کوششهای صاحب محترم نظریه موجه باشد، در این صورت همه اشکالات پیش گفته از خدا به رسولش منتقل شده، بی آنکه حل شده باشد. قبلا خدا این اشکالات را مرتکب شده بود، اکنون پیامبرش! صورت مسئله «کلام الهی» پاک شده است، نه اینکه حل شده باشد. این نظریه کدام مشکل کلام باری را حل کرده است؟ با راززدایی، قرآن اکنون کلام بشری است با همه محدودیتها و فهم ناقص بشری و هیچ قداستی ندارد. آیا از عالم غیب راز زدایی کردن چیزی برای غیب باقی می گذارد؟! اسلام «خدامحور» به اسلام «پیامبرمحور» تنزل یافته است. این نظریه وحی الهی را به بُعد بشری پیامبر «أنَا بشر مثلُکُم» تنزل داده و به آن مباهات کرده است. این اسلام محمد محور چیزی از قبیل مسیحیت عیسی محور شده است. وحی الهی به امری جوشیده از ذهن و ضمیر بشری به نام محمد بن عبدالله (ص) تنزل یافته، همچنانکه مثنوی معنوی از درون جلال الدین بلخی جوشیده است، بدون هیچ تفاوتی. هر دو به یک میزان الهی و انسانی اند! بشری بودن معرفت دینی با بشری کردن خود دین تفاوت ماهوی دارد. آنچه در قبض و بسط شریعت صورت گرفت کوشش برای اثبات بشری بودن معرفت دینی بود، آنچه در قرآن کلام محمد (ص) با عنوان بسط تجربه نبوی صورت گرفته بشری کردن خود دین است. پرسش اساسی این است: وقتی خود دین بشری شد، دین بودن دین به چیست؟ این محصول بشرساخته به چه دلیل دین خداوند است؟
نقد و بررسی نظریه دوم: این تبیین در صورتی مقبول خواهد بود که بین این تبیین و فوائد یا امتیازات دوازده گانه اش با رؤیا پنداری وحی «تلازم» برقرار باشد و رؤیا پنداری وحی «نظریه بی بدیل» باشد. نظریه بدیل رویا پنداری وحی، نظریه تاویل به معنی برخورداری تمام آیات از یک وجود متعالی است به نحوی که نسبت بین آیات و این وجود متعالی نسبت مثال و ممثل است. این نظریه برگرفته از تفسیر المیزان سید محمد حسین طباطبایی می باشد. برخلاف نظریه رؤیا پنداری وحی که فاقد هرگونه پشتوانه و دلیل قرآنی است (و البته خود را به چنین پشتوانه و دلایلی هم نیازمند نمی داند!) بلکه با بسیار از أصول تعالیم قرآنی در این زمینه ناسازگار است، نظریه تاویل وجود متعالی در سازگاری کامل با تعالیم یادشده است. صاحب نظریه خود را مسئول تبیین علم تعبیر رؤیاهای رسولانه نمی داند. معلوم نیست این علم با علم تعبیر خواب چه شباهت و تفاوتی دارد؟ اگر تفسیر قرآن به تعبیر رؤیا تبدیل شود با عنایت به شخصی بودن و بین الاذهانی نبودن آن، مدعیات این علم جدید را چگونه می توان ابطال کرد؟ نظم خاص قرآن که صاحب نظریه رؤیای رسولانه آن را «نظم پریشان» خوانده است نظریه بدیل دارد. از جمله نظریه «نظم حلقه ای» متون باستانی که نخستین بار توسط خانم ماری داگلاس ارائه شد. نخستین محققی که این روش را در قرآن بکار گرفت مایکل کیپرس است. او در باره سوره مائده کتاب نوشته و اخیرا نیز کتاب مستقلی درباره «نظم قرآن: تحلیل بلاغی» منتشر کرده است. ادعای «نظم پریشان» تنها بعد از ابطال مستدل این نظریه مقتدر بدیل مسموع خواهد بود. نقض قوانین طبیعت و علیّت تلازمی با نظریه رؤیا پنداری وحی ندارد. زبان علمی هر دوره ای در دوره های قبل و بعد جاری نیست. أصلا متون دینی برای حل چنین مسائلی نیامده اند. اگر به زبان علمی مقبول قرن بیست و یکم عظمت خدا تبیین شده بود مخاطبان عصر نزول و بیش از دوازده قرن بعد از آن آیا از چنین امر علمی مدرن چیزی می فهمیدند؟! این اشکال که علم خداوند به نادرست بودن این أمور علمی در زمان نزول واقف بوده پس نباید به غلط چیزی نازل کند، پاسخش این است که قرآن و هر متن دیگری که قرار است در حد فهم انسان باشد ولو گوینده اش خداوند باشد چاره جز سخن گفتن در چارچوب فرهنگ زمانه ندارد. صاحب نظریه کجا لزوم علمی بودن متن قرآن را اثبات کرده است؟ علمی مطابق کدام دوران؟ نظریه وحی رویای رسولانه نظریه های بدیل مقتدری دارد. این نظریه های بدیل با هزینه های بسیار کمتر، ادله و مویدات متعدد قرآنی کلیه مشکلات را البته در حد توان انسانی حل می کنند بی آنکه نیازمند تکلفات نظریه یادشده باشد. نظریه رویا پنداری وحی دلیل معتبری ندارد، با ابهامات و اشکالات متعددی هم روبرو است، لذا قابل پذیرش نیست.

اخبار

دو خبر

غلامحسین محسنی اژه‌ای معاون اول قوه قضائیه به یارگیری دشمن از خانواده‌ها و برخی آقازاده‌ها اشاره و عنوان کرد: دشمن توانست در فکر و نگاه سیاسی افرادی که منتسب به انقلاب بودند نفوذ کند. علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اشاره به چرخش و عقب‌گرد ذهن برخی از سیاست مداران ابراز کرد: امروز همان بلایی که بر سر آقای کدیور و سروش و امثال آنها آمد و منحرف شدند، همان بلا دامن گیر برخی از روحانیون و سیاسیون شده است.

بهای آزادی
پلورالیزم دینی

مناظره ‌ پلوراليزم‌ ديني

به‌ نظ‌ر كديور حقيقت‌ امري‌ واحد است‌ كه‌ في‌الجمله‌ قابل‌ معرفت‌ انساني‌ نيز هست‌. هر دين‌، مذهب‌ و مكتبي‌ به‌ ميزان‌ بهره‌اي‌ كه‌ از اين‌ حقيقت‌ برده‌ بر صواب‌ است‌. مي‌توان‌ ديني‌ را فرض‌ كرد كه‌ بيش‌ از ديگر اديان‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ واصل‌ شده‌ باشد و شامل‌ نكات‌ مثبت‌ ديگر اديان‌ باشد. لذا مقابل‌ تكثرگرايي‌ ديني‌، لزوما حصرگرايي‌ ديني‌ نيست‌، شمول‌گرايي‌ ديني‌ نيز مطرح‌ است‌

pdf

پلورالیزم دینی (قسمت اول)

در اين كه كثرتي بالفعل در عالم هست به ويژه كثرت در اديان، ترديدي نيست. كثرت اديان را به صورت يك واقعيت خارجي كسي نمي تواند انكار كند. در واقع بحث در تببين اين كثرت است. چرا اديان كثير هستند و حالا اگر كثير هستند چگونه بايد با اين كثرت برخورد كرد؟ در طليعه سخن لازم مي دانم بحث، «تساهل و تسامح» را با شيوه ورود و خروج در بحث «پلوراليزم ديني» از هم تفكيك كنم. مي توان قائل به انحصار خود در يك دين شد یا نظريه هاي ديگري را از قبيل «شمول دين حق» نسبت به اديان ديگر یا قول به اديان حق متعدد (يعني صراط هاي مستقيم) را پذيرفت. با همه اين ها در عمل و در رفتار اجتماعي قائل به «تساهل و تسامح» بود. لذا اين دو مسأله بايد از هم جدا شود

پلورالیزم دینی (قسمت دوم)

نمي توان در عالم حقيقت به «تكافؤادله» قايل بود و در عين حال يك دين دار هم باقي ماند. يعني سئوال جدي من از امكان سازگاري اين دو گزاره است. چگونه با آن تكافؤادله «برون ديني» مي توان به دليل حقانيت «درون ديني» قايل شد؟

پلورالیزم دینی (قسمت سوم)

اشكال اصلي قول به پلوراليزم ديني اين بود كه بنابر آن «حقانيت دين خاص» بلاموضوع مي شود. در پاسخ اين اشكال «حقانيت پلورالي» را سازگار با پلوراليزم دانستيد. پرسيدني است مراد از حقانيت پورالي چيست؟ آيا جز اين است كه هركس هر دين و مذهبي را به هر دليل و علت و معنايي پذيرفت، حق است. يعني حقانيت متكثّر است، وحدت و شمول و تشكيك ندارد.

پلورالیزم دینی (قسمت چهارم)

. مسئله وجود حقيقت متعالي واحد، امكان شناختن آن در حد بشري، وجه ميزان و معيار در تفكيك حق از باطل از مباحثي بود كه به چالش جدي با مسئله نسبيت برخاسته اند. دين داري عالمان دليل دارد، در اين زمينه دلیل راجح نيز وجود دارد. چه در حوزه ادله، چه در حوزه معنا مي توان از دليل راجح و معناي راجح سخن گفت، و نظريه تكافؤ ادله يا تكافؤ معنا را ناتمام دانست، كه هست.